مجموعه مقالاتی درباره شرکت واحد اتوبوسرانی

فهرست:

اعتصاب کارگران شرکت واحد کاستی‌ها ، تجارب و راه کارها

– جنبش طبقاتی کارگران و دگم‌هائی که سائیده می‌شوند

آیا تضمینی بر ادامه کاری سندیکای کارگران شرکت واحد هست؟

– جنبش طبقاتی کارگران در گذار از یک تند پیچ

دو سالگی سندیکای کارگران شرکت نیشکر هفت تپه و چشم‌انداز فعالیت سندیکایی

– نقد فعالیت‌های علنی سندیکائی و کنکاش پیرامون تشکل‌های کارگری

زنده باد استقلال طبقاتی کارگران!      

– زنده باد مبارزات سندیکای کارگران شرکت واحد!

اعتصاب کارگران شرکت واحد کاستی‌ها ، تجارب و راه کارها

پیش از پرداختن به اعتصاب اخیر کارگران شرکت واحد، بی مناسبت نیست اگر به پروسه شکل گیری یا احیای سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه، ولو به اختصار نگاهی بیافکنیم.

اگر چه رژیم جمهوری اسلامی از همان ماه‌های اولیه روی کار آمدن خود به سرکوب و قلع و قمع تشکل های کارگری پرداخت اما کارگران هیچ گاه از کوشش برای ایجاد تشکل های واقعی خود باز نایستادند. بعد از باز شدن پای سازمان بین‌المللی کار به جمهوری اسلامی در سال ۸۱، بر تلاش کارگران برای ایجاد تشکل‌های مستقل کارگری و کسب حق ایجاد تشکل، به نحو محسوسی افزوده شد. با نهائی شدن توافقات آی ال او با وزارت کار دولت “اصلاحات” در اوائل سال ۸۲، دامنه این کوشش‌ها و ره جوئی‌ها بازهم افزایش یافت. گرایشی در درون جنبش کارگری که دستور کارش ایجاد یا احیای سندیکاهای کارگری بود و آن را به نحوی از انحاء تابع این رویدادها می‌ساخت و به آن گره می‌زد و بعضا به توهماتی نسبت به وزارت کار و سایر نهادهای دولتی نیز آلوده بود، بعد از پایان کار “اصلاحات” و سپری کردن یک دوره جنگ و جدال که با ذوب بخش‌هائی از یخ توهم نیز توأم بود، به تجربه دریافت که نباید در انتظار یاری و مساعدت مقامات و نهادهای دولتی بنشیند تا ایشان به رفع ممنوعیت از تشکل های مستقل کارگری از جمله تشکیل سندیکا اقدام نمایند و برای آن مجوز صادر کنند. پروسه ایجاد سندیکا و یا تشکل های مستقل کارگری در جمهوری اسلامی از این کانال طی شدنی نیست، بلکه تشکل مستقل کارگری و سندیکای کارگری را باید به نیروی خود کارگران بنا نهاد و کارگران شرکت واحد نیز نهایتا چنین کردند. کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه که کار طولانی مدتی را جهت تشکیل سندیکای خود آغاز کرده بودند، چند روز قبل از برگزاری نخستین مجمع عمومی و اعلام موجودیت سندیکای خود، در تاریخ ۸۴/۲/۱۹ مورد یورش وحشیانه و ضرب و شتم اوباشان و چماق داران شوراهای اسلامی و خانه کارگر قرار گرفتند. خانه کارگر و شوارهای اسلامی کار، با این اقدام آشکارا جنایتکارانه، بار دیگر ماهیت کثیف و ارتجاعی خود را به مثابه ابزاری در دست ارتجاع حاکم جهت سرکوب کارگران به نمایش گذاشتند. اینان البته دل پری از دست کارگران و فعالان کارگری از جمله فعالان سندیکائی داشتند. کارگران در مراسم نمایشی خانه کارگر به مناسبت اول ماه مه در ورزشگاه آزادی که در واقع امر مراسم تبلیغات انتخاباتی به نفع رفسنجانی، بود حسابی درخشیدند و با هو کردن دست جمعی مزدوران و سر دادن شعارهائی علیه خانه کارگر، علیه شوراهای اسلامی، علیه رفسنجانی و علیه سرمایه‌داران و همچنین با طرح مطالبات خود، نقشه های محجوب و صادقی را نقش بر آب کردند و این مراسم نمایشی را به ضد خود، تبدیل ساختند. بدین وسیله کارگران، به اعتراف مزدوران خانه کارگر نه فقط بر شقیقه خانه کارگر شلیک کردند، بلکه تودهنی محکمی به سرکرده آن‌ها رفسنجانی مرتجع نیز زدند. در هر حال یورش ددمنشانه به محل تجمع کارگران شرکت واحد و چاقوکشی اوباشان علیه کارگران و حتا بریدن زبان اسانلو رئیس هیئت مدیره سندیکا، هیچ کدام نتوانست در عزم کارگران به تشکیل سندیکای خود خللی وارد سازد. سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه، با حضور صدها کارگر در همان نخستین مجمع عمومی خود که روز ۸۴/۲/۲٣ در خیابان و در برابر محلی که به اشغال نیروهای سرکوب و انتظامی درآمده بود برگزار شد، عملا موجودیت یافت. پاسخ صریح جمهوری اسلامی به کوشش‌های بعدی کارگران برای به رسمیت شناختن سندیکا، رسیدگی به سایر خواست‌ها و احقاق حقوق کارگران، چیزی جز ارعاب و احضار پی در پی فعالان کارگری به دفتر حراست، تهدید و اخراج، بازداشت، جا به جائی و انتقال فعالان کارگری به مناطق دوردست، قطع برخی از دریافتی‌ها و اضافه کاری‌ها و امثال آن نبود.

ماحصل مبارزه و رو در روئی هر روزه با کارفرما و عوامل و ارگآن‌های رنگارنگ رژیم، کارگران شرکت واحد را بیش از پیش به ضرورت اتخاذ شیوه‌های مثمر ثمرتر مبارزه می‌کشاند. این که حق گرفتنی است و نه دادنی و این که برای گرفتن حق نباید هراسی به دل راه داد، در اطلاعیه‌ها و مطالبی که از سوی سندیکا و رانندگان مناطق مختلف انتشار می‌یافت، مدام پر رنگ‌تر می‌شد. در عین حال سندیکای کارگران شرکت واحد با به کار بستن دو ابتکار عمل و اقدام اعتراضی ساده اما بسیار جالب، مسئله کارگران شرکت واحد را در ابعاد وسیعی به میان مردم  برد. کارگران با اقدام سمبلیک روشن کردن چراغ اتوبوس ها و نگرفتن بلیط از مسافرین، توانستند همدردی و حمایت معنوی بخش بزرگی از اقشار مردم زحمتکش تهران را جلب کنند تا بر زمینه آن، اقدامات بعدی خود را بارور سازند.

معهذا رژیم و عمال رنگارنگ آن نیز بیکار ننشسته بودند، رژیم نه تنها هیچیک از خواست‌های کارگران را برآورده نساخت، و نه تنها از بازگشت به کار کارگران اخراجی امتناع کرد، بلکه در عین دادن یک مشت وعده های توخالی و سرخرمن بر شدت فشار بر کارگران افزود و علاوه بر آن حتا با پخش شایعات و دروغ پردازی کوشش نمود وحدت کارگران را درهم بشکند و روحیه آن‌ها را تضعیف کند.

وقتی که سندیکای کارگران شرکت واحد گزارشی از پروسه مذاکرات خود با مدیریت شرکت واحد و مقامات و نهادهای دولتی را انتشار داد و وعده‌های دروغین و تلاش‌های مذبوحانه آنان را برملا ساخت، و هشدار داد چنان چه به خواست کارگران رسیدگی نشود، به اعتصاب روی خواهد آورد، جریان رو در روئی کارگران با مدیریت شرکت واحد را عملا وارد فاز جدیدی ساخت. رژیم جمهوری اسلامی نیز فورا دست به کار شد و روز یکم دی ماه ۸ تن از فعالین سندیکای کارگران را به اتهام تشکیل سندیکا و برپائی اعتصاب دستگیر و روانه زندان ساخت. در اعتراض به دستگیری اعضای هیئت مدیره و با خواست آزادی آن‌ها، کارگران روز ۴ دی ماه دست به اعتصاب زدند. هزاران کارگر شرکت واحد از بامداد روز یکشنبه دست از کار کشیدند و با تجمع در مناطق ده گانه تهران، امر ترافیک در مرکز شهر و خیابآن‌های اصلی تهران عملا مختل شد. جمهوری اسلامی در هراس از گسترش اعتصاب کارگران شرکت واحد در پایتختی که مردم زحمتکش آن هر آینه ممکن بود دست به اعتراض و شورش بزنند و علائمی دال بر حمایت خود از کارگران نیز نشان داده بودند، با دست پاچگی و سراسیمگی ویژه‌ای سعی کرد هر چه زودتر مسئله را فیصله دهد.

با آزادی اعضای دستگیر شده به جز منصور اسانلو رئیس هیئت مدیره سندیکا، و اعزام فوری قالیباف شهردار تهران به جمع اعتصاب کنندگان که نام برده نیز وعده داد ظرف سه هفته به خواست‌های کارگران رسیدگی نموده و اسانلو را آزاد کند، سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه نیز پایان اعتصاب را اعلام نمود. سندیکای کارگران شرکت واحد،  با کار آگاه گرانه و سازماندهی شده، اعتصاب ۴ دی را تدارک دیده و توانسته بود بخش زیادی از کارگران را بسیج نماید و کارفرما و حامیان آن را غافلگیر کند، اما متاسفانه در برابر وعده‌های رژیم و عوامل آن عجولانه عقب نشست. سندیکای کارگران شرکت واحد که نیروی عظیم کارگران را پشت سر خود داشت، با ایستادگی و مقاومت بیشتر چه بسا می‌توانست مسئولین شرکت واحد و دولت را به عقب نشینی وادار نموده و پاره‌ای از مطالبات خود را نیز متحقق سازد، اما با اعلام فوری ختم اعتصاب نه تنها یک موقعیت مناسب را از کف داد بلکه اردوی مقابل نیز فرصت یافت تا خود را برای مقابله با کارگران و یک سرکوب تدارک دیده شده، آماده سازد.

سندیکای شرکت واحد البته بلافاصله به دروغ‌ها و وعده‌های توخالی شهردار تهران و سایر مسئولین مربوطه و نهادهای دولتی پی برد و براین پایه دوباره به اعتصاب روی آورد. سندیکای کارگران شرکت واحد با صدور فراخوانی در ۸۴/۱۱/۴، از تمامی کارگران شیفت صبح و عصر مناطق ده گانه تهران خواست تا از اول صبح روز ۸۴/۱۱/۸ دست از کار بکشند و با تجمع در مناطق ده گانه، تا آزادی منصور اسانلو، به رسمیت شناختن سندیکا و انعقاد پیمان دست جمعی به اعتصاب ادامه دهند.

با انتشار فراخوان اعتصاب، رژیم ضد کارگری جمهوری اسلامی رهبران و فعالین سندیکا را بیش از پیش تحت فشار گذاشت و بلافاصله شش تن از اعضای هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد را بازداشت و روانه زندان و بقیه آن‌ها را به دادگاه احضار نمود.

جمهوری اسلامی که از تصمیم کارگران به اعتصاب به شدت به وحشت افتاده بود، تمامی تلاش‌های مذبوحانه خود را برای لغو تصمیم کارگران و اعتصاب به کار بست.

به انتشار اطلاعیه‌های مجعول و لجن پراکنی علیه کارگران پرداخت، کارگران را یک عده “خرابکار” و “ضدانقلاب” خواند، مزدوران خود در خانه کارگر و شوارهای اسلامی را به میدان فرستاد تا علیه سندیکا سمپاشی کنند و بگویند اعتصابی در کار نیست. یورش‌های شبانه به خانه کارگران، ضرب و شتم اعضای خانواده کارگران و بازداشت‌ها و دستگیری‌های وسیع را سازمان داد. دست به گروگان گیری زد و فضای رعب و وحشت ایجاد کرد. به نیرنگ‌های مختلف برای ایجاد نفاق و دودستگی در میان کارگران متوسل شد و در کنار اینها بازهم وعده‌های تو خالی!

اما هیچیک از این اقدامات وحشیانه و عوامفریبانه کارساز نیفتاد. کارگران و اعضای هیئت مدیره و فعالان سندیکا، هوشیارانه و استوار بر سر تصمیم خود ایستادند  و بارها شجاعانه اعلام  و تاکید کردند که از تهدید و زندان هراسی ندارند و تا آخرین نفس و آخرین قطره خون برای کسب حقوق و تحقق مطالبات خود به مبارزه ادامه خواهند داد.

اما رژیم ضدکارگری جمهوری اسلامی در فاصله دو اعتصاب خود را از هر لحاظ برای مقابله جدی با کارگران و خنثا ساختن اثرات اعتصاب کارگران آماده ساخته بود. مناطق ده گانه تهران یعنی محل تجمع کارگران را پیش از شروع اعتصاب به اشغال خود در آورده و انبوهی از نیروهای گارد ویژه و دیگر نیروهای سرکوب و مزدوران امنیتی خود را در این مناطق مستقر ساخته بود. نیروهای امنیتی و حراست شرکت واحد با همکاری خانه کارگر در سطح وسیعی فعالان کارگری را شناسائی و دستگیر نموده و از همان جا روانه زندان کردند. با آغاز اعتصاب و تجمع کارگران، یورش وحشیانه نیروهای سرکوبگر به صفوف کارگران آغاز شد. با پرتاپ گاز اشک آور به میان کارگران، ضرب و شتم کارگران، دستگیری‌های وسیع و انتقال بیش از ۱۲۰۰ تن از کارگران به زندان از طریق اتوبوس‌ها و مینی بوس‌هائی که از قبل در محل آماده بود، کارگران را سرکوب و اعتصاب را درهم شکستند. افزون بر این،  به رغم زندانی شدن این تعداد کثیر از کارگران، جمهوری اسلامی برای پر کردن جای خالی آنان نیز تدارک دیده بود و توانست نیروی جایگزین دستگیرشدگان را از جمله از میان نیروهای بسیج، سپاه و سایر مزدوران خود تامین و اثرات اعتصاب یا غیبت کارگران شرکت واحد را نیز خنثا کند!

هم اکنون کارگران بازداشتی، فعالین و رهبران سندیکا را از همه سو تحت فشار گذاشته‌اند. بی آن که اخراج دست جمعی کارگران را اعلام کرده باشند، از بازگشت به کار کارگران پس از آزادی از زندان ممانعت به عمل آمده است. سندیکای کارگران کماکان غیرقانونی خوانده شده است. کارگران شرکت واحد پس از چند ماه درگیری مداوم با مسئولین شرکت و حامیان آن‌ها، نه تنها به خواست‌های پیشین خود نرسیدند، بلکه خواست آزادی تمام دستگیر شدگان و خواست بازگشت به کار و تضمین شغلی کارگران نیز به  خواست‌های پیشین آنان افزوده شده است.

