روز شنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۱، مصادف با سی و سومین سالگرد مرگ خمینی بود. به همین مناسبت، خامنه ای به شکلی کاملا امنیتی که با توقف پنج ساعته تمام پروازهای هواپیمایی تهران همراه بود، بر مزار خمینی حاضر شد و برای جمعی از مسئولان حکومتی و تعدادی از طرفداران نظام که در محل حاضر بودند، سخنرانی کرد.
خامنه ای در آغاز سخن از خمینی به عنوان یک شخصیت “حقیقتا استثنایی” نام برد و بخش عمده ای از سخنان اولیه خود را به تعریف و تمجید از این آدمکش “حقیقتا استثنایی” اختصاص داد. آدمکشی بی رحم و سفاک که فقط در تابستان ۶۷ به فاصله کمتر از دو ماه با فرمان مستقیم خود ۵ هزار زندانی سیاسی را قتل عام کرد. و حالا جلاد دیگری به نام خامنه ای بر سر مزار او طی سخنانی، نسل جوان را جهت “اداره کشور”، به یادگیری از “درس ها و گفتار و رفتار” این شخصیت “حقیقتا استثنایی” فرا خوانده است. همان گفتار و رفتاری که از ابتدای به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی تا به امروز راهنمای کشتار و ویرانی و شکستن قلم ها در کشور شده است.
خامنه ای در فراز بعدی سخنان خود در حالی که تا حدودی نا متعادل به نظر می رسید، در وضعیتی کاملا تبلیغاتی به موقعیت کنونی جمهوری اسلامی پرداخت و با بیان اینکه نظام و روحانیت به لحاظ پایگاه مردمی در شرایطی بهتر از سال های اولیه انقلاب قرار دارد، از موقعیت جمهوری اسلامی و کاردانی مسئولان فعلی و “انقلابی” جمهوری اسلامی ابراز خرسندی کرد و از پامنبری های خود هم خواست که پشتیبان مسئولان کنونی کشور باشند.
خامنه ای در فراز دیگری از سخنان خود، بدون اشاره به تشدید فقر و نداری مردم، افزایش تورم و گرانی، میزان بالای اعتیاد و فحشا، بیکاری و طلاق، گسترش دزدی و فساد و مجموعه ویرانی های موجود که منجر به تشدید نارضایتی و شکل گیری اعتراضات عمومی مردم در جای جای کشور شده است، اعتراضات وسیع توده های مردم ایران را به نقشه و توطئه نیروهای خارجی نسبت داد و گفت: “جزء اول این نقشه، امید بستن دشمنان به اعتراضات مردمی برای ضربه زدن به کشور است که از طریق کار روانی و فعالیت در فضای مجازی و با پول، مزدور پروری و انواع حیله ها به دنبال قرار دادن مردم در مقابل نظام اسلامی هستند.”
خامنه ای جزء دوم توطئه دشمن را نیز القای محاسبات غلط در باره به بن بست رسیدن جمهوری اسلامی و رو به سقوط بودن نظام دانست و با اذعان به اینکه عده ای در درون نظام هم این جملات را تکرار می کنند، گفت: نظام به بن بست نرسیده است، بلکه این شما هستید که به بن بست رسیده اید. خامنه ای با بیان اینکه: “امروز گرایش مردم به دین و انقلاب یقینا بیش از ابتدای انقلاب است”، بار دیگر بر شکست توطئه دشمن در جدا سازی مردم از نظام تاکید کرد و گفت: “در جمهوری اسلامی، عاملِ مردم، عامل بسیار مهمی است و دشمنان نخواهند توانست ملت را در مقابل نظام اسلامی قرار دهند.”
بیان همین چند محور از دروغ پردازی های ذهنی و خیالات واهی خامنه ای که در عالم واقع، چیزی جز کتمان حقیقت محض و انکار واقعیت های عینی موجود در جامعه نیست، همانا اعتراف او از شکست و ناکامی جمهوری اسلامی در عالم واقع است. پذیرش شکستی که خامنه ای برای از تب و تاب نیفتادن و دادن انرژی و امید به پامنبری های خود به گونه ای کاملا وارونه آن را بیان کرده است.
اعتراف به شکست، خصوصا برای خامنه ای که طی دهه های متمادی با سرکوب و استبداد و دیکتاتوری عریان حکومت کرده است، هرگز با بیان کلمات صریح و روشن صورت نمی گیرد. رهبران مستبدی همانند خامنه ای، تا آخرین لحظه سقوط هم از پذیرش رسمی شکست آنهم با الفاظی صریح و روشن پرهیز می کنند. آنان همواره با قلب حقیقت و وارونه جلوه دادن واقعیت های موجود در جامعه – واقعیت هایی که اکنون حتا برای بخشی از نیروهای درون نظام هم روشن شده است- تلاش می کنند تا به خود و نیروهای هوادار رژیم بقبولانند که نه تنها شکست نخورده اند، بلکه همچنان با “اقتدار” پیش می روند.
