روز شنبه دهم تیرماه خبر خودکشی مادری به همراه سه فرزند خردسالش در شهرستان دورود منتشر شد. رسانهها نوشتند خبری دردناک، خبری تاثرانگیز، خبری تلخ، خبری وحشتناک، اما در خبری که در رسانهها مکرر تکرار شد و انشاءشان نیز مانند هم بود، هیچکس ننوشت و نگفت که جامعه در چه شرایطیست که چنین فجایعی رخ میدهد و مرتب تکرار میشود؟ هیچکس نشنید که کسی بگوید یا بنویسد که چگونه باید و یا میتوان از تکرار این فجایع جلوگیری کرد؟ هیچکس. هیچکس نگفت که مقصر یا مقصران این فاجعه، و فاجعههایی که هر روز تکرار میشوند و رسانهها فقط از دردناک بودن و تاثرانگیز بودن آن مینویسند، چه کس یا چه کسانی هستند؟!
هیچ کس نگفت که مادر سه کودک خردسال در چه شرایطی بود که دست به چنین اقدامی زد؟ تنها نوشتند که پول اجاره خانه نداشت و فقیر بود، اما چرا فقیر بود؟ کسی نگفت. کسی ننوشت که چرا انسانها باید فقیر باشند و محتاج کرایه خانه؟ همانطور که پیش از این واقعه کسی صدای این مادر را نشنید، دردش را حس نکرد. مادری که رها شده بود، مادری در تیرهبختی که این تیرهبختی و این درد را زندگی کرده بود، بارها در کوچه و خیابان دیده بود و سالها این درد را با خود حمل میکرد، در لحظه لحظهی زندگیاش، در گذشته و حال دیده بود و نمیخواست این تیرهبختی دامنگیر کودکاناش در آینده شود. مادری بیامید، بیآینده، مادری شکستخورده، مادری که در زیر چرخهای ظالمانه نظم موجود له شده بود. براستی چه شرایطیست که یک مادر دست به چنین عمل جنونآمیزی میزند؟! این شرایط را چه کسانی برای این مردم رقم زدهاند؟! مادری که هنوز در کما است ولی اگر از کما بیرون بیاید براساس قوانین جمهوری اسلامی مجازاتاش مرگ است و چوبهدار.
عمق فاجعه اما اینجاست که در جای جای این کشور پهناور، زندگی میلیونها انسانی را شاهدیم که مانند این مادر و سه کودک خردسال او حسن، حسین و فاطمه، در زیر پای نظم وحشیانه حاکم له شدهاند. میلیونها انسانی که زندهاند اما زندگی نمیکنند. میلیونها انسان که چه بگوییم، در واقع اکثریت بسیار بزرگ ساکنان این کشور، از بلوچستان تفتان، تا خوزستان تشنه، از خراسان بزرگ اما تشنه و غرقه در فقر، تا آذربایجانی که دارد میخشکد از فقر و بیکاری و بیآبی.
در همین روزها بود که خبر قتل یک مرغفروش در چالوس بهخاطر دعوا بر سر قیمت مرغ منتشر شد. بهای یک مرغ به اندازهی جان آدمی، تازه قاتل هم حالا در انتظار چوبهی دار است. تنها برای قیمت یک مرغ! ننگ به این زندگی، ننگ به کسانی که زندگی را از این مردم گرفتند.
باز در همین چهارشنبه گذشته بود که در میدان قدس شهر سراوان و در صف نانوایی، در میان ازدحام مردمی که برای گرفتن قرصی نان ساعتها در صف بودند، تنها به خاطر نوبت یک کارگر طلاسازی اهل ایرانشهر، با ضربات چاقو به قتل رسید. بهای جان آدمی به اندازهی قرصی نان. اکنون قاتل نیز در صف اعدام قرار دارد.
چه بر سر این مردم آمده است که مدیرعامل پالایشگاه خلیجفارس میگوید: “۲۲ درصد کارگران (در عسلویه) به مواد مخدر اعتیاد دارند”، موضوع آنقدر آشکار است که او بهبخشی از آن اینگونه اعتراف میکند: “فشار کار، مشکلات اقتصادی و اجتماعی، عدم وجود نشاط در جامعه، عدم عدالت اجتماعی، عدم وجود عدالت در کار و افسردگی از جمله دلایل رویآوری کارگران در عسلویه به مواد مخدر است”.
در همان روزی که مادر اهل دورود با سه فرزندش خودکشی کرد، یک زن لُر نیز که از شدت فقر به کار خطرناک “شوتیگری” روی آورده بود، در جاده مورد تعقیب پلیس قرار گرفت و در پی حادثه رانندگی، جان سپرد. پلیس رشوهخوار و دزد زنی را به قتل رساند که برای لقمهای نان جاناش را کف دست گرفته بود. همگی اینها محکومان به فقرند، فقری کشنده که گاه با خودکشی همراه است و گاه در پی تعقیب پلیس رشوهخوار و فاسد.
