وزرای خارجه روسیه و آمریکا در پی سه روز مذاکرات در ژنو اعلام نمودند که در مورد نابودی سلاحهای شیمیایی رژیم بشار اسد در سوریه به توافق رسیدهاند. ظاهرا قرار است سوریه ظرف یک هفته فهرستی از تسلیحات شیمیایی خود را ارائه دهد. به بازرسان اجازه فوری داده شود که به تمام مراکز نگهداری این تسلیحات دسترسی داشته باشند و تا اواسط سال آینده، تمام این سلاحها که دربرگیرنده احتمال خارج شدن بخشی از آنها نیز میگردد، نابود شوند.
اما چنین به نظر میرسد که به توافقات دیگری نیز دست یافتهاند. وزیر خارجه روسیه در کنفرانس خبری گفت: توافقات امروز با واشنگتن گامی در راستای راهحلی فراگیر برای بحران سوریه است و در پاسخ به سئوال یک خبرنگار با اشاره به گفتگو با کوفی عنان افزود: “ما به وی گفتیم که در آستانه رسیدن به توافق هستیم و به زودی زمینه را برای تحقق صلح و پایان بحران سوریه فراهم میکنیم تا شاهد باشیم که همه مردم سوریه از هر کیش و گروهی کنار یکدیگر مسالمتآمیز زندگی کنند.”
وزیر امور خارجه آمریکا نیز گفت: حل بحران سوریه تنها از طریق سیاسی ممکن است و این امر در توافق روسیه و آمریکا ذکر شده است. گرچه او بر آمادگی سران سیاسی و نظامی آمریکا برای اقدام نظامی نیز تاکید نمود. یک روز پس از آن رئیس جمهوری آمریکا گفت: در صورتی که اقدامات دیپلماتیک شکست بخورد، آمریکا آماده است تا دست به اقدام بزند.
گرچه عجالتا خطر اقدام نظامی آمریکا که میتوانست به کشتار و آوارگی گروه دیگری از تودههای مردم بیدفاع سوریه بیانجامد، برطرف شده است، اما همانگونه که از تهدیدات سران و مقامات دولت آمریکا برمیآید، این خطر همچنان مستنثنا از این که خلع سلاح شیمیایی رژیم اسد، با تمام پیچیدگی و ابهام آن، چگونه پیش برود، به قوت خود باقیست. در گذشته نیز به دفعات از توافقات دو قدرت امپریالیستی آمریکا و روسیه و وعده راه حل سیاسی و دیپلماتیک سخن به میان آمده است، بدون این که نتیجهای در پی داشته باشد. علت آن نیز تضاد منافع این دو قدرت امپریالیست است که هر یک میکوشد، بحران سوریه را به نفع خود حل کند و در نتیجه به تشدید درگیریهای درونی سوریه انجامیده است، که در یک سوی آن رژیم ارتجاعی و سرکوبگر بشار اسد قرار گرفته و در سوی دیگر آن دارودستههای ارتجاعی اسلامگرا و بورژوازی ظاهرا لیبرال طرفدار آمریکا و اروپا.
آنچه که باعث گردید، انقلاب تودههای مردم سوریه به چنین سرنوشت اسفباری دچار شود که سرانجاماش جنگ داخلی ارتجاعی با صد هزار کشته، میلیونها آواره و ویرانشدن این کشور باشد، همانا نقش و دخالت قدرتهای امپریالیست و قدرتهای منطقهای وابسته به آنها بود.
سوریه تنها کشور باقیمانده از دوران اتحاد جماهیر شوروی بود که همچنان در مدار قدرت و نفوذ روسیه، باقی مانده بود و لااقل از نظر سیاسی و نظامی به آن وابسته بود. تا جایی که روسیه توانسته بود همچنان پایگاههای نظامی خود را در این کشور مدیترانهای که به لحاظ استراتژیک حائز اهمیت است، حفظ کند. از این رو به رغم قیام گسترده تودههای مردم سوریه علیه رژیم استبدادی بشار اسد، نمیتوانست با روندی مشابه مصر و تونس به سرنگونی رژیم حاکم بیانجامد.