معهذا باید بر این مسئله تاکید نمود که مجموعه این رویدادها به هیچ وجه نه از اهمیت عظیم  و جایگاه بسیار مهم اعتصاب کارگران شرکت واحد در جنبش کارگری می‌کاهد و نه نفی کننده تجارب بسیار مهم حاصله، به ویژه راه کارهایی است که این اعتصاب فرا روی جنبش کارگری و فعالان کارگری قرار می‌دهد.

قبل از هر چیز روحیه اتحاد و همبستگی کارگری به ویژه روحیه رزمندگی که کارگران شرکت واحد و فعالان سندیکای آن‌ها، در این اعتصاب و رو در روئی از خود به نمایش گذاشتند، بسیار بالا، کم نظیر و درخور ستایش است. سازماندهی یک اعتصاب بزرگ چند هزار نفره، ابتکار و توانائی کارگران در جلب حمایت سایر اقشار مردم، ورود گسترده اعضای خانواده کارگران به صحنه مبارزه، گستردگی ابعاد و دامنه دستگیری‌ها و ارعاب‌ها و به رغم آن مقاومت و اصرار رهبران و فعالان سندیکا به ادامه مبارزه و پی گیری مطالبات کارگران، توانائی و پشتکار آنان در برقراری تماس‌ها و پوشش دادن رسانه‌های خبری علی رغم تمامی محدودیت ها، ورود دهها و صدها فعال سندیکائی به صحنه که با دستگیری هر عضو هیئت مدیره یا فعال سندیکائی، بلافاصله اعضای فعال دیگری جای آن‌ها را پر کرده و امر مبارزه را پیش می‌بردند، اینها نکاتی است که جنبش کارگری ایران لااقل در بیست سال گذشته و در این ابعاد شاهد آن نبوده است. اعتصاب کارگران شرکت واحد مستقل از نتایج آن، به عنوان یک نقطه درخشان و فرازی جدید در تاریخ  جنبش کارگری ایران ثبت خواهد شد.

اعتصاب کارگران شرکت واحد، به دورانی که برخی از کارگران این بخش هنوز بر این باور بودند که ممکن است وزارت کار و سایر نهادهای رژیم در برپائی تشکل سندیکائی به آن‌ها یاری کنند و سندیکای آن‌ها را به رسمیت بشناسند، خاتمه داد. کارگران شرکت واحد امروز به تجربه دریافته‌اند، مراجعه به وزارت کار و مقامات و نهادهای دولتی بدین منظور بی فایده است. جریان مبارزه و اعتصابات کارگران شرکت واحد، مکررا این موضوع را به اثبات رساند که به هیچ عنوان نباید به وعده‌های قلابی نهادها و سران رژیم اعتماد کنند. آنان باید تنها و تنها روی نیروی خود حساب کنند و تشکلی را که به نیروی خود ساخته‌اند، با نیروی اتحاد خود، با استمرار فعالیت و مبارزه خود و با جلب حمایت سایر کارگران  حفظ نمایند. کوشش‌های دو سه ساله اخیر کارگران شرکت واحد برای برپائی سندیکای خود، پس از افت و خیزها و مبارزه‌ای پرفراز و نشیب، سرانجام به بار نشسته است. اعتصاب کارگران شرکت واحد به روشنی نشان داد که کارگران این بخش، چه از نظر آگاهی و چه از نظر تشکل یابی، نه تنها در جایگاه دو سال قبل نیستند و نه فقط به اندازه دو سال، بلکه در این دو سال به اندازه دو دهه پیشرفت داشته‌اند. پروسه فعالیت‌ها و مبارزات کارگران در طی این دوره با رشد چشمگیر آگاهی طبقاتی کارگران، رشد همبستگی و تشکل در صفوف آن‌ها همراه بوده است. کارگران شرکت واحد امروز به تجربه دریافته‌اند که رژیم جمهوری اسلامی با هر تشکل واقعی و مستقل کارگری ولو چنین تشکلی بخواهد صرفا برای خواست‌های صنفی و اقتصادی کارگران هم فعالیت و مبارزه نماید، مخالف است و آن را برنمی‌تابد.

اعتصاب کارگران شرکت واحد بار دیگر بر این واقعیت صحه گذاشت که در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، دیوار چینی میان مبارزه و خواست سیاسی و مبارزه و خواست صنفی و اقتصادی وجود ندارد. بنا به خصلت ارتجاعی و ساختار ضد دمکراتیک جمهوری اسلامی، هر مبارزه صنفی و طرح هر مطالبه اقتصادی به فوریت می‌تواند به یک مبارزه سیاسی و طرح مطالبات سیاسی فرا بروید. جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام سیاسی سرکوب‌گر، مخالف آزادی‌های سیاسی است و حق هیچ گونه اعتصاب و اعتراضی را به رسمیت نمی‌شناسد. همین که کارگران برای صنفی‌ترین مطالبات خود، دست به اعتصاب و اعتراض بزنند، معیارهای قانونی رژیم را زیر سئوال برده‌اند. در این جاست که دولت به عنوان نماینده کل طبقه سرمایه دار به مقابله با کارگران بر می‌خیزد. و این چیزی جز یک مبارزه سیاسی نیست. از این گذشته حق تشکل و داشتن سندیکا، اصولا یک مطالبه سیاسی است هر چند این تشکل بخواهد، تنها به طرح خواست‌های صنفی و اقتصادی کارگران بپردازد. بنابراین نباید براین تصور واهی دامن زد که گویا اگر که کارگران صرفا تشکل صنفی ایجاد کنند و از طرح خواست‌های سیاسی امتناع و دوری کنند، رژیم جمهوری اسلامی هم تشکل صنفی آن‌ها را به رسمیت می شناسد و دست به سرکوب فعالیت‌ها و مبارزات کارگران نمی‌زند. کما این که شاهد بودیم باوجود آن که فعالان سندیکای کارگران شرکت واحد، بارها اعلام کردند، تشکل آن‌ها یک تشکل صنفی است و مطالبات آن‌ها نیز صرفا مطالبات صنفی و اقتصادی است، اما این موضوع هیچ تغییری در ماهیت سرکوب‌گرانه جمهوری اسلامی ایجاد نکرد و ذره‌ای از ابعاد اقدامات پلیسی و خشونت آمیز دولت علیه کارگران نکاست.

 دو نیاز حیاتی پیشرفت جنبش کارگری

اعتصاب کارگران شرکت واحد یک اعتصاب سازماندهی شده بزرگ و بی مانند بود که جنبش کارگری لااقل در دو دهه اخیر چنین اعتصابی را به خود ندیده است. نفس چنین اعتصابی، جنبش کارگری را در کلیت خود گام دیگری به جلو سوق داد. جلوتر رفتن جنبش کارگری به فرض ثابت گرفتن فاکتورهای دیگر، در گرو تامین دو نیاز حیاتی جنبش کارگری است.

از مهم ترین نکات مثبت اعتصاب کارگران شرکت واحد، یکی این بود که سندیکای مستقل کارگران شرکت واحد توانسته بود توده وسیع کارگران را بسیج نموده و به عرصه مبارزه بکشاند. کارگران شرکت واحد همچنین توانستند حمایت معنوی بسیاری از کارگران و اقشار مردم زحمتکش تهران را نیز به خود جلب کنند. از سوی دیگر کارگران پیشرو متشکل در کارخانه ها و تشکل‌های مختلف کارگری با صدور اطلاعیه‌ها و بیانیه‌های متعددی به حمایت از اعتصاب و مطالبات کارگران شرکت واحد برخاستند. تشکل‌های مختلف و متعدد دانشجوئی، کانون نویسندگان ایران، سازمان‌ها و احزاب سیاسی چپ رادیکال و برخی رادیوها نیز از اعتصاب و مطالبات کارگران شرکت واحد حمایت کردند. در سطح بین‌المللی نیز بسیاری از اتحادیه‌های کارگری، احزاب و سازمان‌های چپ و دمکراتیک از کارگران شرکت واحد و مطالبات آنان پشتیبانی کردند. این اقدامات حمایت آمیز اگرچه بسیار به جا، ضروری، مفید و برای اعتصاب کنندگان دلگرم کننده بود، اما برای پیشرفت جنبش کارگری به هیچ وجه کافی نبود و کافی نیست. صدور اطلاعیه و بیانیه حمایت آمیز هیچ گونه فشار و یا اجباری برای رژیم  فرضا جهت پاسخ دادن به مطالبات کارگران ایجاد نمی‌کند و تاثیر قاطعی در این زمینه برجای نمی‌گذارد. تنها ممکن است رژیم جمهوری اسلامی از لحاظ سیاسی اندکی تحت فشار قرار بگیرد. مادام که حمایت‌های معنوی و کاغذی به یک حمایت مادی از طریق سازماندهی اعتصاب در سایر بخش‌ها و واحدهای تولیدی فرا نروید، رژیم جمهوری اسلامی هم می‌تواند فشار سیاسی را تحمل کند و از تحقق مطالبات کارگران طفره رود. اما اگر اعتصاب کارگران شرکت واحد را یک سلسله اعتصابات دیگر فرضا در ایران خودرو، در ماشین سازی، در نفت، در برق و امثال آن تکمیل کند، اینجا دیگر جمهوری اسلامی نمی‌تواند از کنار آن بی اعتنا بگذرد. یا باید به خواست کارگران گردن بگذارد، که این، یعنی پیروزی کارگران و پیشرفت گام به گام جنبش کارگری، یا سرکوب کارگران را پیشه کند. اما سرکوب کارگران در مقیاس سراسری اولا آنقدرها هم آسان نیست، ثانیا اگر جمهوری اسلامی چنین کند به ناگزیر از این طریق بحران سیاسی در یک بخش و کارخانه را به عرصه تمام جامعه می کشاند و زمینه را برای ورود به مراحل عالی تر مبارزه و یک اعتصاب عمومی سیاسی فراهم می‌سازد که این هم به نفع پیشرفت جنبش کارگری است.

نیاز حیاتی دیگر جنبش کارگری در لحظه کنونی، داشتن یک صندوق اعتصاب است.

اعتصاب کارگران شرکت واحد، به ویژه جلوگیری از بازگشت به کار کارگران، بسیاری از کارگران و اعضای خانواده آن‌ها را با مشکلات عدیده مالی و معیشتی روبرو ساخت.

صرف نظر از مخارج آب و برق و اجاره خانه و امثال آن که سر موقع باید پرداخت شود، برخی خانواده‌های کارگری حتا از تامین حداقل مواد خوراکی نیز عاجز شدند.

هر اعتصاب کارگری چنان چه مدتی به درازا بکشد عواقب و فشارهای متعدد اقتصادی و معیشتی برای کارگران به دنبال دارد. هر اعتصابی می‌تواند اخراج و بیکاری شماری از کارگران را در پی داشته باشد. کارگری که اخراج می‌شود یا کارگر اعتصابی که دستمزدش را نگرفته است، در هر حال باید نیازهای زندگی‌اش را تامین کند و قبل از هر چیز نمی‌تواند گرسنه بماند و باید شکم خود و اعضای خانواده‌اش را سیر کند. شرایط واقعی مبارزه و رودرروئی با کارفرما بدین گونه است، یا باید اعتصاب را بشکند و به شرایط خفت بار کارفرما تن دهد و برای دریافت دستمزد، دوباره  کار را آغاز کند و یا برای تداوم اعتصاب و تضمین پیروزی آن، باید از یک منبع مالی مورد اعتماد و متعلق به خود کارگران یعنی از محل صندوق اعتصاب تامین شود. کارگران ایران از این منبع مالی محروم‌اند و این محرومیت تاکنون نیز لطمات جبران ناپذیری بر مبارزات آن‌ها و بر جنبش کارگری وارد ساخته و یکی از موانع پیشرفت آن بوده است. بنابراین ایجاد صندوق اعتصاب یکی از نیازهای حیاتی جنبش کارگری در لحظه کنونی است. ایجاد صندوق اعتصاب یکی از مبرم ترین مسائل عملی است که هر فعال کارگری و هر نیروی سوسیالیست مدافع طبقه کارگر باید برای ایجاد آن تلاش کند. یک صندوق اعتصاب نیرومند و فراگیر به معنای فرا رفتن از چارچوب‌های فردی، محفلی و گروهی که به این یا آن کارخانه و بخش تولیدی و خدماتی محدود نشود و تمام کارگران و بخش های کارگری را زیر پوشش خود قرار دهد و بتواند نقش فعالی در زائل سازی دغدغه های کارگر اعتصابی ایفا کند، از ملزومات پیشرفت جنبش کارگری در لحظه کنونی است.

 یک جمع بست کوتاه

با اعتصاب کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی، جنبش کارگری گام بلند دیگری به جلو برداشت. اعتصاب کارگران شرکت واحد البته با کاستی های ناشی از اشتباهات ناخود آگاه سندیکای کارگران شرکت واحد که گاه از عدم احاطه بر شرایط و عدم شناخت دقیق از توازن قوا در یک لحظه مبارزاتی ناشی می شود، همراه بود. اما این کاستی ها در برابر تجارب و دستاوردها و به ویژه در برابر عظمت اقدامات متحدانه کارگران شرکت واحد و در برابر روحیه عالی همبستگی و رزمندگی کارگران و فعالان سندیکا و بالاخره در برابر سازماندهی یک اعتصاب بزرگ چند هزار نفره که تاثیرات آگاهی دهنده‌ای بر کل جامعه برجای گذاشت، قطعا بسیار ناچیز است. جمهوری اسلامی- صرف نظر از ماهیت ضد دمکراتیک آن- البته نمی‌توانست با خواست کارگران موافقت کند و سندیکای مستقل کارگران را به رسمیت بشناسد. به این دلیل ساده که اگر چنین می‌کرد، در عمل انبوهی از کارگران دیگر بخش‌های کارگری را نیز به برپائی تشکل‌های مستقل خود ترغیب می‌کرد و راه را برای مبارزات کارگران در ابعادی وسیع‌تر و گسترده‌تر می گشود!

با اعتصاب کارگران شرکت واحد، گرچه این اعتصاب سرکوب شد و کارگران به خواست‌های خود نرسیدند، اما دور جدید مبارزات کارگری و اعتلاء جنبش کارگری که از سقز آغاز شده بود، در تهران وارد فاز و مرحله نوینی گردید. این یک مرحله گذار از حرکت‌های کوچک به لحاظ کمی و عمدتا بیرون از محیط کار، به اقدامات بزرگ و توده‌ای در مقیاس چند هزار نفره است. اعتصاب کارگران شرکت واحد و پی گیری آنان برای ایجاد سندیکای مستقل خود و حمایت سایر تشکل‌ها و جمع‌های کارگری از این اعتصاب، به روشنی حاکی از رشد و ارتقاء آگاهی طبقاتی کارگران و به مفهوم آن است که کارگران بیش از پیش به منافع طبقاتی خود به عنوان یک طبقه با اهداف و منافعی مستقل از سایر طبقات پی می‌برند.