وقتی کسی همانند رهبر جمهوری اسلامی در روز روشن، روز را و خورشید را انکار می کند و تنها با اتکا به ساعت شماته دار خیالی خود، بانک بر می کشد که شب هنوز از نیمه بر نگذشته است، در چنین وضعیتی روشن است که او تنها به کوری خود اعتراف کرده و در پس این اعتراف، گرمی و تابش خورشید را نیز به انکار نشسته است.
روی آوری خامنه ای به دروغی بزرگتر و گفتن اینکه “امروز گرایش مردم به دین و انقلاب یقینا بیش از ابتدای انقلاب است”، نمونه دیگری از انکار او در اعتراف به شکست است. شکستی خفت بار که اینگونه با وارونه گویی سعی در کتمان آن دارد.
اکنون دیگر بر کسی پوشیده نیست که توده های مردم ایران در عامیانه ترین شکل ممکن، تمامی بدبختی ها و گرفتاری های خود را نتیجه ۴۴ سال حاکمیت دولت دینی بر کشور می دانند. حال در چنین وضعیتی سخن گفتن از افزایش “گرایش مردم به دین و انقلاب” و “روحانیت”، به واقع یک وارونه گویی آشکار برای کتمان شکست است که این چنین با هذیان گویی خامنه ای توامان شده است. اکنون خشم و نفرت از روحانیت آنچنان بالا گرفته است که به جز افراد حکومتی کمتر کسی یافت می شود که خواهان مرگ و سر به نیست شدن آخوندها و دولت دینی نباشد. در کلیپ هایی که طی سال های اخیر در شبکه های اجتماعی دست به دست می شوند؛ حتا بسیاری از آخوندهای حکومتی نیز از نفرت مردم نسبت به روحانیت سخن گفته اند. تعدادی از مراجع تقلید حکومتی از نفرت و جدایی مردم نسبت به دین و شریعت هشدار داده اند. بخشی از روحانیون حتا گفته اند که برای در امان بودن از تعرض مردم، با لباس مبدل به خیابان می روند، دیگرانی عنوان کرده اند که به هنگام رانندگی، عمامه از سر بر می گیرند تا کسی متوجه آخوند بودن آنان نشود. اکنون در میان توده های مردم ایران این حجم از انزجار و تنفر نسبت به آخوندها آنچنان انباشته شده است که می رود تا همچون آتشفشانی سوزان جمهوری اسلامی و روحانیت حاکم را در شعله های خود بسوزاند.
حال در میانه چنین خشم و نفرتی که این چنین سراسر جامعه را فرا گرفته است، کسی همانند خامنه ای ادعا میکند، که گرایش مردم به دین و انقلاب و روحانیت یقینا بیش از ابتدای انقلاب است، یا باید مجنون باشد – که نیست- یا باید پذیرفت که این وارونه گویی و جعل واقعیت، همانا اعتراف به شکست جمهوری اسلامی است که اکنون به سبک و سیاق خامنه ای اینگونه بیان شده است.
نسبت دادن اعتراضات وسیع توده های مردم ایران به دشمنان خارجی، نمونه ی دیگری از اعتراف خامنه ای به شکست است که در قالب قلب حقیقت که در بیان اینگونه فرا افکنی های امنیتی تجلی یافته است. هم اینک گرانی در ایران بیداد می کند. تشدید تورم و ادامه آزادسازی قیمت کالاهای مصرفی، زندگی را بر توده های مردم ایران سخت و سخت تر کرده است. دستمزد کارگران و دیگر لایه های مزد بگیر جامعه، دست کم به یک چهارم میزان خط فقر واقعی رسیده است. دریافتی ماهانه کارگران و معلمان و بازنشستگان در بهترین حالت، برای ۱۰ روز اول هر ماه کفاف می دهد. حال در چنین وضعیتی کارگران با تشدید و گسترش اعتصابات، خواهان افزایش دستمزد متناسب با خط فقراند که اکنون بسی فراتر از رقم ۱۶ میلیون تومانی چندین ماه گذشته است. معلمان نسبت به عدم تحقق رتبه بندی اعتراض دارند و در سال های اخیر در مقیاس سراسری به دفعات به اعتراضات خیابانی روی آورده اند. بازنشستگان طی برپایی یکشنبه های اعتراضی، خواست همسان سازی حقوقی را در کف خیابان ها فریاد می زنند. خشکسالی و بی آبی بخش وسیعی از مناطق کشور را فرا گرفته و مردم تشنه را به اعتراضات خیابانی کشانده است.
