یکی از شعارهای خمینی پیش از به قدرت رسیدن، آموزش رایگان برای تمامی کودکان بود. اما این شعار نیز مانند سایر شعارهای وی مانند آزادی و مجانی کردن آب و برق و غیره تنها ابزاری برای فریب تودهها بود. شعاری که در طول حاکمیت بیش از سی سالهی کنونی، هرگز گامی در راستای آن برداشته نشد و از آن بدتر این که با گذشت سالها آن چه که اکنون به نام نظام آموزشی در ایران وجود دارد چیزی جز یک فاجعه نیست. تاثیر ویرانگر نظام طبقاتی حاکم و نیز حاکمیت یک دولت اسلامی بر نظام آموزشی را امروزه به خوبی میتوان در وضعیت آموزش کودکان و جوانان ایران مشاهده کرد.
در این نوشتار که با بازگشایی مدارس در ایران همزمان است سعی میکنیم نظام آموزشی در ایران را در سه بخش بررسی کنیم. در بخش اول به تاثیر نظام طبقاتی در مدارس نگاهی داریم و در بخش دوم به بررسی نقش دولت در نظام آموزشی میپردازیم. در انتها و در بخش سوم به نتیجهگیری و چشماندازهای آن خواهیم پرداخت.
فقر، فاصله طبقاتی و نظام آموزشی در ایران
فقر و مشکلات اقتصادی علت اصلی بازماندن و یا عدم موفقیت تحصیلی در میان بسیاری از کودکان است. تمایزات طبقاتی در پیشرفت تحصیلی کودکان و جوانان کم و بیش در تمامی کشورهای جهان اثر گذار است. به رغم تمامی تفاوتهایی که امروز در نظامهای آموزشی کشورهای گوناگون جهان وجود دارد، این معضلی است که تمامی کشورهای جهان به نوعی با آن روبرو هستند. معضلی که ریشه در نظام سرمایهداری دارد. اما همان طور که گفته شد این تاثیر در کشورهای گوناگون بسیار متفاوت میباشد.
ایران از جمله کشورهاییست که در آن نظام آموزشی به شدت متاثر از فاصله طبقاتی موجود است و این موضوع شرایط را برای کودکانی که از شرایط اقتصادی بدی برخوردار هستند به شدت وخیم نموده است. به طوری که براساس آمارهای موجود حدود یک سوم از کودکان ایرانی از تحصیل بازماندهاند.
در گزارشی که در خبرگزاری دولتی ایلنا منتشر شده است، فرشید یزدانی مدیر عامل سابق انجمن حمایت از حقوق کودکان،
آمار کودکان بازمانده از تحصیل را بر اساس آخرین سرشماری که در سال ٨۵ بوده، نزدیک به ٢٧ درصد اعلام میکند. وی میگوید: “اگرچه از این سال به بعد آمار و ارقام مشخصی در مورد وضعیت محرومماندگان از تحصیل وجود نداشته اما به نظر میرسد که امسال با توجه به وضعیت اقتصادی و بار احتمالی هدفمند شدن یارانهها، وضعیت امرار معاش کودکانی که در خانوادههای فقیر زندگی میکنند به مراتب بدتر شده و فشار اقتصادی تاثیر مستقیم و بیواسطه بر دوش خانوادهها و کودکانشان داشته باشد که نتیجه آن حذف کودکان از صحنهمدارس و افزایش تقاضا برای کار در میان آنان است”.
در این گزارش هم چنین به نقل از فاطمه قاسمزاده عضو کمیته هماهنگی شبکه کاری کودکان کار ایران آمده است: “مطابق با سرشماری سال ١٣٨٠، ١٧ میلیون و ٣٠٠ تا ۴٠٠ هزار دانشآموز در سطح کشور داشتهایم که این آمار در سرشماری سال٨۵، به ١۵ میلیون و ٣٠٠ هزار دانشآموز رسیده است”.
