“بعد از چند ماه بی خبری مطلق از سرنوشت عزیزانمان، ما، خانواده ها را به جلوی درب زندان فرا خواندند. همه پریشان حال در جلوی زندان جمع شده و منتظر بودیم تا بدانیم چه بر سر فرزندانمان آمده است. هیچ کس را یارای گفتن کلامی نبود، سکوت بود و سکوت. همه در بیم و هراس بودیم. اضطراب و نگرانی در نگاه همه موج می زد. شایعه قتل عام زندانیان، راه نفس را از ما گرفته بود. در چنین فضایی پر از وحشت و مرگ، پر از امید و ناامیدی، جملگی بر دهان رئیس زندان چشم دوخته بودیم. در سکوتی مرگ آور، اسامی تعدادی از زندانیان خوانده شد. رئیس زندان، از خانواده های آنان خواست تا در یک طرف قرار بگیرند. بغض بر گلوی همه چنگ انداخته بود. نگاه اندوه بار خانواده هایی که نام زندانی شان خوانده شده بود، در نگاه بقیه گره خورد. هیچ کس نمی دانست اسامی اعلام شده، جزو قتل عام شدگان هستند یا از گروه جان بدر بردگان. لحظه به لحظه بر التهاب جمع افزوده می شد. قطرات اشک آرام و بی صدا بر گونه هایمان می لغزید.
صدای رئیس زندان جمع انبوه خانواده ها را به خود آورد. اسامی بیشتری خوانده شدند. از خانواده های این گروه از زندانیان خواسته شد تا جلوتر بروند. یک به یک فرا خوانده شدند و به هر کدام برگه ای تحویل داده شد. برگه هایی با تاریخ و روز دریافت ساک های زندانیان قتل عام شده. در اینجا بود که بغض ها ترکید و فاجعه عریان تر از مرگ بر سر همه آوار شد”. (به نقل از خانواده یکی از زندانیان).
کشتار زندانیان در دهه شصت و به طور اخص، کشتار جمعی دست کم ۵ هزار زندانی سیاسی در مرداد و شهریور سال ۶۷، یکی از فجیع ترین جنایات جمهوری اسلامی است که همچنان بر جسم و جان خانواده های زندانیان و جامعه سرکوب شده ما همانند زخمی بدون التیام باقی مانده است.
ابعاد این جنایت آنچنان وسیع و گسترده است که هیئت حاکمه ایران طی سال های متمادی همواره از بیان آن و روشن شدن عمق فاجعه در ذهنیت توده های وسیع مردم ایران وحشت داشته اند. سران جمهوری اسلامی، از خوف برملا شدن این جنایت دهشتناک تا بدان جا پیش رفتند که کشتار تابستان ۶۷ را به عنوان خط قرمز نظام اعلام کردند و تا همین اواخر از بیان هرگونه سخن و اشاره ای در مورد این جنایت تاریخی، مطلقا سکوت می کردند. در تمام این سال های سکوت، مسئولان ریز و درشت جمهوری اسلامی چنان خود را به بی خبری محض می زدند، که انگار نه انگار در تابستان ۶۷ طی زمانی کمتر از دو ماه چندین هزار تن از زندانیان سیاسی به دستور مستقیم خمینی به دار آویخته شدند. زندانیانی که تماما طی سال های نخست دهه شصت در خانه و خیابان و محل کار خود دستگیر شدند. پس از دستگیری، توسط آدمکشان خمینی تحت عنوان بازجو، دادستان و قاضی به بی رحمانه ترین شکل ممکن شکنجه و سپس محاکمه شدند. هزاران تن از دستگیرشدگان سال های ۶۰ تا ۶۲ در بیدادگاه های سری و چند دقیقه ای جمهوری اسلامی به جوخه های مرگ سپرده شدند و ده ها هزار تن دیگر نیز به حبس های طولانی مدت محکوم شدند. قریب به اتفاق همه زندانیانی که در آن سال ها به حبس محکوم شده بودند و دوران محکومیت خود را می گذراندند، در تابستان ۶۷ با یک حکم چند سطری خمینی مبنی بر اینکه “هر کس که بر سر نفاق باشد، مهدورالدم است”، بدون محاکمه به جوخه های مرگ سپرده شدند.
