استیصال رژیم از مقاومت زنان علیه حجاب اجباری
در روزهای گذشته انتشار خبر درگیری دو زن مزدور حزب اللهی با زنان مخالف حجاب اجباری در پاساژ شیراز که منجر به دستگیری دو تن از زنان “بی حجاب” و تعطیلی پاساژ مصطفوی شیراز گردید، بار دیگر ماجرای
در روزهای گذشته انتشار خبر درگیری دو زن مزدور حزب اللهی با زنان مخالف حجاب اجباری در پاساژ شیراز که منجر به دستگیری دو تن از زنان “بی حجاب” و تعطیلی پاساژ مصطفوی شیراز گردید، بار دیگر ماجرای
مبارزه و مقاومت زنان ایران علیه سرکوب و بی حقوقی و تبعیضات جنسیتی تحمیل شده بر آنان، که این روزها با اقدام عملی نفی حجاب اجباری در کوچه و خیابان و محلات شکل علنی به خود گرفته است، جمهوری اسلامی
تعرض وحشیانه اخیر پاسداران کهنهپرستی و ارتجاع دینی به زنان در مراکز و معابر عمومی که در چند هفته گذشته تحت عنوان مقابله با بیحجابی با یورش مزدوران گشت ارشاد و بسیجی آغازشده بود، با رسوایی دیگری
پیکار زنان علیه تبعیض و نابرابری و بی حقوقی اعمال شده بر آنان، کشاکشی به درازای عمر رژیم ارتجاعی حاکم بر ایران است. جمهوری اسلامی از همان روزهای نخست به قدرت رسیدن، اعمال سیاست سرکوب و بی حقوقی
تابستان است و فرصت برای سرکوبگران جمهوری اسلامی مغتنم تا مثل هر سال شمشیر سرکوبگری خود را در سپهر سیاسی ایران به جولان در آورند. امسال اما از آنجا که شرایط برای بقا و ادامه کاری جمهوری اسلامی به
کارگران زن از جمله محرومترین بخشهای طبقه کارگر ایران هستند. زنان کارگر از نظر دستمزد، بیمه درمانی و بازنشستگی، ساعات کار، شرایط کاری، امنیت شغلی و قراردادهای کار در شرایطی به مراتب بدتر از
روایت سمیه میر شمسی، دستیار کارگردان سینمای ایران نسبت به آزار جنسی و خشونتی که بر او اعمال شده است، واکنش های بسیاری را در شبکه های اجتماعی و مجموعه ای از سینماگران زن ایران برانگیخت. ماجرا از
روز سه شنبه ۹ فروردین ۱۴۰۱، پرده دیگری از تبعیض جنسیتی و اقدامات سرکوبگرانه جمهوری اسلامی علیه زنان به نمایش در آمد. در این روز بهاری، جمع کثیری از دختران و زنانی که برای تماشای بازی فوتبال تیم
آمار دقیقی از تعداد دستفروشان وجود ندارد، بنا به آمار رسانههای دولتی اکنون میلیونها نفر در ایران به دستفروشی مشغولند. “شغلی” که حتا در دو سال گذشته، با وجود خطر ابتلا به کرونا، از
مونا اولی نبود، آخری نیز نیست. حتا تصور آخرین لحظات زندگی مونا اگر برای بسیاری از ما غیرممکن نباشد، حداقل بسیار سخت و دردآور است. لحظاتی که سجاد شوهر و پسرعموی وی در هیبت یک هیولا در جلوی او
نظرات شما