همهی این مصائبی که امروز جامعه درگیر آن است، همهی آن چیزهایی که نباید ببینیم ولی میبینیم و با آن زندگی میکنیم، از خودکشی تا اعتیاد، از سرقت تا تن فروشی، از کودکان کار تا قتل و خشونت خیابانی، از افسردگی تا بیکاری همگی محصول نظم سیاسی و اجتماعی موجود هستند که ریشه در مناسبات اقتصادی حاکم دارند.
بویژه باید بر این موضوع تاکید کرد که تمامی سیاستهای جمهوری اسلامی بهعنوان روبنای سیاسی حاکم و حافظ نظم موجود در تشدید این وضعیت نابهنجار اجتماعی نقش مهمی دارند، حکومتی که تنها اعدام و زندان را میشناسد.
فقر عرصه را چنان بر مردم تنگ کرده است که شاهد پدیدههای عجیبی همچون راهزنی در جادهها نیز هستیم. از بستن راه اتوبوس مسافربری با پرتاب سنگ و سپس خالی کردن جیب مسافران، تا راهزنی مسلحانه در جاده اهواز به شوش و ایرانشهر در بلوچستان با خالی کردن بار کامیون، و همهی اینها در روز روشن.
جیببری، موبایلقاپی، کیفزنی، سرقت دریچههای فاضلاب، پایه فلزی پلهای عابر پیاده، علایم راهنمایی و رانندگی، سیمهای برق و کابلهای مخابراتی، طلافروشی. فاجعهای که جمهوری اسلامی هیچ چیز از آن نمیفهمد.
براساس گزارشاتی که در رسانههای داخل کشور و زیر سانسور شدید حکومتی در گفتگو با سارقان زندانی تهیه شده، عموم سارقان از فقر و مشکلات اقتصادی بهعنوان علت رویآوریشان به سرقت نام بردند. براساس آمارهای دولتی میزان سرقت در ۵ سال گذشته ۴ برابر شده است و هم اکنون بعد از مصرف مواد مخدر، دومین “جرم” عمده در کشور محسوب میشود!!
معضل اعتیاد و خرید و فروش مواد مخدر نیز همین است. الان زندانها پُر از جوانانی است که به جرم خرید و فروش مواد مخدر دستگیر شدهاند. به گزارش “خبرگزاری فارس” وابسته به سپاه پاسداران ۵۰ درصد زندانیان در ارتباط با خرید و فروش مواد مخدر دستگیر شدهاند (۲۳ مرداد ۱۴۰۱). در همان “سمیناری” که مدیرعامل پالایشگاه ستاره خلیج فارس از اعتیاد ۲۲ درصد کارگران در عسلویه خبر میدهد و جانشین فرمانده انتظامی هرمزگان از دستگیری ۲۸۰۰ خرده فروش مواد مخدر در استان، امام جمعه بندرعباس در رابطه با راه حل مقابله با گسترش اعتیاد میگوید: “جامعه ما جامعه ایمانی و اسلامی است و باید ریشه این مسائل را در ایمان و تقویت باورهای مردم جستوجو کرده و با تقویت ایمان در جامعه سبب رفع مشکلات شویم”!! و این یعنی آنکه مرغ جمهوری اسلامی یک پا دارد.
وقتی مقامات دولتی تا این حد ابله هستند و خود را به نفهمی میزنند، واقعا چه انتظاری میتوان برای کاهش مصائب اجتماعی و بهبود زندگی مردم، کاهش فقر و بیکاری داشت. حکومتی که در این روزها تمام فکرش این است که چگونه با موج مقاومت جانانه زنان و دختران در تن ندادن به حجاب اجباری مقابله کند و نه گوشی برای دیدن و شنیدن بیکاری و فقر مردم.
نتیجهی همین سیاست است که تنها در شش ماهه اول سال میلادی ۲۰۲۳ شاهد اعدام ۲۰۶ نفر به اتهام مواد مخدر هستیم. آمار شش ماهه سال گذشته میلادی ۹۱ نفر و آمار شش ماهه سال ۲۰۲۱ میلادی اعدام ۴۰ نفر بوده است. یعنی تنها طی دو سال تعداد زندانیانی که در ارتباط با مواد مخدر اعدام شدند بیش از ۵۰۰ درصد رشد داشته است.
