انقلاب اکتبراز پیروزی تا شکست

صبح روز ۲۵ اکتبر، کارگران و سربازان پتروگراد شهر را به تصرف خود درآورده و در نقاط حساس شهر مستقر شدند. در همین روز برخی از اعضای دولت موقت توسط کارگران و سربازان بازداشت شدند و برخی هم چون کرنسکی از شهر فرار کردند. قدرت در عمل از حکومت موقت به شورای کارگران و سربازان پتروگراد منتقل شده بود و کنگره سراسری شوراهای کارگران و سربازان روسیه که قرار بود همان روز تشکیل گردد تنها باید آن را از شورای پتروگراد تحویل می‌گرفت.

لنین در نشست رهبران حزب بلشویک در ۲۱ اکتبر در ارتباط با تعیین لحظه‌ی قیام و به دست گرفتن قدرت گفته بود: “۲۴ اکتبر برای اقدام خیلی زود است. قیام احتیاج به پایه‌ای در سراسر روسیه دارد و تا ۲۴ اکتبر هنوز همه نمایندگان به کنگره نرسیده‌اند. از طرف دیگر ۲۶ اکتبر برای عمل خیلی دیر است. تا این زمان کنگره تشکیل یافته و برای یک جلسه بزرگ متشکل اخذ تصمیمات سریع و قاطع دشوار است. ما باید ۲۵ اکتبر اقدام کنیم. در روز گشایش کنگره، تا بتوانیم به کنگره بگوییم: این است قدرت حاکمه! با آن چه خواهید کرد؟”

حزب بلشویک پیش از این در جلسات خود در روزهای ۱۰ و ۱۶ اکتبر تدارک قیام مسلحانه را در دستور کار خود قرار داده بود. در جلسه ۱۰ اکتبر از سوی کمیته مرکزی، دفتر سیاسی ۷ نفره‌ای به‌منظور رهبری سیاسی مرکب از لنین، زینوویف، تروتسکی، استالین، سوکولنیکف، کامنف و بابنف تعیین شد و در جلسه ۱۶ اکتبر نیز یک مرکز نظامی انقلابی ۵ نفره برای هماهنگی حزب با کمیته نظامی شورای کارگران و سربازان پتروگراد انتخاب گردید. اسوردلف، استالین، بابنف، یوریتسکی و درژینسکی اعضای این کمیته بودند.

در آن روز، شورای کارگران و سربازان پتروگراد با حمایت کارگران پتروگراد و بهره‌گیری از۳۰۰ هزار کارگر و سربازی که توسط کمیته نظامی شورا مسلح و سازماندهی شده بودند، نقشی تاریخی در پیروزی انقلاب ایفا کرد، شورایی که بلشویک‌ها در رهبری آن قرار داشتند.

عصر همان روز ساعت ۱۰ و ۴۵ دقیقه دومین کنگره سراسری شوراهای کارگران و سربازان روسیه آغاز به‌کار کرد و کنگره سراسری شوراها را عالی‌ترین ارگان قدرت دولتی در روسیه اعلام نمود. برخلاف کنگره‌ی اول که در سوم ماه ژوئن برگزار شده بود و ضمن رد قطعنامه‌ی بلشویک‌ها برای انتقال همه قدرت به دست شوراها، حمایت خود را از حکومت موقت اعلام کرده بود. اما این بار و در دومین کنگره سراسری شوراها، شعار بلشویک‌ها، یعنی “همه قدرت به دست شوراها” رنگ حقیقت به خود گرفت. در روزهای ۲۵ و ۲۶ اکتبر، کنگره ضمن انتخاب کمیته اجرایی و شورای کمیسرهای خلق برای اداره امور، قطعنامه‌هایی را در رابطه با انعقاد فوری صلح بدون الحاق و غرامت، الغاء دیپلماسی سری و ملی کردن زمین‌ها به تصویب رساند. کنگره شوراها که قدرت خود را از کارگران و سربازان مسلح و متشکل گرفته بود، با تصویب قطعنامه‌هایی تاریخی مُهر تایید بر خواست‌های قیام‌کنندگان یعنی کارگران و سربازان (که بخش مهمی از آن‌ها دهقان بودند) زد.

اگرچه انقلاب اکتبر به قدرت‌گیری کارگران در روسیه منجر شد و بزرگ‌ترین واقعه و انقلاب کارگری تاریخ تا به امروز، با کمترین خونریزی تحقق یافت، اما تهاجم و لشکرکشی ضد انقلاب داخلی علیه دولت شورایی روسیه و حمایت‌های همه جانبه‌ی دول امپریالیستی از ضد انقلاب (گارد سفید)، منجر به جنگ‌هایی شد که میلیون‌ها انسان را مستقیم و غیرمستقیم (در اثر قحطی) قربانی خود ساخت. جنگ‌هایی که اگر حمایت و جان‌فشانی کارگران و دهقانان فقیر روسیه از انقلاب اکتبر و حکومت شوراها نبود، انقلاب هرگز نمی‌توانست تداوم یافته و حکومت کارگری سرنگون می‌شد.

انقلاب اکتبر، آنگونه که مرتجعین ادعا می‌کنند، نتیجه‌ی تصمیم یک حزب “ماجراجو” نبود. انقلاب اکتبر نتیجه‌ی سال‌ها مبارزه کارگران، رشد آگاهی و سازمان‌یابی طبقه کارگر، فساد و ناتوانی دولت تزاری و سپس حکومت موقت، ویرانی‌های جنگ و در یک کلام فراهم شدن موقعیتی انقلابی در روسیه بود. در چنین موقعیتی بود که طبقه کارگر به رهبری حزب بلشویک توانست قدرت را در دست بگیرد، حزبی که در سال ۱۹۰۵ و در جریان اولین انقلاب کارگری روسیه هنوز – به آن‌گونه که می‌بایست – وجود نداشت. لنین در “درس‌های قیام مسکو” که در اوت ۱۹۰۶ به تحریر درآورد بر روی این مساله انگشت گذاشت و از عقب‌ماندگی حزب طبقه کارگر از کارگران مسکو در جریان قیام مسکو نوشت.

انقلاب ۱۹۰۵ اگرچه شکست خورد، اما تجارب بزرگی برای طبقه کارگر و حزب پیشرو آن به همراه داشت، تجاربی که در جریان انقلاب فوریه و در نهایت پیروزی انقلاب اکتبر بسیار موثر افتادند. انقلاب ۱۹۰۵ در زمان خود بزرگ‌ترین انقلاب کارگری بود که هیچ‌کدام از کشورهای پیشرفته‌تر سرمایه‌داری نیز تا آن زمان آن را تجربه نکرده بودند. تنها در سال ۱۹۰۵ تعداد کارگران اعتصابی (از جمله کارگران راه‌آهن، پست و غیره) به چهار میلیون نفر رسید که در جهان بی‌سابقه بود. در جریان همین اعتصابات بود که برای اولین بار شوراهای کارگری به ابتکار کارگران پتروگراد شکل گرفتند. در اکتبر سال ۱۹۰۵ حدود ۲ میلیون کارگر از کارخانه‌های صنعتی، راه‌آهن، حمل‌ونقل شهری، برق و تلفن دست به اعتصاب عمومی سیاسی زدند. از درون این اعتصاب بود که با ابتکار کارگران سن‌پترزبورگ، شوراهای نمایندگان کارگران با حدود ۹۰ نماینده از ۴۰ کارخانه تشکیل شد. تعداد نمایندگان کارخانه‌ها به سرعت افزایش یافت و در مدت کوتاهی به ۵۶۲ نماینده از ۱۸۱ کارخانه و ۱۶ اتحادیه رسید. پس از شورای کارگران پتروگراد، شورای کارگران مسکو و سپس در بیش از ۵۰ شهر و منطقه کارگری شوراها بوجود آمدند و بسیاری از امور را تحت کنترل خود درآوردند.

نقطه‌ی اوج انقلاب ۱۹۰۵ یعنی قیام مسکو نیز به رهبری شورای کارگران مسکو رخ داد که در ماه دسامبر دعوت به اعتصاب عمومی سیاسی کرده بود. اما به‌رغم تشکیل شوراها، حتا بلشویک‌ها نیز در آن زمان به اهمیت و جایگاه شوراها پی نبرده بودند.

لنین یکی از درس‌های مهم انقلاب ۱۹۰۵ را نقش پیشاهنگ پرولتاریا در انقلاب می‌داند، اما هنوز شوراها به‌عنوان ارگان اعمال حاکمیت پرولتاریا در دستور کار لنین و بلشویک‌ها قرار نگرفته‌اند. در “درس‌های قیام مسکو” (اوت ۱۹۰۶)، لنین می‌نویسد: “ما اکثریت روزافزون پرولتاریا و دهقانان و ارتش را در پیرامون شعار: سرنگون ساختن حکومت تزاری و دعوت مجلس موسسان به‌وسیله حکومت انقلابی مجتمع می‌کنیم و خواهیم کرد”.