پیشرفت بیشتر جنبش طبقاتی کارگران در گرو برداشتن گام‌های عملی و مشخص است. اعتصاب کارگری در هر بخش باید از طریق اعتصاب در سایر بخش‌های کارگری مورد حمایت قرار بگیرد. بدون پشتوانه مالی، کارگران  نمی‌توانند اعتصابات  دراز مدت و موثری را سازمان دهند. لذا صندوق اعتصاب یک نیاز مبرم پیشرفت جنبش کارگری در لحظه کنونی است.

اگر این دو نیاز مهم و مبرم جنبش کارگری پاسخ مثبت بگیرد، کارگران مبارز ایران که از هم اکنون نیز از طریق سازمان یابی و ایجاد تشکل‌های مستقل خود، حضور فعال سیاسی خویش را به پهنه جامعه کشانده‌اند و از این ظرفیت برخوردارند تا نقش بی همتای خود را در تحولات آینده جامعه ایفا کنند، گام دیگری به پیش برای ایفای این نقش تعیین کننده و انجام رسالت تاریخی خود برداشته‌اند.

جنبش طبقاتی کارگران و دگم‌هائی که سائیده می‌شوند

جنبش کارگری ایران که با مراسم اول ماه مه سقز (در سال ۸۳) عملا وارد دوره جدیدی شد، بعد از آن نیز به مراحل تکامل یافته‌تری پا گذاشته و پیوسته رشد واعتلا یافته است. پیشرفت‌ها ودستاوردهای انکار ناپذیر جنبش طبقاتی کارگران در این سال‌ها، چه از لحاظ رشد درجه تشکل‌یابی وهمبستگی کارگران و چه از نظر رشد وارتقاء آگاهی در صفوف کارگران در ۲۵ سال اخیر بی سابقه است. پیرامون جنبش کارگری ایران واین دستاوردها و پیشرفت‌ها البته مقالات متعددی نگاشته شده و جنبه‌های گوناگون آن مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. با این همه به یک جنبه از جنبش طبقاتی کارگران وتاثیرات ونتایج آن که این نیز درجای خود حائز اهمیت است، اشاره‌ای نشده و یا کمتر به آن پرداخته شده است. این جنبه همانا تاثیرات غیر قابل انکار ونقش تعیین کننده جنبش طبقاتی کارگران در سائیده شدن دگم‌ها است. دگم‌هائی که سالیان متمادی بر اذهان بسیاری جریان‌ها وافرادی که به نحوی از انحاء خود را کمونیست، چپ، کارگری و یا طرفدار کارگران می‌دانند، حک شده است. فراموش نکنیم که تنها در عرصه پراتیک است که تئوری‌ها محک می‌خورند. مبارزه واقعی وجریان عمل مبارزاتی، یگانه ابزار معتبر سنجش ایده‌ها ونظریه‌ها و وسیله‌ی تغییر وتدقیق آن‌هاست. جنبش طبقاتی کارگران به مثابه یک عرصه پراتیک جدی در همین دوره کوتاه دو سه ساله، نقش وتاثیر بلافصل و قاطع خود را در سایش این دگم‌ها بر جای گذاشت و بسیاری از دگم‌های یخ زده در اذهان را ذوب نمود. جنبش طبقاتی کارگران، همزمان با ذوب این یخ‌ها در عین حال امکان تغییر وتدقیق برخی ایده‌ها ونظریات ومنطبق ساختن آن بر واقعیات و شرایط مشخص را نیز فراهم ساخت.

این پدیده را بیش و پیش از هر زمینه‌ای، در مورد تشکل یابی کارگران و اشکال آن می‌توان مشاهده کرد. جنبش طبقاتی کارگران بار دیگر درعمل نشان داد که اشکال تشکل یابی کارگران در ایران می‌توانند متنوع و متفاوت باشند. کوشش خستگی ناپذیر کارگران، فعالان و پیشروان کارگری برای ایجاد تشکل‌های مستقل کارگری طی چند سال اخیر وحاصل این تلاش‌ها- تا آنجا که این تلاش‌ها به بار نشسته است- بر ایده‌ی آن دسته از افراد و گرایشی که در هر شرایطی تنها و تنها یک شکل تشکل کارگری، سندیکا یا شورا ( حال با هر مضمونی) راتجویز و سایر اشکال را نفی می‌کردند مهر ابطال کوبید.

تبلور روشن این دیدگاه را قبل از هر چیز درمورد سندیکا می‌توان دید. در جنبش کارگری گرایشی وجود دارد که کارگران را تنها به متشکل شدن در “شورا” (حال با هر مضمونی) یا در “تشکل توده ای ضد سرمایه‌داری” دعوت وهر گونه سندیکائی رانفی می‌کند.  سندیکا را ذاتا یک تشکل رفرمیستی می‌داند. اوج گیری فعالیت‌ها ومبارزات پرشور کارگران شرکت واحد وایجاد سندیکای کارگران شرکت اتوبوس رانی تهران وحومه، این ایده‌ها ونظرات را به شدت زیر سئوال برد. تجربه مبارزات کارگران شرکت واحد این واقعیت سخت و زمینی را در برابر همگان قرار داد که اولا تشکل‌های کارگری، مستقل از اراده این یا آن “صاحب نظر” مسائل کارگری بی ارتباط با کارگران، به نیروی خود کارگران ایجاد می‌شوند. ثانیا سندیکا (یا هر تشکل دیگر کارگری) که توسط خود کارگران ایجاد شده باشد و به نیروی توده کارگران اتکا داشته باشد و برای تحقق مطالبات کارگران مبارزه نماید، یک تشکل واقعی توده‌ای کارگری است. هر چند که دامنه وافق مبارزه سندیکائی در چارچوب نظام سرمایه‌داری محدود می‌شود، اما سندیکائی که به نیروی خود کارگران ایجاد شده است، تا آنجا که از خواست‌ها و مطالبات توده کارگران دفاع و برای تحقق آن مبارزه می کند، می‌بایستی مورد حمایت و پشتیبانی کمونیست‌ها قرار گیرد. مبارزات کارگران شرکت واحد خواه در پروسه ایجاد سندیکا و اعلام موجودیت آن وخواه در جریان پی گیری مطالبات کارگران توسط سندیکای کارگران و فعالین سندیکا، نشان داد که در ایران و در شرایط مشخص برخی از رشته‌ها وکارگاه‌های تولیدی، سندیکا نیز می‌تواند کارگران را حول نه تنها خواست‌های صنفی واقتصادی، بلکه حول شعارهای مستقیم سیاسی  نیزسازماندهی و بسیج کند،  توده کارگران را به طور یک پارچه به مقابله با کارفرما و دولت بکشاند ، جنبش کارگری را در عمق و پهنا گسترش دهد و کلیت این جنبش راگامی به جلو براند.

گرچه مناسب‌ترین تشکل غیر حزبی کارگری کمیته‌های کارخانه هستند چرا که نه تنها هم اکنون قادرند مبارزات روزمره کارگران را سازماندهی و رهبری کنند، بلکه به علت قابلیت انعطاف وخصلت رادیکال خود، با پیشرفت و اعتلا بیشتر جنبش نیز به سرعت می‌توانند به کمیته‌های اعتصاب تبدیل شوند ونقش مهمی در سازمان دهی و رهبری جنبش طبقاتی کارگران وارتقاء آن به مراحل عالی‌تر ایفا نمایند. با پیشرفت مبارزه طبقاتی، همین کمیته‌ها به شوراها یعنی ارگآن‌های اعمال قدرت کارگری تبدیل می‌شوند.

معهذا این به معنای نفی اشکال دیگر تشکل یابی کارگران وبه طور مشخص سندیکا نیست. تجربه جنبش کارگری در زمینه ایجاد تشکل‌های کارگری چه مورد سندیکای کارگران شرکت واحد و چه تشکیل کمیته‌های مختلف کارخانه و کمیته‌های کارگری، بار دیگر بر این واقعیت مهر تائید زد که تشکل‌های غیر حزبی کارگران تنها به یک شکل خاص خلاصه نمی‌شود و بسته به سنت‌های مبارزاتی و تشکل یابی در بخش‌های مختلف و بسته به شرایط مبارزاتی و کمیت کارگران در این بخش‌ها می‌تواند اشکال متنوعی به خود بگیرد.

تجربه پربار کارگران شرکت واحد که به بهای بسیار گرانی به دست آمد، گرچه خواب خرگوشی را از چشم برخی ذهن گرایان پراند و چون سمباده بر دگم‌های کهن کشیده شد، اما پذیرش این واقعیت حاصله از پیشرفت جنبش طبقاتی کارگران، با مقاومت‌های بی حاصلی در میان پرآوازه‌ترین دگماتیست‌ها که به تجرد گرائی خو کرده‌اند، نیز همراه بوده است. این مقاومت از روی منافع خودخواهانه وفرقه گرایانه، در ذهن افرادی متعلق به این گرایش آنقدر جان سخت بود که جائی برای مخفی ساختن بازتاب آن در کردار باقی نمی‌گذاشت. چنانکه برخی افراد وابسته به این گرایش مستقیم و غیر مستقیم  درصدد بی اهمیت جلوه دادن و یاکاهش اهمیت وجایگاه مبارزات واعتصابات کارگران شرکت واحد برآمدند آنهم با توجیهات بی معنائی از این دست که این اقدامات توسط سندیکا سازماندهی شده‌اند و نه توسط “شورا” یا یک “تشکل ضد سرمایه‌داری” و “لغو کارمزدی”! برخی از آن‌ها حتا در ابراز حمایت از کارگران شرکت واحد نیز این پا آن پا کردند و چه بسا درست درمقطعی که فعالیت‌های هوشیارانه ومبارزات شجاعانه کارگران شرکت واحد برای ایجاد سندیکا و دست یابی به سایر مطالبات خود، نیاز به حمایت فعال داشت، در پوشش “نقد”، بی عملی خویش را توجیه وهمّ خود را مصروف تضعیف آن ساختند! معهذا این تلاش‌ها هیچ گاه تاثیری در روند پیشرفت جنبش طبقاتی کارگران نداشت. علاوه بر سازمآن‌های چپ وکمونیست، خوشبختانه اکثر فعالین کارگری و به ویژه برخی از فعالین کارگری شناخته شده، بسیار به موقع وهوشیارانه به حمایت از کارگران شرکت واحد، و سندیکای آن‌ها برخاستند واین مخالفت خوانی‌های بی پایه و اساس و منفی و زیان بار را خنثا کردند.

اگر دگم‌های موجود نسبت به تشکل‌های غیر حزبی کارگری بخشا سائیده شده و بخشا در حال سائیده شدن می‌باشند، دگم‌های موجود در مورد تشکل یابی حزبی کارگران هنوز جان سختی می‌کنند. هم اکنون در میان برخی از فعالین وعلاقه مندان به جنبش کارگری نگرش بغایت اشتباه آمیز و خطرناکی وجود دارد. این نگرش که بر بی اعتقادی به تشکل یابی حزبی کارگران وگاه مخالفت آشکار با متشکل شدن کارگران در حزب واحد طبقاتی و مستقل خویش استوار است، در دوسوی جنبش کارگری هم در سوی راست وهم در سمت “چپ” آن دیده می‌شود.

یک سو بانفی نقش حزب در تشکل و آگاهی طبقه کارگرو ضرورت بردن آگاهی سوسیالیستی به میان کارگران، آگاهی کارگران را حداکثر درحد آگاهی تردیونیونیستی یعنی در این حد که کارگران باید اتحادیه تشکیل بدهند وبرضد کارفرما مبارزه کنند ودر نهایت دولت را به تصویب قوانینی به نفع خود وادار سازند، محدود می‌کند و به عبارتی کارگران را از وظایف سیاسی خود دور می‌سازد وحتا از خواست ومبارزه برای سرنگونی رژیم حاکم با تحقیر یاد می کند و مبارزه طبقه کارگر را تنها به مبارزه کارگران درچارچوب قوانین موجود ونظام حاکم محدود و مقید می‌سازد.

سمت دیگر نیز با ابداع عناوینی مانند “تشکل توده‌ای ضد سرمایه‌داری” یا “تشکل سراسری برای محو کارمزدی” متشکل شدن طبقه کارگر در حزب مستقل وطبقاتی خود را به محاق ابهام می‌سپارد ودرعمل آن را نفی می‌کند.

روشن است که کم بها دادن به تشکل حزبی کارگران و نفی حزب طبقه کارگر با هر عذر و بهانه ای در عمل واگذاری آگاهانه یا ناآگاهانه صحنه سیاسی به احزاب غیر کارگری و بورژوائی است و این روش سیاسی به هیچ روی، برازنده طبقه کارگر ایران که گام‌های اولیه اما مهمی را برای تشکل یابی خود برداشته است نمی‌باشد. متشکل شدن کارگران در حزب سیاسی و مستقل خود، پیش شرط اساسی پیروزی انقلاب کارگری است. تنها حزب سیاسی طبقه کارگر یعنی حزب کمونیست قادر است پرولتاریا را از لحاظ سیاسی رهبری کند و توسط وی، تمام توده‌های زحمتکش را تحت رهبری خود در آورد و پس از کسب قدرت سیاسی نیز “در برابر تزلزلات خرده‌بورژوائی(ناگزیر) توده‌ها ودر برابر سنت‌های ناگزیر و عود تنگ نظری‌ها وخرافات سندیکالیستی در بین پرولتاریا ایستادگی کند وتمام فعالیت متحده تمام پرولتاریا را رهبری کند”  هیچ تشکل دیگری تحت هر نام وعنوانی نمی‌تواند جای حزب طبقاتی طبقه کارگر را بگیرد.

بی تردید پیشرفت جنبش طبقاتی کارگران، دگم‌ها ومقاومت های موجود در زمینه تشکل حزبی کارگران را نیز با هر اندازه جان سختی خواهد زدود. طبقه کارگر که تاکنون نیز با عمل خود راه را نشان داده و پاسخ بسیاری از مباحثات ومجادلات درون جنبش کارگری از جمله مباحث مربوط به تشکل‌های غیر حزبی کارگران را داده است، در مورد متشکل شدن کارگران در حزب طبقاتی و مستقل خود نیز چنین کرده و خواهد کرد.

در پایان باید به این نکته بسیار مهم نیز اشاره نمود که، گرچه ایجاد تشکل‌های غیر حزبی وتوده‌ای کارگری یک نیاز حیاتی است، اما مسئله طبقه کارگر ایران تنها ایجاد تشکل‌های غیر حزبی نیست. مسئله طبقه کارگر حتا فقط متشکل شدن در تشکیلات سیاسی واخص خویش یعنی حزب طبقاتی خود هم نیست. هدف اساسی طبقه کارگر ایران دگرگونی بنیادی تمام نظم موجود، نابودی نظام سرمایه‌داری واستقرار سوسیالیسم است و تشکل‌های کارگری اعم از حزبی  یا غیر حزبی، تنها وسائل ضروری متحقق ساختن این هدف و به سرانجام رساندن رسالتی است که تاریخ برعهده این طبقه گذاشته است.