این فاجعه وحشتناک در اوین و گوهردشت توسط هیئت مرگ منتخب خمینی، متشکل از حسینعلی نیری (حاکم شرع وقت)، مرتضی اشراقی (دادستان وقت)، ابراهیم رئیسی (معاون وقت دادستان) و مصطفی پور محمدی (نماینده وقت وزارت اطلاعات در زندان اوین) و در شهرستان ها، توسط نمایندگان وزارت اطلاعات، دادستانی، حاکم شرع و روسای زندان در سکوت و در بی خبری محض صورت گرفت. این سکوت و بی خبری، نه فقط در همان روزها و هفته های قتل عام در جامعه اعمال شد، بلکه تا همین اواخر نیز هیئت حاکمه ایران تحت عنوان خط قرمز نظام، هر گونه ورود به چگونگی کشتار ۶۷ را ممنوع اعلام کرده بود.
اما، این سکوت و مخفی کاری مسئولان نظام، هم اینک اندک مدتی است که شکسته شده است. نه تنها شکسته شده، بلکه آدمکشان جمهوری اسلامی به یکباره از لاک سکوت خود سر بیرون آورده و در کمال وقاحت و بی شرمی، جنایات خود را علنا و با صدای بلند در هر کوی و برزن جار می زنند. این جانیان، نه فقط هیچ اِبایی از آنهمه جنایت و آدم کشی های خود ندارند، بلکه پس از نزدیک به سه دهه سکوت، هم اینک به آن افتخار هم می کنند.
پور محمدی، وزیر دادگستری کابینه حسن روحانی که خود یکی از عاملان این کشتار بوده است، از اینکه فرمان خمینی را اجراء کرده به خود می بالد و اعلام می کند، وجدانش از بابت کشتار آنچنان راحت است که هر شب “با آرامش خیال و بدون کابوس” می خوابد. ابراهیم رئیسی کاندیدای جناح خامنه ای در خیمه شب بازی انتخاباتی اردیبهشت ماه ۹۶، با افتخار از پیشینه قضایی خود یاد می کند، رفیق دوست، از بنیانگذاران سپاه در مصاحبه با “مهر” با صراحتی تمام از دستور خمینی در قتل عام زندانیان دفاع می کند و می گوید: “این فرمان تا همین امروز نیز برای ولایت فقیه به قوت خود باقی است”. رفیق دوست، وزیر سپاه در دوران نخست وزیری میر حسین موسوی، خمینی را به دلیل فتوای کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، “عاقل ترین فرد در قرون اخیر” می داند. چرا که به زعم او، خمینی ” دستور داد که هر کسی بر عقیده نفاقش هست، مهدورالدم است” و باید اعدام شود” و از این بابت او، این فرمان خمینی در کشتار زندانیان را رمز ماندگاری نظام می داند.
عربده کشی های آدمکشان جمهوری اسلامی اما، تا همین جا خاتمه نیافت. با انتشار گفتگوی حسین دهباشی با علی فلاحیان، وزیر اطلاعات کابینه هاشمی رفسنجانی در ۲۷ تیر ماه ۹۶، وقاحت آدمکشان جمهوری اسلامی در عربده کشی و دفاع علنی از کشتار و جنایات شان، به اوج خود رسید. فلاحیان که علاوه بر پست وزارت اطلاعات، حکم قضاوت و رئیس کل بازرسی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی در دهه ۶۰ را هم در پیشینه آدمکشی خود دارد، در این گفتگو به روشن ترین شکل ممکن از ایدئولوژی کشتار جمهوری اسلامی دفاع کرد. او به صراحت از زبان همه علمای فقه جمهوری اسلامی اعلام کرد، که ایدئولوژی اسلام و نظام بر این پایه است که هر کسی با یک سازمان و نیروی محارب در ارتباط باشد، “حتا اگر برای آن نیرو نان گرفته باشد، حکمش اعدام است”. فلاحیان با هیمن نگاه فقه اسلامی در توجیه کشتار ۶۷ می گوید: “حکم همه این ها اعدام بود. اگر حاکم شرعی [در سال ۶۰ و ۶۱] حکم اعدام نداده باشد، خلاف کرده، بنابر این باید اعدام می شدند”. این عنصر جانی جمهوری اسلامی، بر مبنای همین ایدئولوژی حاکم بر نظام و نیز با توسل به یک دروغ بزرگ که “زندانیان در زندان شورش کردند”، از صدور حکم اعدام چندین هزار زندانی توسط خمینی جلاد دفاع می کند. او، تا بدانجا پیش می رود که به صراحت اعلام می کند، “هیئت مرگ سه نفره” منتخب خمینی، اساسا وظیفه اش صدور حکم اعدام نبود، چرا که “حکم اعدام شان از قبل [توسط خمینی] صادر شده بود” و لذا، “قرار شد یک گروه سه نفره از وزارت، قاضی و کسانی که وارد هستند، قضاوت کنند تا کسانی که لازم است اعدام نشوند، اعدام نشوند”.
