ستون مباحثات

کمونیست‌ها و مقوله اعدام! تاریخچه و علل

شماره ۵۵۳ – سال سی و یکم – نیمه دوم تیر ۸۸

بحث مجازات اعدام مقوله ای بسيار پيچيده و مهم است که متاسفانه جنبش کمونيستی و انقلابی تا کنون نسبت به اين معضل سيستم سرمايه داری برخوردی جدی نداشته و بصورت گذرا و کلی در اطلاعیه ها و بيانيه های خود با اين مسئله مخالفت نموده و معمولا بنا به ملاحظاتی، مقارن با برنامه های خود برخوردی سيستماتيک و ديالکتيکی با آن نداشته است. اين مطلب تلاش می کند تا حدی به بخشی ازدلايل و سوالهای مربوط به اين مسئله بپردازد. اولين سوالی که در اين رابطه بايد پاسخ داده شود اين است که اصولا علت استفاده دولتها از مجازات اعدام چيست؟

اعدام بصورت کلی حذف فیزیکی انسانی بعلت عدم تطابق فکری و اخلاقی با سیستم قضائی حاکم می باشد، و رژیمهای دیکتاتوری چه در سیستم سرمایه داری و چه به اصطلاح زیر پوشش نام ” سوسیالسستی ” جهت بقای حاکمیت دیکتاتوری خویش و عدم توانائی در برقراری نظمی مبتنی بر آزادی کامل برای تمامی اقشار و طبقات جامعه، انسانهای مخالف خود را اعدام  “حذف فیزیکی ” نموده و با این کار بربریت قرون وسطائی خود را برای به اصطلاح درس عبرت دادن به مخالفین خویش به معرض نمایش گذاشته اند.

مجازات اعدام به عنوان یک تنبیه خشن در راستای حذف فیزیکی همواره توسط  حکومتهای دیکتاتوری مورد استفاده قرار گرفته است، اما تدریجا به دلیل غیر متمدنانه بودنش  از دستور کار کشورهای به اصطلاح متمدن و مدرن صنعتی حذف شده و حبس های ابد وطویل المدت به عنوان مجازات سنگین، جایگزین شده است.

در اینجا لازم به ذکر است که تا کنون نوشته‌های زیادی در رابطه با تاریخچه اعدام و چگونگی روند به پیروزی رسیدن مخالفین اعدام در کشورهای مختلف منتشر شده که همه آنها دارای ارزشی بمراتب والا میباشند. لذا تکرار آنها در این نوشته ضروری نیست و فقط به نکات مهم دیگر در حد توان اشاره ای خواهم نمود. در برخی کشورهای جهان، لغو حکم اعدام بصورت نوشتاری مورد قبول واقع گردیده و در مناسبات قضائی نیز کاملا رعایت میشود. آنان اعدام را به عنوان بی رحمانه ترین برخورد انسانی که باعث تنزل اخلاق انسانیست می باشد، به حساب می آورند. آنان لغو مجازات اعدام را یک مسئله حقوق بشری تلقی و اعدام را  پرینسیبی شایسته برای یک حکومت دمکراتیک نمی دانند. ولی بر خلاف ادعای آنها، درست در همین کشورها همه روزه شاهد هستیم که مخالفین سیاسی به طرقی دیگر حذف فیزیکی می شوند. خبرهائی از جمله سکته قلبی، تصادفات جانی در ترافیک، سقوط هواپیما و…. که همه آنها حذف فیزیکی به صورت مدرن میباشند. تظاهرات و جنبشهای کارگری بصورت بیرحمانه ای مورد حمله ابزار سرکوب دولتها قرار می گیرد که یکی از بهترین نمونه های آن حمله گسترده به راهپیمایی کارگران در کشورهای اروپای غربی مخصوصا آلمان بود. به قتل رساندن یک جوان در طی راهپیمایی ضد جهانی سازی سرمایه در سال ٢٠٠١ میلادی در کشور ایتالیا هنوزفراموش نشده است.