آیا تضمینی بر ادامه کاری سندیکای کارگران شرکت واحد هست؟

بیش از دو سال از برگزاری نخستین مجمع عمومی کارگران سندیکای شرکت واحد می‌گذرد. فعالین و اعضای هیئت مدیره سندیکا، در شرایطی که از همه سو تحت فشار و پیگرد قرار دارند، در تدارک برگزاری دومین مجمع عمومی و انتخابات دومین دوره‌ی هیئت مدیره و بازرسان سندیکا هستند. سندیکای کارگران شرکت واحد، تا آنجا که به دوره جدید فعالیت آن بر می‌گردد، از اواسط سال ۸۳ پا به عرصه وجود گذاشت.اما این که آیا تضمینی برای ادامه کاری فعالیت این سندیکا هست یا نه؟ باید دید که آیا سندیکای کارگران شرکت واحد و رهبران آن می‌توانند به ضروریات فعالیت دراین دوره پاسخ درستی بدهند یا نه؟

 سندیکای کارگران شرکت واحد، گرچه از همان آغاز، به مهر “غیرقانونی” وزارت کار احمدی نژاد ممهور گردید و در برابر فعالیت آن، موانع متعددی نهاده شد، اما به همت فعالان سندیکا، که از حمایت توده کارگران این شرکت برخوردار بوده اند، فعالیت این سندیکا، گرچه با افت و خیز، گرچه به بهای تحمل شرایط بسیار دشوار معیشتی و گرچه به بهای اخراج  و محرومیت و زندان، اما تا به امروز ادامه یافته است. اگر تخریب و اشغال مکان جلسات هفتگی سندیکا نتوانست کار این سندیکا را به تعطیل بکشاند و دو سال پیش کارگران شرکت واحد، تنها چند روز پس از یورش وحشیانه عمال رژیم به این مکان، توانستند مجمع عمومی خود را در کف خیابان و در محاصره نیروهای نظامی و امنیتی رژیم تشکیل دهند و رسما موجودیت سندیکای خود را اعلام نمایند، اگر تعلیق، ضرب و جرح، بازداشت و حبس کارگران و رهبران سندیکا نتوانست خللی در اراده آن‌هابه ادامه مبارزه ایجاد کند، اکنون که کارگران شرکت واحد، به ویژه فعالین و رهبران سندیکا که یک پروسه سخت و سنگین دوساله‌ی درگیری و کشمکش دائمی با رژیم جمهوری اسلامی و دستگاه امنیتی آن را پشت سر گذاشته‌اند و در جریان این مبارزه و کشمکش، تجارب گرانبهائی نیز آموخته‌اند، دلیلی وجود ندارد که این بار نتوانند مجمع عمومی خود را به شکل موفقیت آمیزی برگزار نمایند و یا بر ادامه کاری سندیکا پافشاری نکنند.

هر چند در این زمینه کماکان موانعی موجود است و شرایط حاکم بر جامعه، درمقایسه با دو سال قبل، تغییراتی مبتنی بر تشدید بیش از پیش اختناق را شاهد بوده است، و هر چند اقدامات پلیسی و سرکوب گرانه علیه کارگران و فعالین کارگری نسبت به گذشته افزایش یافته است، اما کارگران شرکت واحد و فعالین سندیکائی نیز تغییراتی را از سر گذرانده‌اند و همان کارگران و فعالین سندیکائی دوسال قبل نیستند. آنان، چه از لحاظ ارتقاء آگاهی یا شناخت ازدستگاه حاکم و روش‌های بسیار مزورانه و گاه پیچیده آن در قبال فعالین کارگری و چه از جنبه جلب حمایت‌های بین‌المللی گام های قابل توجهی نیز به پیش برداشته‌اند.

طی دوسال جنگ و رودرروئی،  که در آغاز، دامنه و شدت آن، شاید برای بسیاری از کارگران و فعالین سندیکا نیز غیر قابل تصور بود، سندیکای کارگران شرکت واحد، توانست در برابر دروغ بافی‌ها، دوز و کلک‌ها، تهدیدها و تطمیع‌ها، زورگوئی‌ها و روش‌های به غایت ضد انسانی و به شدت سرکوبگرانه رژیم مقاومت کند، تلاش رژیم وعوامل آن برای نفاق افکنی درمیان کارگران را خنثا سازد و از درون این کشمکش و جنگ نابرابر، سرفراز بیرون بیاید. کارگران پیشرو وفعالین سندیکای شرکت واحد که در جریان یک رشته جدال‌های مداوم، بی تردید تجارب عملی بسیار مهمی را نیز آموخته‌اند، با حفظ هوشیاری، ابتکار عمل کارگری و اتکاء به توده کارگران قادرند بر موانع موجود در این زمینه نیز فائق آیند و برغم تشدید جو خفقان و سرکوب، درهمان مسیرپیموده شده، راه خود را ادامه دهند.

البته سندیکای کارگران شرکت واحد یا هر تشکل کارگری مستقل دیگر و به طور کلی جنبش کارگری نمی‌تواند و نباید نسبت به تشدید سرکوب وافزایش فشارهای پلیسی علیه فعالین کارگری و نسبت به تلفات و خسارات خود دراین جدال، بی توجه یا بی تفاوت بماند. کارگران پیشرو و فعالین کارگری محصول سال‌ها کار و فعالیت آگاه گرانه، ثمره سال‌ها درد و رنج و صرف انرژی و زحمت‌اند و بی هیچ تردیدی در زمره ثروت‌های طبقه کارگر محسوب می‌شوند و طبقه کارگر نمی‌تواند و نباید این ثروت را بدون حساب و کتاب مصرف کند و یا دچار ولخرجی شود. برعکس در اینجا، در شرایط مشخص ایران که یک دیکتاتوری عریان وعنان گسیخته حاکم است، اجرای دقیق‌ترین صرفه جوئی‌ها و رعایت پنهانکاری، ضروری، و شرط ادامه کاری و بقاء فعال تشکل‌های کارگری و نیاز حیاتی جنبش کارگری محسوب می‌شود.

ادامه کاری و بقاء فعال سندیکای شرکت واحد، در گرو روش‌های مناسب سازماندهی و تلفیق معقول فعالیت مخفی و علنی است. گرچه بازتاب شدت اقدامات سرکوبگرانه کارگران و اختناق تشدید شونده حاکم برجامعه، تا هم اکنون هم عملا برخی شیوه‌های اصلاحی فعالیت در میان کارگران را به فعالین کارگری و سندیکائی تحمیل نموده است، بااین همه روشن است که اتخاذ روش‌ها و مکانیزم‌هائی که ضربه پذیری این تشکل و خسارات و تلفات آن را کاهش دهد، ضرورتی است که باید به طور آگاهانه به آن پرداخته شود. ازاین طریق، درواقع  بی آن که مضمون اهداف، فعالیت‌ها و مطالبات سندیکا را تنزل داد، نه فقط می‌توان دامنه تلفات وخسارات راکاهش داد، بلکه همچنین می‌توان اثرات سوء احتمالی این خسارات و تلفات بر روی توده کارگران و حتا برروی برخی از فعالین کارگری را نیز خنثا ساخت. به هررو، نباید گذاشت رژیم ضد کارگری جمهوری اسلامی، کارگران پیشرو و فعالین کارگری، این ثروت‌های اندوخته شده طبقه کارگر را به یغما برد.

اکنون هیچ کارگر ولو نیمه آگاهی نیست که به ماهیت ضدکارگری جمهوری اسلامی و این که این رژیم مخالف آزادی‌های سیاسی، مخالف تشکل‌های مستقل کارگری اعم از صنفی یا سیاسی و مخالف تشکل‌هایی از نوع سندیکای کارگران شرکت واحد است، پی نبرده باشد. دو سال بعد از اعلام موجودیت سندیکای کارگران شرکت واحد، نه تنها این سندیکا از سوی رژیم به رسمیت شناخته نشده و مجوز “قانونی” برای فعالیت آن صادرنشده است، بلکه کارگران این شرکت و رهبران سندیکای آن‌ها، مدام تحت فشار و پی گرد قرار داشته‌اند. منصور اسانلو رئیس هیئت مدیره سندیکا چند بار ربوده شده، ماه‌ها به حبس افتاده و اکنون به پنج سال زندان محکوم شده است. ده‌ها تن دیگر از فعالین این سندیکا نیز دائما درمعرض تعقیب و پی گرد بوده و مورد تهدید و ارعاب قرار گرفته‌اند، تعلیق و اخراج شده‌اند، به دادگاه احضار شده‌اند و پیوسته در معرض بازداشت و شلاق و حبس بوده‌اند. این‌ها همه البته آن طور که گرایش سوپر راست  و رفرمیست قانونگرا وانمود می کند، نه از آن روست که سندیکای کارگران شرکت واحد برای تحقق مطالبات کارگران، درنیمه دوم سال ۸۴ به اعتصاب روی آورد! و یا به این دلیل که اعضای هیئت مدیره سندیکا دچار “خود محوری” و “خودشیفتگی” شده‌اند و با رسانه‌های خارجی، زیادی مصاحبه می‌کنند و یا در جمع‌های دانشجوئی حضور یافته‌اند[۱]، – کسی که درپوشش نقد سندیکای شرکت واحد چنین لاطائلاتی به هم می‌بافد، آگاهانه یا ناآگاهانه، سرکوب سندیکا وکارگران شرکت واحد توسط رژیم ضدکارگری جمهوری اسلامی را توجیه می‌کند و یا دربهترین حالت آن رابه گردن رهبران سندیکا می‌اندازد-  بلکه از آن روست که رژیم جمهوری اسلامی که در آن دین و دولت به طور کامل وهمه جانبه درهم ادغام شده‌اند، رژیمی است ارتجاعی که ذاتا مخالف آزادی‌های سیاسی از جمله آزادی تشکل‌های مستقل کارگری است. این رژیم، مخالف تشکل یابی کارگران است و روشن است تشکلی را که به ابتکار و توسط خود کارگران به وجود آمده باشد و برای تحقق مطالبات کارگران مبارزه نماید، نه تنها به رسمیت نمی‌شناسد و برای فعالیت آن مجوز صادر نمی‌کند، بلکه به دفتر آن نیز یورش می‌برد، آن را تخریب می‌کند و فعالین آن تشکل را نیز مورد تعقیب و پیگرد قرار می‌دهد. اکنون ٢۹ سال پس از حاکمیت ارتجاع اسلامی و دو سال پس از اعلام موجودیت سندیکای شرکت  واحد کسی نمی‌تواند این واقعیت را، البته اگر که ریگی به کفش نداشته باشد، انکار نماید و بر ماهیت ارتجاعی  و ضد کارگری نظام حاکم سرپوش  بگذارد.

جمهوری اسلامی در طی این دو سال به انحاء مختلفی کوشیده است درمرحله نخست این سندیکا را از هم بپاشاند و در مرحله بعدی با تحمیل یک رشته درگیری ها و اقدامات فرسایشی بر کارگران و فعالین سندیکا و تبدیل آن به مشغله اصلی سندیکای شرکت واحد، رهبران سندیکا را از پرداختن به سایر مسائلی که توده کارگران با آن دست به گریبان اند، بازدارد.

با این همه باید به این مسئله نیز اشاره کرد که جنبش طبقاتی کارگران اکنون به مرحله‌ای رسیده است که مخالفت رژیم و تلاش‌ها و اقدامات سرکوبگرانه آن نمی‌تواند به سادگی راه را بر فعالیت و ادامه کاری تشکلی از نوع سندیکای شرکت واحد به کلی مسدود کند. تشکلی که به نیروی خود کارگران ایجاد شده است، از طریق استمرار و گسترش مبارزه برای تحقق مطالبات توده کارگران، با اتکاء به نیروی کارگران وازطریق بسیج و سازماندهی این نیرو، و در یک رویاروئی دائمی‌ست که می‌تواند خود را بر رژیم تحمیل کند و راه را برای ادامه کاری خویش باز نگاه دارد.

عضویت سندیکای شرکت واحد در “فدراسیون جهانی  کارگران  حمل و نقل” ITF))، شرکت و سخنرانی اسانلو به عنوان نماینده سندیکا در نشست آی تی اف که ٢۴ تا ٢۶ خرداد در لندن برگزار گردید، همچنین شرکت و سخن رانی وی دراجلاس سالانه کنفدراسیون اتحادیه‌های آزاد کارگری جهان (ITUC) در بروکسل، – صرف نظر از ماهیت این اتحادیه‌ها- بیانگر چیز دیگری نیست جز آن که سندیکای شرکت واحد علی رغم تمام تلفات و خسارات، موجودیت خود را در این حدود بر رژیم تحمیل نموده است، ولو آن که رژیم، سندیکای شرکت واحد را به رسمیت نشناخته است و یا هر آینه ممکن است تعرض بزرگ تری را نیز علیه آن سازمان دهد.

اقدامی ازاین دست توسط  سندیکای کارگران شرکت واحد، نه فقط کوشش رژیم و تشکل‌های دست ساز آن برای منزوی ساختن سندیکای شرکت  واحد را خنثا می‌سازد، بلکه در عین حال می‌تواند توجه توده‌های کارگر متشکل در اتحادیه‌های عضو این نهادها را به معضلات و مسائل جنبش کارگری ایران جلب نماید و کسب حمایت آن‌ها از جنبش کارگری ایران را نیز در پی داشته باشد واز این طریق به ادامه کاری سندیکا نیز یاری برساند. با این همه روشن است که سندیکای شرکت واحد ضمن جلب حمایت کارگران از سراسر جهان، برای آن که سندیکای کارگران شرکت واحد بماند، قبل از هر چیز باید روی نیروی کارگران این شرکت و روی نیروی اتحاد کارگران ایران حساب کند. سندیکائی که به نیروی کارگران شرکت واحد ایجاد شده است، در وهله نخست، تنها با بسیج، اتحاد و تغذیه از نیروی همین کارگران است که می‌تواند موجودیت خود را تحمیل و ادامه کاری خود را تضمین کند.

درپایان نکته بسیارمهمی راکه حتما باید به آن اشاره نمود این واقعیت است که از اعتصاب بهمن ۸۴ به این سو، اقدامات سندیکای شرکت واحد در جهت بسیج نیروهای بدنه خود، بطورمحسوسی  دچار افت شده است. بی هیچ گونه تعارفی، این یک روندی بسیار منفی است که تداومش چیز دیگری جز جدائی رهبران سندیکا از توده کارگران نیست و بی هیچ گونه تردیدی، به زیان بقاء فعال وادامه کاری سندیکاست. جدائی رهبران سندیکا ازتوده کارگران، یعنی رواج بوروکراتیسم درسندیکا و تبدیل سندیکا به یک تشکل بوروکراتیک. مشابه همین اتحادیه‌هائی که رهبران آن‌ها، در بالا و از فراز سر کارگران تصمیم می‌گیرند و درهمان بالا و دور از چشم کارگران علیه منافع آن‌ها به بند و بست می‌پردازند. رهبران سندیکای شرکت واحد، این روند منفی را باید هشداری جدی تلقی نمایند، پیش ازآنکه دیگرخیلی دیرشده باشد، به رویکرد اولیه خود به توده‌ها رجعت کنند. هشت هزار عضو سندیکا را دریابند و با تغذیه و بسیج این نیروی عظیم، ١۷ هزار کارگر شرکت واحد را که جز تعدادی معدود، همه از سندیکای خود حمایت می کرده‌اند، حول مطالبات رادیکال کارگری به میدان مبارزه  بکشانند.