رژیم بشار اسد با حمایت و تشویق روسیه و همچنین جمهوری اسلامی ایران، در مقابل قیام مردم ایستاد و وحشیانه آن را سرکوب کرد. امپریالیسم آمریکا و امپریالیستهای اروپایی در آغاز با تردید و بلاتصمیمی تحولات سوریه را دنبال میکردند، چرا که در اینجا آلترناتیو حاضر و آمادهای نداشتند و مطمئن نبودند که با سرنگونی رژیم بشار اسد، بهویژه چه تغییراتی در رابطهی سوریه با اسرائیل پیش خواهد آمد. آنچه که تاکنون وجود داشت، پذیرش وضع موجود از جانب دولت سوریه، لااقل در شرایط کنونی بود.
لذا رژیم بشار اسد توانست با حمایت روسیه و جمهوری اسلامی جنبش تودههای مردم سوریه را سرکوب کند. در پی این سرکوب، مقاومتهای مسلحانه شکل گرفت و در اینجا بود که رژیمهای منطقه از جمله عربستان، قطر و ترکیه کوشیدند با حمایت و تقویت مادی و تسلیحاتی گروههای اسلامگرا، ابتکار عمل را در دست خود بگیرند. در پی این تحولات بود که امپریالیسم آمریکا و متحدین اروپایی آن، دست به کار ایجاد یک آلترناتیو متشکل از گروههای اسلامگرا و گروههای رنگارنگ اپوزیسیون بورژوایی اسد شدند و آنها را از نظر سیاسی، نظامی و مالی تقویت نمودند.
پس از شکلگیری این آلترناتیو امپریالیستی، نیروهای نظامی وابسته به بشار اسد که اکنون گروهی از آنها به اپوزیسیون پیوسته بودند، با یک مرحله از شکستها و عقبنشینیها روبرو شدند. بخش بزرگی از سوریه به تصرف گروههای مخالف اسد درآمد. اما با وارد شدن مستقیم حزبالله و گروهی از نظامیان جمهوری اسلامی به این جنگ داخلی، موازنه برهم خورد و دورهای از شکستها و عقبنشینیهای ارتش آزاد سوریه و گروههای مسلح اسلامگرا آغاز گردید. دولت آمریکا تلاش نمود که از طریق کسب مجوز شورای امنیت برای دخالت مستقیم نظامی، این موزانه را مجددا به نفع طرفداران خود برهم زند. اما پوشیده نبود که
با مخالفت روسیه و به همراه آن چین در شورای امنیت سازمان ملل مواجه خواهد شد. لذا در پی فرصتی مناسب بود که بدون مجوز شورای امنیت، اقدام نظامی خود را به مرحلهی اجرا درآورد. کشتار مردم سوریه با استفاده از سلاح شیمیایی بهانه مناسبی برای آمریکا بود تا با ادعاهای بشردوستانه، نقشه خود را عملی سازد. اما اوضاع آنطور که دولت آمریکا میخواست پیش نرفت و برنامه دخالت نظامی عقیم ماند. روسیه به مخالفت جدی با هر گونه دخالت نظامی آمریکا برخاست. روسیه تمام تلاش دولت آمریکا را از طریق سازمان ملل خنثا کرده بود و حالا دیگر پس از عقبنشینیهای دوران فروپاشی شوروی و بازسازی اقتصادی، سیاسی و نظامی خود که اکنون متحدی از نظر اقتصادی قدرتمند همچون چین را با خود دارد، بهسادگی حاضر به از دست دادن سوریه و واگذاری آن به آمریکا نبود. لذا با حمایت همه جانبه از رژیم حاکم بر سوریه و اقدامات سیاسی و دیپلماتیک خود، به یکی از موانع جدی دخالت نظامی آمریکا در سوریه تبدیل گردید. اما آیا این بدان معناست که امپریالیسم آمریکا از ترس رقیب روسی خود از دخالت نظامی بر سر مسئله کاربرد سلاح شیمیایی در سوریه عجالتا دست کشید؟ قطعا خیر. امپریالیسم روس اکنون البته آنقدر خود را تقویت کرده است که دیگر همچون مورد بالکان و یا لیبی در مقابل امپریالیسم آمریکا عقبنشینی نکند. اما هنوز به آن اندازه قدرت پیدا نکرده که بتواند دست به تعرض بزند و یا حتا بر سر سوریه وارد یک درگیری نظامی با آمریکا شود. متحد آن یعنی چین نیز که میداند اساس و بینان قدرت سیاسی و نظامی او در قدرت اقتصادی قرار دارد، عجالتا در حال تقویت قدرت اقتصادی خود میباشد و تمایلی به درگیری نظامی ندارد. پس چه عاملی باعث گردید دولت آمریکا وادار به عقبنشینی شود؟
افکار عمومی مردم جهان به ویژه در اروپا و آمریکا و ایضا بحرانهایی که قدرتهای امپریالیست آمریکاییی و اروپایی در لحظه کنونی با آنها روبرو هستند. مقامات آمریکایی که روز حمله نظامی به سوریه را نیز تعیین کرده بودند، نخستین ضربه را در انگلیس خوردند که دولت این کشور همواره یکی از متحدین ثابت قدم آمریکا در تجاوزگری و دخالتهای نظامی در چند سال اخیر بوده است. وقتی که پارلمان انگلیس با این دخالت نظامی مخالفت کرد، به این معنا بود که اوباما نمیتواند بر روی متحدین اروپایی خود در این دخالت نظامی حساب کند. چرا که به جز فرانسه که آمادگی خود را اعلام کرده بود، بقیه دولتهای اروپایی تمایلی و نفعی در این اقدام نظامی نداشتند. اما علت چه بود که پارلمان انگلیس به این دخالت نظامی رای منفی داد. در وهله نخست مخالفت اکثریت بزرگ مردم انگلیس بود که پس از دروغپردازیها و فجایعی که لشکرکشیهای نظامی به افغانستان و عراق به بار آورد، شدیدا با این اقدام نظامی مخالف بودند. در مرحله بعد نیز وضعیت وخیم اقتصادی عامل دیگری بود که در این رای منفی نقش بازی کرد. دولت انگلیس که از یک سو با مخالفت پارلمان این کشور روبرو شده بود و از سوی دیگر تاییدیهای نیز از شورای امنیت یا به گفته آنها جامعه جهانی دریافت نکرده بود، بهناگزیر اعلام نمود که انگلیس در این اقدام نظامی شرکت نمیکند. این وضعیت، اوباما را با بنبست جدی مواجه ساخت. چرا که میدانست اکثریت بزرگ مردم آمریکا نیز با این حمله نظامی مخالفاند و این احتمال هست که با ارجاع این مسئله به کنگره آمریکا با رای منفی نمایندگان روبرو گردد. لذا طرح حمله نظامی عملا متوقف گردید. در واقع طرح پیشنهادی روسیه برای از بینبردن سلاحهای شیمیایی بشار اسد، به عاملی برای نجات سیاسی اوباما و دولت آمریکا تبدیل شد که شکست خود را زیر پوشش آن پنهان سازد. چرا که اکنون حتا بدون تصمیم و تایید سازمان ملل به خلع سلاح شیمیائی رژیم اسد دست یافته که البته بیشترین نفع آن نصیب دولت اسرائیل میشود.