اکنون پنج سال است که جامعه با تشدید بحران و تکان های بزرگ اجتماعی مواجه است. در این مدت، ما شاهد اعتراضات وسیع خیابانی و خیزش های وسیع توده ای در سطوح مختلف کشور بوده ایم. خیزش انقلابی دی ماه ۹۶ و قیام شکوهمند آبان ۹۸ نمونه های برجسته ای از اعتراضات توده های مردم ایران در سال های اخیر است. اعتراضات وسیع کارگری در تابستان و پائیز ۹۷ و همچنین اعتراضات وسیع خیابانی و دانشجویی بعد از سرنگونی هواپیمای اوکراینی توسط دو موشک سپاه پاسداران که منجر به کشته شدن تمامی ۱۷۶ سرنشین آن شد، نمونه هایی دیگری از روی آوری کارگران و توده های مردم ایران به اعتراضات خیابانی در دوران پیشا کرونا بوده است.
اعتراضات دو هفته ای مردم خوزستان نسبت به خشکسالی و کمبود آب کشاورزی و شُرب و نیز اعتراضات یک هفته ای مردم اصفهان نسبت به خشک شدن زاینده رود در سال گذشته موارد دیگری از اعتراضات خیابانی توده های مردم ایران در دوران پر تلاطم انقلابی موجود در جامعه بوده است. فرو ریختن برج متروپل در آبادان در دوم خرداد ماه جاری و پیامد آن شکل گیری اعتراضات وسیع مردمی در آبادان و دیگر شهرهای خوزستان و استان های همجوار، جلوه دیگری از موج اعتراضات وسیع توده ای در هفته های گذشته بوده است. اعتراضاتی که تماما ریشه در نارضایتی عمیق مردم دارد و عدم پاسخگویی به انبوه مطالبات مادی و معیشتی کارگران و عموم مردم ایران، توده های بیشتری را به اعتراضات خیابانی کشانده است.
ندیدن و انکار همه این واقعیت های آشکار و ملموس از طرف خامنه ای و نسبت دادن این حجم از اعتراضات مردمی به دشمنان خارجی، دیگر وارونه گویی و قلب واقعیت نیست، بلکه اعتراف به شکستی است که خامنه ای برای فریب خود و دیگران اینگونه به جعل واقعیت روی آورده است.
خامنه ای در فراز دیگری از سخنان خود، اشکارا منکر به بن بست رسیدن نظام شد و اعلام کرد، برای جمهوری اسلامی بن بست معنایی ندارد. آن هایی که می گویند نظام به بن بست رسیده است، خودشان به بن بست رسیده اند. پوشیده نیست، این بخش از سخنان خامنه ای پیش از اینکه خطاب به نیروهای مخالف رژیم باشد، خطاب به هواداران نظام بود. چرا که چندی است زمزمه های شکست جمهوری اسلامی بعضا در سخنرانی های افرادی از دورن نظام و رسانه های داخل کشور هم شنیده می شود. ادعای خامنه ای مبنی بر اینکه نظام به بن بست نرسیده و تلاش تبلیغاتی مستمر او برای سرپوش گذاشتن بر بن بست و ناکارآمدی رژیم، شکل دیگری از اعتراف خامنه ای به شکست است.
جمهوری اسلامی سال هاست که در عرصه داخلی و خارجی با شکست مواجه شده است. سال هاست رژیم حاکم بر ایران در منجلاب بحران های حاد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی غوطه ور است. سال هاست که کمترین روزنه امیدی برای رژیم در برون رفت از منجلابی که بدان گرفتار است، متصور نیست. گماردن ابراهیم رئیسی بر مسند ریاست جمهوری، آخرین تلاش خامنه ای برای برون رفت از بن بست موجود بود که آنهم راه به جایی نبرده است. خامنه ای و هیئت حاکمه ایران بر این باور بودند که با روی کار آوردن آدمکشی به نام ابراهیم رئیسی، گشایشی هر چند موقت در وضعیت اقتصادی کشور و مهار گرانی و تورم افسار گسیخته ایجاد شود. اکنون یک سال از روی کار آمدن رئیسی و کابینه او گذشته است. در این مدت، نه تنها کمترین گشایشی در وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم حاصل نشد، نه تنها شکافی در سد مستحکم بن بست اقتصادی جمهوری اسلامی ایجاد نگردید، که برعکس، بن بست موجود عمیق تر شد، گرانی شدت یافت، تورم بالاتر رفت و مردم در وضعیتی به مراتب وخیم تر از سال های پیش قرار گرفته اند.
حال با وجود چنین عملکرد ویرانگری که کابینه به اصطلاح انقلابی و مورد نظر خامنه ای در همین دوران یک ساله از خود بر جای گذاشته است. در چنین وضعیتی که شکست و بن بست کابینه جدید بر همگان روشن شده و حتا در درون حاکمیت نیز گرایشی خواهان استعفای رئیسی هستند و شعار مرگ بر رئیسی در هر اجتماع مردمی شنیده می شود، اصرار خامنه ای بر “انقلابی” بودن کابینه ابراهیم رئیسی و ابراز رضایت و قدردانی از عملکرد این کابینه فشل، خود دلیل دیگری بر به بن بست رسیدن نظام است. بن بستی لاینحل که انکار آن از طرف خامنه ای عملا اعتراف به شکست نظام است که اکنون به طرزی وارونه در سخنان او تجلی یافته است.
نظرات شما