بدون ارائه پاسخ‌های عملی ومناسب به این ضرورت‌ها و تحقق مواردی که به اختصار بدان اشاره شد، نه فقط تضمینی برای ادامه کاری و بقاء فعال سندیکای کارگران شرکت واحد متصور نیست، بلکه بتدریج این سندیکا، اعتبار، نقش مثبت وجایگاه مهمی راکه تاکنون درجنبش کارگری کسب نموده است، از دست خواهد داد.

زیرنویس:

۱- نگاه کنید به مقاله “نقد کارگری بر سندیکای کارگری، ضرورت نقد در برابر خطای ناگزیر” به قلم حسین اکبری مندرج در سایت اخبار روز مورخ ۵ خرداد ۸۶.

جنبش طبقاتی کارگران در گذار از یک تند پیچ

دور جدید اختناق وسرکوبی که با روی کا رآمدن کابینه نظامی- امنیتی احمدی نژاد آغاز شد و با شدت و حدت تمام ادامه یافته است، از اوائل سال جاری وارد مرحله هولناک‌تر وگسترده‌تری شده است. ارتجاع حاکم، آشکارا برموج اقدامات ارعاب گرانه خود افزوده است. برشمار اعدام‌ها به وسیله جرثقیل و در انظار عمومی افزوده شده است. یورش وحشیانه به جنبش‌های اجتماعی زنان، معلمان، دانشجویان، بازداشت‌های گسترده و حبس فعالین این جنبش‌ها به قصد خاموشی و قلع و قمع آن‌ها، بیش از پیش تشدید شده است. جنبش کارگری نه فقط از این تعرضات و یورش‌ها برکنار نبوده است، بلکه بنا به جایگاه و نقش بی همتای طبقه کارگر در تحولات اجتماعی و به خاطر حضور فعال جنبش طبقاتی کارگران درعرصه جامعه در چند سال اخیر و تاثیرات بلا انکار آن بر سایر جنبش‌های اجتماعی و برکل جامعه، در مرکز توجه دائمی رژیم ضد کارگری وهدف بلاواسطه سیاست‌های سرکوبگرانه آن قرار داشته است.

هیچکس نمی‌تواند این واقعیت را انکار نماید که جنبش طبقاتی کارگران پس از برگذاری اول ماه مه سال۸۳ درسقز، پیوسته در حال پیشرفت بوده است وتقریبا درتمام طول این سال‌ها نیز به عنوان مهم‌ترین نیروی عرصه فعال مبارزه درمقیاس تمام جامعه اظهار وجود کرده است. به رغم تمامی موانع موجود و تعرضات پی درپی طبقه سرمایه‌دار و دولت حامی آن علیه طبقه کارگر، جنبش کارگری هر ساله توانسته است گام‌هائی به جلو بردارد و به مراحل تکامل یافته‌تری گذر نماید. پیشرفت‌های جنبش کارگری چه از لحاظ رشد و ارتقاء آگاهی طبقاتی در صفوف کارگران و چه در زمینه تشکل‌های کارگری و تشکل یابی طبقه کارگر، قابل انکار نیست. ایجاد و تقویت کمیته‌های کارخانه، ایجاد کمیته‌های کارگری، تکثیر این کمیته‌ها وکوشش برای ایجاد پیوند و ارتباط میان آن‌ها درمقیاس فرا کارخانه ای و سراسری، موجودیت سندیکای کارگران شرکت واحد، کوشش و اقدام برای همگرائی و اتحاد عمل گرایش‌های رادیکال درون جنبش کارگری در برابر تعرضات طبقه سرمایه‌دار، نمودها ونمونه‌هائی از پیشرفت جنبش طبقاتی کارگران است.

اگر پیش از این، نقش و وزن طبقه کارگر در تحولات اجتماعی ایران و پیشرفت جنبش طبقاتی کارگران از سوی گرایش‌های راست، انکار می‌شد و یا احیانا این مسئله از چشم کسانی پنهان مانده بود، اما برافراشته شدن پرچم مبارزه مستقل کارگران در اول ماه مه امسال در تهران، دیگر هیچ جائی برای انکار و چشم پوشی باقی نگذاشت. راهپیمائی پرشور کارگران در اول ماه مه که با پرچم‌ها و پلاکاردهای مستقل وشعارهای کوبنده و رادیکال ومستقل خود وارد میدان شدند، خیابآن‌های تهران و ورزشگاه شیرودی را به تسخیر خویش در آوردند، و توانستند خواست‌های طبقاتی خویش را در مقیاس وسیع و توده‌ای به سطح خیابآن‌ها بکشانند، باید به همگان نشان داده باشد که طبقه کارگر و جنبش پویا و بالنده‌ی آن، با چه سرعتی می‌تواند پیش روی نماید و خود را به منظور برداشتن گام‌های دیگری به سمت جلو و برای مداخله در تحولات سیاسی جامعه، آماده و تجهیز کند.

روشن است که پیشرفت واعتلاء جنبش طبقاتی کارگران، نه فقط برنگرانی در میان کارفرمایان و سرمایه‌داران دامن می‌زند و منافع این طبقه را به خطر می‌اندازد، بلکه بدیهی است که این پیشرفت‌ها از حدود ظرفیت رژیم سیاسی پاسدار منافع این طبقه نیز به کلی خارج است و با آن عمیقا در تباین قرار دارد. رژیمی که در آن دین و دولت کاملا درهم ادغام شده است، رژیمی که تداوم حیات خود را در تشدید فزاینده‌ی خفقان و سرکوب و گسترش مداخلات پلیسی در زندگی توده‌های مردم می‌بیند، رژیمی که موجودیت آن با سلب آزادی‌های سیاسی و لگدمال کردن حقوق دمکراتیک کارگران و زحمتکشان ملازم است، این رژیم، اساسا نمی‌تواند چیزی به نام جنبش‌های اجتماعی و تشکل‌های مستقل و متعلق به آن‌ها را تحمل کند چه رسد به پیشرفت این جنبش ها به خصوص، جنبش طبقاتی کارگران.

تجربه حاکمیت جمهوری اسلامی بارها این موضوع را به اثبات رسانده است که رژیم سیاسی حاکم، در برابر جنبش‌های اجتماعی به ویژه در برابر جنبش کارگری و فعالیت‌هائی که متضمن سازماندهی طبقه کارگر است، همواره به سرنیزه و به حداکثر سرکوب متوسل شده است. اگر حتا گذشته‌ها را در نظر نگیریم وبه همین چند سال اخیر نگاه کنیم می‌بینیم که جمهوری اسلامی با کاربست یک سیستم سرکوب متمرکز و سیستماتیک علیه کارگران پیشرو و فعالان کارگری، از جمله اخراج، بازداشت، احضارهای مکرر، تهدید و ضرب وشتم، زندان و شلاق و اعمال یک رشته فشارهای ممتد روحی و روانی وایجاد ناامنی برای کارگران پیشرو واعضای خانواده آن‌ها سعی کرده است کارگران پیشرو و فعالین کارگری را مرعوب سازد و دست آن‌ها را از محیط‌های کارگری کوتاه کند تا مانع آگاهی و تشکل یابی کارگران شود. اقدامات وحشیانه و مکرر نیروهای امنیتی علیه کارگران پیشرو وفعالان کارگری، تعقیب و پی گرد طولانی مدت کارگران سقز، دستگیری، شکنجه و آزار و تهدید و حبس محمود صالحی، ربودن منصور اسانلو، ضرب و شتم مکرر و حبس وی، بازداشت، محاکمه، احضار و ارعاب ده‌ها کارگر پیشرو و فعال کارگری و سندیکائی دیگر در تهران، سنندج، کرمانشاه، خرم آباد و برخی دیگر از شهرهای ایران، تماما بیانگر وحشت رژیم از آگاهی و تشکل یابی کارگران و انتقام جوئی طبقه سرمایه‌دار از جنبش طبقاتی کارگران وپیشرفت های آن است.

ضدیت با تشکل و آگاهی کارگران و ضدیت با هرگونه آزادی سیاسی، از خصلت‌های اصلی جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی، رژیمی است فوق ارتجاعی که حیات و موجودیت‌اش، با اعمال دیکتاتوری خشن و عریان واختناق بیشتر عجین شده است. این رژیم که از روز اول به قدرت رسیدن اش هم نشان داده است قویا مخالف تشکل یابی کارگران و مخالف تشکل‌های مستقل کارگری است وآن را برنمی‌تابد، اکنون آشکارا بر شدت اختناق و اقدامات سرکوبگرانه خود علیه کارگران وتشکل‌های کارگری افزوده است. فرقی هم نمی‌کند که این تشکل، تشکلی است صنفی، سیاسی یا دمکراتیک. همین قدر کافی ست که تشکلی مستقل از نهادهای حکومتی باشد، به ابتکار کارگران و به نیروی خود آن‌ها به وجود آمده باشد و برای تحقق مطالبات کارگران فعالیت ومبارزه نماید.

محمود صالحی تنها به جرم فعالیت برای سازماندهی و تشکل یابی کارگران که قادر شوند مبارزات خود را متشکل‌تر سازند، به زندان می‌افتد. منصور اسانلو نیز به جرم فعالیت برای سازماندهی کارگران و ایجاد سندیکای شرکت واحد، روز روشن و برای چندمین بار در وسط خیابان و از داخل اتوبوس شرکت واحد ربوده می‌شود و همراه با ضرب وشتم به زندان اوین منتقل می‌گردد. سندیکای کارگران شرکت واحد می‌گوید، این تشکل، یک تشکل صنفی است که در چارچوب قوانین موجود فعالیت می‌کند. منصور اسانلو، ابراهیم مددی و دیگر مسئولین سندیکا نیز بارها، همین مسئله را تکرار کرده‌اند. اما جمهوری اسلامی گوشش بدهکار این حرف‌ها نیست و به سندیکا و فعالان آن یورش می‌برد!

وکلای مدافع داوود رضوی، عضو دیگر هیئت مدیره سندیکا، پا را از این هم فراتر گذاشته و خطاب به رئیس شعبه ۱۴ دادگاه انقلاب تهران، می‌نویسد “هدف و قصد اعضای سندیکا دفاع از حقوق صنفی و قانونی خود از طریق مسالمت آمیز بوده و نتیجه این فعالیت‌ها نیز تقویت امنیت ملی و جلوگیری از رادیکالی شدن مطالبات گروه های اجتماعی کم درآمد و آسیب پذیر می‌باشد” (نقل از لایحه دفاعیه دکتر یوسف مولائی و پرویز خورشید، وکلای داوود رضوی، مورخ شهریور ۸۶، مندرج در سایت سندیکای شرکت واحد)

اما جمهوری اسلامی در لحظه فعلی کاری به این مسائل ندارد و قبل از هر چیز می‌خواهد هر تشکلی را که در این سال‌ها  شکل گرفته است جارو کند و مخالف هر تشکلی است که بخواهد ظرفی برای متشکل ساختن کارگران، زنان، معلمان، دانشجویان و سایر اقشار زحمتکش مردم باشد. چنین است که سرکوب واختناق را تشدید می‌کند و به قصد قلع و قمع، به چنین تشکل‌هائی یورش می‌برد، رهبران و سازما ندهندگان آن‌ها را نیز بازداشت و حبس و مجازات می‌کند.

جمهوری اسلامی البته ممکن است به طور تاکتیکی و موقتی هم که شده به برخی افراد که تمایلات سیاسی هم دارند، اجازه بدهد حرف‌هائی بزنند و فعالیت‌های علنی محدودی نیز داشته باشند. مادام که چنین افرادی، تک نفره هستند، فعالیت جمعی ندارند و صرفا حرف می‌زنند، ولو آن که این حرف‌ها ظاهر تند و تیزی هم داشته باشند و از آن‌ها بوی مخالفت هم به مشام برسد، جمهوری اسلامی ممکن است کاری به کار آن‌ها نداشته باشد و نسبت به این پدیده، عکس العمل فوری از خود نشان ندهد. با این همه، این مسئله بسیار بدیهی است که دستگاه امنیتی واطلاعاتی رژیم، همه این‌ها و تحرکات علنی را زیر نظر خود می‌گیرد وچنان چه کسی بخواهد پای خود را از حد حرف، آنطرف‌تر بگذارد و فرضا پای اقدام عملی و سازماندهی برود، فورا وی را بازداشت می‌کند و با اعمال شکنجه و تهدید به مجازات، سعی می‌کند فرد مورد نظر را یا به تسلیم و سکوت وادار نماید و یا در نهایت وی را به زندان و اعدام محکوم می‌کند.

روشن است که نه پدیده تشدید خفقان و گسترش سرکوب و مختنق‌تر شدن شرایط حاکم بر جامعه نسبت به دو سال قبل،  نه کوشش رژیم برای ممانعت از ادامه کاری تشکل ها وفعالین کارگری و قلع و قمع آن‌ها از چشم کارگران پیشرو و آگاه پنهان مانده است ونه عواقب ونتایج اعمال چنین سیاست‌هائی. با تشدید فشار سرنیزه و اختناق، این، یک خطر واقعی است که آن دسته از فعالان کارگری که خود راعلنی نموده و فعالیت علنی داشته‌اند، به نخسین قربانیان سیاست تشدید سرکوب رژیم تبدیل شوند. آنان از سوی دستگاه امنیتی و سرکوب رژیم، آن قدر تحت فشار و پی گرد قرار می‌گیرند که یا دیگر فعالیت چندانی نداشته باشند و یا در بدترین حالت مجبور گردند خود را به کلی از عرصه فعالیت ومبارزه کنار بکشند. بدیهی است که وحشی گری‌های رژیم و تشدید فشار و سرکوب بی حد وحصر کنونی، روی افراد ونیروهای غیر علنی و مخفی نیز تاثیرات ولو خفیف تری نیز برجای خواهد گذاشت.

اگرچه حرکت‌های اعتراضی کارگران متمایز ازسایر اقشار جامعه است وکارگر درمحیط کار خود، در هر حال در برابر کارفرما و اجحافات وی ایستادگی می‌کند و برای بهبود شرایط کار دست به اعتراض و مبارزه می‌زند، اما تردیدی نیست که مجموعه این شرایط، اثرات منفی خود را بر اعتراضات کارگران و مراکزی که در آن می‌بایستی حرکت اعتراضی و اعتصاب کارگری سازماندهی شود، نیز برجای خواهد گذاشت.