حتا بعد از انقلاب فوریه و زمانی که هنوز لنین به روسیه بازنگشته بود، بلشویک‌های حاضر در پتروگراد تا حدودی در سردرگمی بسر برده و تصویر روشنی از انقلاب فوریه و نحوه‌ی برخورد به حکومت موقت نداشتند. در قطعنامه‌ی کمیته مرکزی بلشویک‌ها که در ۲۸ فوریه انتشار یافت، از حکومت انقلابی موقت نام برده می‌شود اما از شکل حکومت هنوز چیزی گفته نمی‌شود. در ۴ مارس نیز اگر چه حکومت موقت فعلی ضد انقلابی نامیده می‌شود اما باز تنها از ضرورت تشکیل حکومت موقت انقلابی سخن به میان می‌آید. حتا در “کنفرانس مارس” بلشویک‌های روسیه که از ۲۷ مارس تا ۲ آوریل به دعوت کمیته مرکزی حزب بلشویک در پتروگراد تشکیل شد، هنوز شعار “همه قدرت به دست شوراها” مطرح نمی‌شود. در قطعنامه‌ای که در رابطه با حکومت موقت در این کنفرانس تصویب می‌شود، اگرچه باز دولت موقت ضد انقلابی ارزیابی می‌شود اما کنفرانس تنها خواستار گردآمدن حول شوراها برای پیشبرد خواست‌های دمکراتیک و انقلابی می‌شود. یا در یک نمونه‌ی دیگر پیش از “کنفرانس مارس”، در قطعنامه ۲۲ مارس کمیته مرکزی حزب بلشویک‌، از شوراها خواسته شده بود که به دلیل از هم پاشیدگی و نیاز به اقدامات قاطع برای تامین غذا برای مردم، برخی از امور را خود در دست بگیرند.

لنین اما از همان ابتدا (بعد از انقلاب فوریه) بر انتقال تمام قدرت به شوراها تاکید کرد. وی در “نامه‌هایی از دور” که در ماه مارس و در زمان تبعید به تحریر درآورد بر این مساله انگشت گذاشت که ویژگی لحظه‌ی کنونی تشکیل دو قدرت است. یکی حکومت بورژوایی که در حکومت موقت تبلور یافته و دیگری حکومت کارگری که شوراهای کارگران و سربازان تبلور آن است. لنین معتقد بود که با انقلاب فوریه مرحله‌ اول انقلاب (که مضمون بورژوایی برای آن قائل بود) به پایان رسیده است. وی در این نامه‌ها چنین می‌نویسد: “بدون بزرگترین نبردهای طبقاتی پرولتاریای روس و انرژی انقلابی وی طی سه سال ۱۹۰۵ – ۱۹۰۷ ممکن نبود انقلاب دوم با چنین سرعتی به‌وقوع بپیوندد، بدین‌معنا که مرحله‌ی ابتدایی آن در عرض چند روز به پایان رسد. نخستین انقلاب (۱۹۰۵) زمین را عمیقا شخم زد و ریشه‌های خرافات کهن را بیرون کشید و شور زندگی سیاسی و مبارزه سیاسی را در میلیون‌ها کارگر و ده‌ها میلیون دهقان برانگیخت و طبیعت واقعی تمام طبقات (و تمام احزاب عمده) جامعه روس، مناسبات واقعی بین منافع آنان، تناسب قوای آنان، شیوه‌های عمل آنان و هدف‌های نزدیک و دور آنان را به‌یکدیگر و به تمام جهانیان نشان داد”.

لنین پس از بازگشت از تبعید با صراحت بیشتری بر انتقال قدرت به شوراها تاکید کرد و “تزهای آوریل” خود را با این هدف مرکزی مطرح ساخت. لنین معتقد بود که با توجه به وجود دو قدرت یا همان “قدرت دوگانه” (حکومت موقت در یک سو و شوراهای کارگران و سربازان در سوی دیگر) هنوز امکان انتقال مسالمت‌آمیز قدرت به شوراها و در نتیجه گذار به دیکتاتوری پرولتاریا و سوسیالیسم وجود دارد. وی در عین حال که معتقد بود حکومت موقت را می‌بایست برانداخت، بر این موضوع اساسی پای می‌فشرد که تا زمانی که شوراها از حکومت موقت حمایت می‌کنند، نمی‌توان حکومت موقت را به فوریت برانداخت. از نظر لنین می‌بایست ابتدا در شوراها اکثریت لازم را بدست آورد و این کار تنها با کار تبلیغی و توضیحی در میان کارگران و شوراها امکان‌پذیر می‌باشد. وی در “تزهای آوریل (راجع به وظائف پرولتاریا در انقلاب حاضر)” می‌نویسد: “مادام که ما در اقلیت هستیم کارمان انتقاد و توضیح اشتباهات است و در عین‌حال لزوم انتقال تمام قدرت به دست شوراهای نمایندگان کارگران را تبلیغ می‌نماییم تا توده‌ها به کمک تجربه‌ی خود از قید اشتباهات خویش رهایی یابند”. او هم‌چنین در مقاله “درباره قدرت دوگانه” می‌نویسد: “کارگران آگاه برای نیل به قدرت باید اکثریت را به‌سوی خود جلب نمایند. مادامی که بر توده‌ها فشار وارد نمی‌شود راه دیگری برای نیل به قدرت حاکمه وجود ندارد. ما بلانکیست نیستیم. یعنی طرفدار تصرف قدرت از طرف یک اقلیت نیستیم. ما مارکسیست، یعنی طرفدار مبارزه طبقاتی پرولتاریا علیه گیج‌سری خرده‌بورژوایی، علیه شوینیسم دفاع‌طلبانه و عبارت‌پردازی علیه تبعیت از بورژوازی هستیم”.

پس از بازگشت لنین از تبعید بود که حزب بلشویک در نشست کمیته مرکزی در روزهای ۲۰ تا ۲۲ آوریل و کنفرانس هفتم حزب ۲۴ – ۲۹ آوریل “انتقال همه قدرت به شوراها” را تصویب می‌کند، اما هنوز جایگاه مجلس موسسان حتا برای گروهی از بلشویک‌ها ناروشن است و این در حالی‌ست که لنین در “تزهای آوریل (راجع به وظائف پرولتاریا در انقلاب حاضر)” جمهوری پارلمانی را عقب‌نشینی و گامی به پس در برابر شوراهای کارگران و دهقانان می‌داند که از پایین به بالا شکل می‌گیرند. به همین دلیل بود که لنین در “تزهای آوریل” خواستار تغییراتی در برنامه حزب به‌ویژه در مورد “روش نسبت به دولت و خواست ما درباره‌ی دولت – کمون” می‌شود.

لنین در “وظایف پرولتاریا در انقلاب ما” که به منظور ترویج نظرات خود در برابر کنفرانس هفتم حزب بلشویک نوشته بود بر روی این مساله و ابهاماتی که برای بسیاری وجود داشت تاکید کرده و نوشته بود: “مفهوم شوراهای نمایندگان کارگران، سربازان و دهقانان و غیره درک نشده و این نه فقط از آن لحاظ است که معنای طبقاتی شوراها و نقش آن‌ها در انقلاب روس برای اکثریت اشخاص روشن نیست، بلکه علاوه بر آن از آن لحاظ است که شوراها شکل جدید و یا به عبارت صحیح‌تری نوع جدیدی از دولت هستند”.

با این وجود در قطعنامه کنفرانس هفتم حزب در رابطه با قدرت دولتی چنین آمده است: “رشد انقلاب در همه نقاط کشور چه در عمق و چه در سطح از یک‌سو به‌معنای رشد جنبش تفویض همه قدرت به شوراها و کنترل تولید به وسیله خود کارگران و دهقانان است و از سوی دیگر در خدمت تضمین پایه‌ریزی نیروهایی برای مرحله دوم انقلاب در مقیاس سراسر روسیه است که باید همه قدرت دولتی را به شوراها و یا دیگر نهادهای بیان‌گر مستقیم خواست‌های اکثریت مردم (مثل ارگان‌های محلی خودگردان، مجلس موسسان و غیره) انتقال دهد” (تاکید از ما).

در واقع کتاب بسیار ارزشمند لنین “دولت و انقلاب” پاسخی به همین نارسایی‌هایی تئوریک در مفهوم دولت، ضرورت در هم شکستن ماشین دولتی و جایگزینی آن با دولتی از نوع نوین بود. لنین با بهره‌گیری از نظرات مارکس و دولت نوع کمون نشان داد که پرولتاریا نمی‌تواند ماشین دولتی بورژوایی را در خدمت خود قرار دهد، بل‌که تنها راه در هم شکستن کامل آن و جایگزینی آن با دولتی از نوع کمون است، دولتی که از نظر لنین نوع روسی آن همان “شوراهای کارگری” بودند. لنین این کتاب را در ماه‌های اوت و سپتامبر ۱۹۱۷ به تحریر درآورد، یعنی زمانی که بار دیگر و در اثر تهاجم حکومت موقت به بلشویک‌ها مجبور شد به زندگی مخفی برگردد. زمانی که وی قصد داشت در فصل بعدی یعنی فصل هفتم کتاب به تجربه‌ی انقلاب‌های ۱۹۰۵ و فوریه ۱۹۱۷ بپردازد، انقلاب در دستور کار قرار گرفت و لنین نوشت: “نگارش قسمت دوم این رساله را که به تجربه انقلاب‌های ۱۹۰۵ و ۱۹۱۷ روس اختصاص دارد، شاید لازم آید برای مدت درازی به تعویق اندازم! بکار بستن تجربه انقلاب مطبوع‌تر و سودمندتر از چیز نوشتن درباره‌ی آن است”.

لنین بعدها در کتاب “بیماری کودکی چپ‌روی در کمونیسم” در مورد تجارب انقلابات روسیه و بویژه شوراها چنین نوشت: “روسیه عقب‌مانده تحت تاثیر یک سلسله شرایط تاریخی بکلی خودویژه، نخستین کشوری بود که نه تنها رشد جهش‌وار فعالیت مبتکرانه توده‌های ستمکش را در هنگام انقلاب به جهانیان نشان داد (این امر در همه انقلاب‌های کبیر سابقه داشته است)، بل‌که اهمیت پرولتاریا را هم که بینهایت زیادتر از نسبت عددی وی در بین اهالی است و نیز آمیختگی اعتصاب اقتصادی و سیاسی و تبدیل اعتصاب سیاسی به قیام مسلحانه و هم‌چنین پیدایش شکل نوین مبارزه توده‌ای و سازمان توده‌ای طبقات تحت ستم سرمایه‌داری را که شوراها باشند، آشکار ساخت.

