دیدگاه‌ها

از جرقه حریق برخاست

کشته شدن مهسا امینی دختر بیست‌ودوساله‌ای که با  صد هزار اشتیاق و امید برای  سفر کوتاهی به  تهران آمده بود و درمتروی حقانی توسط مأموران گشت ارشاد بازداشت و به دست آدم کشان همان گشت ارشاد به قتل

عصر و دوران، مرحله انقلاب ایران

بیش از صدسال پیش  تحلیل لنین در مورد دوران و مرحله انقلاب در این جمله خلاصه شد.:”«عصر ،عصر امپریالیسم و انقلابات پرولتری است»” این نتیجه‌گیری فشرده  مانند شمشیر تیزی در دست انقلابیون

اینجا کسی از مرگ نمی‌میرد

کنار قبرستان نهر آبی است. سکوت جاده خاکی منتهی به قبرستان را آواز چند گنجشک بی‌قرار به هم میزند. درختان ازهر سو با قدی کشیده، سایه‌ای برکناره‌های جاده انداخته‌اند. برگ‌های خشکشان از شاخه جدا

پشت دیوار مدرسه

به اطرافش نگاه می‌کرد. سرش را خم کرد. پایش را بلند کرد و دمپایی‌های بزرگش درآمد. نتوانست درون سطل را ببیند. چرخی زد و از لابه‌لای ماشین‌های خیابان رد شد. بازهم سطل دیگری. از زمین تکه آجری برداشت

کودکان آن سال‌ها و فجایع بی‌شمار نظام سرمایه‌داری

شب‌ها یادم می‌رود کجا باید بنویسم. می‌نشینم، راه می‌روم و دوباره می‌نشینم. وارد دهلیز تاریکی می‌شوم و به غار خودم پناه می‌برم وبر در و دیواره‌های همین غار می‌نویسم. اما همین‌که می‌خواهم شروع کنم

پرسه در شهر

در این شهر پرهیاهو، آنچه مرا برمی‌انگیزد که به دنبال تو کشیده شوم، نگاه تو است که مانند جیره روزانه باید داشته باشمش. به سرعتم می‌افزایم تا به پیچ خیابان برسم وتو را ببینم دلم هزار راه می‌رود و

هوا هم، نفس نمی‌کشد

صبح هنوز چشمانت از زیر پلک‌های ورم‌کرده بیرون نیامده است که خبرهای تازه از راه می‌رسند. گوش‌هایمان از شنیدن این‌همه دروغ و نیرنگ سنگین شده است . دم خروس از همه‌جایش بیرون زده است.اما برای اولین

کسی حواسش به من نیست

در را که بازمی کنم مادر مثل یک گلوله برفی به من می‌خورد و خودش را داخل خانه می‌اندازد. همان‌قدر سرد و یخ. تلویزیون را روشن می‌کند و از زیر تخت چمدان را بیرون می‌کشد، کشو را به هم می‌ریزد و

من هم یک زنم

ازکجای عمق درد می‌آیی؟ ازکجای این خرابه سخن گفتی؟ ازکجای این جامعه طبقاتی گفتی که توانستی در چند دقیقه تمام مشکلات ومعضلات جامعه سرمایه داری را به تصویربکشی؟ چه روشن وگویا فقر، بی خانمانی، بیکاری

سال برای چه کسانی نو می‌شود؟

خورشید از کجا سر می‌زند که سهم کوچه ما کم است و روشنایی کامل را در آن نمی‌شود دید. هر صبح که از کوچه رد می‌شوم می‌لرزم. به خیابان‌هایی دیگر که می‌رسم هوا روشن‌تر و گرم تراست. از کنار جوی کوچه هم