وقتیکه منصور اسانلو (اسالو) رئیس سابق هیات مدیره سندیکای کارگران شرکتواحداتوبوسرانی تهران و حومه، تنها یکماه و ۱۰ روز پساز برکناری از این سمت در یکی از تلویزیونهای وابسته به اپوزسیون بورژوا- امپریالیستی بهنام “رها” ظاهر شد و از طرف امیرحسین جهانشاهی “مسئولیت ستاد هماهنگی فعالان کارگری” در “موج سبز” برعهده وی گذاشته شد تا در کنار “اصلاحطلبان، روحانیون، اعضای سپاه پاسداران و ارتش ایران” و سلطنتطلبها، جمهوری اسلامی را کنار بزند و “آزادی کشور” و “احیای غرور و حیثیت ملی” را تامین سازد،او در واقع ازهمان لحظه برای همیشه با جنبش طبقاتی کارگران وداع گفت و استعداد و آمادگی خود را برای انحلال در کمپ ارتجاع امپریالیستی نشان داد. جنبش کارگری با چشمی بازوهوشیار، وی را طرد کرد. اسانلو پس از ۲۰ روز سکوت در برابر رگبار تندی از انتقاد فعالان کارگری و مدافعین منافع طبقه کارگر، با صدور یک “تکذیبیه” آن ماجرا را یک “سوءتفاهم” خواند. این ادعای منصور اسانلو را البته هیچ کارگر آگاه و منتقد جدی رویکرد وی که مسیر سقوط در قعر چاه را برگزیده و آن را با شتاب طی میکرد، باور نکرد، گرچه راه منطقی بازگشت وی، باز گذاشته شد. سیزده ماه و ۱۰ روز پساز این ادعا، ظهور تمام قد وی به عنوان یک مهره و همکار بورژوازی در برنامه تلویزیونی “همصدائی” مورخ ۲۰۱۴/ ۵/ ۲ (برابر با ۱۲ اردیبهشت ۹۳) نه فقط بر استعداد و آمادگی منصور اسانلو برای همدستی با اپوزیسیون بورژوا- امپریالیستی و سقوط کامل در قعر چاه ارتجاع امپریالیستی صحه گذاشت، بلکه این استعداد را جدیتر از گذشته از قوه به فعل درآورد!
شو تلویزیونی را که با همکاری منصور اسانلو و فرامرز فروزنده مجری برنامه به اجرا درآمد، بسیاری دیدهاند. ماجرا بهطور خلاصه این بود که مجری برنامه مشغول گفتگو با منصور اسانلو در مورد مسائل کارگری و روز اول ماه مه بود که ناگهان مجری برای چند دقیقه برنامه را قطع میکند. سپس مجری و اسانلو روی صحنه ظاهر میشوند. فروزنده به اسانلو مژده میدهد که نادر دورمانی صاحب شبکه تلویزیونی اندیشه، درجا مبلغ ۱۰۰ هزار دلار کمک کرده است که تحت نظارت منصور اسانلو که “یکی از رهبران جنبش کارگری است”، برای کارگرانی که به زندان افتادهاند و خانوادههای کارگری مصرف کند. منصور اسانلو نیز از خوشحالی اشک شوق میریزد و این اقدام را نشانه “همبستگی ملی” میخواند. دیگرانی نیز از طریق تلفن برای کمک مالی اعلام آمادگی میکنند تا در نهایت صندوقی “برای کمک” به کارگران ایران زیر نظر منصور اسانلو که “فرد مورد اعتماد تلویزیون اندیشه” و گردانندگان آن است، ایجاد گردد! جالب این است که فرامرز فروزنده، تا پایان برنامه چند بار اعلام کرد که این موضوع از قبل برنامهریزی نشده است و بیآنکه هنوز کسی گفته باشد دستاندرکاران تلویزیون اندیشه، از قبل چنین برنامهای را تدارک دیدهاند، او اصرار داشت که هیچ نقشه قبلی برای اجرای این شو، در کار نبوده است!