آمارهای فوق به خوبی این وضعیت را آشکار میسازند که تا چه حد فقر و مشکلات اقتصادی در ایرانِ کنونی امکان تحصیل و پیشرفت را از کودکان محروم جامعه ستانده است. کشوری که براساس آمار سازمان جهانی بهداشت، ٢٨ میلیون از جمعیت آن در زیر خط فقر نسبی قرار دارند و بیش از ٣ درصد جامعه نیز زیر خط مطلق فقر زندگی میکنند. هر چند که به نظر میآید آمار فقرای جامعه بسیار بیشتر از آمار فوق بوده و بیش از نیمی از جامعه را در بر میگیرد.
اما تاثیر فقر و مشکلات اقتصادی تنها در بازماندن کودکان از چرخهی تحصیل نیست. این تاثیر را میتوان هم چنین در چگونگی پیشرفت تحصیلی کودکان و جوانان نیز دید. تاثیرات روانیِ مشکلات اقتصادی از جملهی این موارد است. هم چنین سوء تغذیه، مشکلات خانوادگی ناشی از شرایط بد زندگی از دیگر مواردی هستند که بر پیشرفت تحصیلی دانشآموزان و دانشجویان تاثیرگذار میباشند (البته موارد مهم دیگری نیز وجود دارند اما از آن جا که در این بخش به تاثیرات اقتصادی موضوع میپردازیم در این جا به آنها اشاره نشده است).
مشکلات اقتصادی تحصیل در دانشگاه و تاثیر وضعیت اقتصادی خانواده درآن نیز موضوعیست بسیار آشکار. شرکت در کلاسهای تقویتی، استخدام بهترین معلمان به صورت خصوصی و غیره هزینههایی است که خانوادههای فقیر امکان تامین آن را نداشته و از همین رو رقابت برای پذیرش در دانشگاه و شرکت در کنکور رنگ طبقاتی به خود گرفته است.
اصولا دولت نیز با سیاستهای خود این موضوع را به شدت تشویق میکند. یکی از این موارد موضوع مدارس غیر انتفاعی است که امروز حدود ٨ درصد از دانشآموزان کشور را شامل میشود. از سوی دیگر و در حالی که دولت به اصطلاح گرفتن پول از خانوادهها را برای ثبت نام در مدارس دولتی ممنوع اعلام کرده، به اشکال گوناگون ارایه بسیاری از خدمات را که بر کیفتیت آموزشی مدارس تاثیر مستقیم میگذارد، منوط به پرداخت هزینهی آن از سوی والدین نمودهاند. مدارس امروز به شدت طبقاتی شدهاند و برای فهم آن کافیست تنها نگاهی به دوروبر خود کنیم تا ببینیم تا چه حد امکانات مالی خانواده در رفتن کودکان به این یا آن مدرسه تاثیرگذار میباشد.
این در حالیست که براساس قوانین بینالملل و حتا قانون اساسی جمهوری اسلامی، دولت موظف به برآوردن شرایط مناسب برای تحصیل و آموزش تمامی کودکان است. در حالی که دولت جمهوری اسلامی همان طور که در بالا توضیح داده شد درست در جهت عکس آن یعنی طبقاتی کردن هر چه بیشتر نظام آموزشی عمل میکند که نتیجهای جز بازماندن هر چه بیشتر کودکان از چرخهی تحصیل و نیز عدم پیشرفت تحصیلی شان ندارد.