انقلاب‌های فوریه و اکتبر سال ۱۹۱۷ موجب تکامل همه جانبه شوراها در مقیاس سراسر کشور شد و سپس آن‌ها را در انقلاب سوسیالیستی پرولتری به پیروزی رساند. آن‌گاه طی زمانی کمتر از دو سال خصلت بین‌المللی شوراها یعنی رواج این شکل از پیکار و سازمان در قلمرو جنبش کارگری جهانی و نیز رسالت تاریخی شوراها به‌عنوان گورکن، وارث و جانشین پارلمانتاریسم بورژوایی و به‌طور کلی دموکراسی بورژوایی آشکار گردید”.

 

از فوریه تا اکتبر

بعد از انقلاب فوریه و همراه با گذشت زمان، کارگران بیشتری به بلشویک‌ها روی آورده و نارضایتی در میان کارگران و سربازان شدت گرفت. دولت موقت نه به خواست‌های کارگران از جمله هشت ساعت کار در روز توجهی داشت و نه برای قحطی برنامه‌ای ارائه می‌کرد. شعارهای اصلی انقلاب فوریه یعنی صلح، نان و زمین هم‌چنان بدون پاسخ مانده و آشفتگی و ناتوانی دولت موقت آشکارتر می‌گردید.

اولین بحران دولت موقت و اعتراض وسیع کارگری در روزهای ۱۹ و ۲۱ آوریل بروز یافت. حتا یک هنگ مسلح به سمت قصر مارینسکی به منظور بازداشت وزرای دولت موقت به حرکت درمی‌آید. دولت موقت به همراهی منشویک‌ها و اس‌ارها، بلشویک‌ها را متهم می‌کردند که در تدارک جنگ داخلی هستند، در حالی که بلشویک‌ها هنوز معتقد به امکان گذار مسالمت‌آمیز انقلاب از مرحله‌ی اول به مرحله‌ی بعد بودند و شعار “همه قدرت به دست شوراها” انعکاس همین سیاست بلشویکی بود.

در این ماه‌ها هنوز توهمات نسبت به حکومت موقت به تمامی فرو نریخته بود، اگرچه بلشویک‌ها مدام قوی‌تر می‌شدند و این حکومت موقت و اس‌ارها و منشویک‌ها را به وحشت انداخته بود. در ماه مه کنگره سراسری دهقانان که تحت تسلط اس‌ارها قرار داشت، با صدور قطعنامه‌ای از حکومت موقت حمایت کرد. در همین ماه ترکیب حکومت موقت نیز با ورود ۶ وزیر از سوی اس‌ارها، منشویک‌ها و سوسیالیست‌های مستقل تغییر کرد تا شاید با این تغییر، حکومت موقت بتواند امواج روبه‌تزاید نارضایتی رامهار کند.

در سوم ژوئن اولین کنگره سراسری شوراهای نمایندگان کارگران و سربازان تشکیل شد و ضمن حمایت از حکومت موقت، قطعنامه‌ی بلشویک‌ها برای انتقال تمام قدرت به شوراها را رد کرد. در آن زمان کنگره شوراهای کارگران و سربازان هنوز تحت سیطره‌ی اس‌ارها و منشویک‌ها قرار داشت. بلشویک‌ها اما درصدد بودند تا کارگران با انتخاب نمایندگان جدید، ترکیب سازشکار شوراها را دگرگون سازند.

در ۹ ژوئن بلشویک‌ها تصمیم به برگزاری تظاهرات می‌گیرند اما کمیته اجرایی مرکزی شوراهای نمایندگان کارگران و سربازان و کمیته اجرایی شوراهای دهقانی به مدت ۳ روز تظاهرات را ممنوع اعلام می‌کنند. بلشویک‌ها به همین دلیل تظاهرات را لغو می‌کنند. اما چند روز بعد منشویک‌ها و اس‌ارها که نظاره‌گر فروریختن اعتماد توده‌ها به خود بودند تصمیم به برگزاری تظاهرات در روز ۱۸ ژوئن در پتروگراد می‌گیرند. بلشویک‌ها از این مساله استقبال کردند و در عمل این تظاهرات به نمایش کارگران علیه دولت موقت تبدیل گردید. ۹۰ درصد از شعارها و پلاکاردها متعلق به بلشویک‌ها بودند و تظاهرات به یک پیروزی بزرگ برای بلشویک‌ها منجر شد.

فردای آن روز حکومت موقت در اجابت خواست دولت‌های امپریالیست انگلیس و فرانسه، فرمان حمله در جبهه‌ی جنگ با آلمان را صادر کرد. جنگ با ارتش آلمان در جبهه “گالیسیا” منجر به شکست سهمگین ارتش روسیه شد. هزاران سرباز جبهه‌های جنگ را ترک کردند و این مساله بر خشم و نارضایتی توده‌ها افزود. در ۳ ژوئیه سربازان پتروگراد همراه با کارگران در تظاهراتی حمایت خود را از شعار بلشویک‌ها “همه قدرت در دست شوراها” اعلام کردند. در ۴ ژوئیه پانصد هزار کارگر و سرباز در پتروگراد با شعار مرگ بر حکومت موقت، تمام قدرت به دست شوراها، دست به تظاهرات زدند. در آن مقطع حزب بلشویک هنوز اکثریت را در شوراهای کارگران و سربازان بدست نیاورده و شرایط را برای قیام آماده نمی‌دید. بلشویک‌ها معتقد بودند که هنوز بخش‌هایی از طبقه کارگر به حکومت موقت توهم دارند، به همین دلیل روز ۴ ژوئیه حزب بلشویک برای سازمان دادن اعتراضات به تظاهرات پیوست، در فردای آن روز نیز کمیته مرکزی حزب بلشویک با صدور اطلاعیه‌ای خواستار پایان بخشیدن به اعتراضات شد. بلشویک‌ها هنوز زمان را برای نبرد قطعی با حکومت موقت آماده نمی‌دیدند.

اما در آن سو، حکومت موقت فرصت را برای سرکوب بلشویک‌ها غنیمت شمرد و روز ۴ ژوئیه به سوی تظاهرکنندگان آتش گشود. بدنبال آن، همراه با فراخواندن دسته‌هایی از ارتش به منظور کنترل پتروگراد، دستگیری و تعقیب بلشویک‌ها، تعطیلی نشریات آن‌ها و ممنوعیت فعالیت بلشویک‌ها از سوی دولت موقت آغاز شد. برخی از رهبران بلشویک‌ها هم چون کولونتای دستگیر شدند و لنین مجبور به بازگشت به زندگی مخفی شد. بحران جدید، کابینه را نیز دچار تغییر کرد و این‌بار کرنسکی از رهبران اس‌ارها به نخست‌وزیری رسید.

بدین‌ترتیب مرحله‌ای از انقلاب فوریه به پایان رسید. مرحله‌ای که در پایان آن قدرت به صورت واقعی در دستان بورژوازی قرار گرفت و شوراها به زائده قدرت دولتی تبدیل شدند. اگر در اولین ماه‌های انقلاب فوریه دو قدرت در کنار هم شکل گرفته و معلوم نبود که قدرت به صورت واقعی در دستان کدام یک قرار خواهد گرفت، پس از حوادث ژوئیه دیگر قدرت دو گانه و امکان گذار مسالمت‌آمیز انقلاب معنای خود را از دست داده بود. از این به بعد به قول لنین طرح همه‌ی قدرت در دست شوراها فریب توده‌ها بود. چرا که شوراها از ارگان قدرت و دیکتاتوری پرولتاریا به ارگانی نمایشی و بی‌قدرت که وظیفه‌اش توجیه و تایید عملکرد دولت موقت و هم‌زمان با آن فریب کارگران و سربازان بود، درآمده بودند.

لنین در همین رابطه و در آستانه‌ی کنگره‌ی ششم حزب بلشویک در مطلبی که تحت عنوان “در اطراف شعارها” منتشر شد، نوشت: “دوره‌ی بسط دامنه مبارزه‌ی طبقاتی و حزبی در روسیه که از ۲۷ فوریه تا ۴ ژوئیه به‌طول انجامید به پایان رسید. اکنون دوره‌ی جدیدی آغاز می‌گردد که شرکت‌کنندگان آن دیگر طبقات قدیمی و احزاب قدیمی و شوراهای قدیمی نبوده، بل‌که آن‌هایی هستند که در آتش مبارزه نو شده و در جریان آن آبدیده گردیده، آموزش یافته و از نو ایجاد شده‌اند. باید به‌جلو نگریست نه به‌عقب”. پایان عمر شعار “همه قدرت به شوراها” به معنای پایان امکان گذار مسالمت‌آمیز بود. کنگره‌ی ششم حزب بلشویک که از تاریخ ۲۶ ژوئیه تا ۳ اوت برگزار گردید، با صدور قطعنامه‌ای بر این نظر صحه گذاشت.

