اکبر رفسنجانی یکی از مرتجعین بنام و از نخستین یاران خمینی جلاد، روز یکشنبه ۱۹ دی به درک واصل شد. رفسنجانی یکی از چهرههای منفوریست که در پایهگذاری رژیم ارتجاعی و استبدادی جمهوری اسلامی و تحکیم آن نقش بسیار مهمی داشت. او در تمام جنایات و کشتارهای رژیم دست داشت و یکی از برنامهریزان و تصمیمگیرندگان اصلی آن بود. بهرغم تلاشهای زیادی که توسط یک گروهبندی بورژوائی در داخل و خارج کشور به یاری مدیای امپریالیستی صورت میگیرد تا این چهرۀ پلید و شارلاتان را تزکیه و تطهیر کند، اما کارنامه رفسنجانی جنایتکار چنان سیاه است که با آب هیچ رودخانهای زدودنی نیست و تودههای مردم ایران جز به عنوان یک جلاد و مرتجع ستمگر و همدست خمینی خونآشام، از وی یاد نخواهند کرد. این چهرۀ واقعی رفسنجانی در نزد عموم تودههای مردم ایران است. در این نوشته سعی خواهیم کرد نقش و عملکرد رفسنجانی و نتایج سیاستگزاریهای وی را بطور خاصتر در زمینۀ مسائل کارگری و در تشدید استثمار طبقه کارگر مورد بررسی قرار دهیم.
پوشیده نیست که سیاستهای اقتصادی موسوم به نئولیبرال و اجرای برنامه انحصارات مالی جهانی، در دورۀ رفسنجانی در دستور کار رژیم قرار گرفت. سیاستهایی که توسط بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول دیکته شد و هرجا که اجرا شده بود، نتایجی بس وخامتبار برای کارگران و زحمتکشان بهبار آورده بود. اجرای سیاستهای اقتصادی نئولیبرال که جوهر اصلی آن یورش به سطح معیشت کارگران و تشدید استثمار و بیحقوقی طبقه کارگر است، در دورۀ رفسنجانی کلید خورد. حذف سوبسیدها و آزادسازی قیمتها که اجزاء این سیاست است، چنان موجی از تورم و گرانی را درپی داشت که توده کارگران و زحمتکشان را به فقر شدید و گرسنگی و سیهروزی کشاند.
اکبر رفسنجانی تحت عناوینی چون “سازندگی” با دعوت از سرمایهداران خارجی و داخلی برای سرمایهگذاری، نه فقط از جیب کارگران کمکهای مالی و ارزی و امتیازات فراوان دیگری در اختیار آنها قرار داد و مشمول معافیتهای مالیاتی ساخت، بلکه درعینحال تمام تلاش خود را برای تامین نیروی کار مفت و ارزان بکار بست. رفسنجانی خدمات خود به استثمارگران را به آنجا کشاند که حتا متعهد شد چنانکه سرمایههای خارجی دچار آسیب گردند، غرامت آن را بپردازد، البته روشن است که بازهم از جیب کارگران.
خصوصیسازی و واگذاری موسسات و بنگاههای دولتی به بخش خصوصی نیزکه یکی دیگر از اجزاء سیاست اقتصادی نئولیبرال است، در دورۀ رفسنجانی آغاز شد. کاستن از بار مالی و مدیریتی دولت، حذف یا کاهش خدمات و مسئولیتهای دولت در قبال بهداشت و درمان و آموزش و تامیناجتماعی یا آنچه که “کوچکسازی” دولت نام گرفته است، جزء مهم دیگری از سیاستهای اقتصادی نئولیبرال است که در اتخاذ تصمیم و اجرای آن، شخص رفسنجانی نقش مهم و منحصر به فردی داشته است. در دورۀ رفسنجانی بود که نه فقط واگذاری صنایع و موسسات کوچک و متوسط دولتی به بخش خصوصی آغاز شد، بلکه زمینه واگذاری بانکها، بیمه و صنایع بزرگی که اصل ۴۴ قانون اساسی ظاهرا مانع ورود بخش خصوصی به آن بود، فراهم گردید و این بخشها نیز به ثًمًنبًخس به افراد و باندهای حکومتی واگذار گردید.