در کشورهای دیکتاتوری با بربریت تمام و اعلان رسمی و علنی در رسانه های گروهی، مخالفان سیاسی دستگیر و بدون داشتن هیچگونه حق دفاع از خود بصورت فردی یا گروهی اعدام می شوند. حاکمیت هم با افتخار تمام این حذف فیزیکی رخ داده را پیروزی شمرده و سر پوش گذاشتن بر این جنایت را ضروری نمی داند. آنها با این عمل میخواهند که خشم توده ها در برابر ظلم را بصورتی وحشیانه در هم شکسته و با نام دادخواهی و دادرسی سیاسی سمت و سوی مبارزات توده ها را به گمراهی سوق دهند. بدین ترتیب، زیر لوای قانون با استفاده از عناوینی مانند اغتشاش در نظم عمومی و جاسوسی به حذف فیزیکی مخالفان خود می پردازند. در کشورهای با ساختار استبدادی و ایدئولوژیک نیز به اتهام مخالفت با خدا، ضد دین و مرتد به این عمل وحشیانه مبادرت می ورزند. علاوه بر این، اعدام را امری ضروری در جهت احقاق حقوق شهروندان بیان نموده و آنرا یگانه روش موثر و بازدارنده جهت محدود کردن جرم تلقی می کنند. ادعای آنان جهت حفظ اعدام از حد انسانیت و حقوق انسانی خارج شده و این عمل را تنها وسیله حفظ امنیت اجتماعی با حذف دیگر شهروندان به شمار می آورند.

بخش دیگر اعدامها هم در مورد اشخاص غیر سیاسی است.  دستگیری افراد به جرم هائی از جمله قاچاقچیان مواد مخدر، قاتلان بصورت ارتکاب قتل فرد یا قتل های زنجیره ای، خیانت به کشور و جاسوسی، سرقتهای مسلحانه و یا مکرر،  در کشورهائی با حکومتهای مذهبی اعدام همجنس بازان، اعدام برای همخوابگی با کودکان، اعدام جهت افترا و تهمت زدن ناموسی، اعدام نوجوانان به علت داشتن روابط جنسی نا مشروع، اعدام بعلت استعمال مواد مخدر و نوشیدن مکررنوشابه های الکلی وبالاخره حمله وقیحانه به قشر بیکار جامعه و کشتار آنها به اتهام ارازل و اوباش.

مجازات اعدام معمولا برای تنبیه کردن هر گونه خطاکار و یا خلافکاری به طرق مختلف مانند سنگسار، دار زدن با طناب، به صلیب کشیدن فرد مجرم، قطع کردن سر از بدن ( گیوتین، تبرو شمشیرو یا چاقو)، غرق کردن مجرم در آب، سوزاندن در آتش، کشتن بوسیله برق فشار قوی، تیر باران بوسیله اسلحه، اطاق گاز، تزریق آمپول هوا و بصورت مدرن امروزی تزریق مواد سمی در رگ مجرم قابل توجه میباشد. هدف اصلی آنان با اعدام افراد خلافکار اصلاح آنان نیست بلکه قصد دارند با ایجاد رعب و وحشت به اصلاح مد نظر خود در رابطه با مردم دست یابند. به عبارتی مخاطب اعدام، مخصوصا اعدام انسانها در مکانهای عمومی و انعکاس فوری آن با عکس و تفسیرات دررسانه های گروهی، آنکس نيست که مجازات می شود، بلکه هدف اصلی آنکسانی هستند که مجازات را می بينند.

برای مثال می توان به گزارش سازمان عفو بین الملل  که روز دوشنبه بیست و سوم مارس ۲۰۰۹ صادر گردید استناد نمود. در این گزارش که سازمان عفو بین الملل  در مورد اعدام‌های سال ۲۰۰۸ میلادی منتشر کرد می‌گوید:

در سال ٢٠٠٨ لااقل ٢٣٩٠ نفر در ٢٥ کشور اعدام شدند. همچنین در گزارش خود استفاده از طناب دار و سنگسار برای اجرای مجازات مرگ را غیر‌انسانی و بی‌رحمانه توصیف کرده است. این گزارش خاطر نشان نمود که تعداد اعدام‌ها به نسبت سال ۲۰۰۷ افزایش داشته‌ و در ‌پنجاه و دو کشور جهان، هشت هزار و هشتصد و شصت و چهار نفر به مجازات مرگ محکوم شدند. ۹۳ درصد اعدام‌ها در چین، ایران، عربستان، پاکستان و آمریکا بوده است.

حامیان عمل مجازات اعدام با توضیحاتی بدون هیچ پشتوانه مادی در جامعه به بزهکاری و تبهکاری خود با کشتن افراد به اصطلاح بزهکار و ضد قوانین وضع شده توسط خودشان، جنبه قانونی داده و ادعای دمکراسی نیز میکنند. آنان معتقدند که اگر قانون اعدام حذف شود، جامعه به اصطلاح متمدنشان در برابر بزهکاران بی پناه شده و تخم تبهکاری در جامعه کاشته ونشو و نموخواهد کرد. همچنین اعتقاد دارند که زندان جوابگوی خواسته هایشان نیست و با بیان اینکه آيا رواست‌ چنين‌ مجرمی را فقط‌ به‌ خاطر عطش‌ انتقام‌ تا سال‌های سال‌ زنده‌ نگاه‌ داريم‌ و يك‌ سازمان‌ و دستگاه‌ عريض‌ و طويل‌ با نيروی‌ انسانی‌ فراوان‌ و محافظ‌ و مراقب‌ را برای‌ نگهداری‌ او بگماريم‌ و خوراك‌ و پوشاك‌ و درمان‌ وی را تأمين‌ كنيم‌ و بدين‌ ترتيب‌ هزينه‌ سنگينی‌ را از خزانه‌ دولت‌ و ملت‌ بپردازيم،‌ فقط‌ به‌ خاطر اينكه‌ رنجی‌ طولانی‌تر را بر وی تحميل‌ كنيم؟