تمام آنچه که در این برنامه گذشت اما نشان از یک تلاش هماهنگ و برنامهریزی شده اپوزیسیون بورژوا- امپریالیستیست برای خریدن فعالان کارگری، به هدف نفوذ در جنبش کارگری و استفاده ابزاری از آن در راستای تحقق اهداف طبقاتی خویش! در طی این برنامه البته حرفها و موضوعات بسیار زیادی خواه توسط فروزنده مجری برنامه و خواه منصور اسانلو “مهمان” برنامه مطرح شد که پرداختن به تمام آنها از حوصله این مقاله خارج است. برای پیبردن به ماهیت این تلاشهای رسوا، تنها اشاره به چند مورد کافیست.
فرامرز فروزنده، هر جا می خواست جایگاه اسانلو را به عنوان یک عنصر مورد اعتماد بورژوازی روشن سازد، چون یک مجری حرفهای عمل کرد، او اما هنگام درآوردن ادای طرفداری از کارگران، فوقالعاده ناشی بود و ناشیانهعمل کرد که البته غیراز این هم نمیتوانست باشد. مجری برنامه که به استناد صدهزار دلار کمکمالی – بخوان سرمایه پیشریز شده- صاحب تلویزیون اندیشه، پیدرپی میگفت کارگران ایران بعد از این تنها نیستند و ادعا میکرد سرمایهداران و ثروتمندان ایرانی هم با آنها هستند و آمادهاند به زن و بچه کارگران زندانی کمک کنند و “زکات” بدهند، تاکید زیادی بر این موضوع داشت که کارگران ایران هیچچیز نمیخواهند جز “حداقل زندگی”! که البته اینگونه نیست! صرفنظر از کارگر دوستی مشمئزکننده کارگزار سرمایه و نگاه تحقیرآمیزوی به کارگران اما کارگران ایران فقط “حداقل زندگی” را نمیخواهند. حداقل زندگی وبسیاربیشترو بهتر از حداقل زندگی را میخواهند. طبقه کارگر که آفریننده همه کالاها و نعمتهاییست که امثال فروزنده نیز از آن بهرهمیبرند و آن را مصرف میکنند، خواهان یک زندگی انسانیست،خواهان آزادی وبرابری و قدرت سیاسیست، خواهان پایان ظلم و ستم واستثمار و برافتادن نظام وارونه سرمایهداریست! و البته هر کس که بخواهد خواست طبقه کارگر ایران را فقط به “حداقل زندگی” محدود کند، سابقه کارگری داشته باشد یا نداشته باشد مامور و حقوقبگیر مستقیم بورژوازی باشد یا بهطورغیر مستقیم اهداف آن را دنبال کند، صاف و ساده خواهان ادامه وضع موجوداست، خواهان استثمار و بردگی مزدیست، ابزاردست طبقه سرمایه دار و دشمن طبقه کارگر است.
از کارگر دوستی تصنعی مجری برنامه که بگذریم او اما نتوانست تمام نیات واقعی برنامهریزان و بورژواهای سخاوتمند درپس این سخاوتمند را پنهان کند و شمهای، فقط شمهای از آن را برملا ساخت! مجری برنامه پس از اظهار این نکته که کارگرانی که در اول ماه مه بازداشت شدند فقط سندیکا میخواستند که این هم در نظام سرمایهداری امری معمول و پذیرفته شده است، در اهمیت و نقش سندیکا به مضمون چنین گفت؛ سندیکا دردها را کانالیزه میکند و اگر چنین نهادهایی برای مهار رادیکالیسم جنبش کارگری ایجاد نشود، آنگاه کسی جلودار شورش کارگران، فقرا و گرسنگان نخواهد بود. مجری برنامه سپس به سرمایهداران هشدار میدهد موضوع را دریابند و تا دیر نشده آستینها را برای کنترل جنبش کارگری بالا بزنند وگرنه همهچیز از کنترل بورژوازی خارج خواهد شد و دودمانش بههوا خواهد رفت! فرامرز فروزنده پیدرپی از سرمایهداران میخواهد، از صاحب تلویزیون اندیشه بیاموزند با پولهای خود “جنبش همبستگی” بهپا کنند و کنترل جنبش کارگری را در دست خود گیرند خصوصا آنکه اکنون منصور اسانلوی زندان رفته و شکنجه شده و مورد اعتماد سرمایه نیز آمادگی خود را برای ایفای نقش اول در این سناریو اعلام کرده است. مجری برنامه سعی میکند سرمایهداران را متوجه این واقعیت سازد که “کمک مالی” آنها به کارگران، در اصل کمک به خودشان و برای حفط منافع خودشان است.