بیشترین تعداد اعدامیها نیز جوانان بلوچ هستند. جوانان مردم ستمدیدهای که امروز در بدترین و سختترین شرایط روزگار میگذرانند. حتا نان خشک و خالی را نیز جمهوری اسلامی از آنها ستانده است. بسیاری از مردم بلوچستان در شهرها و روستاها از آب آشامیدنی محروم هستند و حالا چندین روز است که مردم زاهدان نیز با این معضل رو به رو هستند و باید ساعتها برای یک گالن آب در صف بایستند. در بلوچستان این سرزمین پهناور و سرشار از ثروت برای کپسول گاز باید روزها منتظر ماند و ساعتها در صف به امید گرفتن یک کپسول گاز ایستاد. ساعتها برای گرفتن قرصی نان یا مرغ یا آب باید در صف بایستند. هر روز شاهد کشته شدن جوانان و حتا نوجوانان سوختبر بلوچ در جادهها هستیم، جوانان و نوجوانانی که از فقر و بیکاری برای قرصی نان چنین بیرحمانه به کام مرگ میروند. در سیستان توفان شن بیش از ۱۰۰۰ نفر را در روزهای اخیر روانه بیمارستان کرده است. وضعیت فاجعهبار سیستان بهگونهایست که میرود تا اساسا از جمعیت خالی شود. محرومیتهای روزافزون مردم بلوچستان (و سیستان) نمونهی بارزی از نتیجهی سالها غارت و چپاول تودههای ستمدیدهی مرم توسط جمهوری اسلامی و نظم ظالمانه سرمایهداری حاکم بر ایران است. برای جمهوری اسلامی اما دردها و مصیبتهای این مردم ستمدیده و قهرمان ذرهای اهمیت ندارد. برای همین است که روز به روز بر مشکلات این مردم افزوده میشود. و این قصهی دردناکیست که امروز در سرتاسر ایران، اکثریت بسیار بزرگ مردم با گوشت و پوست و استخوان خود لمس میکنند و این گونه روزگار را سپری میکنند، مردمی که زندهاند اما زندگی نمیکنند.
این وظیفهی دولت است که نیازها و حقوق تک تک مردم را تامین کند. اگر فردی بیکار است باید تا زمانی که بیکار است حقوق بیکاری دریافت کند آن هم به اندازهی نیازهای یک خانواده. دستمزدها باید به اندازهای باشد که یک کارگر با ساعات معمولی کار بتواند هزینههای یک خانوار کارگری را تامین کند. این وظیفهی دولت است که مشکل مسکن مردم را حل کند و برای حل این مشکل در کوتاه مدت و درازمدت راهحلهای واقعی وجود دارد، از جمله پرداخت کمک هزینه مسکن برای کاهش بار هزینه مسکن.
تامین اجتماعی از گهواره تا گور، آموزش و پرورش رایگان و با کیفیت، درمان رایگان و با کیفیت برای آحاد مردم، همگی از وظایف دولت و از بدیهیترین حقوق انسانها هستند. اگر اینگونه باشد ما دیگر شاهد چنین فجایعی نخواهیم بود، دیگرشاهد افزایش معضلات اجتماعی نخواهیم بود. آنگاه شاهد جامعهای شاداب و زنده خواهیم بود که مردم آن میخواهند دنیای بهتری بسازند و هر روز بهتر از دیروز خواهد بود، برعکس امروز که هر روز بدتر از دیروز است. چرا؟! برای آنکه جمهوری اسلامی، جمهوری دزدان و فاسدان، جمهوری حافظان نظم ظالمانه سرمایهداری حاکم هستند، حاکمانی غرقه در فساد که تنها پاسخشان به خواستهای برحق این مردم بزرگ و زحمتکش، داغ و درفش است.
آش آنقدر شور شده است که نیروهای سرکوب رژیم حتا به تجمع اعتراضی جانبازان جنگ دولتهای ایران و عراق، جنگ جنایتکارانهای که هشت سال مردم این دو کشور را به خاک سیاه نشاند و صدها هزار تن از جوانانشان به قتل رسیدند، با گاز اشکآور حمله کردند که حال تعدادی از این انسانهای بیمار و مسن وخیم شد. نیروی سرکوب رژیم به این نیز بسنده نکرد و تعدادی از جانبازان جنگ را دستگیر کرد.
اما این حکومت پایدار نخواهد ماند، امید به انقلاب، امید به سرنگونی نظم حاکم در دلهای مردم ستمدیده ایران جای گرفته است و اتحاد آنها برای پیروزی رو به گسترش است. مردم ستمدیدهی ایران، زنان، جوانان، کارگران و دیگر زحمتکشان جامعه دیگر حاضر به تحمل این همه ظلم نیستند، دیگر نمیخواهند زیر بار ستم زندگی کنند، حاضر به فدا کردن جان خود در راه آزادی هستند. برای رهایی از ظلم و ستم. راه حل این مردم خودکشی نیست، راه حل این مردم مبارزه است تا سرنگونی. پس مرگ بر جمهوری اسلامی زنده باد حکومت شورایی کارگران و زحمتکشان. حکومتی متعلق به کارگران و زحمتکشان، برای کارگران و زحمتکشان، حکومتی برای پایان دادن به این همه ظلم، حکومتی برای تحقق کار، نان و آزادی.
نظرات شما