حاکمیت اسلامی و نظام آموزشی
با گسترش سرکوب در جامعه و به ویژه از سالهای آغازین دههی ۶٠، که با حذف تشکلهای مترقی معلمان، اساتید، دانشجویان و دانشآموزان و اخراج و یا دستگیری و اعدام برخی از آنها همراه بود، جمهوری اسلامی با دستهای باز حرکت خود را برای تثبیت حاکمیت خود در مدارس و دانشگاهها تحت عنوان اسلامی کردن مدارس و دانشگاهها آغاز کرد. یکی از این موارد موضوع حجاب اجباری دانشآموزان بود که حتا به تحمیل مقنعه به دختران ۶ سالهی کلاس اولی نیز کشیده شد. موضوع بعدی به کارگیری نیروهای سرکوب و جاسوسی تحت عنوان امور تربیتی برای سازماندهی و پیشبرد مراسمهای مذهبی و دولتی و نیز تاکید بر آموزش دینی و قرآن و نیز زبان عربی در مدارس بود. برگزاری مراسم نمازجماعت و تحمیل مراسمهای مذهبی به دانشآموزان از روشهایی بود که از همان سالها آغاز گردید. محدود کردن آزادی دانشآموزان و دانشجویان، ایجاد ترس و وحشت در میان آنها و جلوگیری از ابراز عقیده شان، پرورش جاسوس در میان دانشآموزان، فشار فرهنگی و عقیدتی بر آنها همهگی نتایج منفی زیادی برای دانشجویان و به ویژه دانشآموزان به همراه آورد. افت تحصیلی دانشآموزان، ترک تحصیل و حتا خودکشی از جمله این تاثیرات بودند و البته شکی نیست که تاثیرات روانی این اقدامات در سالهای بعد از تحصیل نیز با دانشآموزان و دانشجویان همراه بوده است.
اما این اقدامات نتوانست در دیدگاههای آن نسل از دانشآموزان تغییری ایجاد کند حتا برعکس در اکثریت آنها نوعی تنفر از اقدامات حکومت به وجود آورد. در سالهای بعد از جنگ به آرامی جو حاکم بر مدارس تا حدودی تغییر کرد و از فضای فشار و سرکوب به ویژه در دانشگاهها تا حدودی کاسته شد. تشکلهای دانشجویی، اساتید و حتا معلمان به آرامی شکل گرفتند. هر چند که این تشکلها برای کسب هویت مستقل خود با موانع بسیاری روبرو بودند و در بسیاری از موارد دربندِ خطقرمزها ومعیارهای حکومت قرار داشتند. فضای سیاسی جامعه در نیمهی دوم دههی هفتاد عامل موثری در کاستن و شکست فضای بیاعتمادی، ترس و رعب و وحشت بود. فضایی که بر بستر اوجگیری نارضایتی عمومی از حاکمیت سیاسی شکل گرفته بود. موج اعتراضات و انتقادات از حکومت، فضای سیاسی را به دانشگاهها و تا حدود کمی به مدارس بازگرداند.
با روی کارآمدن دولت احمدینژاد و سیاست دولت فوق برای تشدید جو سرکوب، مراکز آموزشی کشور نیز از این سیاست بی نصیب نماندند. اما سیاست دولت فوق در چهار سال اول عمر آن با شکست مفتضحانهای روبرو گردید. موج انقلابی سال گذشته، فضای سیاسی و روحیه انقلابی را در مراکز آموزشی به شکل بیسابقهای افزایش داد. از سوی دیگر حاکمیت نیز که با تمام قوا به مقابله با موج انقلابی برخاسته بود، سوار بر موج سرکوب تمام تلاش خود را برای درهم شکستن این فضا و روحیه انقلابی بکار بست. حاصل این مقابله چیزیست که امروز شاهد آن هستیم. از سویی تنفر از حاکمیت و گرایش به مداخله سیاسی در میان دانشجویان و دانشآموزان بسیار بالا رفته است و از سوی دیگر به دلیل شدت سرکوب، این حس خود را در خفا نگاه داشته و در سکوتی منتظر بسر میبرد.
به موازات اقدامات سرکوبگرانهی حکومت در مراکز آموزشی، به ویژه از سال گذشته شاهد تلاش حکومت برای بازگرداندن شرایط در این مراکز به سالهای دههی ۶٠ هستیم که میتوان از آن به عنوان تلاش دوبارهی حاکمیت برای اسلامیزه کردن مراکز آموزشی نام برد. اما این بار به دلیل شرایط متفاوت با دههی ۶٠ شاهد اتخاذ تاکتیکهای جدید نیز از سوی حاکمیت هستیم.