سخنان مجری برنامه “همصدایی” هرچقدر هم که افشاء کننده اصل ماجراست، اما بر او که مجری برنامه و کارگزار سرمایهاست حَرَجی نیست. بازیگر اصلی این سناریو اما منصور اسانلوست که تا ته خط سرمایه رفت!
اسانلو که غرق در بده بستانهای جریانهای بورژوائی و معلومالحال شده است، با اظهار شعف و خوشحالی از صدهزار دلار اهدائی سرمایه، آن را نشانه “همبستگی ملی” خواند و چنین اظهار امیدواری کرد که این “روند”(منظور وی نگاه فراطبقاتیست) در تفکر “ایرانیان” ایجاد شود تا وسیله عبور از دیکتاتوری فراهم گردد. اسانلو همچنین مژده داد که با این اقدام، “زمان شکستن دیکتاتوری نزدیک شده است”. منصور اسانلو که از اعتماد سرمایه و تنی چند از کسانی که با تلفن به وی ابراز علاقه میکردند، غرق در رؤیاهای نوع لخ والسائی، از “اعتماد ملی” به خودش “تشکر” کرد و پنهان نساخت که در “جنبش همبستگی” وی که قرار است با پولهای صدهزار دلاری اهدائی سرمایه ایجاد شود، انواع جریانهای بورژوایی، جمهوریخواه، سلطنتطلب، اصلاحطلب و نیروهای سبز و غیرسبز درون یا بیرون نظام حتا از نوع فائزه رفسنجانی نیز حضور خواهند داشت تا به اتفاق هم برای نجات کشور از دیکتاتوری و ایجاد” ایرانی آباد و آزاد”، البته به کمک جنبش کارگری تحت هدایت اسانلو، تلاش کنند.
منصور اسانلو در همان حال که فوقالعاده تحت تاثیر “انسانیت” صاحب تلویزیون اندیشه قرار گرفته و مفتون دلارهای اهدائی وی شده بود، بهناگاه، نگاه غیربستهی سرمایهدارانی امثال فرهاد دورمانی را کشف میکند و میگوید “انسانیت فراتر از نگاه بسته طبقاتی میتواند عمل کند” او مدعی شد که در این ماجرا، “شرافت انسانی” کارگر و سرمایهدار را به هم پیوند داده است! منصور اسانلو تا آنجا که این برنامه تلویزیونی اجازه میداد نه فقط صریح و بیپرده پیرامون آشتی طبقات به موعظه پرداخت، بلکه از کارگران نیز دعوت کرد به بورژوازی اعتماد کنند. اسانلو یاد پدرش افتاد که به وی گفته بود “هر کسی از پولش گذشت به او اعتماد کن”!
البته که منصور اسانلو جوان خام و بیتجربهای نیست که نداند این پولها به چه منظوری به ایشان اهدا میشود! بسیار بسیار بعید است که او نداند سرمایه، هم امروز در جمهوری اسلامی و هم در نبود جمهوری اسلامی، خواهان شرایط امن و بیدردسر است، خواهان کارگر مطیع با دید محدود است که به زندگی در چارچوب نظم سرمایهداری رضایت دهد،علیه نظم سرمایه چیزی نگوید و حرفی از حکومت شورایی و سوسیالیسم بر زبان نراند. بورژوازی خواهان یک جنبش کارگری تحت کنترل و محتاج به خود است که هر جور خواست آن را – البته به کمک امثال منصور اسانلو – هدایت کند و در کشمکش قدرت، نیروی کارگران را در راستای اهداف طبقاتی خود کانالیزه و از آن استفاده نماید. بورژوازی برای پیشبرد اهداف خویش برای حفظ نظم سرمایهداری و برای کسب سودهای بیشتر، صدهزار دلار که چیزی نیست، حاضر است میلیونها و میلیاردها دلار هزینه کند. برای طبقه سرمایهدار این پولها در حکم سرمایه پیشریز شدهایست که بایستی با کند کردن مبارزه رادیکال کارگران و حفظ نظم از گزند اعتصابات گسترش یاینده کارگران و پیکار طبقاتی تعیینکنندهای که دقالباب کرده است، استثمار بیشتر و سودهای بیشتر آینده را تضمین کند.