نکاتی که در این میان شایان توجه است که در این جوامع به چشم میخورد عبارتند از:

در این جوامع اعدام تنها وسیله مجازات و پاداش آدمکشی است.

مجازات اعدام را همانند داروئی دانسته که سبب پاکسازى يك ويرو س مسرى از پيكرجامعه مى شود و به پاکيزگى و بهسازى محيط اجتماعى کمک میکند.

این جوامع به قهرمانان خود افتخار ورزیده و آنان را دست آورد فرهنگ غنی خود دانسته و در مقابل جنایتکاران را از خود ندانسته و مانند وصله ای نا مناسب، باعث ننگ جامعه محسوب می کنند. لذا معتقدند که بسيارى از جرايم خصلت ژنتیک ” مادرزادى ”  داشته و نبايد  حکومت و یا جامعه رادر این رابطه مقصر شناخت و به همین دلیل نباید این جانیان و تبهكاران را در زندا نها نگهدارى و از بودجه مملکت استفاده نمود. در رد مجازاتهای طولانی مدت زندان نیز معتقدند که،  در واقع‌ زندانهای طویل المدت مجازاتی‌ خشن‌تر از اعدام‌ بوده و با اعمال این روش، عطش‌ انتقام‌ قانون گذاران است که بهتر سيراب‌ ميشود تا اصلاح تبهکاران.

بدون ریشه یابی در معضلات و عدم شناخت از علت بروز جرم، با اعدام فرصت اصلاح و امکان معالجه را از مجرم گرفته و با عملکردی وحشیانه پاسخی اشتباه به همان عملکرد اشتباه می دهند. آنان معتقدند که جوابی به حق براى جلوگيرى از بروز هرج و مرج و انتقام خودسرانه و گاه زياده طلبانه بستگان مقتول داده و با مرگ قاتل، عطش انتقام در خانواده مقتول خاموش شده و این امرمرهمى است بر رنج بازماندگان مقتول.

بر خلاف این گونه ادعاها لازم است که متذکر شد:

اعدام نمی تواند تخم ترس را در دل جانیان پراکنده کند و باعث آموزش آنان گردد، چرا که در درجه اول این خود جامعه است که در مقابل آموزش و پرورش فرد مسئول میباشد و پس از آن است که خود فرد باید در مقابل جامعه احساس مسئولیت نماید.

ثانیا ما کمونیستها اعتقاد به آن داریم که ریشه و عامل وجودی تبهکاری در مناسبات اجتماعی سرمایه داری و همچنین بهره کشی طبقاتی نهفته است. انسان جامعه طبقاتی حامل مجموعه ای از ویژه گیهای بیمار گونه میباشد. این جامعه وبطور خاص نظام اجتماعى_اقتصادى موجود، در جهت توليد و بازتوليد تبهكارى مقصربوده و آن را رشد میدهد. لذا اعدام مجرمین هیچگونه تضمینی در بقای جوامع بیمارگونه نمیتواند باشد.

باید با انگیزه ها و علتها مبارزه کرد و نباید معلول و انگیخته ها را زیر تیغ ببریم.  مجازات اعدام تا کنون عامل جلوگیری و نفی هر گونه بیماری اجتماعی نبوده و لذا باید جامعه به ریشه ها بپردازد تا بتواند از نشو و نمو این بیماری اجتماعی جلوگیری کند. یک تبهکار روانی در درجه اول باید تحت مداوای روانشناسانه و روانکاوی قرار بگیرد تا امکان بازسازی را داشته و چاره درد او اعدام نمی تواند باشد.

خسارات ناشی از اعدام یک فرد تبهکار، با حذف فیزیکی او بطور کامل از جامعه محو نمیشود، چرا که با این عمل، تخم کینه و انتقام در درون خانواده، فامیل و دوستان شخص اعدام شده نیز کاشته میشود.

سوسیالیسم نبردی است برای رسیدن به آزادی و ساختن جامعه ای نوین و انسانی. برای رسیدن به این جامعه نوین نمیتوان از ابزارهای دوران بربریت و غیر انسانی استفاده نموده و با اعمال روشهای سرکوبگرانه به این جامعه سوسیالیستی دست یافت.