در دانشگاهها و در یک سال اخیر، شاهد موج اخراج و یا بازنشست کردن اساتید بودیم. هم چنین بسیاری از دانشجویان دستگیر، اخراج و یا تعلیق شده و یا با احکام انضباطی شدیدی روبرو گردیدند. هم چنین ادامهی تحصیل برای دانشجویان فعال سیاسی در ردههای بالا از جمله کارشناسی ارشد (فوق لیسانس) و بالاتر با مشکلات و موانع متعدد روبرو شد. از سوی دیگر رژیم تلاش خود برای گسترش دستگاه سرکوب و جاسوسی در دانشگاهها را افزایش داد. حضور نیروهای سرکوب در محیط دانشگاهها دیگر به امری عادی تبدیل شده است. همهی این سیاستها عواملی هستند که میتوانند در کیفیت آموزشی، افت تحصیلی، ترک تحصیل و حتا خودکشی دانشجویان موثر باشند. هم چنین خامنهای در سخنانی خواستار تغییرات وسیع در درسهای علوم انسانی دانشگاهها شد که این نیز خود آغاز اقداماتی بود برای تغییر متون درسی دانشگاهی به متون درسی حکومتی.
در مدارس نیز دولت تغییرات مد نظر خود را تحت عنوان تحول بنیادین در آموزش و پرورش آغاز کرد. حاجی بابایی وزیر آموزش و پرورش در مرداد ماه خبر از امضای سند تحول در آموزش و پرورش توسط احمدینژاد داد. بنابر گفتههای وی حذف دورهی راهنمایی از جمله برنامههایی است که در این برنامه گنجانده شده است. پُر واضح است که صحبت از تحولات بنیادین در آموزش و پرورش تا چه اندازه بی معناست. هدف از ارایه طرحهای این چنینی با نامهای پُر طمطراقی چون “تحول بنیادین” و حذف دوره راهنمایی که میتواند جنجالهایی را به ظاهر به همراه بیاورد در واقع پنهان کردن اهداف اصلی حاکمیت است که در لابلای این طرحها گنجانده میشود. هدف اصلی رژیم از این طرح و طرحهای این چنینی چیزی نیست جز سودای بازگرداندن دههی ۶٠ به مدارس.
طرحهایی هم چون واگذاری مدیریت مدارس به حوزههای علمیه، تغییر در متون درسی و اضافه شدن دروسی به طور مثال با نام “تربیت سیاسی” از جمله برنامههای مشخص دولت برای تحقق اهداف فوق میباشد.
آذرماه سال قبل دبیر ستاد همکاریهای حوزههای علمیه و آموزش و پرورش با اشاره به تصویب آیین نامه واگذاری مدارس، از واگذاری مدیریت برخی از مدارس در چندین استان کشور به حوزههای علمیه خبر داد وی افزود: ” حوزههای علمیه به خصوص در تهران و قم در قالب مجوزی که از آموزش و پرورش گرفتهاند به مدیریت مدارس میپردازند”. کار به جایی رسید که دبیرستان قدیمی مروی تهران را به حوزه علمیه مروی تغییر نام داده و این دبیرستان قدیمی را به مرکز جدیدی برای پرورش مزدور تبدیل کردند.
هم چنین خبرگزاری ایلنا از ورود یک کتاب درسی جدید برای دانشآموزان مدارس راهنمایی و دبیرستان با نام “تربیت سیاسی” خبر داد. براساس خبر فوق در این کتاب مباحثی هم چون ولایت فقیه، مهدویت، ناتوی فرهنگی، فرقه شناسی شامل وهابیت، بهائیت و شیطان پرستی، جریان شناسی سیاسی احزاب و گروهها و غیره مطرح میگردد.
سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی نیز خردادماه امسال اعلام کرد که موضوع فرهنگ حجاب و عفاف را در کتابهای کمک آموزشی دانشآموزان و راهنمای معلمان دنبال خواهد کرد.
تلاش دولت برای اسلامیزه کردن هرچه بیشتر مدارس و ایجاد جو سرکوب با گماردن نیروهای سرکوب و جاسوس عامل دیگری در راستای کاهش کیفیت نظام آموزشی و افت تحصیلی دانشآموزان است. سیاستهایی که قصد دارد مدارس را به خاطر ترس رژیم از خیزش دانشآموزان به پادگانهای نظامی تبدیل کند.