منصور اسانلو عضو مبارز پیشین سندیکای شرکت واحد، البته مجاز است امروز با هر جانوری از قماش امیرحسین جهانشاهیها و فرهاد دورمانیها به زد و بند بپردازد، با آنها سازش و همکاری نماید، سرمایهداران را در این آیندهنگری همراهی و همیاری کند، اعتماد به بورژوازی را موعظه کند و بالاخره رویگردانی از کارگران و آرمانهای کارگری را تا انتهای خط خیانت بهپیماید. او اما ناتوانترازآن است که خزعبلات فرا طبقاتی را به کارگران بقبولاند، و مهمتر از آن، قادر نیست کارگران ایران را به عَفَن مالی بورژا – امپریالیستها بیالاید و با آن مسموم کند.
منصور اسانلو که مجذوب به اصطلاح انسانیت و شرف انسانی امثال دورمانی صاحب تلویزیون اندیشه شده است، یقینا این را میداند که ایشان تا همین چندی پیش خزانهدار جریان دستساز نوه رضا خان بهنام “شورای ملی ایران” بود و هماکنون نیز یکی از نزدیکان و ارادتمندان رضا پهلوی است. اسانلو حتا از خود نمیپرسد که صاحب تلویزیون اندیشه که در ازای ۵۰ دقیقه پخش برنامه (به جای یک ساعت!) توسط چند سازمان چپ و انقلابی که عموما به قصد آگاهی رسانی به کارگران و در راستای منافع جنبش کارگری تهیه میشود، صرفنظر از محدودیتهای مختلفی که برای آنها ایجاد میکند، برای هر ۵۰ دقیقه برنامه چند صد دلار از هر یک از آنها که عموما در فشار و وضعیت بد مالی بهسر میبرند، اخذ میکند، چگونه ممکن است حاضر شود صدهزار دلار “برای کمک به کارگران” به اسانلو بپردازد؟ در جنبش کارگری بسیار دیده شده است عضوفعال یا رهبر این سندیکا و آن اتحادیه کارگری، پس ازسال ها مبارزه وفعالیت درراه تحقق مطالبات صنفی کارگران، صف همطبقهای های خودرا ترک نموده، به اردوی مقابل پیوسته و خودرا به سرمایه داران فروخته است. درجنبش کارگری اما کمتر سابقه داشته است کسانیکه زمانی مدافع منافع صنفی کارگران بودهاند، اینگونه آشکار از بورژوازی پول بگیرند. البته بودهاند کسانی که رشوه گرفتهاند اما در میان کسانی که از منافع کارگران دفاع میکنند، چنین چیزی سابقه نداشته است. حتا در سنتهای سندیکالیستی و فعالیتهای اتحادیهای نیز هرگز دیده نشده است که کارگران از لحاظ مالی و ایجاد صندوق کمک مالی به سرمایهداران متکی گردند. اتکاء کارگران همواره به خودشان، همطبقهایهای خودشان وبعضاً نیروهای انقلابی هوادارشان بوده است نه به سرمایهداران به اصطلاح سخاوتمند و “خیرخواه هوادار” طبقه کارگر! بنابراین روشن است که ماجرای کمک صدهزار دلار دورمانی به اسانلو و صندوق مالی که اینها ایجاد کردهاند، اساسا هیچ ربطی به کارگران ندارد.
صدهزار دلار اهدایی سرمایه به اسانلو، البته تنها بخشی از پولها و سرمایههاییست که اپوزیسیون بورژوا- امپریالیستی قرار است برای خریدن کارگران ومصادره و تحت کنترل درآوردن جنبش کارگری، آن را هزینه کند و در هماهنگی با نهادهای امپریالیستی نقش خود را در تحولات آتی، جابجائی و یا کسب قدرت از بالا ایفا کند. پوشیده نیست که بورژوازی اپوزیسیون و حامیان بینالمللی آن که برای اجرای این پروژه، از سالها قبل طیف گستردهای از عناصر رانده شده از حکومت را در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی و حقوق بشری پرورش داده، زیر بال و پرخودقرار داده و به خدمت خویش گرفتهاند، در زمینه مسائل کارگری و جنبش کارگری نیز در جستجوی عناصر قابل اتکائی بودهاند. منصور اسانلو همان کبوتر شانسیست که برای تکمیل این پروژه، بربام سرمایه نشسته است.
