دیدگاه‌ها

آنچه بر مردم می‌گذرد (از زبان یک بازنشسته)

یکی از هزاران  بیماران دیابتی هستم. روزانه دو نوبت قرص” زیپمت” پنجاه‌هزار در صبح و شب همراه با یک نوع انسولین به نام “نوروپید”، که سه مرتبه قبل ازهر وعده غذایی باید تزریق

گرامی باد یاد جان‌باختگان و تمامی آن‌هایی که برای رهایی جنگیدند و وضع موجود را برنتابیدند.

یک سال از اعتراضات روزهای ۲۴ و ۲۵ آبان ۱۴۰۱ مردم ایذه گذشت، گرچه این اعتراضات به‌ظاهر نتیجه‌ای نداشت و تا حدودی فروکش کرده است، اما این فروکش هرگز به معنای خاموشی و رکود نیست. چون‌که زمینه به

دوغده بدخیم

دیرکردی. گفتی بیرون نروم تا شب که برگردی. من نشسته بودم. دفترچه کوچک من از تنهایی‌ام پر شد. یا من طول شب را نمی‌شناختم یا تو دیر کرده بودی. باد پنجره را باز کرد. صدای پایت از کوچه نمی‌آمد. تنها

کودکان شور زندگی‌اند

هرزمان در جمعی کودکی پا می‌گذارد، فضا پرمی شود از شورونشاط. احساسات و خیال‌پردازی‌های کودکانه‌شان همه را به شعف می‌آورد. پاک، زلال و صادقانه عواطفشان را بروزمی دهند. شادی بی‌حدوحصرشان مُسری است.

تابستان خود را چگونه گذراندید؟

ورقه‌ها جمع شد. در حیاط مدرسه آخیش را گفتیم. کتاب همان کتابی که تا دیشب روی سینه‌مان سنگینی می‌کرد تا بخوانیمش تا خوابمان ببرد، چه زود از ذهنمان خارج شد. آخرین روز مدرسه، کتاب‌ها، درس‌ها و

چرخش نام خاوران در پهنای آسمان

من ترا اذیت می‌کنم؟ نه. تو منو اذیت می‌کنی. چرا منو اذیت می‌کنی؟ وقتی پاورچین‌پاورچین به سکوت من نزدیک میشی، باز بهانه‌گیرمی شوم. وقت‌هایی که از پله‌کان تنهایی من بالا می‌آیی، بی‌اراده چنگی به

از پشت کوه آمده‌ایم

پیش‌ازاین که پایمان به خشت زندگی برسد، لباس‌هایمان درست قواره تن رنجورمان دوخته‌شده بود. با کلاه‌های گشادی که بر سرمان گذاشتند. یک‌شکل و موازی کنار هم قرار داده می‌شدیم. از درون یک فریب بزرگ به

گرامی باد چهلمین روز جانفشان پویا مولائی راد علیه وضع موجود که بی‌شباهت به زندان نیست، بپا خیزیم

نمی‌توان این‌همه بیداد و زور گوئی را تحمل کرد، امروز ستمگری و سرکوب به امر عادی و همه‌روزه حکومت در این منطقه تبدیل‌شده، دامنه ظلم و سرکوب در کنار فقر عمومی وعدم معیشت اقتصادی زندگی حداقلی مردم