تهاجم حکومت موقت به بلشویک‌ها نتوانست بحران سیاسی را فرو بنشاند. در ۱۲ اوت چهارصد هزار کارگر دست به اعتصاب عمومی سیاسی زدند. ناتوانی حکومت موقت و تشدید بحران سیاسی در ۲۵ اوت به حمله ژنرال کورنیلوف همراه با نیروهای نظامی تحت امرش به پتروگراد، به منظور سرکوب کارگران منجر شد که با مقاومت کارگران، سربازان و ناویان که اغلب بلشویک بودند، شکست خورد. وقایع ماه‌های ژوئن، ژوئیه، اوت و بویژه شورش کورنیلف، به توده‌ها نشان داد که احزاب بورژوا به اتفاق ژنرال‌ها در تلاش‌اند تا چرخه‌ی تاریخ را به عقب برگردانند. توده‌ها در طول تنها چند ماه به اندازه‌ی سال‌ها تجربه به دست آورده و به سرعت به بلشویک‌ها گرویدند.

پس از وقایع فوق و به‌ویژه به دلیل نقش تعیین‌کننده بلشویک‌ها در شکست شورش کورنیلف، بلشویک‌ها توانستند رهبری شوراهای پتروگراد و مسکو را در دست گرفته و به نظر می‌آمد که در شوراها اکثریت را به دست آورده‌اند، بنابر این بار دیگر شعار “همه قدرت به دست شوراها” در دستور کار قرار گرفت. به همین دلیل، لنین از نزدیک شدن زمان برای قیام مسلحانه‌ی کارگران سخن می‌گوید. وی در نامه‌ای به کمیته مرکزی حزب بلشویک در تاریخ ۱۴ سپتامبر که بعدها (در سال ۱۹۲۱) با نام “مارکسیسم و قیام” منتشر شد به این مساله می‌پردازد. لنین در این نامه توضیح می‌دهد که در روزهای سوم و چهارم ژوئیه هنوز طبقه کارگر به‌عنوان پیشاهنگ انقلاب با ما نبود و بلشویک‌ها در میان کارگران و سربازان پتروگراد و مسکو اکثریت نداشتند. اما امروز این اکثریت در هر دو شورا وجود دارد و این اکثریت را حوادث ماه‌های ژوئیه و اوت، رقم زد.

۹ اکتبر لنین مخفیانه به پتروگراد بازگشت و تهیه مقدمات قیام از سوی حزب بلشویک آغاز گردید. برخلاف انقلاب ۱۹۰۵ این‌بار حزب بلشویک – حزب طبقه کارگر – توانست به خوبی از عهده‌ی رهبری طبقه کارگر، تعیین لحظه‌ی قیام، سازماندهی قیام و در نهایت پیروزی انقلاب برآید. حزب بلشویک در جریان انقلاب اکتبر نشان داد که وظیفه‌ی حزب پیشرو طبقه کارگر چیست و چگونه می‌تواند از عهده‌ی وظایف‌اش برآید. ارتباط ارگانیک با طبقه کارگر، بلشویک‌ها را قادر ساخت تا در سازماندهی و هدایت طبقه کارگر موفق گردند. حزبی که وقتی در رهبری شورای کارگران و سربازان پتروگراد قرار گرفت، توانست ارتشی ۳۰۰ هزار نفره از کارگران و سربازان برای قیام مسلحانه آماده سازد.

لنین همواره بر اهمیت و نقش حزب برای طبقه کارگر تاکید کرده بود. چه در دوران جوانی و در اثر معروف‌اش “چه باید کرد” و چه آن‌گاه که در “تزهای آوریل” تغییراتی را در حزب خواستار شد. تنها حزبی با مشخصات لنینی می‌توانست انقلاب اکتبر را به پیروزی برساند. برای لنین حزب طبقه کارگر، حزبی رزمنده بود نه حزبی بوروکراتیک. از نظر وی حزب نقش رهبری طبقه کارگر را داشت و در افکار او هرگز قرار نبود حزب جای طبقه را بگیرد. لنین در تمام دوران مبارزات انقلابی‌اش در تئوری و در عمل ثابت کرد که به این اصول پای‌بند می‌باشد. حتا در دورانی که بلشویک‌ها در سخت‌ترین شرایط جنگ داخلی بودند و هر آن احتمال شکست انقلاب می‌رفت، شرایطی که تمرکز را بیش از همیشه در رهبری برخی از امور – به طور موقت – ضروری ساخته بود، لنین خطر رشد بوروکراسی هم در درون حزب و هم در شوراها را گوشزد می‌کرد.

او در “وظایف نوبتی حکومت شوروی” که در آوریل ۱۹۱۸ به تحریر درآورد، مدیریت تک نفره و پرداخت حقوق‌های گزاف به مدیران را در آن شرایط برای بهبود تولید ضروری می‌داند اما در عین حال می‌نویسد: “هیچ چیز سفیهانه‌تر از تبدیل شوراها به یک موسسه راکد و قائم به ذات نیست. هر اندازه که اکنون باید عزم ما برای دفاع از یک قدرت بی‌امان و استوار و از دیکتاتوری افراد جداگانه در پروسه‌های معینی از کار و در موارد معینی از فعالیت‌های صرفا اجرایی راسخ‌تر باشد، به همان اندازه هم باید شکل‌ها و شیوه‌های کنترل از پایین متنوع‌تر باشد تا بدین ‌طریق کوچک‌ترین امکان آلودن حکومت شوروی خنثا شود و هرزه علف بوروکراتیسم به‌طور مکرر و خستگی‌ناپذیر ریشه‌کن گردد”. (تاکیدات از لنین)

یکی دیگر از درس‌های مهم انقلاب ۱۹۰۵ که بویژه با وضوح تمام در هشت ماه بین انقلاب فوریه تا انقلاب اکتبر به اثبات رسید، چگونگی کسب و رشد آگاهی سوسیالیستی و طبقاتی در صفوف طبقه کارگر و نقش حزب در این رابطه است. لنین که این مساله را اولین بار در کتاب “چه باید کرد” در فوریه سال ۱۹۰۲ مطرح کرده بود، به شکل روشن‌تری در “درس‌های انقلاب” در سال ۱۹۱۰به تحریر درآورد. لنین در “چه باید کرد” و در پاسخ به اکونومیست‌ها نوشته بود: “شعور سیاسی طبقاتی را فقط از بیرون یعنی از بیرون مبارزه اقتصادی و از بیرون مدار مناسبات کارگران با کارفرمایان می‌توان برای کارگر آورد. رشته‌ای که این دانش را فقط از آن می‌توان تحصیل نمود، رشته مناسبات تمام طبقات و قشرها با دولت و حکومت و رشته ارتباط متقابل بین تمام طبقات می‌باشد”. لنین با تکیه بر تجارب انقلاب ۱۹۰۵ و دستاوردهای طبقه کارگر در این انقلاب در “درس‌های انقلاب” نوشت: “کارگران در هر قدم با دشمن عمده‌ی خود – طبقه سرمایه‌دار – روبرو می‌شوند. کارگر ضمن مبارزه‌ای که با این دشمن می‌کند سوسیالیست می‌شود و به لزوم تغییر کامل سازمان تمام جامعه و محو کامل هر گونه فقر و ستمگری پی می‌برد. کارگران پس از سوسیالیست شدن، با تهور فداکارانه‌ای بر ضد کلیه موانعی که در سر راه آنان قرار دارد و در درجه اول بر ضد حکومت تزاری و فئودال‌های ملاک مبارزه می‌نمایند”.

تحولاتی که در آگاهی طبقه کارگر در فاصله‌ی انقلاب فوریه تا انقلاب اکتبر و حتا پس از انقلاب اکتبر و در فداکاری‌ها و جان‌فشانی‌های کم‌نظیر کارگران برای دفاع از حکومت شورایی رخ داد، بهترین گواه این مساله است.

طبقه کارگر در مبارزات اقتصادی خود تا حدودی به آگاهی دست می‌یابد اما این آگاهی در ابتدا از آگاهی اتحادیه‌ای فراتر نمی‌رود. اما هنگامی که حتا در همان مبارزات اقتصادی خود با دولت سرمایه‌دار به تخاصم می‌رسد، آگاهی‌اش از آگاهی اتحادیه‌ای فراتر رفته و به نقش دولت در حفظ شرایط حاکم و در نهایت حفظ مناسبات سرمایه‌داری پی می‌برد. هر قدر که مبارزات کارگران عمیق‌تر می‌شود به همان نسبت آگاهی کارگران نیز رشد کرده و وسیع‌تر می‌شود. این که کارگران در مقطع انقلاب فوریه از حکومت موقت حمایت می‌کنند اما پس از گذشت چند ماه از حکومت موقت ناامید شده و در نهایت طی هشت ماه یعنی از فوریه تا اکتبر، بزرگترین انقلاب کارگری تاریخ را تا به امروز رقم می‌زنند بیان‌گر میزان رشد آگاهی در میان طبقه کارگر است. طبقه کارگر در این دوران طوفانی گاه در طول یک هفته به اندازه‌ی سال‌ها تجربه و آگاهی آموخت. این آگاهی طبقاتی در میان کارگران، نه از بیرون طبقه بلکه بیرون از مدار مبارزه‌ی اقتصادی شکل گرفته و کارگران را به آگاهی سوسیالیستی رسانده بود. یعنی در عمل مبارزاتی به این نقطه رسیدند که دولت موقت را سرنگون کرده، خود قدرت را به دست بگیرند و ساختمان سوسیالیسم را آغاز کنند. این یعنی آگاهی سوسیالیستی و طبقاتی طبقه کارگر که در جریان مبارزه، خود به آن رسیدند. در این میان مساله مهم دیگر نقش غیرقابل انکار حزب طبقه کارگر (حزب بلشویک) در ارتقاء و جهت دادن به مبارزه‌ی کارگران و رشد آگاهی طبقه کارگر است که سیر حوادث از انقلاب فوریه تا انقلاب اکتبر آن را به خوبی آشکار می‌کند.