اصل ۴۴ قانون اساسی تصریح میکرد که “بخش دولتی شامل کلیه صنایع بزرگ، صنایع مادر، بازرگانی خارجی، معادن بزرگ، بانکداری، بیمه، تامین نیرو، سدها و شبکههای بزرگآ آبرسانی، رادیو و تلویزیون، پست و تلگراف و تلفن، هواپیمایی، کشتیرانی، راهآهن و مانند اینها است که به صورت مالکیت عمومی و در اختیار دولت است”.
در آن سالها هنوز تمام باندها و دستهبندیهای حکومتی در زمینه واگذاری این بخشها یکدست نبودند. رفسنجانی جزو اولین کسانی بود که “توانمندسازی بخش خصوصی در اقتصاد و حمایت از آن” و “هماهنگ شدن با قواعد تجارت جهانی” را به میان کشید و در همین رابطه خواهان “بازخوانی جدید” این اصل شد و تغییر آن را استارت زد . بدنبال آن، بسیاری از صنایع و بنگاههای دولتی مشمول این بند نیز به بخش خصوصی واگذار شد. تجدیدنظر در اصل ۴۴ قانون اساسی، سرانجام در ابلاغیهای که خامنهای خرداد سال ۸۴ صادر کرد، رسمیت یافت. بدین ترتیب رفسنجانی به عنوان مهرهای اساسی و پر نفوذ در دستگاه حکومتی و رویکردها و سیاستهای اقتصادی در آن دوره، از جمله حراج صنایع و موسسات بزرگ دولتی نقش درجه اول داشت. بیهوده نیست که سازمان خصوصیسازی در اطلاعیهای که به مناسبت مرگ رفسنجانی صادر کرد، از او به عنوان “یکی از ستونهای بیبدیل جمهوری اسلامی پیگیر حضور بخش خصوصی” یاد کرد که به همین نشان “سیاستهای کلی اصل ۴۴ قانون اساسی” در مجمع تشخیص مصلحت نظام به ریاست وی، تصویب و به اجرا گذاشته شد.
پیامدهای بیواسطه این خصوصیسازیها، تعطیل و توقف بسیاری از واحدها و اخراج و بیکارسازی صدها هزار کارگر بود! بیکارسازیهای گسترده، ناامنی شغلی، قرار دادن کارگران شاغل بر لبه تیز اخراج، ایجاد و تشدید رقابت میان کارگران شاغل و میلیونها کارگری که هیچ گونه کار و درآمدی ندارند، اینها همه در دورۀ رفسنجانی تشدید شد.
از سوی دیگر تحمیل بیحقوقی بر کارگر، زیرپا گذاشتن اصول و حقوق پایهای کار و یورشهای اولیه علیه قانون کار که امروز علی ربیعی همدست و نوچۀ رفسنجانی کمر به سلاخی کامل آن بسته است، در دورۀ رفسنجانی آغاز شد. رفسنجانی یار و یاور همان سرمایهدارانی بود که مدام از قانون کار و اینکه این قانون “دست کارفرما را بسته است” پیش او شکایت میکردند. در یک جمله حاصل دوران زمامداری رفسنجانی در سالهای پساز جنگ در زمینه اقتصادی، جز تشدید فقر و گرسنگی، جز گسترش اخراج و بیکاری و جز تشدید استثمار طبقه کارگر نبود.
اما این هنوز بیان تمام نقش و اقدامات رفسنجانی علیه طبقه کارگر نیست. رفسنجانی به نسبتی که از طریق سیاستهای اقتصادی، به مرتجعین و استثمارگران خدمت کرد و بر فقر و استثمار طبقه کارگر افزود، به همان نسبت و حتا بیش از آن، از طریق سازماندهی سرکوبهای خونین، به استثمارگران و مرتجعین و کل همطبقهایهای خود خدمت کرد و به کارگران و جنبش کارگری و طبقه کارگر آسیب رساند.
