پس از هفته ها رجز خوانی و شاخ و شانه کشیدن های دولت های ایران و آمریکا علیه یکدیگر، سرانجام روز جمعه ۲۱ مهر ۱۳۹۶ (۱۳ اکتبر ۲۰۱۷) دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا استراتژی جدید خود را اعلام کرد. عدم تایید پایبندی جمهوری اسلامی به “برجام” (برنامه جامع اقدام مشترک) و نیز اعمال تحریم های همه جانبه علیه سپاه پاسداران، از جمله ارکان اصلی استراتژی آمریکا علیه جمهوری اسلامی است که روز جمعه توسط دونالد ترامپ در کاخ سفید اعلام شد.
پس از توافق “برجام” که در ژوئیه ۲۰۱۵ میان ایران و کشورهای ۱+۵ محقق شد، کنگره آمریکا طی مصوبهای رؤسای جمهور این کشور را موظف کرد تا در دوره های ۹۰ روزه، پایبندی جمهوری اسلامی به مفاد برجام را تایید و آن را به کنگره اعلام کنند. دونالد ترامپ، پس از دو دوره که پایبندی جمهوری اسلامی به “برجام” را تایید کرد، اینبار از تایید آن خودداری کرد. رئیس جمهور آمریکا، به رغم بیان اینکه آماده است به خاطر اقدامات بی ثبات کننده ایران به مشارکت در این توافق هسته ای پایان دهد، اما تصمیم در این مورد را به کنگره آمریکا واگذار کرد. حالا، کنگره آمریکا می باید طی ۶۰ روز آینده درخواست ترامپ را بررسی و در مورد بازگشت تحریم های هسته ای علیه جمهوری اسلامی و یا خروج آمریکا از توافقنامه “برجام” تصمیم بگیرد. ترامپ در ادامه موضع گیری خود علیه “برجام” و جمهوری اسلامی گفت: “برجام” در باره بحث موشکی رژیم ایران مسکوت مانده است و ما از کنگره می خواهیم اشتباهاتی که در “برجام” وجود دارد را رفع کند. او همچنین گفت، اگر نتوانیم در باره رفع اشکالات “برجام” با کنگره و هم پیمانان خود به توافق برسیم، برجام را لغو و او خود آنرا “از میان” برخواهد داشت.
موضع ترامپ در مورد سپاه پاسداران ایران اما، از هر زمان دیگری تندتر و بسیار شدیدالحن تر بود. او با تروریست خواندن این ارگان نظامی جمهوری اسلامی گفت: سپاه پاسداران نهادی فاسد است. سپاه پاسداران از پول های زیادی برای حمایت مالی از عملیات تروریستی در اقصاء نقاط جهان استفاده می کند. رئیس جمهور آمریکا پس از بیان چنین موضعی در مورد سپاه، از تصمیم دولت آمریکا جهت “اعمال تحریم های سرسختانه علیه سپاه پاسداران” و اعضای آن خبر داد.
مقامات جمهوری اسلامی نیز طی این مدت ساکت ننشستند و با رجزخوانی های تند و تیز پیشاپیش در مقابل استراتژی جدید آمریکا صف آرایی کردند. سخنگویان دولت و فرماندهان نظامی سپاه پاسداران در هر فرصتی که برایشان پیش آمد، چه با تهدیدهای سیاسی و چه با تهدیدات نظامی نسبت به پیامدهای استراتژی جدید آمریکا واکنش نشاد دادند. روحانی که طی سال های گذشته مدام از سپاه پاسداران به عنوان “دولت تفنگ دار” یاد می کرد و می گفت: “از آن دولتی که تفنگ نداشت می ترسیدند چه رسد به اینکه اقتصاد را به دولتی دادیم که هم تفنگ دارد و هم رسانه را در اختیار دارد و همه چیزی دارد و کسی جرات ندارد با آنها رقابت کند” و یا در مورد دامنه تجمیع قدرت در سپاه پاسداران می گفت: اگر تفنگ و پول و روزنامه و سایت و تبلیغات همه یک جا جمع شد، حتما فساد است”؛ اینبار اما متفاوت با گذشته به حمایت همه جانبه از سپاه برخاست و از “یکدلی دولت و سپاه” و نیز از “محبوبیت سپاه پاسداران در ایران و منطقه” سخن گفت (۱).
