اگرچه کشاکش حکومت اسلامی با قدرتهای بزرگ جهان سرمایهداری بر سر مسایل هستهای – بویژه پس از آغاز تحریمهای بینالمللی – یکی از دلمشغولیهای مهم سران حکومت بوده است، اما با آغاز دوران ریاستجمهوری روحانی بهشدت بر اهمیت آن افزوده گردید.
شعارهای روحانی در جریان انتخابات ریاستجمهوری و گرهزدن رفع مشکلات اقتصادی به این بحران، و تاثیری که کاهش بحران در سیاست خارجی میتواند بر تثبیت و یا تقویت موقعیت جناح روحانی – رفسنجانی در درون حاکمیت در لحظهی کنونی و آینده بگذارد، از جمله عواملی هستند که مذاکرات هستهای ایران با گروه ۵ بعلاوه یک را بیش از هر زمان دیگر زیر ذرهبین برده و واکنشهای متعددی را از سوی جناحهای گوناگون بورژوازی حاکم بر ایران بههمراه آورده است. تضادهایی که بر سر این مورد و پس از تعارفهای اولیهی بعد از انتخابات، هم اکنون سر باز کردهاند، آنقدر عمیق هستند که خامنهای رهبر حکومت اسلامی را نیز در همین مدت کوتاه مجبور به چندین واکنش کرده است.
هماکنون دو دیدگاه اصلی در درون حکومت اسلامی بر سر مذاکرات هستهای وجود دارد، دیدگاههایی که هر کدام ریشه در منافع گروه خاصی از بورژوازی ایران داشته و هر کدام از این دیدگاهها نمایندگی آن را بردوش میکشند.
نمایندگان دیدگاه اول، همانهایی هستند که تا پیش از ریاستجمهوری روحانی، مسوولیت پیشبرد مذاکرات هستهای را برعهده داشته و یا در تئوریزه کردن آن خط سهیم بوده و آن را تبلیغ میکردند. این دیدگاه با انگشت گذاشتن بر اختلافاتی که در مذاکرات هستهای بوجود میآید و با ذرهبین گذاشتن بر اهداف دولتهای امپریالیستی از این مذاکرات، چشمانداز تیره و ناامیدکنندهای از مذاکرات به دست میدهد. در این چشمانداز، هدف دولتهای امپریالیستی عقبراندن جمهوری اسلامی، نابودی دستاوردهای هستهای آن، تضعیف و مخدوش کردن چهرهی جمهوری اسلامی در منطقه و تعطیلی کامل غنیسازی عنوان میشود. این دیدگاه که رسانههایی همچون کیهان، جوان، رجاء نیوز، خبرگزاری فارس و تسنیم بهعنوان مهمترین سخنگویان رسانهای آن محسوب میشوند، این موضوع را تبلیغ میکند که “هیچ روزنه اعتمادی به آمریکا وجود ندارد” (روزنامه کیهان ٢۵ آبان) و یا دولت را متهم به “باج دادن” کرده و مینویسند “تیم مذاکره کننده از وسوسههای شیطانی اصحاب فتنه تاثیر پذیرفته است” (روزنامه کیهان ٢٧ آبان) و یا “پذیرش مراحل نهگانه نقشه راه آمریکا، تبعات جبرانناپذیری برای اهداف ملی، منافع ملی و امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران در پی خواهد داشت” (خبرگزاری فارس). خبرگزاری تسنیم یکی از این رسانههاست که در یادداشتی مینویسد: “مذاکرات ژنو و حلقههاى بعدى مذاکره مىتواند براى ایران خطراتى را به همراه داشته باشد. بزرگترین خطر این است که تیم مذاکرهکننده ایران این وضعیت رو به ضعف آمریکایىها را حس نکنند و بر مبناى اظهارات تند مقامات و رسانههاى آمریکایى، گمان کنند خطر آمریکا جدى است و اگر با این کشور همراهى نشود، اتفاقات وحشتناکى روى مىدهد. در واقع یک جمعبندى غلط مىتواند فرصتهاى ایران را به آسیبهاى ایران تبدیل نماید”. این خبرگزاری که در نعل وارونه زدن تبحر خاصی دارد، در یادداشت منتشره از تیم مذاکره کننده ایران میخواهد تا با حفظ خطوط قرمز هستهای، توافقی را به ۵ بعلاوه یک تحمیل کند که “به معنای پذیرش رسمی ایران به عنوان یک قدرت برتر منطقهای باشد“!!!