 

موانع دولت شوراها پس از پیروزی انقلاب اکتبر

حکومت موقت بیش از هر چیز برای آن سرنگون شد که به خواست کارگران، دهقانان و سربازانی که تزار را سرنگون و قدرت را به دستان حکومت موقت سپرده بودند، بی‌اعتنا و یا در پاسخ به آن‌ها ناتوان بود. صلح، زمین و نان خواست اصلی کارگران و دهقانان بود. حکومت موقت با ادامه‌ی جنگ به سیاست‌ خارجی ارتجاعی دوران تزاری ادامه داد و با دولت‌های امپریالیست فرانسه و انگلیس همراه شد. مساله زمین را به فراموشی سپرد و تنها در برابر فشار دهقانان به آن‌ها وعده داد تا در آینده مجلس موسسان در این مورد تصمیم خواهد گرفت. قحطی و کمبود مواد مورد نیاز و ضروری مردم نیز در دوران دولت موقت افزایش یافت. به خواست‌های کارگران از جمله هشت ساعت کار در روز نیز حکومت موقت بی‌توجه باقی ماند.

برای همین بود که شعارهای بلشویک‌ها به سرعت به میان کارگران رفت و به یک نیروی مادی تبدیل شد. حال نوبت دولت شورایی بود که به این شعارها جامه عمل بپوشاند.

در فردای انقلاب اکتبر (۲۶ اکتبر) کنگره سراسری شوراها قطعنامه‌هایی را در ارتباط با ملی کردن زمین و صلح تصویب کرد. اما از تصویب این قطعنامه‌ها تا اجرای آن راه درازی در پیش بود.

یکی از مهم‌ترین مسائل، دهقانان بودند. کمیته اجرایی شوراهای دهقانی تا آن زمان در اختیار جناح راست اس‌ارها قرار داشت. کمیته اجرایی شوراهای دهقانی به کنگره دوم شوراهای سراسری کارگران و سربازان روسیه دعوت شده بود اما آن‌ها دعوت را رد کرده بودند. پس از آن نیز احزاب رفرمیست، تمام تلاش خود را برای جلوگیری از برگزاری کنگره شوراهای دهقانی به کار بردند، اما به‌رغم آن، با تلاش بلشویک‌ها کنگره شوراهای دهقانی در ده نوامبر آغاز به کار کرد. با توجه به تغییراتی که بعد از انقلاب اکتبر به وقوع پیوسته بود، تغییرات زیادی در ترکیب اعضای کنگره شوراهای دهقانی بوجود آمده بود. بیش از نیمی از نمایندگان از اس‌ارهای چپ بودند، اس‌ارهای راست یک چهارم و یک پنجم نمایندگان نیز بلشویک بودند. کنگره شوراهای دهقانی چندین روز به طول کشید تا سرانجام در روز ۱۶ نوامبر، کنگره در جلسه فوق‌العاده خود از دولت شورایی اعلام حمایت کرد. اس‌ارهای چپ که پیش از این دعوت بلشویک‌ها را برای شرکت در شورای کمیسرهای خلق رد کرده بودند، این‌بار سه تن از اعضای آنان به عنوان کمیسر به شورای کمیسرهای خلق راه یافتند. در واقع توافق بین بلشویک‌ها و اس‌ارهای چپ در مذاکراتی که بین دو حزب در “اسمولنی” و خارج از کنگره صورت گرفت، به حمایت کنگره شوراهای دهقانی از دولت شورایی منجر گردید.

با حمایت کنگره شوراهای دهقانی از دولت شورایی، شوراهای سراسری کارگران و سربازان روسیه به شوراهای سراسری کارگران، دهقانان و سربازان روسیه تغییر نام داد و تعدادی از اعضای کنگره شوراهای دهقانی به عضویت کمیته اجرایی شوراها درآمدند. در همان شب، قطع‌نامه‌های مربوط به صلح، زمین و کنترل کارگری به تایید کمیته اجرایی شوراهای سراسر روسیه رسیدند.

اعتصاب کارکنان بانک‌ها، تلگراف و حتا کارگران راه‌آهن پس از انقلاب اکتبر از دیگر مشکلات دولت شوراها بود که مشکلات زیادی را در روزهای اول بوجود آورد که با اولین پیروزی‌های دولت شورایی از جمله بر قوای “کرنسکی” و “کاله‌دین” و اتحاد با دهقانان، این اعتصابات نیز به پایان خود رسید و اعتصاب‌کنندگان عموما بر سر کار خود بازگشتند.

تشکیل مجلس موسسان و سپس انحلال آن یکی دیگر از وقایع انقلاب اکتبر است که مخالفان و دشمنان طبقه کارگر، از کائوتسکی سوسیال- شووینیست تا همپالگی‌های امروزی‌اش، هم‌چنان در تلاش برای بهره‌برداری از انحلال آن بوده و هستند. لنین همان‌طور که توضیح داده شد، بسیار پیشتر از انقلاب اکتبر در نوشته‌های خود از جمله در “دولت و انقلاب” و یا “تزهای آوریل” توضیح داده بود که بازگشت به اشکال پارلمانی به مفهوم بازگشت به یکی از اشکال دولت‌های بورژوایی است و دولت طبقه کارگر از نوع دولت کمونی خواهد بود. لنین مصالح انقلاب و کارگران را بالاتر از حقوق صوری (بورژوایی) مجلس موسسان می‌دانست.

بعد از انقلاب اکتبر اما به دلیل شرایط ویژه‌ی انقلاب و توهمات و ناروشنایی‌هایی که حتا در میان پیشروان طبقه کارگر وجود داشت، مجلس موسسان که قرارهای آن توسط حکومت موقت پیش از انقلاب اکتبر گذاشته شده بود، تشکیل شد. اما زمانی که مجلس موسسان که در آن اس‌ارهای راست اکثریت را در دست داشتند، با انتقال قدرت به شوراها مخالفت کرد، راهی جز انحلال مجلس موسسان برای دولت شوراها باقی نماند. یا دولت شوراها یا مجلس موسسان این بود واقعیت آن لحظه مشخص تاریخی. نمایندگان مجلس موسسان بیانگر خواست و اراده اکثریت توده‌ها بعد از انقلاب اکتبر نبودند و این همان ویژگی متفاوت و بسیار با اهمیت دولت شورایی با دولت از نوع پارلمانی است. در دولت شورایی انتخاب‌کنندگان هر لحظه می‌توانند نماینده‌ی جدیدی انتخاب کنند، نماینده‌ای که منعکس‌کننده نظرات انتخاب‌کنندگان در آن لحظه مشخص باشد. اما در دولت‌های پارلمانی که از آن به عنوان دموکراسی بورژوایی نام برده می‌شود، نمایندگان برای مدت چند سال انتخاب می‌شوند و انتخاب‌کنندگان هیچ کنترلی بر نماینده خود ندارند. ترکیب شوراهای سراسری کارگران و سربازان روسیه در کنگره اول در ماه ژوئن که بلشویک‌ها در اقلیت قرار داشتند با ترکیب دومین کنگره که در اکتبر تشکیل شد و بلشویک‌ها به تنهایی در اکثریت قرار گرفتند و یا کنگره سوم که در ژانویه ۱۹۱۸ تشکیل یافت و تعداد بلشویک‌ها باز هم افزایش یافت، یک نمونه‌ی روشن از تفاوت دموکراسی شورایی با دموکراسی درمانده و ابتر پارلمانی است. در مجلس موسسان، اس‌ارهای راست در حالی اکثریت را در دست داشتند که در شوراهای دهقانی که بعد از انقلاب اکتبر نمایندگان آن انتخاب شده بودند، در اقلیت مطلق قرار گرفته بودند. اما اس‌ارهای چپ که در همان شوراهای دهقانی اکثریت را بدست آورده بودند، تنها ۴۰ کرسی مجلس موسسان را در اختیار داشتند، در برابر ۳۶۰ کرسی جناح راست اس‌ارها.

زمین

حل مساله زمین یکی از پیچیده‌ترین موضوعاتی بود که در برابر دولت شورایی و بلشویک‌ها قرار داشت. بعد از انقلاب اکتبر، ۱۵ میلیون خانواده‌ی دهقانی در روسیه وجود داشت. از این میان ۱۰ میلیون دهقان تهیدست بودند که مازاد محصول نداشته و حتا مجبور به فروش نیروی کار خود بودند، ۳ میلیون دهقان میانه حال و ۲ میلیون کولاک (بورژوازی روستا) بودند.

بلشویک‌ها بر ملی‌کردن زمین و کشت اجتماعی زمین نظر داشتند، اما دهقانان و اس‌ارها خواستار تقسیم آن بودند. در این جا بود که بلشویک‌ها برای همراه کردن دهقانان با کارگران از برنامه خود عدول کرده و به تقسیم زمین تن دادند.

لنین در مقاله‌ای که در “پراودا” با عنوان “اتحاد کارگران با دهقانان زحمتکش و استثمارشونده” انتشار یافت، در مورد سخنرانی خود در کنگره دهقانی توضیحاتی داد. وی در این مقاله نوشت: “اقدامات دوران انتقال به سوسیالیسم نمی‌تواند در کشورهای دارای زراعت بزرگ و کشورهای دارای زراعت کوچک یکسان باشد.

ما بلشویک‌ها موظف خواهیم بود در شورای کمیسرهای ملی یا در کمیته اجرایی مرکزی هنگام اخذ رای در باره‌ی چنین ماده‌ای (منظور لنین ماده مربوط به برابری در استفاده از زمین و تجدید تقسیم زمین بین خرده مالکین است – توضیح از ما) ممتنع بمانیم… پرولتاریا موظف است به‌خاطر پیروزی سوسیالیسم، در مورد انتخاب این اقدامات انتقالی در حق دهقانان زحمتکش و استثمار شونده گذشت قائل شود. زیرا این قبیل اقدامات به امر سوسیالیسم زیانی نخواهد رساند”.