محمد علی جعفری، فرمانده کل سپاه پاسداران نیز در پی احتمال تحریم سپاه و قرار گرفتن نام این ارگان در فهرست گروه های تروریستی مورد نظر دولت آمریکا اعلام کرد: در صورتی که قانون تحریم های جدید آمریکا اجرا شود، این کشور باید پایگاه های منطقه ای خود را تا شعاع ۲ هزار کیلومتری برد موشک های ایران منتقل کند. فرمانده سپاه همچنین تاکید کرد: در صورتی که اخبار پراکنده موجود در خصوص حماقت آمریکا مبنی بر در نظر گرفتن سپاه به عنوان گروه تروریستی صحیح باشد، سپاه نیز ارتش آمریکا را در سراسر جهان، بویژه منطقه خاورمیانه همسنگ داعش در نظر خواهد گرفت(۲).
در چنین وضعیتی پرتنش همراه با گمانه زنی ها و تشدید تهدیدهای طرفین علیه یکدیگر، بالاخره روز جمعه ۲۱ مهرماه استراتژی جدید ترامپ، علیه “برجام” و اعمال تحریم سپاه پاسداران به طور رسمی در کاخ سفید اعلام شد. حال، همه نگاه ها همراه با پرسش هایی چند در مورد پیامدهای اعمال استراتژی جدید آمریکا و واکنش های احتمالی هیئت حاکمه ایران دوخته شده است. پرسش هایی همانند، دولت آمریکا با طرح این استراتژی جدید، به دنبال چه اهدافی است؟ سرنوشت “برجام” به کجا خواهد کشید؟ آیا کنگره آمریکا به خروج دولت این کشور از “برجام” رای مثبت خواهد داد؟ به رغم موضع ترامپ در تروریست نامیدن سپاه پاسداران، آیا این ارگان نظامی جمهوری اسلامی رسما از طرف کنگره و یا خزانه داری آمریکا در فهرست گروه های تروریستی قرار خواهد گرفت؟ آیا پیشروی این وضعیت در نهایت به وقوع یک جنگ ناخواسته میان جمهوری اسلامی و آمریکا منجر خواهد شد؟ این ها پرسش هایی است که در این نوشتار لازم است تا حد ممکن و به اختصار به آن ها پاسخ داده شود.
پوشیده نیست که با اعلام استراتژی جدید ترامپ علیه ایران، جمهوری اسلامی و دولت آمریکا به دور تازهای از مخاصمات و تشدید کشمکشهای فیمابین واردشدهاند. در همین آغاز باید بر این نکته تأکید کنیم که، تشدید مخاصمه و ورود به شرایط جدید اما، الزاماً به معنای وقوع جنگ میان جمهوری اسلامی و دولت آمریکا نیست و نخواهد بود. وقوع جنگ میان طرفین – آنهم در وضعیت کنونی منطقه و شرایط ویژه آمریکا پس از تبعات یورش نظامی این کشور به افغانستان و عراق- به معنای ورود هیئت حاکمه آمریکا از استراتژی تغییر رفتار سیاست خارجی هیئت حاکمه ایران به استراتژی براندازی و ساقط کردن این نظام خواهد بود. استراتژی آمریکا اما، از آغاز روی کار آمدن جمهوری اسلامی تا به امروز، هرگز بر مبنای سرنگونی این نظام نبوده و قدر مسلم استراتژی دولت فعلی آمریکا عجالتاً نیز بر سیاست براندازی جمهوری اسلامی استوار نیست و نخواهد بود. چرا که به رغم تضادها و کشمکش های موجود میان طرفین، جمهوری اسلامی به لحاظ نقش ضد انقلابی و عملکرد سرکوبگرانه ای که طی ۳۸ سال گذشته در مورد نیروهای انقلابی و بویژه قلع و قمع کردن سازمان های کمونیستی داشته است، بزرگترین خدمت را به استراتژی پایدار آمریکا یعنی حفظ پایه های نظام سرمایه داری در ایران و منطقه کرده است. جمهوری اسلامی با چنین ماهیت ارتجاعی و سرکوبگرانه ای که از خود بجا گذاشته است، اگر فقط اندکی رویه خارجی خود را تغییر دهد،از سیاست های پان اسلامیستی و توسعه طلبانه خود در منطقه عقب نشینی کند و مناسبات خود را با آمریکا بهبود بخشد، بی تردید یکی از نظام های مطلوب آمریکا در منطقه خواهد بود. چیزی که آمریکا همواره خواهان آن بوده است. لذا، به رغم شرایط حاد کنونی و بحران ایجاد شده بر سر “برجام”، چشم انداز بروز یک جنگ واقعی میان دولت آمریکا و هیئت حاکمه ایران بسیار ضعیف و با کمی مسامحه می توان گفت غیر عملی و بدور از واقعیت های شرایط حاکم بر هر دو کشور است. چرا که علاوه بر شرایط بحرانی منطقه و موقعیت نامناسب آمریکا در وضعیت کنونی، هیئت حاکمه ایران نیز با همه رجز خوانی هایی که می کند، به دلیل بحران های عمیق سیاسی، اقتصادی و اجتماعی که بر گلویش چنگ انداخته است، اساسا در وضعیتی نیست که بخواهد خود را درگیر یک جنگ ویرانگر کند.