خامنهای نیز به عنوان فردی که برای حفظ قدرت خود هم به این جناح وامدار است و هم در عین حال نمیخواهد به صورت آشکاری به یک طرف بغلطد تا مبادا تاثیرات منفی حمایتهای او از احمدینژاد بر اتوریتهی وی بار دیگر تکرار شوند، مواضعی میگیرد که بیش از هر چیز همین دیدگاه را تقویت میکند. وی روز ١٢ آبان در سخنانی که در آستانه ١٣ آبان و در میان جمعی از هواداران خود بیان داشت، اگرچه مذاکره کنندگان را فرزندان انقلاب خوانده و گفت: “هیچ کس نباید آنها را تضعیف کند، مورد توهین قرار دهد یا سازشکار بداند” اما در ادامه با محدود کردن میدان عمل دولت روحانی در مذاکرات با آمریکا به “مساله هستهای” در مورد چشمانداز مذاکرات هستهای میگوید: “به مذاکرات جاری خوشبین نیستم… اما معتقدیم این تجربه ایرادی ندارد به شرط اینکه ملت بیدار باشد و بداند چه اتفاقی دارد میافتد”. وی در ادامه میگوید: “بعضی با خطگیری از رسانههای بیگانه در تلاشند با گمراه کردن افکار عمومی، اینگونه القا کنند که اگر در مساله هستهای تسلیم شویم، همه مشکلات اقتصادی و غیر اقتصادی حل میشود” وی با رد این موضوع میگوید: “مساله هستهای، بهانهای بیش نیست و فرضا اگر روزی این مساله با عقب نشینی ما حل شود آنها برای ادامه دشمنی، دهها بهانه دیگر از جمله پیشرفتهای موشکی، مخالفت ملت ایران با رژیم صهیونیستی و حمایت جمهوری اسلامی از مقاومت را مطرح میکنند”.
دیدگاه دوم اما برخلاف خامنهای، به مذاکرات با ۵ بعلاوه یک بسیار خوشبین است. این نگاه که دولت روحانی نماینده برجسته و پرچمدار کنونی آن است، توافق با گروه ۵ بعلاوه یک را در دسترس ارزیابی میکند و با بیان این که در عرض ۵٠ روز به اندازهی ۵٠٠ روز در سیاست خارجی کار شده، پیشرفت در مذاکرات را چیزی شبیه به معجزه مینامد (از سخنان روحانی و ظریف).
البته واقعیتها نیز گویای آن هستند که توافقاتی بین گروه ۵ بعلاوه یک با ایران در پیش است. حداقل نتیجهی دولت روحانی تا اینجای کار این بوده که از تشدید تحریمها جلوگیری کرده و با این سیاست توانسته است از افزایش بهای دلار در برابر ریال در این چند ماه جلوگیری کند. اما همانطور که گفته شد توافقاتی نیز در دسترس میباشند که میتواند تا اندازهای بار فشار تحریم را از دوش دولت ایران بردارد. هر چند که این رفع تحریمها محدود بوده و دولت ایران خواستار لغو کلیه تحریمهای نفتی و بانکی میباشد، اما تا همین اندازه نیز برای دولت روحانی یک موفقیت در نزاعهای درونی و در میان کسانی که او را به ریاستجمهوری رساندند، میتواند بهحساب آید.
اما مشکل اصلی دولت روحانی درست از زمانی آغاز خواهد شد که دسترسی به توافقاتی وسیعتر و بزرگتر برای رفع کامل تحریمهای بینالمللی موضوع اصلی مذاکرات خواهد شد. رسیدن به توافقاتی محدود به دلایلی امکانپذیر بوده و دور از دسترس نمیباشد. جدا از تمایل دولت روحانی و توافقاتی که در این محدوده با خامنهای شده است، دولت آمریکا نیز خواستار دادن امتیازاتی محدود به دولت روحانی است. اما امتیازات بزرگتر، توافقات بزرگتری را میطلبد که دولت روحانی فاقد آن قدرتی است که بتواند به پای آن توافقات حتا در محدودهی فعالیتهای هستهای ایران برود. توافقاتی مانند امضای پروتکل الحاقی که مجلس اسلامی باید آن را مورد موافقت قرار دهد.