لنین در “انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد” که در نوامبر ۱۹۱۸ به تحریر درآورد، این مساله را بیشتر می‌شکافد. وی می‌نویسد: “بلشویک‌ها هنگام عملی ساختن قانون اجتماعی کردن زمین – قانونی که روح آن شعار برابری در استفاده از زمین است – با نهایت دقت و صراحت اظهار داشتند که: این اندیشه از آن ما نبوده و ما با این شعار موافقت نداریم. ما اجرای آن را از آن جهت وظیفه خود می‌شمریم که اکثریت قاطع دهقانان خواهان آن هستند و اندیشه و خواست‌های اکثریت زحمتکشان هم باید به توسط خود آنان، دوران خود را سپری سازد. چنین خواست‌هایی را نمی‌شود نه “ملغی” نمود و نه از روی آن‌ها “جهید”. ما بلشویک‌ها به دهقانان کمک خواهیم کرد تا دوران شعارهای خرده‌بورژوایی را سپری سازند و با سرعت هر چه بیشتر و با سهولت هر چه بیشتر از این شعارها دست کشیده به شعارهای سوسیالیستی بپردازند….

دهقانانی که تزاریسم و ملاکین را سرنگون ساخته‌اند، آرزوی برابری را در سر می‌پرورانند و هیچ نیرویی نمی‌تواند از دهقانانی که هم از قید ملاکین و هم از قید دولت جمهوری خواه بورژوا – پارلمانی خلاصی یافته‌اند، ممانعت نماید. پرولترها به دهقانان می‌گویند ما به شما کمک خواهیم کرد به سرمایه‌داری “ایده‌آل” برسید. زیرا برابری در استفاده از زمین به معنای ایده‌آلیزه کردن سرمایه‌داری از نقطه نظر مولد خرده‌پاست. و در عین حال ما عدم کفایت آن و لزوم انتقال به زراعت اجتماعی زمین را به شما نشان خواهیم داد”.

لنین در مورد دهقانان میانه حال نیز (حتا در بحبوحه‌ی جنگ داخلی) معتقد بود که دولت شورایی باید سیاست‌هایی اتخاذ کند تا دهقانان میانه حال را که مردد هستند به سوی خود جلب نماید. وی در سخنرانی خود در “هشتمین کنگره حزب” (مارس ۱۹۱۹) با اشاره به برخی شورش‌های دهقانی بر ضرورت جذب دهقانان میانه حال تاکید می‌کند. وی می‌گوید: “سیاست حزب کمونیست روسیه نسبت به دهقانان میانه حال عبارتست از جلب تدریجی و منظم آنان به کار ساختمان سوسیالیستی. حزب این وظیفه را وجهه همت خود قرار می‌دهد که دهقانان میانه حال را از کولاک‌ها جدا کند و با ابراز توجه نسبت به نیازمندی‌های آنان، آن‌ها را به سوی طبقه کارگر جلب نماید”. سیاستی که بعدها با اشتراکی کردن اجباری زمین‌ها در دوران بعد از لنین نقض شد و معضلات جدی در جریان اشتراکی سازی مزارع پدید آورد.

 

صلح

صلح یکی از خواست‌های اصلی کارگران و دهقانان روسیه بود و کنگره دوم شوراها قطعنامه صلح بدون الحاق و غرامت را در ۲۶ اکتبر تصویب کرده بود. اما پیشنهاد صلح دولت شوراها از سوی دولت‌های امپریالیست بدون پاسخ ماند. دولت‌های امپریالیست نه تنها به پیشنهاد صلح پاسخ ندادند، بلکه تحرکات خود را برای حمایت از ضد انقلاب داخلی آغاز کردند و حتا در مناطقی به طور مستقیم نیروی نظامی مستقر کردند. دولت شوراها از سویی با قحطی و کاهش تولیدات صنعتی و کشاورزی روبرو بود و از سوی دیگر توسط قدرت‌های امپریالیستی و ضد انقلاب داخلی محاصره شده بود. در این شرایط بود که دولت شوراها مجبور شد به قرارداد صلح برست – لیتوفسک که شرایط سنگینی را به دولت شوراها تحمیل می‌نمود تن در دهد. لنین معتقد بود که دولت شورایی و کارگران و دهقانان به تنفس نیاز دارند و ما باید به هر قیمتی شده این تنفس را بوجود بیاوریم. اما جنگ داخلی نگذاشت دولت شورایی از قرارداد صلح برای بازسازی اقتصاد بهره ببرد و جنگ دیگری به آن تحمیل شد. گاردهای سفید که از حمایت بی‌دریغ امپریالیست‌ها بویژه امپریالیسم فرانسه، انگلیس و در مرحله‌ی بعد ژاپن و آمریکا بهره می‌بردند، جنگی را به دولت شورایی تحمیل کردند که نتیجه‌ی آن قربانی شدن میلیون‌ها انسان در اثر جنگ و قحطی بود.

دولت شورایی مجبور شد برای مبارزه با قحطی، اقتصاد جنگی را در دستور کار قرار دهد. در این دوره گاه از روش‌هایی در گرفتن مالیات جنسی از دهقانان بهره گرفته شد که مورد انتقاد شدید لنین قرار گرفت و به نارضایتی در میان بخش‌هایی از دهقانان منجر گردید. اگرچه گروهی از ژنرال‌ها و افسران از همان ابتدا علیه دولت شوراها شوریدند، اما جنگ داخلی از نیمه ۱۹۱۸ و چند ماهی بعد از قرارداد صلح با آلمان بود که به صورتی تمام عیار به تهدیدی علیه دولت شورایی تبدیل شد.

تا پایان سال ۱۹۲۰ تمامی گاردهای سفید با فرماندهی ژنرال‌های تزاری، کورنیلف، دنیکین، کراسنوف، کلچاک، یودنیچ، ورانگل و غیره که همگی از حمایت مستقیم امپریالیست‌ها برخوردار بودند، شکست خوردند. در اکتبر ۱۹۲۲ نیز آخرین نیروهای اشغالگر ژاپنی که شهر “ولادی‌وستوک” را در تصرف خود داشتند از ارتش سرخ شکست خوردند. پیروزی در جنگ داخلی مرهون فداکاری‌های بزرگی بود و بسیاری از رهبران و کادرهای بلشویک نیز همراه با کارگران و دهقانان جان خود را در این جنگ از دست دادند.

 

سیاست اقتصادی نوین “نپ”

در پایان جنگ داخلی، وضعیت اقتصادی روسیه بیش از گذشته خراب شده بود. محصولات کشاورزی تنها نصف دوران پیش از جنگ بود. وضعیت صنایع از این هم بدتر بود و کمتر از ۱۵ درصد قبل از جنگ بود. در این شرایط بود که گذار به اقتصاد “نپ” در دستور کار دولت شوراها قرار گرفت. به عقیده‌ی لنین سیاست اقتصادی نوین “نپ” یک عقب‌نشینی بزرگ اما لازم از اقتصاد سوسیالیستی به اقتصاد سرمایه‌داری بود. در سال ۱۹۲۵ (چهار سال پس از آغاز سیاست اقتصادی نوین) محصولات کشاورزی به ۸۷ درصد و تولید صنعتی به ۷۵ درصد دوران پیش از جنگ رسیده بودند.

لنین در اهمیت سیاست اقتصادی نوین “نپ”، در نوامبر ۱۹۲۱ در مقاله‌ای با نام “درباره اهمیت طلا اکنون و پس از پیروزی کامل سوسیالیسم” رونق دادن به بازرگانی داخلی در عین تنظیم صحیح آن از سوی دولت را آن حلقه‌ای می‌نامد که با در دست گرفتن آن می‌توان تمام زنجیر را در دست گرفت.

در یکی از مصوبات کمیته مرکزی حزب کمونیست در این رابطه چنین آمده است: “قسمت اعظم وسایل تولید در رشته صنایع و حمل و نقل در دست دولت پرولتری باقی میماند. این وضع همراه با ملی کردن زمین، نشان می‌دهد که سیاست اقتصادی نوین ماهیت دولت کارگری را تغییر نمی‌دهد ولی در اسلوب‌ها و شکل‌های ساختمان سوسیالیسم تغییرات جدی وارد می‌سازد”

لنین از سال ۱۹۱۸ یعنی قبل از در پیش گرفتن سیاست اقتصادی نوین در سال ۱۹۲۱، معتقد بود که دولت پرولتری به علت عقب‌ماندگی اقتصادی باید از راه‌های متفاوتی برای توسعه اقتصادی بهره گیرد و لنین آن را “سرمایه‌داری دولتی” نامیده بود، گسترش سرمایه‌داری در عرصه‌هایی هم چون صنایع کوچک، کشاورزی خرده مالکی و حتا جذب سرمایه‌گذاران خارجی، اما زیر کنترل و نظارت دولت کارگری. وی می‌نویسد: “سرمایه‌داری دولتی در مقابل اوضاع و احوال کنونی ما گامی به پیش خواهد بود. اگر تقریبا پس از شش ماه دیگر در کشور ما سرمایه‌داری دولتی برقرار گردد، موفقیتی عظیم و تضمین بسیار موثقی خواهد بود برای آن‌که پس از یک سال سوسیالیسم در کشور ما به‌طور قطعی استوار و شکست‌ناپذیر گردد”.

