“یکی از آرزوهای بزرگ من داشتن جامعهای است که در آن انسان استثمار نشود. اندیشه و قلم آزاد باشد. افکار و اندیشهی انسانها سانسور نشود.”(درویشیان)
روز هشتم آبان ماه پیکر علیاشرف درویشیان ، نویسنده مبارز و سوسیالیست درحالیکه گروه بزرگی از مردم ایران او را بدرقه میکردند ، در قبرستان بهشت سکینه کرج به خاک سپرده شد. رژیم ارتجاعی و ستمگر حاکم بر ایران که حتی از پیکر بیجان او وحشت داشت، مانع از آن گردید، در مکانی که مدنظر کانون نویسندگان و خانواده وی بود، به خاک سپرده شود. بلکه محل خاکسپاری را نیز خود تعیین نمود.
خواهر درویشیان در مصاحبهای گفت:
“پس از فوت برادرم در بیمارستان تهران فوراً اطراف منزل شخصیمان را نیروهای امنیتی احاطه کردند و از بە خاکسپاری ایشان ممانعت میکنند، و بدون رضایت خانوادەی ما خود دربارەی مکان و زمان خاکسپاری برادرم تصمیم گرفتەاند”.
“حکومت ایران را بە خوبی میشناسیم، آنان از پیکر بیجان هنرمندان و نویسندگان منتقد نیز هراس دارند، بە دلیل ترس از تجمع مردم و بەویژە نویسندگان و هنرمندان این اعمال را انجام میدهند”.
با مرگ علیاشرف درویشیان، تودههای زحمتکش و ستمدیده مردم ایران، یکی دیگر از نویسندگان برجسته خود را از دست دادند. درویشیان که خود از خانوادهای کارگری برخاسته بود، در آثارش شرایط زندگی محرومان و تهیدستان و کودکان ستمدیده را ترسیم نمود.او همانند بسیاری از نویسندگان ، شعرا و هنرمندان برجسته ایران، نسل پرورشیافته دهه چهل ایران بود که آرمانشان دفاع از ستمدیدگان و مبارزه برای دگرگونی نظم ستمگرانه جهانی و استقرار جامعهای بر بنیاد آزادی و سوسیالیسم بود. درویشیان فقط نویسنده نبود، بلکه یک فعال سیاسی نیز بود. از همینرو چندین سال از عمر خود را حدوداً ۶ سال در زندانهای رژیم شاه سپری کرد. او که معلم فرزندان زحمتکشان بود و خود را ادامهدهنده راه صمد بهرنگی میدانست، پس از آزادی از زندان بهرغم استقرار رژیم ارتجاعی و سرکوبگر جمهوری اسلامی، راه صمد را ادامه داد و آثار ارزشمندی را خلق کرد. بیستون، آبشوران، فصل نان، همراه آهنگهای بابام، گل طلا وکلاش قرمز، ابر سیاه هزار چشم، روزنامه دیواری مدرسه ما، رنگینه، کی برمیگردی داداش جان، آتش در کتابخانه بچهها، چون و چرا، داستانهای محبوب من، سلول ۱۸، سی و دو سال مقاومت در زندانهای شاه، افسانهها و متلهای کردی، سالهای ابری، درشتی، مجموعه ۲۰ جلدی فرهنگ افسانههای ایرانی با همکاری رضا خندان مهابادی، واژه نامه گویش کرمانشاهی، یادمان صمد (صمد بهرنگی) ، شب آبستن، از این ولایت، قصههای آن سالها و خاطرات صفر خان (صفر قهرمانیان). داستان های کوتاه درویشیان به چند زنان ترجمهشدهاند.
درویشیان یک عضو فعال کانون نویسندگان ایران و یکی از امضاء کنندگان بیانیه معروف “ما نویسندهایم” بود. از همینرو در دوران جمهوری اسلامی نیز بهدفعات احضار، مورد بازجوئی و فشارهای رژیم قرار گرفت و برخی از آثارش اجازه انتشار نیافت. حتی آثارش را از غرفههای نمایشگاه بینالمللی کتاب جمع کردند.
سخنرانیها و بیانیههای نویسندگان ایران به مناسبت درگذشت درویشیان، بهترین تحلیل از شخصیت، آثار و نقش درویشیان را ارائه دادند که در زیر به خلاصهای از آنها اشاره خواهد شد:
به هنگام خاکسپاری درویشیان، فریبرز رئیس دانا در سخنرانی خود گفت:
“…او فقط نویسنده ی فرودستان نبود. به جز آن او وقف ادبی تهیدستان و رنج دیدگان بود. برای عدالت و سوسیالیسم و آزادی مبارزه کرد، هم در گذشته و هم تا آخرین لحظه ی حیاتش. او برای کانون نویسندکان ایران که سنگر و نماد مبارزه و مقاومت برای آزادی است جنگید. او برای من و برای همه ی ما شرافت قلم است، نماد شرافت قلم است و نماد این پیام است که برای آزادی هیچ گذرگاهی ارزشمندتر از عبور از راه عدالت اجتماعی نیست. سوسیالیست ها و عدالت خواهان و اعضای کانون نویسندگان ایران به گوشه های مختلف و به گونه های مختلف برای ازادی رزمیده اند و علی اشرف در راس آن ها قرار داشت.