اگر دو مقوله ذکر شده در بالا را جدی و بر بستر واقعیات عینی تلقی کنیم، در آن صورت قرار دادن نام سپاه پاسداران از طرف کنگره آمریکا و یا خزانه داری این کشور در فهرست سازمان های تروریستی هم نمی تواند چندان جدی تلقی شود. سپاه پاسداران به رغم همه ویژگی هایی که دونالد ترامپ برای آن بر شمرده است و تماما هم درست هستند، ارگان نظامی و رسمی دولت جمهوری اسلامی است. سپاه پاسداران یک سازمان یا ارگان نظامی غیر دولتی همانند حماس، طالبان و یا حزب الله لبنان نیست که دولت آمریکا به سادگی و بدون پرداختن هزینه های سنگین داخلی و خارجی دست کم در موقعیت فعلی بتواند آن را در لیست گروه های تروریستی قرار دهد. اقدام به این امر، عملا به منزله اعلان یک جنگ علنی و تمام عیار علیه جمهوری اسلامی تلقی می شود. به بیان دیگر، چنین اقدامی به معنای ورود آمریکا از استراتژی تغییر رویه جمهوری اسلامی به استراتژی براندازی این نظام خواهد بود. استراتژی و دورنمایی که نه تنها در این لحظه، بلکه در آینده ای قابل پیش بینی هم، مبنای حرکت و سیاست هیئت حاکمه آمریکا نیست و نخواهد بود.
اعمال تشدید تحریم های موشکی و تحریم بیشتر سپاه پاسداران اما، از ماه ها پیش قابل تصور بود. چنانکه وزارت دارایی آمریکا، تنها ساعاتی پس از نطق ترامپ در کاخ سفید، سپاه پاسداران را در فهرست تحریم های جدید قرار داد. در متن وزارت دارایی آمریکا آمده است که، سپاه پاسداران به دلیل فعالیت های سپاه قدس در حمایت از “گروه های تروریستی” حزب الله، حماس و همچنین طالبان در فهرست تحریم ها قرار می گیرد. علاوه بر تحریم کلی سپاه، چندین شرکت وابسته به سپاه از جمله صنایع شهید علم الهدای، فناموج و راستافن نیز به دلیل ارائه خدمات فنی و تسلیحاتی به سپاه پاسداران و برنامه موشکی ایران به فهرست تحریم های وزارت دارایی آمریکا اضافه شده اند. البته، سپاه پاسداران، تا پیش از این نیز به صورت موردی و بعضا فرماندهان آن در دو نوبت، بار اول در سال ۲۰۰۷ و بار دوم در سال ۲۰۱۱ مورد تحریم آمریکا قرار گرفته بودند. اینبار اما، کل سپاه پاسداران و شرکت های تابعه آن در فهرست تحریم های وزارت دارایی آمریکا قرار گرفته اند. این اقدام وزارت دارایی آمریکا در شرایط کنونی که جمهوری اسلامی با محدودیت های بانکی و سرمایه گذاری خارجی مواجه است، می تواند محدودیت های به مراتب جدی تر و وسیعتری را در عرصه موشکی و اقتصادی برای سپاه و جمهوری اسلامی ایجاد کند.