 

یکی از درخشان‌ترین صفحات انقلاب اکتبر تاثیرات بین‌المللی آن است. انقلاب اکتبر هواداران بسیاری در میان کارگران و خلق‌های تحت ستم جهان پیدا نمود و این یکی از عوامل مهمی بود که امپریالیست‌ها را در شکست انقلاب اکتبر ناتوان ساخت.

از کارگران کشورهای آلمان، انگلیس و فرانسه تا اسپانیا، آمریکا، مکزیک، چین، هند، اندونزی، ترکیه و ایران. انقلاب اکتبر طوفانی بود که همه جا را در نوردید و با خود بوی انقلاب و انفجار خشم توده‌ها را آورد. انقلاب در مجارستان تحت تاثیر انقلاب سوسیالیستی روسیه برپا شد. انقلاب آلمان از تاثیر انقلاب روسیه برکنار نبود. مارکس و لنین در کنار زوما و زاپاتا به نماد انقلاب مکزیک تبدیل شدند. در اسپانیا هر چند آنارشیست‌ها قوی بودند اما سال‌های ۱۹۱۷ – ۱۹۱۹ به “دوساله‌ی بلشویکی” معروف شد. در سال ۱۹۱۹ اولین جلسه انترناسیونال سوم در مسکو آغاز به کار کرد و بسیاری از احزاب کمونیست تحت تاثیر انقلاب اکتبر و بلشویک‌ها بوجود آمدند. انترناسیونال سوم توانست با گردآوری احزاب کمونیست برای سال‌ها تاثیرات مهمی بر جنبش کارگری و کمونیستی جهان داشته باشد.

انقلاب اکتبر در همان زمان تاثیرات زیادی نیز در جبهه‌های جنگ و حتا پشت جبهه‌ها از خود برجای گذاشت و امید به صلح و انقلاب را در میان سربازان و خانواده‌های‌شان بوجود آورده بود. از نوامبر ۱۹۱۷ تا مارس ۱۹۱۸، یک سوم از نامه‌های همسران کارگران و دهقانان حاضر در جنگ که توسط اداره سانسور هابسبورگ هرگز به دست همسران‌شان نرسید راجع به صلح با روسیه، یک سوم راجع به انقلاب و ۲۰ درصد ترکیبی از هر دو بودند. لنین در نهمین کنگره حزب کمونیست روسیه می‌گوید: “امپریالیست‌ها نمی‌دیدند که روسیه شوروی بر شمار هواداران خود در بین سربازان انگلیسی که در آرخانگلسک پیاده شده‌اند و در بین ناویان فرانسوی که در سواستوپل پیاده شده‌اند و در بین کارگران کلیه کشورها که سوسیال – سازشکاران آن‌ها بدون استثناء در کلیه کشورهای پیشرو جانب سرمایه را گرفته‌اند، میافزاید”.

لنین در سخنرانی خود در کنگره کشوری کارگران حمل و نقل روسیه در رابطه با چگونگی پیروزی در جنگ داخلی و در نبرد با دولت‌های امپریالیست، می‌گوید: “این ما نبودیم که پیروز شدیم، زیرا نیروهای نظامی ما ناچیز است. آن‌چه موجب پیروزی شد، این بود که دولت‌ها نمی‌توانستند تمام نیروی نظامی خود را علیه ما به‌کار برند. کارگران کشورهای پیشرو به‌درجه‌ای عامل تعیین‌کننده‌ی سیر جنگ هستند که برخلاف تمایل آن‌ها نمی‌توان جنگ کرد و سرانجام آن‌ها با مقاومت منفی و نیمه منفی خود جنگ بر ضد ما را عقیم گذاشتند. این واقعیت بی‌چون و چرا به این سوال که پرولتاریای روس از کجا نیروی معنوی کسب کرد که توانست سه سال و نیم ایستادگی نماید و پیروز گردد دقیقا پاسخ می‌دهد”.

 

شکست انقلاب اکتبر

اگرچه پیروزی‌ها و شکست انقلاب کبیر اکتبر تجارب گران‌بهایی برای جنبش کمونیستی و طبقه کارگر به همراه داشت، اما واقعیت مهم‌تر این است که شکست‌اش ضربه‌ای بس سهمگین بود. همان‌طور که پیروزی انقلاب اکتبر با خود امید به صلح، آزادی و انقلاب اجتماعی را به‌همراه آورد، شکست‌اش ناامیدی و تهاجم سرمایه‌ را به همراه آورد، به‌گونه‌ای که هنوز زخم‌های شکست التیام نیافته‌اند.

چرا انقلابی با آن عظمت، با رهبری حزب بلشویک که رهبری بزرگ هم‌چون لنین در راس آن قرار داشت، با فداکاری‌های کم‌نظیر میلیون‌ها کمونیست‌، کارگر و دهقان تهیدست که از جنگ داخلی پیروز بیرون آمد و دولت‌های امپریالیست را با سرشکستگی روبرو ساخت، شکست خورد؟!

این‌که انقلاب اکتبر در میانه‌ی جنگ جهانی رخ داد، در شرایطی که تضاد بین دول امپریالیستی حاد بود و نارضایتی توده‌ای نیز از جنگ در این کشورها رو به افزایش بود، هیچ چیز از دشواری‌های ایجاد ساختمان سوسیالیسم در روسیه کم نمی‌کند.

طبقه کارگر برای برقراری سوسیالیسم باید همه چیز را از نو بسازد. بورژوازی وقتی در اروپا به قدرت رسید یا بسیاری از نهادهای‌اش در درون نظام فئودالی شکل گرفته بودند و یا در سازش با دولت‌های فئودالی حاکم راه خود را به قدرت باز کرد. هر چه بود بورژوازی از ساختارهای موجود بهره گرفت و آن‌ها را با خواست‌های خود سازگار ساخت. اما پرولتاریا نمی‌تواند این کار را بکند. پرولتاریا باید نهادهای سیاسی و اقتصادی جامعه‌ی قدیم را در هم بشکند و جامعه‌ی نوینی را از نو بسازد. پیروزی انقلاب اجتماعی منوط به انقلاب در عرصه‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است. حال در نظر بگیرید که یک دولت کارگری در روسیه‌ی عقب‌مانده که در اثر جنگ بسیاری از منابع اقتصادی خود را از دست داده، می‌خواهد در محاصره‌ی دشمنان طبقاتی خود یعنی دولت‌های سرمایه‌داری این وظیفه دشوار را عملی سازد.

لنین در نوشته‌های‌اش بارها از دشواری‌های پیروزی سوسیالیسم در روسیه نوشت. وی در سخنرانی خود در هفتمین کنگره حزب کمونیست (بلشویک) در مارس ۱۹۱۸ می‌گوید: “شروع کردن انقلاب در اروپا به‌مراتب دشوارتر از شروع آن در کشور ما و در کشور ما به‌مراتب سهل‌تر از شروع آن در اروپاست. ولی ادامه آن در کشور ما دشوارتر از آن‌جا خواهد بود. این وضع عینی باعث آن شد که ما مجبور شدیم از تندپیچ‌های فوق‌العاده دشواری در مسیر تاریخ بگذریم”.

عقب‌ماندگی اقتصادی روسیه، وجود اکثریت بزرگ دهقان و اقتصاد خرده‌پا، عقب‌ماندگی فرهنگی که متاثر از ساختار اقتصادی و اجتماعی روسیه بود، محاصره روسیه شوروی توسط امپریالیست‌ها و تحمیل جنگ داخلی از سوی ضد انقلاب با حمایت دولت‌های امپریالیستی و بالاخره تنها ماندن انقلاب روسیه و شکست انقلاب در آلمان و مجارستان و نیز افول شرایط انقلابی در دیگر کشورها، همگی مشکلات و موانع بزرگی بر سر راه دولت شوراها بوجود آوردند که عقب‌نشینی‌های بزرگی را به دولت شورایی روسیه تحمیل کردند. سیاست اقتصادی نوین، اعمال مدیریت تک‌نفره، تقسیم زمین به جای اجتماعی کردن تولید کشاورزی، همگی اگرچه آگاهانه از سوی بلشویک‌ها پذیرفته شدند، اما همه‌ی آن‌ها از روی اجبار و ضرورت بود. عقب‌نشینی‌هایی که به دولت روسیه شوروی تحمیل شد و متاسفانه بعدها برخی از آن‌ها به یک روال تبدیل گردید.

برای نمونه محدود کردن آزادی‌های سیاسی واکنش دولت شورایی در قبال جنگ داخلی و توطئه‌های متعدد علیه دولت شوراها بود. اما همین محدود کردن آزادی‌های سیاسی خود نتایج وخیمی به همراه آورد و یکی از نتایج آن انتقادناپذیر شدن رهبران حزبی در دوره‌های بعد بود. پوشیده نیست که طبقه کارگر از آزادی‌های سیاسی بیش از هر طبقه‌ای بهره می‌برد. محدود کردن آزادی‌های سیاسی، منجر به ایجاد فاصله بین توده‌ها و رهبران سیاسی و حزبی شد. مساله‌ای که حتا لنین نیز در زمان حیات خود به مناسبت‌های مختلف هشدار داده بود. یکی از این نمونه‌ها، تاکید لنین بر نقش طبقه کارگر و اتحادیه‌های کارگری در جلوگیری از زیاده‌روی‌ها و کج‌روی‌های بوروکراتیک دستگاه دولتی بود (درباره نقش و وظایف اتحادیه‌ها در شرایط سیاست اقتصادی نوین). اما متاسفانه محدود شدن آزادی‌های سیاسی و البته تضعیف مداخله توده‌ها در شوراها، تا آن‌جا پیش رفت که سرانجام، شوراها و حزب در بوروکراتیسم غرق شدند.