در اینجا این سوال پیش میآید که مگر مخالفت تودههای وسیع مردم کشورهای اروپایی و آمریکا در جریان لشکرکشی نظامی به عراق وجود نداشت که قدرتهای امپریالیست، این تجاوزگری نظامی خود را عملی کردند؟ قطعا مخالفت بسیار گسترده بود. تظاهرات میلیونی در سراسر جهان به راه افتاد، با این وجود قدرتهای امپریالیست، بهویژه امپریالیسم آمریکا، طرح توسعهطلبانه و تجاوزکارانه خود را بهرغم این مخالفت عملی کردند. اکنون اما اوضاع متفاوت است. پوشالی بودن قدرت نظامی امپریالیسم آمریکا در عراق و افغانستان آشکار گردید. ناتوانی دولت آمریکا در این دو کشور به درجهای رسید که فراخواندن سربازان آمریکایی از این دو کشور به مهمترین اهرم پیروزی اوباما در انتخابات ریاستجمهوری تبدیل گردید. وقتی که تمام قدرت نظامی، اقتصادی و سیاسی کشورهای عضو ناتو از پس کنترل و مهار این دو کشور نتواند برآید، آنگاه روشن است که قدرت امپریالیسم آمریکا تا جه حد تضعیف شده است. البته این تضعیف موقعیت و جایگاه آمریکا در اردوگاه امپریالیسم از ربع آخر قرن بیستم سرعت گرفت. علت آن نیز تضعیف روزافزون موقعیت اقتصادی آمریکا بود. با فروپاشی شوروی و اردوگاه شرق، آمریکا دیگر در موقعیتی نبود که بتواند سرکردگی خود را در اردوگاه امپریالیسم حفظ کند. دولت آمریکا در دوران بوش تلاش نمود با تکیه بر برتری نظامی بیرقیب خود، از طریق توسعهطلبی و تجاوز نظامی موقعیت گذشته خود را حفظ کند، اما همانگونه که در عراق و افغانستان نشان داده شد ،نتیجهای معکوس بهبار آورد و قدرت امپریالیسم آمریکا را بیش از پیش تضعیف نمود، تا جایی که اکنون نه میتواند به سادگی، قدرتهای امپریالیست دیگر را تحت رهبری و سرکردگی خود قرار دهد و نه به تنهایی قادر است لشکرکشیهای نظامی را سازمان دهد. علاوه بر این، دروغهایی که در جریان لشکرکشی به عراق به مردم گفتند و فجایعی که به نام بهاصطلاح دمکراسی در عراق و افغانستان به بار آوردند و این کشورها را نه فقط به ویرانه تبدیل کردند، بلکه وضعیتی را پدید آوردند که پس از گذشت سالها هم اکنون همه روزه دهها و صدها نفر کشته میشوند، تودههای مردم آمریکا و اروپا بهویژه کارگران و زحمتکشان را نسبت به مقاصد دولتهای خود بر سر این تجاوزات، حساس و آگاه کرده است. بنابر این، روشن است که چرا دولت آمریکا بر سر حمله نظامی به سوریه ناگزیر به عقبنشینی شد. اما این هنوز پایان ماجرای بحران سوریه و آنگونه که وزیر خارجه روسیه میگوید توافق “برای تحقق صلح و پایان بحران سوریه” نیست.
اولا- تردیدی نیست که به هرحال دارودسته اسد و رژیم بعثیاش دیگر جائی برای ماندن در سوریه ندارند و با هرگونه تحولی باید کنار بروند. اما اوضاع سیاسی سوریه که عجالتا ابتکار عمل در دست گروههای ارتجاعی مسلح رنگارنگ است، حتا به قدرتهای امپریالیست آمریکایی و روسی این امکان را نمیدهد که به سادگی با توافق و سازش، به این جنگ داخلی و ویرانی سوریه پایان دهند. دارودستههایی که این همه جنایت و کشتار به بار آوردهاند، خواه وابسته به رژیم یا در اپوزیسیون، اسلامگرا یا غیراسلامگرا، چگونه میتوانند به امر روسیه و آمریکا در کنار یکدیگر به صلح و سازش دست یابند.
ثانیا- منافع متضاد دو قدرت امپریالیستی در سوریه، اگر عجالتا جمهوری اسلامی و حزب الله را کنار بگذاریم، چگونه میتواند حفظ شود، در حالی که یکی میخواهد سوریه را در مدار قدرت خود نگهدارد و دیگری میخواهد آن را از چنگ رقیب درآورد.
با این اوصاف، چشمانداز لااقل کوتاه مدتی برای نجات مردم سوریه نیست. حتا اگر توافقی هم برای حل این بحران میان قدرتهای امپریالیست و متحدین منطقهای آنها صورت بگیرد، سالها نزاع و کشمکش، درگیریهای نظامی و غیرنظامی ادامه خواهد یافت. مورد سوریه نشان میدهد، وقتی که کارگران و زحمتکشان یک کشور نتوانند ابتکار عمل را به دست بگیرند و بر سرنوشت خود حاکم گردند، آنگاه ارتجاع داخلی و بینالمللی است که سرنوشت مردم را تعیین خواهد کرد و بدترین حالت آن نیز وضعیتیست که امروز کارگران و زحمتکشان سوریه با آن روبرو هستند. ویرانی، کشتار، آوارگی و نابودی ثمرات زحمت و تلاش سالهای طولانی مردم.
نظرات شما