رفسنجانی یکی از برنامهریزان و تصمیمگیرندگان اصلی سرکوب شوراهای کارگری در سالهای ۵۸، ۵۹ و ۶۰ است. شوراهای کارگری که به ابتکار کارگران در صدها کارخانه بوجود آمده و دهها هزار کارگر را در خود متشکل ساخته بودند. از آنجا که شوراها محبوب کارگران و در حال گسترش و بالندگی و در میان توده کارگران عمیقا نفوذ یافته بودند و رژیم نمیتوانست شوراها را نفی کند، لذا سعی کرد آن ها را از محتوا خالی سازد. از این رو همراه با سرکوب و تهاجم به شوراها، سیاست تهیساختن شوراهای کارگری از محتوای انقلابی و ایجاد شوراهای فرمایشی و اسلامی را درپیش گرفت. حزب جمهوری اسلامی که رفسجانی یکی از بنیانگذاران و پایههای اصلی آن بود- و او بود که ضرورت تشکیلاش را به خمینی تفهیم و جواز آن را در اسفند ۵۷ گرفت – (۱) برای مقابله با شوراهای کارگری، انجمنهای اسلامی را در کارخانهها تاسیس کرد و خانه کارگر که شاخه به اصطلاح کارگری این حزب بود، وظیفه هدایت این “انجمنها” و از همپاشاندن شوراهای کارگری و ایجاد شوراهای اسلامی را برعهده گرفت. به مدد خانه کارگر که ابزار سرکوب و جاسوسی رژیم در میان کارگران و رفسنجانی حامی اصلی آن بود، تعرض به شوراها در مقیاس سراسری آغاز شد. شوراهای کارگری و همچنین سندیکاهایی که در جریان انقلاب و بعد از قیام در صنوف ایجاد شده بود، مورد یورش گسترده و خونبار ارتجاع حاکم قرار گرفت. کارگران پیشرو، اعضاء و فعالان شورا در ابعادی گسترده بازداشت، اخراج و روانه زندان شدند. شوراهای کارگری پساز حدود ۳۰ ماه مبارزه و مقاومت، سرانجام به زور سرنیزه و به یاری حزب جمهوری اسلامی و تشکیلات به اصطلاح کارگری آن خانه کارگر، به طرز خونینی سرکوب شدند. کف کارخانهها از خون کارگران رنگین و شوراها برچیده شدند. دهها کارگر کمونیست و انقلابی ترور و اعدام شدند. صدها تن دیگر دستگیر و روانه زندان و دهها هزار نفر از کار اخراج شدند. امروز کمتر کارگریست که نداند یک پای اصلی و تصمیمگیرنده تمام این جنایتها و نیز کشتارهای دهه شصت و قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، اکبر هاشمی رفسنجانی بوده است. درقتلهای زنجیرهای، ترور نویسندگان، ترور مخالفان رژم در خارج از کشور، همهجا سر نخ در دست رفسنجانی است. انتشار اسناد برخی از این قتلها و ترورها، بر دخالت مستقیم شخص رفسنجانی صحه گذاشته است.
پوشیده نیست که قلعوقمع شوراها و سایر تشکلهای کارگری، سر به نیست کردن کارگران کمونیست و پیشرو و کشتار وسیع کمونیستها و انقلابیون، ضربات جبرانناپذیری بر جنبش بالنده طبقاتی کارگران و تشکلیابی طبقه کارگر برجای گذاشت و نه فقط این، بلکه روند تحولات جامعه را به کلی دگرگون ساخت.