مهمتر آن که اختلافات بر سر مسایل هستهای، همانطور که خامنهای نیز بر آن تاکید کرده، تنها تجلی یکی از تضادهاییست که حکومت اسلامی با دولت آمریکا دارد و حل منازعه هستهای بدون آن که به سایر اختلافات پاسخی داده شود، غیر ممکن میباشد و این همان نقطهی گرهای میباشد که دولت روحانی را فاقد کارآیی برای حل کلی و قطعی تحریمهای بینالمللی میسازد. برای همین است که پس از توافقات اولیه، هم از سویی باید منتظر پیچیدهتر شدن مذاکرات و روابط با دولتهایی همچون آمریکا بود و هم از سوی دیگر تشدید تضادهای درونی حاکمیت را انتظار کشید، چرا که مانع اصلی در برابر دولت روحانی برای توافق با دولت آمریکا نه خواست و سیاست دولت روحانی که سیاست کلیت حکومت اسلامی و تضادیست که این سیاست با منافع امپریالیسم آمریکا پیدا میکند. دولت روحانی برای رسیدن به توافقات اساسی با دولت آمریکا نیاز به اتخاذ مواضعی دارد که با مواضع کلی حکومت اسلامی در سیاست خارجی، تضادی آشکار دارد.
برای توضیح این مساله ابتدا باید تاکید کرد که هیچ جناحی از بورژوازی حاکم اینگونه نیست که نخواهد منافع خود را در سطح منطقه بگستراند. هر جناحی از بورژوازی علاقهمند است که با برتری بر دیگر رقبای منطقهای، منافع و سود بیشتری به جیب بزند، این خصلت ذاتی مناسبات سرمایهداری است. اما هر جناحی از بورژوازی برای پیشبرد منافع داخلی و منطقهای و حتا جهانی خود راهحلهای خاص خود را دارد که برخاسته از منافع خاص، ویژه و گرایشی است که بهطور مشخص این جناح آن را نمایندگی میکند.
جناحی که ریشه در ساختار حکومت مذهبی و دستگاههای مُنبعِث از این ساختار حکومتی دارد، طبیعیست که حفظ این ساختار برایشان اهمیت اصلی را دارد. چرا که منافع آنها از گذر حفظ این ساختار تامین میشود. سپاه پاسداران یکی از این ارگانهاست. دستگاههای وابسته به خامنهای و دیگر دستگاههای دینی و حکومتی نیز با سپاه پاسداران در این امر شریک هستند.
برای حفظ این ساختار حکومتی، وجه دینی حکومت اهمیتی تام دارد و عملکرد این جناح در مسایل منطقهای نیز از همین زاویه قابل تحلیل میباشند. بنابر این حمایت از حزبالله لبنان، حمایت از جریانات افراطی مسلمان بویژه شیعه، حمایت از اقلیتهای شیعه در کشورهایی که حاکمان آن سنی مذهب هستند مانند بحرین و یا یمن جزء سیاستهای آن خواهد بود. در داخل نیز شاهد همین روش، یعنی فشار بر اقلیتهای مذهبی هستیم. از نگاه حکومت، مسلمان سنی وقتی خوب است که حداقل به ولایت فقیه شیعه تمکین محض داشته باشد، در غیر این صورت کافر است و دشمن. نگاه به سنی مخالف همچون اقلیتهای ملی کورد و بلوچ و عرب و غیره، نگاه به دشمنی است که میخواهد امنیت حکومت اسلامی را بهخطر بیاندازد. در این دیدگاه هر کسی که با او نیست دشمن اوست. از همین جاست که تضادهای حکومت با دولت آمریکا و متحدان وی ریشه میگیرند، تضادی که به دلیل حاکم بودن این تفکر در تمامی دوران حکومت اسلامی، همواره ادامه داشته است. هر گاه که این سیاست تشدید شده و به مداخلات بیشتر حکومت اسلامی در منطقه منجر شده است، تضاد حکومت با دولت آمریکا و متحداناش نیز به همان نسبت تشدید شده و هرگاه که این سیاست کمی تعدیل شده، تضاد نیز به همان سیاق تعدیل شده است.