با اینهمه و با وجود تحریم کلی سپاه پاسداران و نهادهای زیر مجموعه آن به دلایلی که توضیح داده شد، دست کم تا این لحظه سپاه پاسداران در فهرست تروریستی آمریکا قرار نگرفت. علاوه بر این، به رغم اعلام نظر رسمی ترامپ برعدم پایبندی جمهوری اسلامی به “برجام”، آمریکا از توافقنامه “برجام” خارج نشد و تصمیم به چنین اقدامی را به کنگره محول کرد. به راستی چرا؟ آیا ترامپ با اعلام استراتژی جدید، فقط به دنبال همین دو هدف بود یا اهداف بزرگتری را هم در سر دارد؟
دونالد ترامپ در سخنرانی روز جمعه، بخشی از اهداف و استراتژی جدید آمریکا علیه هیئت حاکمه ایران را اینگونه اعلام کرد. او گفت: هدف برجام برقراری صلح در منطقه بود، اما رژیم ایران همچنان در حال بی ثبات سازی منطقه است. با چنین برداشتی از “برجام”، او روی کاستی ها و اشکالات این توافقنامه متمرکز شد و اعلام کرد، برجام در مورد برنامه موشکی ایران مسکوت مانده است. ما در دولت و کنگره با هم در باره اصلاح برجام کار خواهیم کرد و از کنگره می خواهیم اشتباهاتی که در برجام وجود دارد را رفع کند. بنابر این تا این لحظه، عمده ترین هدف از استرتژی جدید آمریکا اعمال فشار بر جمهوری اسلامی جهت اصلاح برجام است، نه پاره کردن و یا بیرون آمدن از آن. چیزی که دو روز بعد از نطق ترامپ در کاخ سفید، هم رکس تیلرسون، وزیر خارجه آمریکا و هم نیکی هیلی، نماینده دائم آمریکا در سازمان ملل متحد بر آن تاکید کرده اند.
در وضعیت پیش آمده، آنچه را که رئیس جمهور و کنگره آمریکا تا این لحظه نقدا در مورد عدم پایبندی ایران به مفاد برجام دارند، قطعنامه ۲۲۳۱ سازمان ملل و بند مربوط به برنامه موشکی ایران است. ماده ای که دولت آمریکا با استناد به آن تاکید دارد که جمهوری اسلامی “روح برجام” را نقض کرده است. در قطعنامه ۲۲۳۱ جدای از اینکه یک محدودیت زمانی هشت ساله علیه نقل و انتقالات تجهیزات موشکی به ایران وجود دارد، شورای امنیت به ایران توصیه کرده است، از توسعه موشک های بالیستکی که توانایی حمل سلاح های هسته ای را دارند، خودداری نماید. بندی که مورد مناقشه دولت فعلی آمریکا و هیئت حاکمه ایران است. عمده رایزنی ها و تمهیدات آمریکا، در متقاعد کردن شرکای اروپایی اش نیز تاکنون روی همین بند قطعنامه ۲۲۳۱ متمرکز بوده است. آمریکا امیدوار است که در این امر بتواند دیگر کشورهای ۱+۵ را به موضع خود نزدیک کند. اقدامی که ترزا می و آنکلا مرکل هم روی آن تاکید داشته اند. این دو رهبر اروپایی روز یکشنبه ۲۳ مهر، طی یک تماس تلفنی توافق خود با ادامه اقدامات جهانی برای مقابله با “فعالیت های بی ثبات کننده ایران در منطقه” را اعلام کردند. اما این همه ماجرا نیست.
دونالد ترامپ، در تبلیغات انتخاباتی خود وعده “پاره کردن” توافقنامه برجام را داده بود. او هم اینک با عدم تایید پایبندی “برجام” توسط ایران و ارجاع آن به کنگره آمریکا، دست کم به بخشی از وعده های انتخاباتی خود عمل کرده است. فعلا توپ در زمین کنگره است و باید دید کنگره آمریکا طی ۶۰ روز آینده در مورد سرنوشت “برجام” چه تصمیمی می گیرد.
کنگره آمریکا اما، دستش آنچنان باز نیست تا مطابق امیال دونالد ترامپ هر تصمیمی را که او خواست انجام دهد. هم اینک، طبقه حاکم آمریکا بر سر توافقنامه “برجام” دچار دو دستگی و انشقاق است. اجماع جهانی چند سال پیش بر سر پرونده هسته ای جمهوری اسلامی نیز، کاملا فرو ریخته است. گذشته از موارد فوق، “برجام” یک توافقنامه بین المللی است که علاوه بر امضای دولت های ایران و کشورهای ۱+۵ (آمریکا، انگلیس، فرانسه، روسیه، چین و آلمان)، امضای سازمان ملل هم در پای آن ثبت شده است. خروج یک طرفه آمریکا از چنین توافقنامه ی بین المللی، برای دولت این کشور چه در عرصه داخلی و چه در عرصه بین المللی هزینه هائی در پی خواهد داشت. خصوصا اینکه سازمان ملل و طرف های دیگر این توافقنامه (اتحادیه اروپا) تا این لحظه شدیدا و به صورت تمام قد پشت “برجام” ایستاده اند. این موضع اتحادیه اروپا و طرف های دیگر این توافقنامه البته، تا حدودی هم طبیعی به نظر می رسد. چرا که چین، روسیه و اتحادیه اروپا در پی توافق “برجام” و روزنه های امید اقتصادی که برایشان باز شده است، از تجارت با ایران درآمد زیادی به دست می آورند. از اینرو، در شرایط کنونی نمی خواهند با از بین رفتن “برجام” در زمینی که آمریکا برایشان تدارک دیده است، بازی کنند. لذا، با توجه به مجموعه مفروضات فوق، بعید به نظر می رسد کنگره آمریکا این موانع را نادیده بگیرد و در شرایط کنونی بخواهد به خروج از “برجام” رای دهد. شاید برای کنگره آمریکا شرایط مطلوب آن باشد که روی نظریه رکس تیلرسون متمرکز شود.