شکی نیست که دانشآموزان برای رشد خلاقیتها و پرورش تواناییهای شان نیاز به فضای باز در مدارس دارند و اسلامیزه کردن مدارس و ایجاد جو رعب و وحشت عاملی در برابر رشد خلاقیتها و تواناییهای دانشآموزان است.
اصولا تبلیغ حکومتی در مدارس و تلاش برای تحمیل ایدئولوژی حاکم به دانشآموزان که عموما کمتر از ١٨ سال سن دارند، نقض بدیهی حقوق این کودکان است. دانشآموزان باید در ارایه آرا و عقاید خود آزاد باشند نه آن که با فشارهای ایدئولوژیک این آزادیها را از آنها گرفت. اجبار کردن دانشآموزان به انجام مراسم مذهبی، مجبور کردن آنها به خواندن و یادگرفتن مطالبی که تنها دیدگاههای سیاسی و ایدئولوژیک حاکم را بازتاب میدهد، جزیی از تلاشهای رژیم برای تحقیر تودههاست. اقدامات حکومت اسلامی به خوبی به ما نشان می دهند که چرا باید مذهب و دستگاه دینی فاقد هر گونه نقشی در مدارس باشد.
نظام آموزشی ایران و چشمانداز آن
با توجه به آن چه که تاکنون گفته شد و نیز فشارهای سیاسی و اقتصادی، شکی نیست که سیر قهقهرایی در نظام آموزشی هم چنان ادامه خواهد داشت. از سویی به دلیل مشکلات سیاسی و به ویژه اقتصادی بسیاری از کودکان از تحصیل بازمیمانند و از سوی دیگر شاهد افت تحصیلی و کیفیت آموزشی خواهیم بود. هم اکنون هیچ چشماندازی برای بهتر شدن این شرایط و حتا توقف این سیر قههرایی وجود ندارد. با وضعیت کنونی اقتصادی جمعیت بیشتری به زیر خط فقر رانده شده و در نتیجه کودکانشان به اجبار و به جای درس خواندن وارد بازار کار خواهند شد. از سوی دیگر اوضاع سیاسی کنونی نیز که باعث رانده شدن نیروهای متخصص از مدارس و دانشگاهها شده، کیفیت آموزشی را به قهقرای بیشتر سمت میدهد.
در این جاست که سوال اصلی مطرح میشود و آن این است که براستی حقوق کودکان ایران در این میان چه میشود؟ جمهوری اسلامی نه تنها در تضییع حقوق زنان جامعه، کارگران و زحمتکشان که در تضییع حقوق کودکان نیز از دولتهای سرآمد جهان است. جمهوری اسلامی میتواند افتخار کند که ایران را به جهنم کودکان تبدیل کرده است. جمهوری اسلامی میتواند افتخار کند که میلیون ها کودک را ازتحصیل محروم ساخته است. اما جمهوری اسلامی باید بداند که ماندگار نخواهد ماند. کارگران و زحمتکشان، زنان و جوانان روزی طومار این حکومت را درهم خواهند پیچید و در آن روز و با حکومت شورایی بر این وضعیت فاجعهبار نقطه پایانی خواهند گذاشت. حکومت شورایی با قطع دست مذهب از مدارس و تامین آزادیبیان و اندیشه شرایط را برای شکوفایی استعدادها و خلاقیتهای کودکان و جوانان فراهم خواهد ساخت. حکومت شورایی با حمایت از کودکان، شرایط را برای حضور بیدغدغه تمامی آنها در مدارس و حداقل تا سن شانزده سالگی فراهم میسازد. این حکومت شورایی است که میتواند نظام آموزشی را مطابق با نیازهای جامعه به صورتی بنیادین متحول سازد به گونهای که کار و آموزش ارتباطی منطقی پیدا کنند، نظامی که شرایط را برای بروز استعدادهای کودکان و جوانان فراهم میسازد تا هر کس براساس استعدادهای خود به کار مشغول گشته و براساس آن زندگی کند.
نظرات شما