اما دیدگاه دوم برآن است که با دنبال کردن خط افزایش قدرت اقتصادی، میتواند منافع خود را تامین کند. این دیدگاه که الگوهایی همچون ترکیه را در نظر دارد، گسترش نفوذ را بیش از هر چیز در نفوذ و قدرت اقتصادی معنا میکند. از همینرو این دیدگاه به دنبال حل کردن اختلافات با کشورهای امپریالیستی، فراهم آوردن زمینههای سرمایهگذاری خارجی و پیگیری و اجرای سیاستهای ارگانهای مالی سرمایهی جهانی در عرصهی اقتصادی میباشد. اما مانع اصلی این دیدگاه برای پیشبرد سیاستهایاش ساختار حکومتی است، حکومتی که قدرت اصلی نه در ارگانهای بهظاهر انتخابی که در دستان ولیفقیه میباشد که به طور مستقیم بر ارگانهای نظامی، امنیتی و قضایی تسلط داشته و در ارگانهای بهظاهر انتخابی نیز نقش هژمونیک دارد. برای همین است که این دیدگاه قدرت و توان پیشبرد سیاستهایاش را با ساختار کنونی حکومت نداشته و نمیتواند بهطور اساسی روابط خود را با کشورهای امپریالیستی آمریکا و اروپا بهبود بخشد. در اینجا باید بر این نکته نیز تاکید کرد که جناح خامنهای نیز خواهان اجرای سیاستهای اقتصادی مشابهای است اما این جناح میخواهد با حفظ ساختار کنونی به این هدف برسد، در حالی که خود این ساختار مانع اصلی میباشد.
سیاست جناح روحانی – رفسنجانی بر این است که حتا با پیشبرد ناقص سیاستهایاش و در محدودهای معین، بتواند آرام آرام بر قدرت طبقاتی و اجتماعی خود بیافزاید و از این طریق به موازنهی قدرت نزدیک شود. این جناح هر قدر که بتواند تغییری در این موازنه ایجاد کند، تواناییاش نیز برای پیشبرد سیاستهایاش بیشتر میشود و از همینجاست که اهمیت توافق محدود با ۵ بعلاوه یک برای این جناح روشنتر میگردد.
این جناح با تعدیل بحران سیاسی خارجی و بدنبال آن بوجود آوردن امید برای تعدیل بحران اقتصادی به این دل بسته است که پایگاهاش را در میان آن بخش از بورژوازی و خردهبورژوازی که نقشی اساسی در به دست آوردن کرسی ریاستجمهوری توسط این جناح داشتهاند، تقویت کرده و با تکیه بر این نیروی اجتماعی که از ابزارهای گستردهای نیز برخوردار هستند، موقعیت خود را در درون هیات حاکمه تقویت نماید که در این میان کسب قدرت در مجلس اسلامی میتواند نقطه پرش آن باشد.
اما آیا این جناح خواهد توانست موازنه قدرت را بهطور کلی به نفع خود تغییر دهد؟ در پاسخ به این سوال باید گفت که اگرچه این جناح هماکنون به موقعیتی بهتر از دوران ریاستجمهوری احمدینژاد دست یافته و توافقاتی محدود با ۵ بعلاوه یک میتواند به موقعیت باز هم بهتر آن بیانجامد، اما همانطور که دوران ریاستجمهوری خاتمی نیز نشان داد این جناح قادر نیست موازنه قدرت را تا زمانی که حکومت اسلامی از چنین ساختاری برخوردار است، به نفع خود تغییر دهد.
مانع بزرگ دیگر بر سر راه این جناح، بحران اقتصادی، اجتماعی و سیاسی داخلی میباشد. این جناح اگرچه در محدودهای سیاستهایی متفاوت با جناح دیگر در امور داخلی دارد، اما قادر به حل این بحران نمیباشد و برنامههای آن نمیتواند به خواستهای انباشته شدهی طبقهی کارگر و دیگر نیروهای اجتماعی همچون زنان و جوانان پاسخ بدهد.
تا آنجا که به طبقهی کارگر ربط پیدا میکند، هم اکنون بخش بزرگی از این طبقه در زیر خط فقر زندگی میکند، این طبقه فاقد تشکلات صنفی و سیاسی خود میباشد و در اثر بیحقوقی مفرط، در معرض استثمار شدید طبقهی سرمایهدار قرار دارد. دولت روحانی و حتا دولت ٨ سالهی خاتمی نشان دادهاند، که راهحلی برای این معضلات ندارند. اگر در دوران ریاستجمهوری احمدینژاد سندیکای کارگران نیشکر هفتتپه بوجود آمد و به زیر تیغ سرکوبگران رفت و رهبران آن به زندان و اخراج از کار محکوم شدند، رهبران سندیکای کارگران شرکت واحد تهران نیز در دوران خاتمی به همین سرنوشت دچار شده بودند.
تنها راه برای طبقهی کارگر ایران نه برکناری ولیفقیه که سرنگونی حکومت اسلامی و برقراری حکومت شورایی کارگران و زحمتکشان برای برپایی سوسیالیسم است. این یگانه راهیست که میتواند وضعیت کنونی طبقهی کارگر و عموم تودههای زحمتکش را دچار تحولات اساسی کند.
نظرات شما