در جامعهای که رشد تضادهای نظم اقتصادی-اجتماعی و سیاسی به نقطهای میرسد که به یک بحران سیاسی ژرف میانجامد، جز یک تغییر، هیچچیز قادر نیست این جامعه را از چنگال تضادها و بنبستی که به آن گرفتارشده است، نجات دهد.
جامعه ایران در چنین وضعیتی است. تضادهای نظم حاکم بر ایران به درجهای رشد کرده که ادامه وضع موجود را ناممکن ساخته است. میلیونها تن از تودههای مردمی که دیگر نمیخواهند و نمیتوانند وضع موجود را تحمل کنند چندین سال است که به میدان مبارزهای آشکار، مستمر و تعرضی برای سرنگونی نظم ارتجاعی حاکم، برپائی انقلابی که نیاز این تغییر است، روی آورده و گاه این مبارزات به یک قیام، نظیر آبان ۹۸ فرا روئیده است. از سوی دیگر، تمام تلاش طبقه حاکمی که سلطه سیاسی و ایدئولوژیک خود را بر تودههای مردم ازدستداده، برای فرمانروائی به شیوه گذشته و حفظ نظم موجود نیز به شکست انجامیده است.
بااینوجود، طبقه حاکم با تکیهبر نیروهای مسلح و سرکوب ماشین دولتی توانسته همچنان به حکومت خود ادامه دهد. خامنهای که امروز منفورترین سخنگوی طبقه حاکم بر ایران است و بهراستی در سراسر جهان نمیتوان نمونهای از مقامات دولتی را یافت که تودههای کارگر و زحمتکش، اینهمه در خیابانها علیه او شعار سر دهند، همچنان در برابر خواست مردم ایستاده است. در اغلب اعتراضات تودهای چند سال اخیر، شعار مرگ بر خامنهای، مرگ بر دیکتاتور فراگیرترین شعار بوده است. معهذا از آنجائی که تاکنون یک جنبش متشکل سراسری تحت رهبری طبقه کارگر شکل نگرفته تا تکلیف را با رژیم حاکم یکسره کند، او بر این پندار است که میتواند با تشدید سرکوب و سلطه یکپارچه یک جناح از نمایندگان سیاسی طبقه حاکم بر بحران سیاسی فراگیر غلبه و ادامه بقاء رژیم را تضمین کند. در راستای این هدف، او تلاش نمود با تصفیه تمام گروههای رقیب، از مهمترین مناصب و مقامات ارگانهای دولتی و ایجاد یک قدرت متمرکز و یکپارچه از طریق گروههای وابسته به جناح خود، اوضاع را تحت کنترل درآورد. ازاینجا بود که یک سال پیش رئیسی بهعنوان رئیسجمهوری رژیم استبدادی در رأس دستگاه اجرائی منصوب شد. مجلس ارتجاع حاکم هم تا پیشازاین به انحصار گروههای وابسته به این جناح درآمده بود که درمجموع، بههمراه دستگاه قضائی و نیروهای مسلح تحت امر خامنهای، بتوانند یک سیاست واحد را پیش ببرند، بر بحران اقتصادی غلبه کنند و با تشدید سرکوب، اوضاع سیاسی را تحت کنترل درآورند. اما پس از گذشت یک سال از دوره زمامداری رئیسی این واقعیت کاملاً روشنشده است که این تلاش خامنهای نیز به شکست انجامیده است.