در جوامع دیکتاتوری عدالت قضائی با مجازات اعدام و پاداش مرگ به جانیان و آدمکشان، به خود مفهوم داده و بقای خویش را در نفی فیزیکی آنان میدانند. هرگونه توجیهاتی از این قبیل که، مجازات اعدام باعث ترس و وحشت دیکر جانیان و تبهکاران شده به همین سبب نیز باعث پند و اندرزشان نیز می شود، کاملا مردود است.

آیا با صدور حکم اعدام از طرف قضات و مقامات اختیار دار، انگیزه های اعمال قتل و جنایت در جامعه کاهش پیدا میکند و عاملی است در بقا و بهبودی جامعه؟

از سوی دیگرمخالفین مجازات اعدام نیز با تفسیر های گوناگون و دلائل گوناگون ادعا می کنند که مجازات اعدام ارزش انسانی شخص مجرم را به حداقل رسانده و خواهان به رسمیت شناخه شدن کلیت ارزش انسانی برای تمامی افراد جامعه میباشند. به همین علت مجازات زندانهای طولانی و دراز مدت همانند حبس ابد را پیشنهاد نموده به این استدلال که این عمل باعث می شود تا مرتکب جرم، از محیط جامعه دور شده، و همین امر درس عبرتی برای دیگر افراد جامعه شده تا آنان از ارتکاب به جرم خودداری نمایند.

اشاره آنان به قوانین حقوق بشر بوده و اذعان می دارند که وقتی کشوری رو به سوی مناسبات دموکراتیک قدم بر می دارد، باید مناسبات گذشته را نفی کرده و در این راستا باید ابتدا مجازات اعدام که به عبارتی سؤ استفاده حکومت و دولت قبلی آن در جهت حفظ قدرت سیاسی می بوده را لغو نموده و قوانینی انسانی را جایگزین نمود.

آنان بر این واقف نیستند که این جامعه نوین بورژوازی که از درون جامعه زوال یافته فئودالیسم برون آمده، هنوز بر بستر جامعه طبقاتی رشد نموده و قادر به از بین بردن تضاد طبقاتی نبوده و بالعکس تنها طبقات نوین، شرایط نوین جور و ستم و اشکال نوین مبارزه را جانشین وجایگزین آنچه که کهنه بوده ساخته است.

کمونیستها هیچ پدیده ای را بی علت ندانسته و با معضل اعدام نیز با شیوه های کهن و ابزار کهنه سرمایه داری برخورد نمی کنند. دفاع از جان و زندگی انسان را اولین گام در جهت مبارزه با فرهنگ عقب افتاده عشیره ای و قبیله ای قرون وسطائی و آدم کشی در جامعه مدرن امروزی باید قلمداد نمود. علت و عامل اصلی بروز جنایات را باید شناخت و از ریشه با آن برخوردی اصولی و جدی نمود.  در جوامعی که فقر و عدم وجود رفاه اجتماعی بصورت عریانی مشهود و عملکرد دارد، هر گونه مخالفت با نظم حاکم بصورتی وحشیانه پاسخ داده شده و مخالفین با اعمال زور، زندان، شکنجه و اعدام از صحنه خارج میشوند.

در اینجاست که سوالاتی مهم پیش خواهد آمد که وظیفه ماست با تعمق و تفکری صحیح، در پاسخ به آنها کوشا باشیم.

در کشور ایران با این سابقه آدم کشی و اعدام جوانان و آزادی خواهان، بعد از سرنگونی رژیم، با عاملان این جنایت ها و تمامی آنانی که دستشان به خون بی گناهان آلوده می باشد چه میخواهیم بکنیم؟

آیا می توان در فردای قیام و کسب قدرت سیاسی با شعار حذف مجازات اعدام، در مقابل خشم توده ها ایستاد و مادران و پدران، همسران و فرزندان داغدار را به نام انسانیت از خواسته انتقام جویانه و خون خواهی آنان جلو گیری نمود؟

به نام انسانیت ببخشیم و فراموش کنیم ودر کنارشان همانند یک شهروندی معمولی زندگی کنیم؟

پاسدار و مامور شکنجه گر فرزندانمان را همشهری مهربان و دوست گرامی قلمداد کنیم؟

افسر ارتشی که دستور ریختن بمبهای آتش افروز و بمبهای حامل گازهای سمی بر سر خانواده هایمان را صادر و منجر به کشته شدن عزیزان و فرزندانمان شده و برای این کار جنایتکارانه مدال افتخار هم گرفته را با بوسه های مسیح وار در آغوش گرفته و حکم دوران بازنشستگی اش را نیز صادر کنیم؟ به راستی چه باید کرد؟؟

ادامه دارد  – وحید

POST A COMMENT.