تیلرسون، وزیرخارجه آمریکا پیشتر گفته بود که عدم تایید “برجام” به معنای خروج آمریکا از “برجام” نیست. از این رو، کنگره آمریکا هم می تواند روی نظر تیلرسون مانور دهد، استراتژی ترامپ را جهت اعمال فشار بیشتر به جمهوری اسلامی قدم به قدم پیش ببرد، نظر رئیس جمهور آمریکا در عدم پایبندی ایران به “برجام” را تایید کند، بی آنکه رای به خروج از “برجام” دهد، در گستره ای وسیع تر به تحریم سپاه اقدام کند، بی آنکه سپاه پاسداران را در فهرست گروه های تروریستی قرار دهد، مطابق ادعای دونالد ترامپ، روی اشکالات برجام متمرکز شود و با اعمال یک رشته تحریم های جدید که در تعارض آشکار با نقض مفاد “برجام” نباشد، هیئت حاکمه ایران را جهت عقب نشینی و تغییر رویه در منطقه و جهان تحت فشار مضاف بگذارد. برای کنگره و دولت آمریکا مطلوب ترین شرایط این است که با اعمال تحریم های بیشتر و با مسدود یا تنگتر کردن روزنه های بهره برداری جمهوری اسلامی از توافق برجام، عرصه را تا آنجا بر جمهوری اسلامی تنگ کنند، که خود هیئت حاکمه ایران به دلیل عدم سودبری از این توافقنامه، یا به تغییراتی در برجام تحت عنوان “توافق ثانویه” تن دهد و یا مجبور به خروج از “برجام” شود.
بی دلیل نبود که دونالد ترامپ در نطق روز جمعه روی پاره ای از مفاد استراتژی جدید خود تاکید داشت. او اعلام کرد: هدف برجام برقراری صلح در منطقه بود، اما رژیم ایران همچنان در حال بی ثبات سازی منطقه است. با چنین برداشتی از “برجام”، او روی کاستی ها و اشکالات این توافقنامه متمرکز شد و اعلام کرد، برجام در مورد برنامه موشکی ایران مسکوت مانده است. ما در دولت و کنگره با هم در باره اصلاح برجام کار خواهیم کرد و از کنگره می خواهیم اشتباهاتی که در برجام وجود دارد را رفع کند.
بنابر این، پوشیده نیست که هدف دونالد ترامپ از طرح استراتژی جدید، عملی ساختن همان استراتژی گذشته این کشور یعنی اعمال فشار بیشتر بر جمهوری اسلامی جهت تغییر رویه و رفتار هیئت حاکمه ایران در منطقه و جهان است. از نظر دولت کنونی آمریکا، این اقدام می بایست دو سال پیش در هنگام مذاکرات “برجام” و پیش از امضای توافقنامه فوق صورت می گرفت. چرا که به زعم دولت کنونی آمریکا، انجام این کار در آن مقطع زمانی، چه به دلیل بن بستی که هیئت حاکمه ایران در آن قرار داشت و چه به دلیل اجماع و وحدتی که جهان روی پرونده هسته ای ایران داشت، بسیار سهل الوصول تر بود، تا در شرایط کنونی. با این همه، دونالد ترامپ اینبار با طرح استراتژی جدید آمریکا می خواهد شانس خود و کابینه اش را در تغییر رفتار و عقب نشینی سیاست های توسعه طلبانه جمهوری اسلامی در جلوگیری از بی ثبات سازی منطقه آزمایش کند. کاری که چندان آسان و بدون هزینه نخواهد بود. چرا که علاوه بر جمهوری اسلامی، خود آمریکا هم یکی از طرف های اصلی ایجاد اغتشاش و بی ثبات سازی در منطقه است.
(۱)- چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۶، سخنرانی حسن روحانی در جلسه هیئت دولت
(۲)- ۱۶ مهر ۱۳۹۶، سخنرانی جعفری در جلسه راهبردی سپاه پاسداران
نظرات شما