خامنهای که بنا به سرشت طبقاتی و خصلت مذهبی تفکرش نمیتواند بفهمد بحران عمیق و لاینحل اقتصادی و عواقب فاجعهبار آن بر زندگی تودههای مردم، نتیجه تشدید تضادهای شیوه تولید سرمایهداری حاکم بر ایران و گندیدگی نظم موجود است، چنین میپنداشت که وخامت اوضاع اقتصادی نتیجه مدیریت ناکارآمد کابینههای پیشین رژیم است و با تغییرات موردنظرش وضع تغییر خواهد کرد. اکنون اما پس از گذشت یک سال از منصوب شدن رئیسی، بهخوبی آشکار شده است که در این دوره، اوضاع اقتصادی از پارهای جهات حتی وخیمتر از گذشته است. بحران اقتصادی محکم سر جای خود ایستاده است. امتیازات دولت آمریکا به جمهوری اسلامی برای فروش نفت نیز مشکلی را حل نکرد و حتی اگر تمام تحریمها نیز برچیده شوند و درآمدهای نفتی دولت بازهم افزایش یابد، بحران اقتصادی حل نخواهد شد ، همانگونه که در چندین دهه گذشته حلنشده است. چراکه رکود و تورم توأمان در اقتصاد سرمایهداری ایران ریشه در تضادهای ساختار اقتصادی سرمایهداری ایران، سیاست اقتصادی نئولیبرال طبقه حاکم و تضادهای روبنای سیاسی موجود با ساختار اقتصادی دارد. بنابراین بیدلیل نبود که خامنهای در نشست اخیر خود با اعضای کابینه در هفته گذشته که آنهمه تعریف و تمجید از رئیسی و کابینه وی داشت، کلامی پیرامون بهبود اوضاع اقتصادی و شرایط وخیم مادی و معیشتی تودههای مردم ایران نگفت. آنچه بر زبان آورد یک مشت حرفهای بیسروته و هذیان گوئی در مورد بهاصطلاح “توفیقات” کابینه و توصیههای جدید بود. ازجمله وی گفت:
” به نظر من مهمترین توفیق این دولت، زنده کردن امید و اعتماد در مردم است؛ این بزرگترین توفیق شما است. مجموع عملکرد دولت ــ چه شخص رئیسجمهور محترم، چه مسئولین در بخشهای مختلف ــ به مردم این احساس را داد که دولت وسط میدان است، مشغول کار است، دارد تلاش میکند و برای آنها خدمت میکند، میخواهد خدمترسانی بکند؛ این [کار]، امید مردم را و اعتماد مردم را تا حدود زیادی احیا کرد. ” وقتیکه چنته رژیم خالی است، علی خامنهای جز یاوهسرائی و هذیان گویی حرفی ندارد. “بزرگترین توفیق” ” زنده کردن امید و اعتماد در مردم” بوده است.منظور او این بود که گویا بیاعتمادی عمیق مردم به نظم ارتجاعی موجود درنتیجه “تلاشهای” کابینه رئیسی به اعتماد مجدد انجامیده و مردم ایران بار دیگر به نظم حاکم و سران آن اعتماد پیداکردهاند. این ادعا چنان مضحک است که حقیقتاً نمیتوان نام دیگری جز هذیان بر آن نهاد. فقط کافی است که اشاره شود، در طول اینیک سال کمتر روزی بدون مبارزه کارگران، معلمان، بازنشستگان، پرستاران، زنان، دانشجویان، جوانان بیکار، کشاورزان، جنبشهای تودهای ضد رژیم در شهرهای مختلف، با محوریت شعارهای سیاسی مرگ بر خامنهای، مرگ بر رئیسی سپری است. تاکنون سابقه نداشت که در نخستین سال کابینههای رژیم، مردم علیه رئیس این کابینه یا همان رئیسجمهوری رژیم، شعار مرگ بر او را سر دهند . این اتفاقی است که در مورد کابینه رئیسی رخ داد و بازتاب نفرت و انزجار بیکران تودههای زحمتکش مردم ایران نه صرفاً از رئیسی بلکه از جمهوری اسلامی و تمام سران آن است. این اوج بیاعتمادی مردم به نظم موجود است و ادعای خامنهای جز یک هذیانگوئی و خیالپردازی چیز دیگری نبود.