 شرایط مشخص حاکم برجامعه، اما قبل ازهرچیز، عدم کفایت و حتا زیان بار بودن فعالیت صرف علنی و قانونی را، هر روز و در هر گام مبارزه، به اثبات می‌رساند. اگر کسی نخواهد بر این شرایط مشخص چشم فروبندد، راهی ندارد جز آنکه از علنی کاری صرف پرهیز کند و تلفیق مناسبی میان کار علنی و قانونی و فعالیت مخفی و زیر زمینی ایجاد کند. در واقعیت امرهم، اکنون، چه کسی این را بخواهد یا نخواهد، رعایت پنهان کاری در عرصه فعالیت‌ها و محیط‌های کارگری و تلفیق دقیق میان فعالیت علنی، نیمه علنی و مخفی به ضرورتی انکار ناپذیر تبدیل شده است. البته کارگران پیشرو وآگاهی که درگیر مبارزه طبقاتی هستند و شرایط مشخص را با گوشت وپوست خود لمس می‌کنند، براین ضرورت وقوف داشته‌اند و وقوف دارند و هرگز به دام گرایش‌ها و یا افرادی که مبنای فعالیت خود را علنی کاری و کار قانونی می‌گذارند، فعالیت مخفی را به سخره می‌گیرند و همه را به علنی کاری و کار قانونی صرف دعوت می‌کنند، نیافتاده ونخواهند افتاد.

شرایط جدید حاکم بر جامعه که وجه ممیزه آن، تشدید بیش از پیش فشار واختناق است، به جنبش کارگری و همه کارگران آگاه و پیشرو حکم می‌کند، هوشیاری خویش را دو چندان سازند و با اتخاذ به موقع روش‌ها و تاکتیک‌های مناسب، اثرات سوء این سرکوب‌ها را تا حد ممکن خنثا ساخته، میزان خسارات و تلفات را پایین آورند. فعالین کارگری نمی‌توانند از کنار این شرایط  و تشدید خفقان و سرکوب بگذرند، بلکه با توجه به شرایط مشخص حاکم بر جامعه و توازن قوای موجود، باید شیوه حرکت و فعالیت خود رابه نحوی تنظیم کنند، که بتوانند از این تند پیچ گذر نمایند. اکنون افزون بر ایجاد  و تکثیر کمیته‌های مخفی کارخانه درمراکز کارگری، یکی دیگر از وجوه فعالیت کارگران پیشرو، فعالیت در تشکل‌های توده‌ای نظیر تعاونی‌ها و سازمآن‌های ورزشی و امثال آن و فعالیت برای ایجاد این گونه تشکل ها است.بدیهی است که رعایت تلفیق کارمخفی، نیمه علنی و علنی برای فعالیت در درون این گونه تشکل‌ها نیز ضروری‌ست. این نحوه حرکت و فعالیت، می‌تواند به کارگران پیشرو و فعالین جنبش کارگری کمک نماید که خود را از زیر ضربات مرگبار پلیسی- امنیتی رژیم برهانند، از تند پیج موجود گذر نمایند و در شرایط مساعدتر و اعتلاء بیشتر جنبش کارگری با توان و آمادگی بیشتری وارد میدان شوند.

دو سالگی سندیکای کارگران شرکت نیشکر هفت تپه و چشم‌انداز فعالیت سندیکایی

دو سال از تشکیل سندیکای کارگران شرکت نیشکر هفت تپه گذشت. سندیکای کارگران شرکت نیشکر هفت تپه که حاصل تلاش‌های پی گیر و پر درد و رنج و ثمرۀ ماه‌ها زحمت و کارِ فشرده و پر هزینۀ کارگران این شرکت است، در سال ١٣۸۷ اعلام موجودیت نمود. این سندیکا در حالی وارد سومین سال موجودیت خود می‌شود که تقریبا تمام اعضای اصلی هئیت مدیره آن، پس از بارها احضار و بازداشت و زندان، از کار اخراج شده‌اند. دو سال پس از ایجاد این تشکل توده‏ای کارگری، نه فقط  تمام پایه گذاران و فعالان آن پیوسته تحت تعقیب و پی گرد قرار دارند، بلکه حتا با کمترین تحرک و فعالیتی در جهت اهداف این سندیکا، شدیداً مورد بازخواست و بازداشت و ارعاب قرار می‌گیرند. ارتجاع حاکم و دستگاه مخوف اطلاعاتی – امنیتی آن، با اعمال یک رشته فشارهای خرد کننده و مستمر و استفاده از خشن‌ترین و رذیلانه‌ترین شیوه‌های سرکوب علیه این سندیکا، فعالان آن و اعضای خانواده آن‌ها به قصد نابودی و از هم  پاشاندن این سندیکا اگر چه توانسته است موانعی جدی بر سر راه فعالیت‌های توده‌ای و مؤثر این سندیکا ایجاد کند و تا حد زیادی دست و بال سندیکای کارگران هفت تپه را بسته است، اما تا این لحظه، از قلع و قمع کامل آن و گذاشتن نقطه پایان بر حیات این سندیکا باز مانده است.

در آغاز سومین سال حیات سندیکای کارگران شرکت نیشکر هفت تپه و به منظور درس آموزی از فعالیت‌ها و تجارب گران‌بهای این سندیکا و فعالان آن، مروری خواهیم داشت بر شرایط شکل‌گیری این سندیکا، فعالیت‌ها، موانع و محدودیت‌های موجود برای ادامه‌کاری و بقای فعال این سندیکا، چشم‌انداز فعالیت‌های سندیکائی و سرانجام به نکاتی پیرامون مناسب‌ترین شکل سازماندهی کارگری در شرایط کنونی اشاره‌ای خواهیم داشت.

بحث در مورد سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه و بررسی شرایط شکل‌گیری این سندیکا اما بدون ورود به بحث سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه، بحث کاملی نخواهد بود. چرا که اولاً احیاء سندیکای کارگران شرکت واحد از لحاظ زمانی بر تأسیس سندیکای کارگران هفت تپه مقدم است و ثانیاً در اساس، سندیکای کارگران شرکت واحد الگوی کارگران هفت تپه و سندیکای کارگران هفت تپه است هرچند هریک از این دو سندیکا مختصات و ویژگی های خود را نیز دارند .

بررسیِ شرایط شکل گیری و احیاء سندیکای کارگران شرکت واحد نیز مستلزم بررسی شرایط مشخص ایران در مقطع احیاء این سندیکاست که پیش زمینه‌های آن به شرایط پس از جنگ ایران و عراق و اتخاذ سیاست‌های اقتصادی نئولیبرال بر می‌گردد. متعاقب این تحولات است که پای سازمان جهانی کار (آی.ال.اُ) به ایران باز می‌شود و از پیِ آن تشکل‌ها و سندیکاهای کارگریِ منطبق بر معیارهای  این سازمان نیز مطرح می‌شود.

مستقل از تلاش‌های همیشگی کارگران برای ایجاد تشکل‌های خود و صرف نظر از گذشته‌های  دور، بحث‌ها و تحرکاتی که در جنبش کارگری ایران پیرامون ایجاد سندیکا‌ها و تشکل‌های کارگری از اوائل دهه جاری به شکل محسوسی آغاز گردید، اساساً به باز شدن پای سازمان جهانی کار (آی.ال.اُ) به ایران برمی‌گردد. موضوع بدین قرار است که جمهوری اسلامی بلافاصله بعد از پایان جنگ ایران و عراق و برای غلبه بر بحران عمیق اقتصادی، یک رشته تلاش‌هائی را در مقیاس بین‌المللی و برای کسب وام و سرمایه‌گذاری خارجی از سوی انحصارات مالی جهانی مانند بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول و به همراه آن برای پذیرفته شدن در سازمان تجارت جهانی (وِ.ت.اُ) آغاز کرد. پذیرش و اجرای سیاست‌های اقتصادی نئولیبرال که از زمان رفسنجانی آغاز شده بود، در دوران خاتمی بسیار پررنگ‌تر و جدی‌تر دنبال شد. تمام برنامه‌های اقتصادی در دوران رفسنجانی و بویژه در دوران خاتمی اساساً بر پایه سیاست‌های انحصارات مالی بین‌المللی تنظیم و به اجرا در آمده است. جمهوری اسلامی همزمان با اجرای این سیاست‌های اقتصادی و رهنمود های انحصارات مالی، در عرصۀ مناسبات فیمابین کارگر و کارفرما ، تشکل‌های کارگری و مقررات و ضوابط حاکم و جاری در این زمینه نیز باید به سرمایه و انحصارات بین‌المللی اطمینان و ضمانت کافی می‌داد تا مسیر سرمایه‌گذاری‌های خارجی را هموارتر سازد. صاحبان سرمایه خواهان ضمانت‌های کافی و قانونی بودند و از جاری شدن ضوابط، معیارها و مقررات مورد نظر خود در محیط‌های کار و تولید بایستی اطمینان خاطر کسب می کردند. آی.ال.اُ به عنوان یک ارگان بین‌المللی صاحب تجربه در این زمینه که تحت نفوذ سرمایه بین‌المللی و محور فعالیت آن به سازش کشاندن کار و سرمایه است، وظیفه ارزیابی از تشکل‌های کارگری، اندازه گیریِ درجه تطابق مناسبات و مقررات جاری در جمهوری اسلامی با معیارهای سازمان جهانی کار و حصول به چنین اطمینانی را بر عهده گرفت.

دولت جمهوری اسلامی با ارائه گزارشات مشروحی در مورد شوراهای اسلامی کار و خانه کارگر، تمایل خود را به امضای مقاوله نامه‌های ۸۷ و ۹۸ سازمان جهانی کار اعلام کرده بود. در سال ۸۱ وزیر کار وقت رژیم صفدر حسینی در نودمین اجلاس این سازمان رسماً از این ارگان درخواست نمود که با “همکاری‌های فنی و کارشناسانه” خود، زمینه رفع موانع ورود ایران به سازمان تجارت جهانی را فراهم سازد. به دنبال این دعوت و تمایل دولت جمهوری  اسلامی،  مهر ماه  همان سال (۸۱) هیأتی به سرپرستی “برنارد جرنیگان” از طرف سازمان جهانی کار به ایران اعزام گردید تا نسبت به شوراهای اسلامی کار و خانه کارگر ارزیابی دقیق‌تری بدست آورد و در بارۀ درجه انطباق این تشکل‌ها با معیارهای سازمان جهانی کار اظهار نظر کند. این هیأت نیز پس از چند روز اقامت در تهران و دیدار و گفتگو با مسئولین وزارت کار، خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار سرانجام وضعیت جاری شوراهای اسلامی کار را ناقض مفهوم “آزادی”های مندرج در مقاوله نامه ۸۷ سازمان جهانی کار ارزیابی نمود. در گزارشی که از طرف این هیأت انتشار یافت،  ضمن اشاره به آزاد نبودن و مستقل نبودن این ارگآن‌ها ، در عین حال به سران خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار نیز چنین توصیه شده بود که فعالیت سیاسی را کنار بگذارند، انجمن‌های صنفی و سندیکا ایجاد کنند و یا شوراهای اسلامی را با آن انطباق دهند. این هیأت همچنین پیشنهاد و توصیه کرده بود که مقررات جدیدی برای تشکل‌های صنفی تدوین شود. تبصره ۴ ماده ۱۳۱ قانون کار به نحوی اصلاح شود که در نمایندگی اشکال مختلف تشکل کارگری، انحصار و حق ویژه‌ای وجود نداشته باشد. موانع قانونی تشکیل سندیکاها برطرف گردد و حق کارگران در ایجاد تشکل به انتخاب خودشان و بدون محدودیت‌های قبلی به رسمیت شناخته شود.

شوراهای اسلامی کار و خانه کارگر، البته خود را برای انجام تغییراتی بر طبق این توصیه‌ها آماده ساخته بودند و به رغم غر و لُندهای گاه و بیگاه، اما آمادگی خود را برای پرهیز از کار سیاسی، فعالیت صرفاً صنفی، ایجاد تغییراتی در اصول ناظر بر شوراهای اسلامی و انطباق تدریجی خود با شرایط جدید به نحوی که رضایت سازمان جهانی کار را فراهم کند، اعلام کردند.

البته هر کسی این واقعیت را می‌داند که شوراهای اسلامی کار و خانه کارگر سال‌ها قبل از باز شدن پای آی. ال. اُ به ایران در میان کارگران به شدت منفور و بی اعتبار بودند و پیوسته از تعداد و اهمیت این ارگآن‌ها نیز کاسته شده بود به نحوی که سران این نهادهای ارتجاعی نیز به ریزش و ناتوانی و ناکارآئی آن اعتراف می‌کردند. شوراهای اسلامی کار در واقع  محصول دوران و شرایط دیگری بودند که با تغییر این شرایط دیگر نمی‌توانستند در شکل و شمایل پیشین خود، نقش گذشته را بازی کنند. روند اضمحلال این به اصطلاح شوراها که کارآئی خود را از دست داده بودند از مدت‌ها قبل از این رویدادها آغاز گشته بود. رویگردانی دولت وقت از این نهادهای کنترل و جاسوسی که عمری را در خدمت حکومت سرمایه‌داران و مرتجعین، به تلاش برای انحراف و مهار مبارزات کارگران گذرانده بودند، اما اکنون دیگر نه فقط نمی‌توانستند نقش و وظیفه سابق را با حفظ ساختار تا کنونی خود ایفا کنند، بلکه به مثابه مانع کند کننده و دست و پاگیری در پیشبرد سیاست‌های دولت و برنامه‌ها و سیاست‌های نئولیبرالی بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول جلوه می‌کردند، سران این ارگآن‌ها را وا داشت تا هر چه سریع‌تر این نهادها را با خواست‌ها و امیال دولت و نظرات هیات‌های اعزامی سازمان جهانی کار هماهنگ سازند.

در همین رابطه است که بلافاصله پس از نخستین سفر هیأت اعزامی سازمان جهانی کار در سال ۸۱، سران خانه کارگر دست به کارِ ایجاد گسترده‌ی انجمن‌های صنفی می‌شوند. بسیاری از شوراهای اسلامی کار، به انجمن صنفی تغییر نام می‌دهند و در عین حال روند اضمحلال شوراهای اسلامی کار با شدت بیشتری ادامه پیدا می‌کند به نحوی که در سال ۸۱ و ۸۲، ۶۶ درصد از تعداد شوراهای اسلامی کار کاسته می‌شود! در دیدارها و گفتگوهای بعدی وزارت کار با نمایندگان آی. ال. اُ در اردیبهشت سال ۸۲ در تهران، پیرامون ایجاد تغییراتی در فصل ششم قانون کار به منظور تسهیل شکل‌گیری انجمن‌های صنفی و نیز تغییر ماده ۱۳۵ و تبصره آن، تغییر ماده ۱۳۷ به منظور حذف اختیارات شوراهای اسلامی کار و تبدیل آن‌ها به ارگآن‌های صرفاً مشورتی نیز توافقاتی حاصل می‌شود.

مجموعۀ این شرایط و فضای حاصله پس از سفر هیأت‌های اعزامی سازمان جهانی کار به ایران، گزارش‌ها و اظهار نظرهای این هیأت‌ها پیرامون شوراهای اسلامی کار و حق کارگران به ایجاد تشکل کارگری، موضع گیری‌های برخی از مسئولین دولتی علیه شوراهای اسلامی کار که حتا تا انحلال این ارگآن‌ها نیز پیش می‌رفت، توأم با موج وسیعی از تبلیغات عوام فریبانه اصلاح طلبان که وسیعاً مورد حمایت بورژوازی بین‌المللی قرار داشت، بسیاری از عناصر به ویژه رفرمیست‌های درون جنبش کارگری را دچار این توهم ساخت که گویا وزارت کار رژیم، به کمک برخی از این‌ها و با همیاری سازمان جهانی کار، در صدد ایجاد تشکل‌های آزاد و مستقل صنفی کارگری‌ست. توهم در بین این نیروها به حدی زیاد بود که در برخی موارد، آن ‌ها را به تمجید گران و شیفتگان جبهه دوم خرداد تبدیل ساخت.

