گل سرخ
گل سرخ است چه در بهار چه در پاییز ولی من در سیاهکل گل سرخی دیدم که در زمستانی سرد بذر افشانی کرد و همانند سرو سرافراز ایستاده مرد رسم چنین بود و ریشه در خاکی افکند که از آن روئیده بود و غنچه
گل سرخ است چه در بهار چه در پاییز ولی من در سیاهکل گل سرخی دیدم که در زمستانی سرد بذر افشانی کرد و همانند سرو سرافراز ایستاده مرد رسم چنین بود و ریشه در خاکی افکند که از آن روئیده بود و غنچه
رئالیسم که به عنوان یک جنبش ادبی در دهه ۱۸۳۰ در اروپا ظهور کرد، ریشه در تحولات عمیق اجتماعی و طبقاتی دوره یی داشت که نقطه ی آغاز آن انقلاب کبیر فرانسه بود. این انقلاب ساختار جوامع اروپایی را به
سال سیاه سال غروب تلخ سال سیاهی ودرنگ سال سکوت و وهم سالی که جنون ازپنجره های نیمه باز به درون می خزد سالی که اشتیاق دردهلیزهای تار درنهفت شب به خون نشست، سال اندوه سال حزن سال آرزوی رو بهشکست
اینجا شب است و سیاهی اشک است و گرسنگی در کوچه های تاریک و دلتنگ نه سرودی نه بوی بهاری دشت ها سراسر از لاله های سرخ دیریست آوازها خشگیده در گلو خستگی از چشم های خسته پیداست دیگر نشانی از هیاهوی
در تمامی زندانهای سرمایه شکنجه شدم با تمامی مبارزین تیر باران شده در خاورانهای کردستان سر بر افراشته ققنوس وار ترانه نان آزادی خواندم بدون دهان بند برای کودکان پا برهنه بی لانه سوختم در جمهوریت
اگر برای آب نان کتابهای صلح گریه می کنم شرمتان باد شما نمی توانید نام سرزمینم مرا حذف کنید صبح فردای این شب شب نیست خورشید طلوع مبارزه است آهای کنفرانس نشینان صلح پشت میز نشینان حقوق بشر
یلان سیاهکل شقایقهای زنده مرگ شما را چگونه باور کنیم هنوز جنگل پر از اهوست اینجا سخن از یک واژه نیست سخن از یک ضرورت تاریخی است جرقه اندیشههای معسود، پویان است سخن از خاکستران حلاج است
چه روزگار عجیبی است سرو جوان بر سینه دیوار قد میکشد و نگاه غنچهها از پشت دیوارهای سیمانی و آنگاه اندوه مادران را با نیلبک چوپان اندازه میگیرند این شکمهای فربه آوای نی و اندوه را نمیبینند
هنوز سینهها داغدار است بر فراز زیتون زارها مادران با سمفونی مرگ به خواب میروند ومن با علفهای هرز پیمان میبندم چه باک از زمستانی دیگر وقتی خون از درخت زیتون بیرون میزند جنازه مرا میان دو مرز
نظرات شما