اما نتایج این بهاصطلاح تلاشها و “بزرگترین توفیق” چه بوده است؟ خامنهای ادامه داد و گفت: ” در مواردی، این تلاشها نتایج محسوسی هم داشت که مردم به چشم دیدند، مثل بخش سلامت، بخشهای دیپلماسی، بعضی بخشهای فرهنگی و غیره که نتایج روشن و مشخصی هم داشته؛ بعضی از آنها هم نتایجی داشته است لکن برای مردم باید این نتایج نشان داده بشود؛ نتایجی وجود داشته، منتها باید به مردم گفته بشود که این نتیجه حاصل شد، این اتّفاق افتاد. در بعضی از کارها هم هنوز تلاشها به نتیجه نرسیده، لکن احساس میشود که کار دارد انجام میگیرد. این به نظر من بزرگترین توفیق شما است.” توجه کردید به نتایج این بزرگترین توفیق خیالی؟ اینکه میگوییم شکست از سر و روی اظهارنظرهای خامنهای میبارد و واقعاً او به جفنگگوئی افتاده است، این هم نمونه دیگری از همانهاست. برخی از این نتایج که چنان نامحسوس بوده که مردم متوجه آنها نشدهاند و باید به آنها ” نشان داده بشود” یا “هنوز به نتیجه نرسیده” را کنار بگذاریم. اما آنچه که گویا مردم به چشم خود دیدند، یکی سلامت است که احتمالاً منظورش بهبود بهداشت و درمان و سلامتی مردم ایران در این دوره است. وی از دستآورد سلامت مردم در جامعهای حرف میزند که بدترین سیستم بهداشت و درمان را در خاورمیانه دارد. در سراسر جهان و در همین منطقه خاورمیانه، مدتهاست که بساط بیماری کووید برچیده شده است. زدن ماسک و رعایت فاصله حالا دیگر به گذشته تعلق دارد و مردم به زندگی عادی خود بازگشتهاند. در ایران اما هنوز بساط این بیماری پهن است، روزانه تعدادی از مردم جان خود را از دست میدهند و گاه آمار رسمی تلفات به ۸۰ تا ۹۰ نفر میرسد. خامنهای از دست آورد گماشتهاش در عرصه سلامت در کشوری حرف میزند که میلیونها تن از مردم حتی از داشتن یک بیمه درمانی پایه و حداقلی برخوردار نیستند. بسیاری از داروها در همین یک سال، کمیاب و نایاب بودند، روزبهروز گرانتر شدند و مردمی که در منتهای فقر به سر میبرند، قادر نیستند حتی داروهایی را که برای زنده ماندشان ضروری است، خریداری کنند. در همین دوره، چندین تجمع و تظاهرات از سوی برخی از بیماران به علت نبود دارو و گرانی آن برپا گردید. این از دست آورد ادعائی کابینه ارتجاع در مورد سلامت. در عرصه دیپلماسی و سیاست خارجی هم کابینه رئیسی کار دیگری جز این نداشت که مجری سیاست خارجی ارتجاعی گذشته رژیم باشد و سیاستی را که بر مبنای توسعهطلبی پان اسلامیستی ، حمایت از گروههای اسلامگرا بهویژه در کشورهای منطقه، مداخله در این کشورها و تروریسم دولتی در عرصه بینالمللی بناشده است، ادامه دهد. البته سیاست خارجی جمهوری اسلامی همانند نیروهای مسلح سرکوب و دستگاههای امنیتی رژیم مستقیماً در دست خود خامنهای است . رئیسجمهور رژیم در این عرصه وظیفهای جز یک نقشنمایشی در آنچه در عمل در جای دیگری پیش برده میشود ندارد. خامنهای در واقع خواست از خودش تعریف و تمجید کند.اما این سیاست خارجی و دیپلماسی هم نه در اینیک سال بلکه در تمام دوران موجودیت جمهوری اسلامی جز هزینههای کمرشکن مالی و حتی جانی برای مردم ایران نتیجهای در پی نداشته است. همین سیاست است که به جنگ و تحریم انجامید و درنتیجه همین سیاست است که هرسال میلیاردها دلار از حاصل دسترنج کارگران صرف میلیتاریسم و تقویت نیروهای نظامی سرکوب، جاهطلبیهای پان اسلامیستی و هژمنیطلبی منطقهای رژیم و کمک به گروههای اسلامگرا و دولت ارتجاعی متحد رژیم میشود. البته خامنهای ازاینجهت نیز سیاست خارجی را یک موفقیت خواند که توانست بدون کشمکش و نزاع جناحهای رقیب که پیشازاین وجود داشت، ایران را در اردوگاه قدرتهای امپریالیست روس و چین جای دهد. در دوره حسن روحانی، جناح رقیب خامنهای بر سر پیشبرد این سیاست مانع بود، چراکه این جناح نیز میخواست ایران را در اردوگاه قدرتهای امپریالیست اروپائی و آمریکائی قراردهد.