شرایط جدید البته شور و شوق و تحرک مشهودی را در جنبش کارگری و در میان کارگران پیشرو و فعالان کارگری، بدون آنکه کم‌ترین توهمی نسبت به دولت خاتمی یا سازمان جهانی کار داشته باشند، اما سالیان متمادی از ایجاد تشکل کارگری محروم و در برهوت بی تشکلی و پراکندگی بسر می‌بردند نیز ایجاد نمود.

بر متن این شرایط و اوضاع سیاسی‌ست که برخی از فعالین کارگری به سمت ایجاد و یا احیاء سندیکاهای کارگری روی ‌آوردند و بسیاری از آن‌ها نیز بر این باور بودند که در دیدار بعدی نمایندگان آی.ال. اُ از ایران، به جای سران خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار و یا دست کم در کنار آن‌ها، از این فعالان نیز دعوت می‌شود و در مورد چند و چون تشکل‌های کارگری با آنان مشورت و به پیشنهادات‌شان ترتیب اثر داده می‌شود. اما وقتی که فرستادگان آی.ال.اُ بار دیگر در مهر سال ۸۳ وارد تهران شدند و قبل از هر کس به دیدار سران خانه کارگر شتافتند  و کم‌ترین اعتنائی به متوهمان ننمودند، ذوب یخ‌های توهم ایشان نیز اندک اندک آغاز شد. “تاپیولار” نماینده آی.ال.اُ در دیدار با مسئولین مرکزی شوراهای اسلامی کار و خانه کارگر، این ارگآن‌هایی که همواره مورد نفرت عمیق کارگران بوده‌اند، نقض آزادی‌های مندرج در مقاوله نامه ۸۷ سازمان جهانی کار را از یاد برد. نام برده بر “تقویت تشکل‌های فعلاً موجود” تأکید کرد و معیارهای آی.ال.اُ را عجالتاً در تغییر نام این ارگآن‌ها به انجمن صنفی، تحولات درونی شوراهای اسلامی و چرخش آن به سوی انجمن صنفی تأمین یافته دید و صریحاً گفت مهم نیست این تشکل چه نامیده شود بلکه مهم آن است که از سوی دولت و کارفرما به رسمیت شناخته شود!

نحوه برخورد هیأت اعزامی آی.ال.اُ به تشکل‌های کارگری در ایران، بار دیگر بر این موضوع صحه گذاشت که در افکار و معادلات سیاسی آن‌ها، این دولت‌ها و کارفرماها و خواست آن‌هاست که جایگاه اصلی و درجه اول را دارد. توده‌های کارگر و خواست آن‌ها یا به کلی فاقد اهمیت‌اند و در این معادلات جائی ندارند و یا اگر هم اهمیت و جایگاهی داشته باشند صرفاً برای به سازش کشاندن آنان با سرمایه‌داران و به تبعیت درآوردن کارگران از کارفرمایان است. این مسأله در عین حال یکبار دیگر نشان داد که سازمان جهانی کار به رغم هرگونه ادعائی که داشته باشد، همواره آماده است علیه کارگران، با دولت‌ها و کارفرمایان و کسانی که به دروغ خود را نماینده کارگران جا می‌زنند وارد معامله و زد و بند شود و حتا معیارهای شناخته شده خود را نیز زیر پا بگذارد. به هر رو پس از این برخورد نمایندگان سازمان جهانی کارو بند و بست آن‌ها با دولت و سران شوراهای اسلامی و خانه کارگر، راه  بر هرگونه توهمی در این باره که گویا این سازمان و دولت ایران یا جناحی از حکومت خواستار ایجاد تشکل‌های واقعاً آزاد و مستقل کارگری ولو از نوع تشکل صنفی و سندیکایی هستند، بکلی مسدود گردید!

با نخستین سفر هیات اعزامی آی.ال.اُ به ایران، به نحو محسوسی بر فعالیت‌ها و تلاش‌های فعالان کارگری از جمله و به ویژه فعالان کارگری در شرکت واحد برای کسب حق تشکل و ایجاد تشکل‌های آزاد و مستقل کارگری افزوده شد و در سال‌های بعد از آن نیز پیوسته گسترش یافت. اسالو و تعداد دیگری از همراهانش، به عنوان هیأت مؤسس و احیاء سندیکای کارگران شرکت واحد، در نامه‌ای به تاریخ ۱۹ مهر سال ۸۳ خطاب به وزیر کار، موضوع بازگشائی سندیکای کارگران شرکت واحد را مطرح کردند. تجربه مبارزه برای ایجاد تشکل کارگری، به سرعت به این دسته از فعالان کارگری ثابت نمود که نباید در انتظار یاری و مساعدت مقامات و نهادهای دولتی بنشینند تا ایشان موانع ایجاد تشکل‌های کارگری را برطرف سازند و برای ایجاد این تشکل‌ها و از جمله سندیکای‌های کارگری مجوز صادر نمایند. آنان این تجربه را پشت سر نهادند و با تکیه بر نیروی توده کارگران شرکت واحد، تلاش های خود برای احیاء سندیکا را پی گرفتند. به رغم تمام فشارها و تهدیدات و محدودیت‌های زیادی که بر سر راه فعالان کارگری شرکت واحد قرار گرفته بود، این کارگران شجاعانه پا به میدان گذاشتند و طی یک دوره درگیری و رودرروئی با نهادهای حکومتی سرانجام سندیکای مستقل خود را احیا کردند. کارگران پیشرو شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه که کار طولانی مدتی را جهت تشکیل سندیکای خود آغاز کرده بودند، به رغم آنکه چند روز قبل از برگزاری نخستین مجمع عمومی خود، در تاریخ ۱۹ /۲/ ۸۴ مورد یورش وحشیانه چماق داران و چاقو کشان رژیم قرار گرفتند و در این حمله سبعانه، تعدادی از فعالان کارگری شدیداً مضروب و مجروح گشتند و حتا زبان اسالو به دست اوباشان خانه کارگری بریده شد، اما سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه، به همت و ابتکار کارگران پیشرو این شرکت و با اتکاء و حمایت وسیع کارگران شرکت واحد در روز ۲۳ خرداد ۱۳۸۴ در یک مجمع عمومی که در کف پیاده رو خیابان برگزار گردید، موجودیت خود را اعلام کرد.

سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه، گرچه از همان آغاز با مهر”غیرقانونی” وزارت کار ممهور گردید و در برابر فعالیت‌های آن موانع جدی و متعددی نهاده شد، اما این سندیکا با پی‌گیری، شجاعت و از خود گذشتگی اعضاء و فعالان سندیکا به فعالیت خود ادامه داده است. فعالیت‌های سندیکای شرکت واحد که البته کم و کیف آن باید مورد وارسی قرار گیرد، از زمان تأسیس تا کنون، اگر چه به بهاء اخراج و محرومیت و زندان فعالان اصلی این سندیکا و اگر چه به بهاء تحمیل شرایط دشوار معشیتی بر خانواده این فعالان، اما با افت و خیز ادامه یافته است. با این وجود از همان لحظه اعلام موجودیت این سندیکا و به رغم تأثیرات بلا انکار آن در پیشرفت جنبش کارگری اما همواره این سؤال بزرگ برای فعالان کارگری و عموم مدافعان حقوق کارگر مطرح بوده است که با توجه به حاکمیت دیکتاتوری هار و عنان گسیخته و با توجه به شرایط خفقان و سرکوبی که با روی کار آمدن دولت احمدی نژاد نیز بیش از پیش تشدید یافته است، آیا تضمینی بر ادامه کاری سندیکای کارگران شرکت واحد هست؟ آیا سندیکای کارگران شرکت واحد، سندیکای کارگران شرکت نیشکر هفت تپه در توازن قوای موجود و در شرایط مشخص کنونی ایران، می‌توانند ادامه کاری و بقاء فعال داشته باشند؟

*

در قسمت اول این مقاله، شرایط سیاسی مشخصی را که به تشکیل و یا احیای سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه انجامید به اختصار بیان کردیم. اما ببینیم سندیکای کارگران شرکت نیشکر هفت تپه تحت چه شرایطی بوجود آمد و چشم‌انداز فعالیت‌های سندیکائی چگونه است!

این واقعیت بر کسی پوشیده نیست که پس از اعلام موجودیت سندیکای کارگران شرکت واحد، که توانسته بود هزاران کارگر این شرکت را به عضویت خود در آورد و اعتصابات بزرگ و فراموش نشدنی کارگران در دی و بهمن سال ۸۴ را سازماندهی کند، کارگران پیشرو شرکت نیشکر هفت تپه نیز در تدارک ایجاد یک تشکل توده‌ای برآمدند. پس از قلع و قمع تشکل‌های کارگری که کمی قبل یا بعد از انقلاب ۵۷ بوجود آمده بودند و پس از یورش وحشیانه رژیم به باقیماندۀ دستاوردهای انقلاب در سال ۶۰ و نابودی شوراها و سایر تشکل‌های کارگری که توسط خود کارگران ایجاد شده بودند، سندیکای کارگران شرکت واحد، یگانه الگوئی بود که توانسته بود کارگران را در مقیاس توده‌ای به عرصه مبارزه بکشاند و در عین حال تا حد زیادی از حمایت اتحادیه‌های کارگری در سطح بین‌المللی نیز برخوردار گردد.

مقارن احیاء سندیکای کارگران شرکت واحد که تأثیرات شگرفی بر کل جنبش کارگری ایران می‌گذارد، ادامه کاری کشت و صنعت نیشکر هفت تپه دچار ابهام و شرایط و اوضاع داخلی کارخانه نیشکر هفت تپه نیز بسیار ملتهب است. به دنبال تصمیم دولت مبنی بر واگذاری کشت و صنعت نیشکر هفت تپه به بخش خصوصی، اخراج‌های وسیع و بازخریدهای اجباری در این شرکت آغاز می‌گردد به نحوی که از سال ۸۴ تا ۸۷، از هفت هزار کارگر این شرکت سه هزار نفر اخراج و بازخرید شدند و دولت در نظر داشت، علاوه بر فروش زمین‌های زراعی، دو هزار کارگر دیگر را نیز اخراج کند و شرایط را برای واگذاری هر چه ارزان‌تر این شرکت به بخش خصوصی فراهم سازد. علاوه بر خطر اخراج که کارگران را پیوسته تهدید می‌نمود، فشارهای زیادی نیز از طریق تعویق پرداخت دستمزدها بر دوش کارگران و خانواده آن‌ها قرار داشت. کارگران هفت تپه در برابر این سیاست‌ها و فشارها، یک سلسله اعتراضات پر شوری را سازمان دادند و در برابر تعرضات دولت، جانانه مقاومت نمودند و در اشکال مختلفی دست به مبارزه و اعتراض زدند. ده‌ها اجتماع اعتراضی و پر شور کارگری بر پا کردند، خیابآن‌های شهر شوش را بارها به عرصه تظاهرات و راهپیمائی خود و اعضاء خانواده خود تبدیل کردند و توانستند حمایت اقشار دیگر مردم را جلب کنند، جاده‌ها را مسدود کردند و افزون بر همه این‌ها، بارها به اعتصابات بزرگ و یکپارچه دست زدند. تنها در فاصله مهر سال ۸۵ تا مهر ۸۶، کارگران هفت تپه ۱۶ اعتصاب بزرگ داشتند که این اعتصابات در سال ۸۷ به اوج خود رسید و اعتصاب بزرگی که در ۱۶ فروردین ۸۷ آغاز شد تا ۵۰ روز ادامه یافت. در جریان این اعتصابات و سازماندهی مبارزات با شکوه و پرشور کارگری‌ست که نه فقط انسجام و وحدت در میان کارگران هفت تپه مستحکم‌تر می‌شود، بلکه ارتباط ارگانیک میان کارگران پیشرو و سازماندهندگان اعتصاب با تودۀ کارگران نیز پیوسته عمیق‌تر و گسترده‌تر می‌شود. کارگران پیشرو و فعالانی که از درون این مبارزات برخاسته‌اند، با وجود آنکه بارها احضار و بازداشت و مورد سرکوب دستگاه امنیتی و اطلاعاتی این رژیم قرار گرفته بودند، اما استوار و پایدار، شجاعانه در برابر این فشارها و تهدیدات ایستادند. سرکوب و پی‌گرد کارگران پیشرو، هیچگونه تزلزلی در ارادۀ کارگران به ادامه مبارزه ایجاد نکرد. دفاع پی‌گیر و حمایت توده کارگران از نمایندگان و رهبران خود، دلیل روشنی بر رشد آگاهی کارگران بود و نشان می‌داد که توده کارگران به اهمیت حضور کارگران پیشرو برای ادامه مبارزات متشکل پی برده‌اند. کارگران شرکت نیشکر هفت تپه در جریان عمل مبارزاتی و رو در روئی هر روزه با کارفرما و دولت به این نتیجه رسیده بودند که باید تشکل توده‌ای خویش را دایر کنند تا بتوانند مبارزات وسیع‌تر، متشکل تر و با نقشه‌تری  را سازمان دهند. کارگران پیشرو هفت تپه که بعد از احیاء سندیکای کارگران شرکت واحد در تدارک ایجاد یک تشکل توده‌ای برآمده بودند و به مرور نطفه‌های آن را ایجاد کرده بودند، در آبان سال ۸۶ نامه‌ای به وزارت کار نوشتند تا تشکل مورد نظر خود را به ثبت برسانند. این مکاتبات در ادامه خود، به ادراه کار شوش کشید و نمایندگان کارگران نیز از طریق مراجعه به این اداره و سایر نهادهای دولتی، خواست کارگران برای ثبت سندیکا را دنبال نموند. نتایج این مکاتبات و مراجعات البته هیچ چیز نبود جز اینکه نمایندگان کارگران از سوی دستگاه امنیتی و نیز حراست کارخانه، شدیداً تحت فشار قرار گرفته و سازمان اطلاعات رژیم نیز به اشکال مختلفی آن‌ها را مورد ارعاب و تهدید قرار داد. پروسۀ تلاش برای ثبت سندیکا، البته چند ماه بیشتر ادامه نیافت. کارگران پیشرو هفت تپه که نه فقط از روی تجربه سندیکای کارگران شرکت واحد می‌دانستند این تلاش‌ها به جائی نخواهد رسید، بلکه خودِ آن‌ها نیز در عمل آن را آموخته و تجربه کرده بودند، در اردیبهشت سال ۸۷ با صدور اطلاعیه‌ای تشکیل سندیکای کارگران هفت تپه را اعلام کردند. سپس با انتخاب یک هیأت مؤسس که در خرداد همان سال به تأیید ۲۵۰۰ تن از کارگران این شرکت رسید، تشکل مورد نظر خود را ایجاد کردند. این تلاش‌ها در آبان سال ۸۷ شکل نهائی به خود گرفت. کارگران شرکت هفت تپه، به رغم تمام مخالفت‌ها و محدودیت‌هائی که دستگاه امنیتی و حراست کارخانه برای تجمع کارگران ایجاد کرده بودند، در نشست وسیعی که بیش از هزار نفر در آن شرکت داشتند، ۹ نفر را به عنوان اعضای هیات مدیره سندیکا انتخاب و همان روز با صدور اطلاعیه‌ای موجودیت سندیکای کارگران شرکت نیشکر هفت تپه را اعلام کردند. بدین ترتیب،  کارگران شرکت نیشکر هفت تپه، با اتکاء به  نیروی خود، یکی از خواست‌های بسیار مهم‌شان یعنی حق ایجاد تشکل مستقل کارگری که در تمام اعتصابات و اجتماعات اعتراضی خود مصرانه بر آن تأکید و پافشاری نموده بودند، جامه عمل پوشاندند.