پس از مصاحبه ها و عربده کشی های این تعداد از جانیان جمهوری اسلامی، دیگر پرده ها برای هیئت حاکمه ایران آنچنان دریده شد که احمد خاتمی، عضو هیئت رئیسه مجلس خبرگان در خطبه های نماز جمعه تهران (۳۰ تیر ۹۶) اعلام کرد: “همه کسانی که در تابستان ۶۷ به فرمان امام عمل کردند، باید به آنان مدال داد”.
به راستی این همه وقاحت از کجا سرچشمه گرفته است؟ چرا هیئت حاکمه ایران پس از نزدیک به سه دهه سکوت مطلق، اکنون به یک باره این چنین بی پروا و با وقاحت تمام بر کشتار جمعی هزاران زندانی سیاسی در تابستان ۶۷ افتخار می کند؟ و مهمتر اینکه، چرا در این جار زدن های علنی، تمام تلاش و نیروی خود را بر وارونه جلو دادن حقیقت قتل عام زندانیان در مرداد و شهریور سال ۶۷ گذاشته است؟
راز اینهمه وقاحت و عربده کشی های هیئت حاکمه ایران در تحریف قتل عام زندانیان، تماما در آشکار شدن چند و چون فاجعه کشتار ۶۷ برای ده ها میلیون نفر از توده های مردم ایران است. در تمامی این سال ها، خانواده های زندانیان جانباخته (مادران خاوران)، زندانیان جان بدر برده از کشتار، سازمان های سیاسی و تمامی نیروهای فعال اجتماعی با تمام نیرو و هرآنچه در توان و بضاعت خود داشتند، تلاش کردند تا نگذارند در سکوت جمهوری اسلامی، غبار فراموشی بر کشتارهای دهه ۶۰ بنشیند.
با این همه و به رغم همه این تلاش ها، جانفشانی ها و از خودگذشتگی ها، ماجرا برای طبقه حاکم اما، فراتر از بازخوانی این کشتار توسط خانواده ها و نیروهای سیاسی بود. آنچه رژیم را به شکست سکوت خود واداشت، انتشار فایل صوتی مذاکرات منتظری با هیئت چهار نفره مرگ در اوین و گوهردشت بود. دو سال پیش، همزمان با بیست و هشتمین سالگرد قتل عام زندانیان، بیت منتظری اقدام به انتشار فایل صوتی گفتگوهای منتظری با هیئت مرگ جمهوری اسلامی کرد. در این فایل صوتی، علاوه بر روشن شدن بخش هایی از اسرار چگونگی کشتار زندانیان، منتظری در خطاب به اعضای “هیئت مرگ”، از اعدام های ۶۷ به عنوان بزرگترین جنایت صورت گرفته در جمهوری اسلامی نام می برد و به آنان می گوید: “شما را در آینده جزو جنایتکاران در تاریخ می نویسند”.
انتشار این نوار صوتی دیوار بلند سکوت جمهوری اسلامی را شکست. با گذشت هر روز، این فایل صوتی ۴۰ دقیقه ای به سرعت برق و باد در شبکه های اجتماعی منتشر شد. در کوتاه مدتی، میلیون ها تن از توده های مردم ایران با بهره بری از امکانات اینترنتی و شبکه های اجتماعی به این نوار و پیامد آن به بخشی از حقیقت کشتار دست یافتند.