اما یکی دیگر از نتایج تلاشهای کابینه رئیسی که وی به آن اشاره داشت و اساساً برای انجام آن بر سرکار آمد و خامنهای تحت عنوان نتایج محسوس در عرصه بعضی بخشهای فرهنگی از آن نام برد، تشدید اختناق و سرکوب و بسط ارتجاع فرهنگی بود.
در این دوره، تمام رشتههای مرتبط با فرهنگ جامعه، زیر فشار قرار گرفتند تا جای ممکن، ارتجاع فرهنگی قرونوسطایی و مذهبی بسط و توسعه داده شود. برنامههای آموزشی مدارس بیش از گذشته با خرافات مذهبی آغشته شد. دختران محصل حتی از آموزش موسیقی محروم شدند.سانسور کتاب، فیلم، تئاتر و موسیقی تشدید شد. تعدادی از نویسندگان، شعرا، فیلمسازان، هنرمندان و هنرپیشهها روانه زندان شدند یا از فعالیت محروم شدند. زنان و دختران در خیابان، محل کار و تحصیل برای رعایت حجاب اجباری مدنظر ارتجاع مذهبی زیر فشار و سرکوب بیشتری قرار گرفتند. تقویت هرچه بیشتر گروهها و مراسم خرافاتی مذهبی ، تقویت دستگاه مذهبی و … در دستور کار قرار گرفت. بااینهمه در اینجا هم آنگونه که خواست خامنهای بود، کار پیش نرفته است. لذا میافزاید: “حالا این رویکردها، بخصوص در زمینههای فرهنگی، تا به عملیات منتهی بشود یک مقداری فاصله دارد امّا همین رویکردها، رویکردهای خوبی است؛ اینها را بایستی دنبال کرد که یکی از توفیقات شما است.” البته در دوره رئیسی کارهای دیگری هم انجامگرفته است که خامنهای مستقیماً به آنها اشاره نداشت. ازجمله اینکه اصلیتری وظیفه رژیم و کابینه وی تشدید سرکوب باهدف مهار جنبشهای اعتراضی تودههای مردم ایران بود.
در این دوره تجمعها، راهپیمائیها و تظاهرات کارگران و زحمتکشان مکرر مورد یورش سرکوبگرانه واحدهای ضد شورش قرار گرفت. در جریان اعتراضات تودهای در چندین شهر ایران، وحشیگری واحدهای ضد شورش و به گلوله بستن مردم معترض، به کشته شدن تعدادی از مبارزان انجامید. برای مقابله با اعتراضات کارگری تعدادی از فعالان کارگری به بند کشیده شدند. صدها تن از معلمان بازداشت و تعدادی نیز همچنان در زندانهای رژیم به سر میبرند. سرکوب و بازداشت زنان در مقیاس گستردهتری انجام گرفت. خانوادههای جانباختگان چند سال اخیر زیر فشار قرار گرفتند و تعدادی نیز بازداشت و به حبس محکوم شدند. فشار بر فرقههای مذهبی غیر شیعه تشدید شد. بهویژه بهاییان در معرض سرکوب وحشیانهای قرار گرفتند. تعدادی دستگیر و خانه وزندگیشان تخریب و آوار شد. باهدف ایجاد رعب و وحشت در جامعه همهروزه تعدادی از مردم ایران اعدام شدند و ایران به مقام نخست جهانی در این کشتار دستیافت. با تمام این وحشیگریها اما رژیم نه توانست بحرانها را مهار کند ونه مبارزات تودههای مردم ایران را. مبارزات همچنان استوار و پیگیر ادامه یافت.در این عرصه نیز رژیم نتوانست به اهداف خود دست یابد. سیاست سرکوبگرانه رژیم بار دیگر در نتیجه مقاومت تودههای زحمتکش مردم ایران، به شکست انجامید. این شکستهای رژیم بار دیگر نشان داد که جمهوری اسلامی امکان بقاء ندارد و باید برافتد. این جامعه جز با تغییر، آرام نخواهد گرفت و لازمه و پیش شرط هرگونه تغییر، سرنگونی جمهوری اسلامی است.
نظرات شما