او نماد عدالت خواهی ریشه گرا و آزادی خواهی است.”
ناصر زرافشان در سخنرانی اش ، ویژگی های درویشیان را تحلیل کرد و از جمله اشاره داشت که
“راز این عاطفه ی ویژه ی مردم به علی اشرف این است که او راوی رنج های خود آن ها بود. این ویژگی تمام آثار قلمی اوست…
دومین ویژگی کار درویشیان این است که مضمون عمده ی کارهای او هم افشای نابرابری ها، حرمان ها، فواصل خونین طبقاتی، و ستیزه با این ناروایی ها و آرزوی عدالت اجتماعی است. تکیه ی او بر این خط به این دلیل بود که خود در دانشکده ی زندگی معنای نابرابری را تجربه و عمیقا شناخته و این نکته را به خوبی درک کرده بود که آزادی و عدالت اجتماعی لازم و ملزوم یکدیگرند و وجود هر یک مستلزم وجود دیگری است. او به عنوان یک مبارز راه آزادی به خوبی دریافته بود که بدون برابری، آزادی حرف مفت است. بدون عدالت اجتماعی دموکراسی حرف مفت است و در فقدان عدالت اجتماعی گفتگو از آزادی عوامفریبانه است و به این دلیل دغدغه او در کار نویسندگی در درجه ی اول عدالت اجتماعی و ستیز با فقر و حرمان و استثمار بود.
سومین ویژگی علی اشرف درویشیان این است که کار درویشیان بومی است و این مزیت اوست….
و آخرین نکته، چهارمین نکته، شخصیت فردی خود علی اشرف بود. اگر چه خودش هم مثل آثارش ساده و فاقد تکلف بود. شخصیتی زلال و ساده.”
کانون نویسندگان ایران در بیانیهای که انتشار داد، تاکیید نمود:
“علی اشرف درویشیان، قلم فرودستان و زبان کودکان رنج و کار و عضو برجستهی کانون نویسندگان ایران، روز چهارم آبان درگذشت. او که نزدیک به نیم قرن پژواک صدای بیصدایان و تصویرگر سیمای بیچهرهگان بود، در حالی برای همیشه چشمهای نگرانش را برهم نهاد که رویای زیبا کردن جهان، این جان مایه ی بی بدیل قلم او، همچنان به تحقق نپیوسته است؛ با این همه، شعلهی فروزان آرمان ها و آرزوهایش، که خود در پراکندن آن بسیار سهم داشت، تابناک است و بر راه همه ی جویندگان شادی و آزادی نور میافشاند. آنچه او کرد و آنچه بر جا نهاد، نشان و میراث نویسندهای است که هیچگاه به تایید ستم و سیاهی برنخاست؛ حاشا که همواره بر آن شورید و زبان اعتراض گشود، هیچگاه و به هیچ بهانهای بر سفرهی صاحبان قدرت ننشست؛ زیرا که آن را “خونین” میدانست. همین بود که سالها زندان و فشار و آزار نصیبش کردند. سال ها حبس و شکنجه و آزار در زندان های رژیم شاه و سالها تعقیب و احضار و فشار در رژیم کنونی تاوان سرفرازی و حفظ شرافت قلمش بود؛ قلمی که با آفرینش دهها کتاب طی نیم قرن صدها هزار خواننده و محبوبیتی کمنظیر داشته است.”
انجمن قلم ایران در تبعید در بیانیه خود گفت
“علی اشرف درویشیان عضو برجسته ویار دیرینۀ کانون نویسندگان ایران ، جهان ما را ترک کرد و داغ سترگی بر دلِ همۀ ما نهاد.او در زمانِ عمرسرشار از تلاش فرهنگی اش یادگارهای گرانقدری برای ما به جای نهاد، از بیستون و آبشوران گرفته تا ابرِ سیاه چشم وسال های ابری . مجموعۀ بیست جلدی فرهنگ افسانه های ایرانی از کارهای ماندنی اوست.”
“او زمانی که نویسنگان را به میهمانی بر سر سفرۀ حکومتِ جهل و جنون و جنایت به کیش دعوت کرده بودند گفت : « من سرِ سفرۀ خون نمی نشینم»
همراه و همدم و همگامِ مردم بود و سخنگوی شریِف و ارجمندِ رنج و رزمِ اهل قلم . در مبارزه و رویارویی علیه آزادی کُشی و سانسور قدمی پای پس ننهاد و دراین راه سال های درازی از عمرِ شریف اش را در بند گذراند. یاورِ ستمدیگان و سرکوفتگان بود و برای آنان می نوشت ، از آنان بود و دل در گرو عشق اشان داشت.”