این استعداد و آمادگی که اسانلو در این جایگاه ایفای نقش کند، البته از قبل در او وجود داشت که پس از برکناریاش از هیات مدیره سندیکای کارگران شرکتواحد و همینکه ایران را ترک کرد وپایش به خارج کشور رسید، این استعداد بیش ازپیش شکوفا شد. بیهوده نبود که در همان مقطع برکناری وی از سندیکا، عضوی از این سندیکا از وی خواست وارد بازی سیاست کثیف خارج کشور نشود، آرزوی رئیسجمهور شدن را از سرش بیرون، و از تبدیل شدن به افرادی نظیر گنجیها و سازگارها حذر کند! این توصیه نشاندهنده این واقعیت است که مسیر و مقصد اسانلو از قبل روشن و قابل تشخیص بوده است. بنابراین کشف “انسانیت” سرمایه توسط اسانلو، ناشی از ناآگاهی یا برخاسته از خصائل خیالپردازانه وی نیست! این، انتخابی آگاهانه است که منطبق بر منافع و دیدگاه رفرمیستی وی و اشرافیت کارگریست.
بگذار گریزندگان از صفوف طبقه کارگر مانند تمام خردهبورژواها، اعتماد به بورژوازی را به مردم بیاموزند. زندگی واقعی و وضعیت اجتماعی و اقتصادی کارگران به آنان آموخته است و بیش از این خواهد آموخت که به سرمایهداران و عمال آنها یا کسانی که ازمیان کارگران برخاسته اند اما خودرا به سرمایه داران فروخته اند اعتماد نداشته باشند.
بگذار منصوراسانلو شیفته سرمایه داران باشد ، به آن ها اعتماد کند و اعتماد به بورژوازی را توصیه کند ، درعوض اما کارگران آگاه عدم اعتماد به بورژوازی را به مردم میآموزند. بگذار منصور اسانلو که به انحطاط کامل کشیده شده است، به پراکندن ایدهای بورژوائی سرگرم شود و تمام استعداد و هم خود را برای آنکه بورژوازی جنبش کارگری را زیر نفوذ و کنترل خود درآورد، بکار بندد، در عوض اما کارگران آگاه و کمونیستها، با برخورد قاطع و افشای بیامان این کوششها، نخواهند گذاشت این ایدهها ذهن پرولتاریا را مشوب سازد و بیوقفه بر استقلال طبقاتی کارگران، به ویژه استقلال مالی جنبش کارگری از سرمایهداران و جریانهای بورژوائی تاکید خواهند نمود.
بگذار منصور اسانلو در نزد سرمایهداران و صاحبان وسائل تولید که کارگران را استثمار و سرمایه انباشت میکنند خودشیرینی کند، استثمارکننده و استثمارشونده رابه یک چشم نگاه کند و از “پیوند کارگر و سرمایهدار” سخن بگوید، پرولتری که اما هیچ چیز ندارد و برای ادامه حیات مجبور است نیروی کار خود را به سرمایهدار بفروشد، جز این مناسباتی که با پیکار طبقاتی و آشتیناپذیر پرولتاریا باید زیرورو شود، هیچ “پیوند”ی میان خود و سرمایهدار نمیشناسد.
بگذار اپوزیسیون بورژوا- امپریالیستی سعی کند از منصور اسانلو یک لخ والسای ایرانی بسازد، کارگران آگاه و کمونیستها اما نه فقط در برابر این تلاش خواهند ایستاد و آن را خنثا خواهند کرد، بلکه همچنین به آنان خواهند گفت؛ صرفنظر از تغییر شرایط و اوضاع جهان نسبت به زمان ظهور “لخ والسا”، پشت سر”لخ والسا” یک جنبش کارگری قوی و اتحادیههای کارگری پرقدرت وجود داشت، اسانلو اما حتا از حمایت کارگران سندیکایی که خود آن را بازگشائی نمود، برخوردار نیست. یک کلام اینکه، جنبش کارگری ایران هوشیار است و لخ والسا بردار نیست! اسانلو و حامیان بورژوای وی، بیهوده دل خوش کرده اند.آن ها خشت برآب میزنند.
نظرات شما