اینبار، دیگر سخن از برملا شدن رمز و راز کشتار ۶۷ در اجتماع مادران خاوران، سایت های سازمان های سیاسی و یا در مراسم های یادبود جانباختگان نبود که در جمع های محدود از کشتار ۶۷ رمز گشایی می شد. اینک، با دست بدست گشتن این فایل صوتی در شبکه های اجتماعی و گسترش سریع آن در ابعاد چند ده میلیونی، به یک باره دیوار بلند سکوت و خط قرمز هیئت حاکمه ایران فرو ریخت. برای جمهوری اسلامی و آدمکشان آن، دیگر رازی سر به مُهر باقی نمانده بود تا همچنان بر سکوت مطلق خود پای بفشارند. اکنون، تشت رسوایی نظام با صدایی بلند از بام افتاده بود و طنین مرگبار آن در هر کوی و برزن به گوش مردم رسیده بود. در اینجا بود که رهبر جمهوری اسلامی برای برون رفت از این رسوایی جمهوری اسلامی، وارد میدان شد.
خامنه ای در ۱۴ خرداد بر سر قبر خمینی، از بعضی مسئولان که وقایع دهه شصت را “مورد تهاجم” قرار داده اند، گله کرد و پس از آن به تمام نهادهای فرهنگی و مزدوران اهل قلم این نظام دستور داد، تا در قضاوت در باره دهه شصت، “جای شهید و جلاد” عوض نشود”. با این دستور و توصیه خامنه ای بود، که آدمکشان جمهوری اسلامی از هر سو به صف شدند تا اولا از “مظلومیت” خمینی دفاع کنند و نگذارند تمام جنایات جمهوری اسلامی به پای خمینی نوشته شود و ثانیا، در پی طنین انداز شدن تشت رسوایی شان دیگر سکوت چاره کارشان نبود. از این رو، خامنه ای و دیگر جانیان رژیم به میدان آمدند تا این بار با تحریف حقایق و جعل تاریخی، جنایت خود را توجیه کنند.
هیئت حاکمه ایران با چنین تاکتیکی، اینبار به جای سکوت در مورد کشتار تابستان ۶۷، تمام نیروی تبلیغاتی خود را درتحریف کشتارزندانیان سیاسی گذاشت. برای رسیدن به این مقصود، اینبار نیروی تبلیغاتی خود را روی یک وجه کشتار تابستان ۶۷، یعنی قتل عام زندانیان مجاهد متمرکز کرد و در مورد کشتار جمعی نزدیک به هزار تن از نیروهای چپ و کمونیست کماکان مهر سکوت بر لب زده اند. تا اولا با بهره برداری از اقدامات ماجراجویانه و ترورهای کور سازمان مجاهدین خلق در سال های نخست دهه شصت، کشتار جمعی زندانیان مجاهد در تابستان ۶۷ را با جعل خبر “شورش زندانیان مجاهد در زندان” به زعم خود توجیه و “منطقی” جلوه دهند. این منطق آنان برخاسته از همان ایدئولوژی اسلامی نظام است که علی فلاحیان در گفتگو با حسین دهباشی به صراحت از آن دفاع می کند و در این مورد تا آنجا پیش می رود که به نقل از موسوی تبریزی، دادستان کل جمهوری اسلامی در دهه شصت و “اصلاح طلب” امروزی یادآور می شود، که موسوی تبریزی می گفت: “اساسا محاکمه نمی خواهد، باید اعدامشان کرد”. چنانکه خود فلاحیان هم، از اعدام هر کسی که با یک سازمان “محارب” در ارتباط باشد، حتا اگر” یک روزنامه” فروخته باشد یا “یک نان” برای اعضای آن سازمان فراهم کرده باشد، حکم اعدام را لازم الاجرا می داند. در واقع، آنگونه که فلاحیان و رفیق دوست عنوان کرده اند، این منطق اسلامی خمینی و کل هیئت حاکمه ایران، حتا برای امروز هم جاری و “لازم الاجرا” است.