به همین دلیل بود که به‌رغم دستاوردهای درخشان انقلاب اکتبر، لنین می‌گوید: “ما فقط انتقال به سوسیالیسم را آغاز نموده‌ایم ولی آن‌چه را که از این لحاظ جنبه قاطع دارد هنوز عملی نکرده‌ایم” (وظایف نوبتی حکومت شوروی – تاکید از ما). او در همین مقاله می‌نویسد: “لشکرکشی ما بر ضد سرمایه‌داری یک میلیون بار دشوارتر از دشوارترین لشکرکشی‌های جنگی است”. لنین ۵ سال پس از انقلاب اکتبر هم‌چنان تاکید می‌کند که “ما تنها نخستین گام‌ها را در امر گذار از سرمایه‌داری به سوسیالیسم برمی‌داریم” (درباره نقش و وظایف اتحادیه‌ها در شرایط سیاست اقتصادی نوین). لنین در مقاله‌ای “به مناسبت چهارمین سالگشت انقلاب اکتبر” با بیان این‌که “ما دقیقه‌ای فراموش نمی‌کنیم که ناکامی‌ها و اشتباهات ما واقعا زیاد بوده و است”، می‌نویسد: “آخرین و مهم‌ترین و دشوارترین و ناتمام‌ترین کارهای ما ساختمان اقتصادی و پی‌ریزی اقتصادی برای بنای نوین سوسیالیستی است. ما در این مهم‌ترین و دشوارترین کار خود بیش از همه ناکامی و اشتباه داشته‌ایم و اصولا مگر می‌شود چنین کاری را که در مقیاس جهانی تازگی دارد بدون ناکامی و اشتباه انجام داد”.

همین محدودیت‌هاست که دو چیز دیگر را به حزب کمونیست و دولت شوروی روسیه تحمیل می‌کند. یکی بهره‌گیری از متخصصین و مدیران با حقوق بالا و دیگری مدیریت تک نفره.

اگرچه متوسط دریافتی متخصصین در دوران تزاری ۲۰ برابر یک کارگر بود و در دولت شورایی به ۵ برابر کاهش یافت، اما این تفاوت هم‌چنان تفاوتی فاحش بود که البته لنین آن را در آن مقطع ضروری می‌دانست. لنین در “وظایف نوبتی حکومت شوروی” می‌نویسد: “ما مجبور شده‌ایم به‌وسیله قدیمی، یعنی بورژوایی متوسل شویم و در مقابل خدمتگذاری بزرگترین کارشناسان بورژوا با پرداخت حقوقی بسیار گزاف به آنان موافقت نماییم. تمام کسانی که با جریان کار آشنا هستند این موضوع را می‌بینند ولی همه در معنای این اقدام دولت پرولتری تعمق نمی‌ورزند. روشن است که چنین اقدامی به‌معنای مصالحه و عدول از آن اصول کمون پاریس و هر نوع حکومت انقلابی است که به موجب آن حقوق باید به سطح دستمزد یک کارگر متوسط برسد”. لنین در همان “وظایف نوبتی حکومت شوروی” در رابطه با مدیریت تک نفره در محیط کار می‌نویسد: “انقلاب قدیمی‌ترین، محکم‌ترین و سنگین‌ترین پا بندهایی را که توده‌ها به ضرب چوب از آن اطاعت می‌کردند تازه در هم شکسته است. این مربوط به دیروز بود. ولی امروز همان انقلاب، همانا به منظور تکامل و استحکام خود، یعنی به نفع سوسیالیسم، خواستار اطاعت بلاشرط توده‌ها از اراده واحد رهبران پروسه کار است”. لنین اما در همان حال همواره خطر بوروکراتیسم را هشدار می‌دهد و در “بهتر است کمتر ولی بهتر باشد” می‌نویسد: “بوروکراتیسم نه تنها در موسسات دولتی ما بلکه در موسسات حزبی ما نیز وجود دارد”. او در “وظایف نوبتی حکومت شوروی” می‌نویسد: “برای تبدیل اعضا شوراها به پارلمان نشین و یا از طرف دیگر به بوروکرات یک تمایل خرده‌بورژوایی وجود دارد. علیه این تمایل باید از طریق جلب تمام اعضا شوراها به شرکت عملی در اداره امور مبارزه نمود”.

اما به رغم تمام توصیه‌های لنین بوروکراتیسم در دولت شوروی و حزب بعد از مرگ وی رشد بیشتری یافت و بوروکرات‌های جدید، چه رهبران حزبی و چه مدیران اقتصادی، همگی از امتیازات ویژه‌ای برخوردار شدند.

تا سال ۱۹۳۲ اکثر دستمزدها بین ۱۰۰ تا ۵۰۰ روبل بود و دستمزدهای بالاتر از ۵۰۰ روبل نادر بودند اما در این سال حداکثر قانونی درآمد کادرهای حزبی (پارتماکس) لغو شد و با لغو این قانون کادرهای حزبی توانستند درآمدهای بیشتری کسب کنند. در حالی که پیش از آن، درآمد آن‌ها نمی‌بایست از دستمزد یک کارگر متوسط بیشتر باشد.

از سال ۱۹۳۳ به بعد تفاوت درآمدها باز هم بیشتر شد و به اشکال گوناگون بر درآمد مدیران اقتصادی و کادرهای حزبی افزوده گردید. پاداش بابت سود کارخانه، حذف مالیات تصاعدی حقوق‌های بالاتر از ۵۰۰ روبل در ماه، امتیازات ویژه در زمینه مسکن، خرید از فروشگاه‌ها، خدمات درمانی و امکانات مسافرتی و تفریحی. اختلاف درآمدی در این دوره بین کمترین دستمزد و بالاترین حقوق به بیش از ۲۸ برابر رسید. گاه پاداش‌های ۱۰۰ هزار روبلی به مخترعین داده می‌شد.

از سال ۱۹۲۹ و با آغاز برنامه پنج ساله اول بر اختیارات مدیران نیز افزوده شد و مدیریت تک نفره تقویت گردید. در تصمیم رهبری حزب در این‌باره آمده بود: “اجرای دستورهای عملی و اقتصادی مدیر، برای تمام خدمه کارخانه بدون توجه به مقام آن ها درحزب یا سندیکاها، بدون چون و چرا اجباری است. تنها مدیر از حق استخدام، انتخاب، ارتقا یا عزل افراد کارخانه برخوردار است”.

به موازات این مساله قدرت نیز هر چه بیشتر در رهبری حزب و در نهایت در شخص دبیرکل تمرکز یافت و شوراها و حزب نقش واقعی خود را از دست دادند. طبقه در حزب و حزب در رهبری حزب خلاصه شد و شوراها در شکل و محتوا جای پارلمان نشستند. برای نمونه در دوره‌ی شش ساله بعد از انقلاب اکتبر، ۶ کنگره حزبی، ۵ کنفرانس و ۷۹ پلنوم کمیته مرکزی تشکیل شد، در حالی که در دوره ده ساله بعد از مرگ لنین تنها ۴ کنگره، ۵ کنفرانس و ۴۳ پلنوم تشکیل شدند و سرانجام از سال ۱۹۴۳ تا ۱۹۵۳ فقط ۳ کنگره، ۱ کنفرانس و ۲۳ پلنوم برگزار گردید.

تمرکز قدرت در دست افرادی محدود منجر به محدود شدن هر چه بیشتر آزادی‌های سیاسی گردید. با تضعیف دمکراسی شورائی، دولت که قرار بود زوال یابد نه تنها زوال نیافت بلکه متمرکزتر و قدرتمندتر شد. اعدام رهبران حزبی و مخالفان سیاسی به جایی کشیده شد که تعدادی از رهبران بلشویک در دوره‌ی لنین در پایان دهه‌ی ۳۰ یا اعدام شده بودند و یا در زندان مرده بودند. اعدام‌ها نیز با این توجیه که گذار به سوسیالیسم به تشدید مبارزه طبقاتی منجر شده صورت می‌گرفت.

ترکیب اعضای حزب نیز در این دوره دستخوش تغییرات زیادی شد. برای نمونه در طول سال‌های ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۱ کمتر از ۲۰ درصد از اعضای جدید حزب کارگر بودند و کم‌تر از ۱۰ درصد دهقان. در برابر بیش از ۷۰ درصد اعضای حزب از میان کارمندان و روشنفکران بودند.

پس از مرگ استالین و انتخاب خروشچف به دبیر کلی، موقعیت بوروکرات‌های حزبی و مدیران باز هم تقویت شد. خروشچف که خود در دهه سی، زمانی که به سمت دبیر اولی حزب در مسکو رسیده بود، تصفیه‌های گسترده‌ای صورت داده بود، از کیش شخصیت استالین و تصفیه‌های وی در کنگره بیستم حزب گله و انتقاد کرد و نقش افشاگر “جنایات دوران استالین” را ایفا کرد!! خروشچف در اصول و مبانی مارکسیسم – لنینیسم تجدید نظر کرد و راه بر توسعه مناسبات کالائی- پولی گشود. در این دوره رکود اقتصادی، به فساد و بوروکراسی حاکم افزوده شد و ناکارآیی سیستم آشکار گردید.

و این‌گونه انقلاب اکتبر، انقلابی که با آن همه فداکاری به سرمشقی برای پرولتاریای جهان برای رسیدن به آزادی و انقلاب اجتماعی تبدیل شده بود، شکست خورد.

متن کامل نشریه کار شماره ۷۵۲ در فرمت پی دی اف

 

 

POST A COMMENT.