شعری از حسن حسام: «انگشت درخون» می زنی تو؟!
الله در خون آیات در خون مِحراب در خون سجاده در خون تسبیح در خون مُهرِ عبادت خشکیده ازخون آب ِ وضویش از لَجه ی ِ خون چشمش پُراز خون ریش بلندش گلرنگ از خون لباده در خون عمامه در خون چنگال در خون
الله در خون آیات در خون مِحراب در خون سجاده در خون تسبیح در خون مُهرِ عبادت خشکیده ازخون آب ِ وضویش از لَجه ی ِ خون چشمش پُراز خون ریش بلندش گلرنگ از خون لباده در خون عمامه در خون چنگال در خون
ایندی کی شهرده دانیشماخ اولمیر داغدا قوپاردون هارای داغچلار ایش کورک دعواسی قوی داغدا اوجالسین بلکه ظالمینر اویاسین قوی اوجالسین هجرین نغمه اسی هر یرده دیرلسین گنه بابک قالاسی سنگر
اهای کوهنوردان حال که در شهر نمیتوانیم اعتراض کنیم در کوهستان بلند کنید صدای انقلاب را بگذارید جنگ کار نان از کوهستانها بلند شود شاید ظالمان بیدار شوند بگذارید آواز هجر (زن نبی) در همه جا
به یاد رفیق صبا بیژن زاده انقلاب مادرم دیگر دنبال من نگرد چند صباحی است اقبال خوشبختیم را یافتهام انگشتانم در لابلای خرمن موهایش لبانم در چشیدن شهد شراب از لبانش دیوانه وار دوستش میدارم
من فدائیم راز رنج تاریخم ستاره سرخ آزادی سرودم آواز کارگران خار چشم سرمایه من فدائیم مرا میشناسی من واپسین شکوفه آیندهام تسلیم مرگ نخواهم شد مگر برای رهایی کارگران برای سفرههای بی نان من تنها
۱۹ بهمن بهترین شعرهایم را خواهم خواند بر گوزنهای عاشق بگذار مادران فریاد بکشند شیون کنند آخر از خون جوانان وطن، جنگلی لاله روئید در زمستانی سرد، سرد، سرد مرگ بر پادشاهان ثروتمندان آواز جنگل شد
آن روز واژههایت آواز کر خواهد بود دستهای عاشقان به هم گره خواهد خورد قناریها لب فرو خواهند بست برای آوازی دیگر آوازی که هرگز خوانده نشد لبان واژههایت را دوختند پیش از آنکه بپرسند همه
شعار پرچم ما زندهباد آزادی زندهباد سوسیالیسم آنگاه زندگی، مبارزه در انتظار ماست روزگار درازی است در معدن سنگ کارگرم روزگار سیاهی است با سرود من تن سرمایه میلرزد زیرا سرود من سرود رهاییست سرود
قهرمان طبقه کارگر شهامت داشته باش ثروتمندان متحد شدهاند زمینها و کوهها را غصب و خصوصی کارگران را استثمار بهشت به گرسنگان میفروشند جهنم به وارثین خود انان همه چیز به کام خود میخواهند انان
طنین افکنید کارگران زحمتکشان بیکاران خشم قلبتان را بیرون بریزید یک روز کارگران شیکاگو بپا خواستند بسان صاعقه ای ناگهان خواب از پلک سرمایه داران پرید آن روز جشن پر شکوه درخشان بود ناقوس مرگ
نظرات شما