به نظر می رسد اینبار، تاکتیک جمهوری اسلامی در جار زدن کشتار زندانیان مجاهد و سکوت در مورد کشتار زندانیان چپ و کمونیست رقم خورده است. چرا که، در سناریوی کشتار ۶۷، وقتی موضوع قتل عام زندانیان چپ و کمونیست به میان می آید، جمهوری اسلامی نیاز به توجیه و منطق دیگری فراتر از منطق کشتار نیروهای مجاهد دارد، که هنوز سران آدمکش جمهوری اسلامی به کشف آن نایل نشده اند. دلیل عمده این سکوت هم این است که در زمان گفتگوی منتظری با هیئت مرگ، که اواخر مرداد ماه ۶۷ است، هنوز کشتار زندانیان مجاهد خاتمه نیافته و نوبت به اعدام جمعی زندانیان کمونیست نرسیده بود. کشتار زندانیان چپ و کمونیست از پنجم شهریور ماه ۶۷ شروع شد. لذا، در نوار صوتی منتشر شده آیت الله منتظری، هیچ اشاره ای به اعدام کمونیست ها نیست. طبقه حاکم ایران نیز، با همین توجیه که هنوز توده های میلیونی مردم ایران در ابعادی عمومی و گسترده از کشتار زندانیان کمونیست با خبر نشده اند، همچنان در مورد قتل عام این بخش از زندانیان که از پنجم تا بیست و پنجم شهریور ماه ۶۷ رخ داد، تاکتیک سکوت را بر گزیده است.
نکته دیگر اما، سکوت سنگین نیروهای موسوم به اصلاح طلب است، که همچنان در مورد اعدام های دهه شصت و به طور اخص کشتار جمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ مُهر سکوت بر لب زده اند. کشتارهایی که در دوران خمینی رخ داد و عناصر موسوم به “اصلاح طلب” کنونی، عمدتا در راس دولت، سیستم قضایی و نهادهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی بودند. درست به خاطر همین قدرت فائقه و حضور دست بالای آنان در نهادهای حکومتی آن دهه است، که “اصلاح طلبان” حکومتی همواره از دهه شصت به عنوان “دوران طلایی” خمینی یاد می کنند و ده ساله اول حکومت اسلامی را، از جمله افتخارات خود و نظام می دانند. دورانی که اکنون بر همگان روشن شده است که وسیعترین کشتارها و جنایات جمهوری اسلامی، دقیقا در همین دوران رقم خورد و مسئولیت بخش اعظم کشتارهای آن دوره نیز بر دوش همین نیروهای موسوم به اصلاح طلب سنگینی می کند.
نیروهایی که اکنون سکوت پیشه کرده اند و لام تا کام سخنی از کشتارهای آن دهه بر زبان نمی آورند. تا بدینوسیله از بر ملا شدن نقش و مسئولیتی که در فرایند آنهمه کشتار و جنایت داشته اند، چند صباحی دیگر در امان بمانند. اما، تا آنجا که به خانواده های زندانیان جانباخته، سازمان های سیاسی، نیروهای مبارز و انقلابی، توده های تحت ستم و مردم آگاه جامعه ما مربوط می شود، خمینی و همه جناح های هیئت حاکمه ایران و به طور اخص جریان موسوم به اصلاح طلب کنونی، مسئول تمامی کشتارها و ویرانی هایی هستند که بر جامعه ایران اعمال شده است. تمام جناح های رژیم و تمامی کسانی که در تحکیم این نظام ارتجاعی و سرکوبگر همت گماشته اند، همه مستقیم و غیر مستقیم در انجام جنایات رژیم شریک جرمند. چه آنان که اکنون به این کشتارها افتخار می کنند و آن را با صدای بلند جار می زنند و چه آنان که سکوت پیشه کرده اند و در این سکوت به دنبال مفری برای نجات خود می گردند. پوشیده نیست، نه این سکوت و نه آن جارزدن های وقیحانه آدمکشان رژیم، هیچکدام دیگر نمی تواند طنابی را که هر لحظه بر گلوی هیئت حاکمه ایران فشرده می شود، از فشردگی بیشتر باز دارد.
نظرات شما