نقش مخرب رفسنجانی به عنوان یک شاهمهره تصمیمگیرنده و تاثیرگذار در سیاستهای کلان ضدکارگری و سرکوبگرانه رژیم، به اینها خلاصه نمیشود. رفسنجانی با گماشتن سه تن از نوچههای خود در راس تشکیلات خانه کارگر به نامهای علی ربیعی (عباد) وزیر کار فعلی، عنصر درجه اول امنیتی که در سرکوب شوراهای کارگری مستقیما حضور داشت ، حسین کمالی، مشاور اجتماعی رفسنجانی در مجمع تشخیص مصلحت نظام که در دوره رفسنجانی ۸ سال و در دوره خاتمی ۴ سال وزیرکار بود و علیرضا محجوب دبیرکل دائمی خانه کارگر، به تشکیلات خانه کارگر به مثابه ابزاری برای سرکوب سازمان یافته و درازمدتتر طبقه کارگر پروبال داد. این تشکیلات جاسوسی در اساس با حمایتها و کمکهای گوناگون رفسنجانی، از جمله پولهای هنگفتی که از جیب کارگران به آن اختصاص داد پا گرفت و قوام یافت. بدون حمایتهای رفسنجانی و بذل و بخششهای او از محل رانتهایی که دستش در هزینه کردن آن باز بود، این تشکیلات ضدکارگری نمیتوانست دوام یابد. تشکیلات خانه کارگر یک تشکیلات دولتیست که اساسا برای پیشبرد سیاستهای طبقه سرمایهدار حاکم و دولت این طبقه، در کارخانهها و مراکز تولیدی و خدماتی بوجود آمد. خانه کارگر یک تشکیلات خبرچینیست که کارش شناسایی کارگران آگاه و پیشرو، خرابکاری در اعتصابات و انحراف مبارزات کارگران، ممانعت از تشکلیابی کارگران است. این تشکیلات ضدکارگری، همهجا در همکاری با حراست، مدیریت و کارفرما علیه کارگران عمل کرده و در همه حال از طرف رفسنجانی حمایت شده است. تشکیلات خانه کارگر در ضدیت با کارگران بویژه در ضدیت با کارگران پیشرو و آگاه و شناسایی و لو دادن آنها حتا از نیروهای امنیتی و لباسشخصیها پیشی گرفته و در مواردی علنا و رسما نقش مزدور و چماقدار کارفرما و دولت را ایفا کرده است.
ذکرتنها یک نمونه، ماهیت کثیف این تشکیلات سیاه و ضدکارگری را بهتر آشکار می سازد. جنبش کارگری و کارگران ایران از یاد نبردهاند که در تاریخ ۱۹/ ۲/ ۸۴ وقتی که چند تن از اعضای سندیکای کارگران شرکتواحد اتوبوسرانی تهران و حومه، در دفتر این سندیکا در حسینیه خبازان واقع در میدان حسنآباد حضور داشتند و برگزاری نخستین مجمععمومی این سندیکا را تدارک میدیدند، مشتی اوباش و چماقدار مرکب از حسن صادقی و علیاکبر عیوضی از اعضای موثر شوراهای اسلامی و خانه کارگر همراه با تعداد زیاد دیگری از اعضای شورای اسلامی با چوب و چماق و چاقو به شیوه شعبان بیمخ به دفتر سندیکا یورش بردند و با شکستن در و پنجره، اعضای سندیکا از جمله رئیس و نائبرئیس وقت هیاتمدیره سندیکای کارگران شرکتواحد را به شدت مصدوم ساختند. اموال سندیکا را غارت کردند و یا ازبین بردند. تشکیلات خانه کارگرو شورای اسلامی در یک همکاری نزدیک و همدستی با حراست و مدیریت شرکتواحد به این اقدام جنایتکارانه دست زد. محجوب دبیرکل خانه کارگر که پشت این حرکت و حامی آن بود در همان مقطع گفت، اگر میخواهند در ایران بمانند باید دست از سندیکا بردارند. محجوب خطاب به خبرنگاری که با او صحبت میکرد گفت: بنویسید از این به بعد خود خانه کارگر رسما برخورد میکند.
همین تشکیلات ضدکارگری در اعتصابات سال ۸۴ کارگران شرکتواحد نیز در یک همکاری و هماهنگی تنگاتنگ با نیروهای امنیتی و همدست حراست و مدیریت، در مقیاس وسیعی در شناسایی و دستگیری کارگران پیشرو و فعالان اعتصاب دست داشت و متجاوز از هزار نفر را از همان محل اعتصاب روانه زندان کرد. صدها کارگر دیگر در شرکتواحد نیز با مشاوره و راهنمایی همین تشکل جاسوسی، توسط مدیریت اخراج شدند.