جمعی از شاعران و نویسندگان ایران در تبعید بیانبه ای در خاموشی علی اشرف درویشیان انتشار دادند و نوشتند:
“علی اشرف درویشیان، نویسنده مردم زحمتکش و ستمدیده، عضو بزرگ کانون نویسندگان ایران خاموشی گرفت. صدای او اما در داستانها و آثاری که از خود برای ما به یادگار گذاشته هرگز خاموشی نخواهد گرفت. او از همان آغاز کار نوشتن، کوشید با تجربهای که از زندگی کردن با مردم محروم در بیغولههای فقر به دست آورده بود تصویرگر سیمای زندگی تلخ آنان در داستانهایش باشد. واقعیت گرائی در کار درویشیان که آمیزهای از طنز تلخ و نگاههای هوشیارانه او را در خود دارد، به داستانهای او ویژگیهای منحصر به فردی داده که هر نگاه تیزبین و علاقمند به کارهای داستانی را به سمت خود میکشاند. او به مدد تصویرهای زندهای که از زندگی با مردم در حافظه داشت و از آشنائی دقیقاش از فرهنگ آنان و گونههای گفتگویشان باهم، آنگاه که از رنج و بیعدالتیهای حاکم بر زندگیشان حرف میزنند، داستانهایی آفرید که هرکدام از آنها میتواند زمینههایی ناب برای جامعه شناختی از این بخش مردم محروم ما باشد. این تجربه به آسانی حاصل نمیشود جز آن که خود بخشی از آن جمعیت عظیم باشی. داستانهای درویشیان نه تنها شرح درد و رنجهای مردم زحمتکش جامعه ما، به ویژه در شهر و روستاهایی که خود از نزدیک شاهد رنجهای آنها بوده، بلکه منشور دفاع از حقوق این مردم ستمدیده نیز هست. برای نمونه داستان کوتاه “هتاو” از کتاب مجموعه داستانهای “از این ولایت” که در ابتدای دهه پنجاه نوشته است. این داستان روایت مرگ دختر کوچکی است به نام “هتاو” که به دلیل فقر خانواده مجبور به ازدواج با پسری شده است. هتاو بعد از آن شبی که داماد به زور با او همخوابه میشود، میمیرد. …..
سیمای زندگی مردمانی که در داستانهای او آمده به آسانی در داستان ساخته نمیشود. باید با آنها تجربه زیستی داشته باشی و در کنار آبشوران ها که جز بوی گند و کثافت از آنها برنمی خیزد، سینه خیز رفتنهای آنان را نیز برای ایستادن از نزدیک دیده باشی تا بتوانی تصویرگر آنان در”سالهای ابری” باشی. …..”
عباس سماکار شاعر و نویسنده کمونیست در سوگوارۀ سایه های دل، در اندوه درگذشت علی اشرف جان درویشیان ما نوشت
“علی اشرف نازنین ما کنار پنجرۀ قصه نشسته است و خیره نگاه می کند به تصویر روزگارِ شکوهمندی که در دل و جانش خلیده ست. نگاه می کند به دوردستِ سرزمینی که زیستن زیر آسمان بلند آبی آن بازخواست ندارد. به جائی که آب چشمه هاش به زلالی نگاهِ اعماق جان او ست، مثل سایۀ بی رنگش که کنارش نشسته است، و تا ما صدایش می کنیم، از دیده محو می شود.ـ
علی اشرف نازنین ما، کنار پنجرۀ گشوده به قصه های دل، پنجرۀ قصۀ پس کوچه ها در نیمه شبِ بیخوابِ میهنش، قصه های بی تابیِ سرزمینِ سخت، قصۀ یاران محروم زحمت و کار و قصۀ شب ها و شکنجه و پایداری در سلول، نشسته است و خیره نگاه می کند به افق گستردۀ سرزمینی که در آن به هیچ دری قفل نمی زنند، انسان پشت دیوارهای شیشه اش زندگی می کند و چیزی غریبه و پنهان در آن یافت نمی شود. نگاه می کند به سرزمین شاد بچه های پاپتیِ کوچه های تنگ کرمانشاه، به سرزمینی که در آن، کسی، کسی را به مزدوری نمیگیرد، انسان از طبیعت و ازخود بیگانه نیست، حیوان از او آسیب نمی بیند و برای سیرماندنِ شکم به کشتن نیازی نیست.ـ
علی اشرف کنار سایه اش لب پنجرۀ قصۀ آرزوهای دور و درازِ ما نشسته است و ما را از پنجره نگاه می کند و همین که برمی گردیم و نگاهش می کنیم از دیده محو می شود.ـ
علی اشرف، ولی باز، همانجا، کنار سایۀ مهربانش، لب پنجرۀ قصۀ دل و جان ما نشسته است. ”
متن کامل نشریه کار شماره ۷۵۳ در فرمت پی دی اف
نظرات شما