این نقش خرابکارانه و ضدکارگری شوراهای اسلامی و خانه کارگر تا همین امروز هم ادامه یافته است. مبارزات دلاورانه کارگران شرکتواحد و سندیکای آنها برای مطالبه مسکن در طی چند سال اخیر، پیوسته با مانعتراشی و خرابکاری این تشکیلات ضدکارگری روبرو بوده است.
کمتر کارگری است که به ماهیت کثیف، سرکوبگر و ارتجاعی خانه کارگر و شوراهای اسلامی که اکبر رفسنجانی نقش مهمی در ایجاد و بقاء آن داشته است، پی نبرده باشد. این تشکلها در تمام دوران حیات خود ابزاری در دست ارتجاع حاکم برای سرکوب کارگران و خواستهای کارگری بودهاند. از همینروست که این تشکل های ارتجاعی و حامی اصلی آن رفسنجانی همواره مورد نفرت و انزجار عمیق کارگران بودهاند و با توجه همین نقش و عملکرد خانه کارگر و ارباب و حامی اصلی آنها رفسنجانی بود که کارگران مراسم تبلیغات انتخاباتی وی را برهم زدند. سال ۸۴ خانه کارگر مراسمی را در ورزشگاه آزادی ظاهرا به مناسبت روز کارگر، اما در واقع برای تبلیغات انتخاباتی و سخنرانی رفسنجانی تدارک دیده بود. در این مراسم کارگران ضمن پایین کشیدن تابلوها و پاره کردن عکسهای رفسنجانی و سردادن شعارهائی علیه خانه کارگر،علیه شوراهای اسلامی، علیه رفسنجانی و علیه سرمایهداران، نقشه محجوب و دیگر سران خانه کارگر را نقش بر آب و به ضد خودش تبدیل کردند. کارگران با اعلام انزجار خود، تو دهنی محکمی به رفسنجانی و تشکیلات مورد حمایت وی زدند. خانه کارگر باسراسیمگی دم و دستگاه خود را جمع کرد. رفسنجانی جنایتکار نیز به ناچار از سخنرانی صرفنظر نمود ودمش را گذاشت روی کولش وبه سرعت صحنه را ترک کرد.
اکبرهاشمی رفسنجانی اگرچه فرصت نیافت درنقش ” اکبرشاه ” ظاهر شود اما درتمام بیدادگریها، کشتار ها و ستمگری های رژیم مشارکت فعال داشت و یک پای اصلی رژیم استبدادی و خونریز حاکم بوده است. وضعیت اقتصادی و معیشتی وخامت باری که امروز برکارگران ایران تحمیل شده، قراردادهای موقت وسفید امضا، دستمزدهای زیرخط فقروپرداخت نشده، ناامنی شغلی، یورش دائمی به حق و حقوق کارگر و تحمیل شرایط شبه بردگی برکارگران ایران، اگرچه دراساس زائیده نظام سرمایه داریست اما رفسنجانی یکی از عناصر مهم،کلیدی و تأثیرگذار درتحمیل این شرایط و درتشدید استثمار و بی حقوقی طبقه کارگر بوده است. اکبر هاشمی رفسنجانی علاوه بر اینکه خود یک تاجر و سرمایهدار و یک دزد و غارتگر دسترنج کارگران مانند هر استثمارگر دیگری مورد نفرت طبقاتی کارگران است، به خاطر عملکرد ننگین و ستمگرانه و کارنامه سراسر سیاه و جنایتبارش، مورد نفرت طبقه کارگر و عموم زحمتکشان بوده است و تا ابد خواهد بود.
زیر نویس:
(۱)-اکبرهاشمی رفسنجانی ۹ سال بعد از تاسیس حزب جمهوری اسلامی، در نامه ای به خمینی با اشاره به اینکه جمهوری اسلامی “گروهکها” و “ضدانقلاب” را سرکوب و “نظام” را تثبیت کرده است، موافقت خمینی برای انحلال حزب جمهوری اسلامی را بدست آورد .
نظرات شما