زمانی که کارگران پیشرو شرکت واحد در صدد احیای سندیکای این شرکت برآمدند و کوشش‌های علنی و گسترده‌ای را بدین منظور آغاز نمودند مصادف بود با موقعیتی که دولت اصلاح طلبان برای جذب سرمایه‌گذاری خارجی و ورود به سازمان تجارت جهانی، می‌خواست به کمک سازمان بین‌المللی کار، تشکل‌های صنفی وابسته بخود ولو بخشاً متفاوت با شوراهای اسلامی ایجاد کند، و این شرایط خود ویژۀ سیاسی، مستقیم یا غیر مستقیم زمینه‌ها و خلل و فرجی را برای تشکیل سندیکا و فعالیت‌های سندیکائی می‌گشود. اما اعلام موجودیت سندیکای کارگران هفت تپه به زمانی برمی‌گردد که بساط اصلاح طلبان برچیده شده و فرصت این بازی‌ها نیز به پایان رسیده است. با روی کار آمدن یک کابینه نظامی- امنیتی،  سرکوب و خفقان بیش از پیش تشدید می‌گردد، شرایط سیاسی جامعه نیز دچار تغییر می‌شود و هرگونه خلل و فرجی در زمینه فعالیت‌های متشکل کارگری نیز به کلی مسدود می‌شود.

سندیکای کارگران هفت تپه زمانی اعلام موجودیت نمود که سندیکای کارگران شرکت واحد مورد وحشیانه‌ترین یورش‌ها قرار گرفته و بسیاری از رهبران و فعالان آن نیز به زندان افتاده و یا از کار اخراج شده بودند. هر چند سندیکای کارگران هفت تپه، به اعتبار و پشتوانۀ حمایت تودۀ کارگران، خود را موقتاً بر رژیم تحمیل نمود، با این وجود، هفت تپه که خود الگوئی از سندیکای شرکت واحد بود، از نظر رژیم نمی‌بایست به الگوئی برای سایر واحدهای تولیدی تبدیل شود و باید منکوب می‌شد. به منظور پیش‌گیری از تسرّی تشکل‌یابی کارگری و ایجاد سندیکائی از نوع سندیکای هفت تپه در سایر واحدهای تولیدی، این بار دستگاه امنیتی و سرکوب رژیم سریع تر وارد عمل شد. رژیم که نمی‌خواست دچار غفلت گردد و یا ماجرای طولانی سندیکای شرکت واحد تکرار شود، با استفاده از تجارب سرکوب سندیکای شرکت واحد، به بیرحمانه‌ترین اقدامات سرکوبگرانه علیه سندیکای هفت تپه و فعالان آن متوسل گردید. علی نجاتی رئیس هیأت مدیره سندیکا و سایر اعضاء هیأت مدیره سندیکا را بازداشت و زندانی و از کار اخراج نمود، فشارها و محدودیت ها را شدت بخشید و سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه و فعالیت‌های آن را فلج ساخت. اگر سندیکای کارگران شرکت واحد، پس از تشکیل، توده کارگران این شرکت را بسیج و دو اعتصاب بزرگ و چند هزار نفره را سازمان داد که کل فضای جامعه را متأثر ساخت، سندیکای کارگران هفت تپه اما که خود محصول ده‌ها اعتصاب بزرگ و کوچک و اجتماعات اعتراضی پرشکوه بود که کل فضای سیاسی جامعه را تحت تاثیر قرار داده بود،  دیگر نمی‌بایست به آن، فرصت و امکان سازماندهی اعتصابات و مبارزات کارگران داده شود. رژیم که از تکرار اعتصابات و گسترش آن به شدت وحشت داشت، برای مقابله با آن و قلع و قمع سندیکای کارگران هفت تپه به خشن‌ترین و رذیلانه‌ترین شیوها متوسل شد.

به رغم شرایط سیاسی بالنسبه متفاوت تشکیل این دو سندیکا و به رغم ویژگی‌ها و تفاوت‌های موجود در شکل‌گیری و محیط فعالیت این دو سندیکا، تأثیرات مثبت و آگاهی دهندۀ این دو سندیکا و فعالیت آن‌ها بر رشد و ارتقاء آگاهی کارگران و پیشرفت جنبش کارگری، بلا انکار و سرنوشت آن‌ها یکسان است. فراموش نباید کرد دوره‌ای که از اوائل دهه جاری (دهه هشتاد) آغاز می‌شود، دوره‌ای است که با رشد آگاهی سیاسی در صفوف کارگران و افزایش درجه فعالیت کارگران پیشرو برای تشکل‌یابی کارگران همراه است. حق ایجاد  تشکل کارگری از اوائل این دهه تدریجاً به یکی از خواست‌های مهم کارگری تبدیل می‌شود و در سال‌های بعد از تشکیل سندیکای شرکت واحد، این خواست بیش از پیش برجسته می‌شود و در موارد زیادی نیز کارگران آگاه و پیشرو، رأسآ چنین تشکل‌هائی را ایجاد می‌کنند. اگر چه نام دو سندیکای کارگران شرکت واحد و سندیکای کارگران شرکت نیشکر هفت تپه، مانند دو ستاره ی تابناک و پر فروغ بر تارک این دوره از جنبش طبقاتی کارگران می‌درخشند، اما در همین دوره است که ده‌ها کمیته کارخانه، کمیته‌ها و جمع‌های کارگری در مراکز و واحدهای مختلف تولیدی و نیز جمع‌ها و کمیته‌ها و تشکل‌های متعددی که در رابطه با حمایت از جنبش کارگری و یا کمک به سازمان‌یابی و تشکل‌یابی جنبش طبقاتی کارگران شکل می‌گیرند. و باز در همین دوره است که کارگران و تشکل‌های کارگری در ابعاد گسترده‌تری به برگزاری مراسم مستقل اول ماه مه، روز جهانی کارگر روی می‌آورند به گونه‌ای که برگزاری مراسم مستقل اول ماه مه در یک مقطع، به یکی از عرصه‌های مهم رودرروئی کارگران و مبارزه علیه دولت در مقیاس تمام کشور تبدیل می‌شود. به سخن دیگر، با برگزاری مراسم مستقل اول ماه مه سقز در سال ۸۳، یورش وحشیانۀ نیروهای سرکوب‌گر به صفوف کارگران و بازداشت تعدادی از فعالان کارگری این شهر، و به دنبال آن فعالیت‌های گسترده‌ای که در مقیاس داخلی و بین‌المللی برای آزادی بازداشت شدگان آغاز گردید، برگزاری مراسم مستقل اول ماه مه،  یا با کمی اغماض، جنبش اول ماه مه و از طریق آن، کل جنبش طبقاتی کارگران وارد مرحله نوینی می شود. برگزاری مراسم مستقل اول ماه مه که حاصل ارتقاء سطح آگاهی کارگران و تلاش پی‌گیرانه فعالان کارگری بود، پس از سال ۸۳، خود به وسیله‌ای برای طرح گسترده خواست تشکل های مستقل کارگری و برای ارتقاء بیشتر آگاهی سیاسی کارگران و پیشرفت جنبش طبقاتی کارگران تبدیل می‌گردد و به امر تشکل یابی و ایجاد تشکل‌های کارگری کمک میرساند. در این سال‌ها، مسأله صرفاً این نیست که طبقه کارگر با برگزاری مراسم مستقل اول ماه مه، از حق خود برای تجمع و برگزاری آزادانه مراسم روز کارگر دفاع می‌کند و با برافراشتن پرچم مستقل کارگری مطالبات خود را وسیعاً در جامعه مطرح می‌کند و ثقل مطالبات رادیکال و انقلابی پیوسته افزون‌تر می‌شود، بلکه مسأله این هم هست که مراسم مستقل اول ماه مه در عین آنکه فصل جدیدی را به روی مبارزات کارگران و پیشرفت جنبش کارگری می‌گشاید، درعین حال در تکرار و توالی حلزونی خود، به جنبش طبقاتی کارگران نیز روندی تکاملی می‌بخشد. از این به بعد است که جنبش کارگری در اول ماه مه هر سال، پرفروغ‌تر و نیرومندتر از سال قبل از آن اظهار وجود می‌کند و حق برپائی ایجاد تشکل مستقل کارگری را وسیع‌تر و پرخروش‌تر به میان می‌کشد و دست به کار ایجاد تشکل‌های مستقل خود می شود. برگزرای مراسم مستقل و مشترک اول ماه مه در پارک لاله تهران توسط سندیکای کارگران شرکت واحد و سندیکای کارگران هفت تپه و چند کمیته و تشکل دیگر در سال ۸۸ صدور فراخوآن‌ها، بیانیه‌ها و قطعنامه‌های مشترک در همین سال و نیز در سال ۸۹ به مناسبت اول ماه مه که با مضمونی عمیقاً رادیکال و ضد سرمایه‌داری و سرشار از روحیۀ انترناسیونالیستی تنظیم شده بود، بار دیگر بر روند ارتقاء آگاهی سیاسی در صفوف کارگران رشد تشکل یابی کارگران و روند پیشرفت جنبش طبقاتی کارگران مهر تأیید زد.

بر بستر این شرایط است که دو سندیکای مورد بحث ما نیز در اثر فعالیت‌های خود، بخشاً در عقب راندن کارفرما و تحقق پاره‌ای از مطالبات صنفی کارگران توفیقاتی بدست می آورند. صرف نظر از توفیق در این عرصه که البته در جای خود بسیار حائز اهمیت هستند، ولو آنکه طبقه حاکم به سادگی می‌تواند آن را باز پس گیرد، اما هیچکس نمی‌تواند تأثیرات و نقشی را که پروسه تشکیل این دو سندیکا، فعالیت و مبارزه آن‌ها و فعالان این سندیکاها، به لحاظ ارتقاء آگاهی سیاسی در صفوف کارگران و رشد جنبش طبقاتی کارگران برجای گذاشت انکار نماید. میزان آگاهی در میان کارگران، تلاش آن‌ها برای متشکل شدن و برای مبارزه متشکل و سطح جنبش کارگری قبل از رویدادهای مهم کارگری دهه هشتاد، از جمله و بویژه جنبش اول ماه مه و تشکیل سندیکای کارگران شرکت واحد و سندیکای کارگران شرکت نیشکر هفت تپه، با بعد از آن به هیچوجه قابل مقایسه نیست. هر کسی چشمی برای دیدن داشته باشد و نخواهد واقعیت‌ها را وارونه جلوه دهد، نمی‌تواند این حقیقت را ندیده بگیرد و تأثیرات مثبت شکل‌گیری و فعالیت این دو تشکل کارگری را به صرف آنکه سندیکا نامیده شده‌اند و یا فعالیت آن‌ها به چهارچوب‌های نظم موجود محدود و مقید شده است، انکار نماید! بیهوده نیست که رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی که از مبارزه متشکل و از رشد آگاهی در صفوف کارگران به شدت بیمناک بوده است، نه فقط هیچگاه سندیکای کارگران شرکت واحد را به رسمیت نشناخت و نمی‌توانست بشناسد، بلکه از همان آغاز با نیروی قهر و سرکوب به مقابله با آن پرداخت. اقدامات وحشیانه و فشارهای بی حد و مرزی که علیه این سندیکا و فعالان آن به عمل آمده و تا به امروز ادامه یافته است، عملاً سندیکای کارگران شرکت واحد را از هرگونه فعالیت متشکل و توده‌ای در میان کارگران این شرکت باز داشته است.

با توجه به عملکرد به غایت خشونت بار رژیم در برابر سندیکای شرکت واحد و فعالان این سندیکا، پیش‌بینی ادامه کاری فعالیت سندیکای کارگران هفت تپه و چشم‌انداز فعالیت آن نیز کار مشکلی نبود. حیات و بقاء فعالِ سندیکا تا حدودی در گرو این بود که رهبران سندیکا پیوند ارگانیک و دائمی خود را با تودۀ کارگران حفظ کنند و آن‌ها را برای استمرار فعالیت سندیکا، در بسیج دائمی نگاه دارند. رژیم جمهوری اسلامی اما با توسل به حداکثر خشونت، بازداشت، حبس و اخراج رهبران سندیکا، این ارتباط را قطع نمود و هرگونه تحرکی در این زمینه را نیز به شدت سرکوب نموده و می‌کند. با اینهمه  ضروری‌ست  یکبار دیگر بر این نکته تأکید شود که علی رغم این سرکوب‌ها و اعمال خشونت نسبت به تشکل‌های کارگری و به رغم آنکه رژیم دیکتاتوری و سرکوب‌گر حاکم ممکن است بتواند دست و پای این دو سندیکا را به کلی ببندد و امکان و دامنه فعالیت‌شان را از این هم که هست محدودتر سازد و آن را به کلی تعطیل کند، اما هیچگاه، تأکید می‌کنیم هیچگاه نمی‌تواند و قادر نخواهد شد تأثیرات آگاهی دهندۀ آن را که فوقآ به آن اشاره گردید، زائل سازد و جنبش کارگری را از این نقطه نظر به دهه قبل باز برگرداند.

جمع بندی

تجربه جنبش کارگری در ایران در دهه هشتاد، بار دیگر بر تجارب این جنبش در یک قرن اخیر صحه گذاشت و این واقعیت انکار ناپذیر را به اثبات رساند که اختناق و دیکتاتوری لجام گسیخته که از خصایل اصلی رژیم سرمایه‌داری و مذهبی حاکم است، مانع عمده بر سر راه ایجاد تشکل‌های توده‌ای توسط خود کارگران است. جمهوری اسلامی رژیمی‌ست فوق ارتجاعی که حیات و موجودیت آن، با اعمال دیکتاتوری عریان و سلب آزادی‌های سیاسی ملازم است. ارتجاع حاکم، کارگران ایران را از هر گونه آزادی سیاسی از جمله آزادی تشکل که جزئی از آزادی‌های سیاسی‌ست محروم ساخته و هرگونه تلاشی را در این زمینه با سرنیزه و سرکوب پاسخ داده و هر تشکل و فعالیتی از نوع سندیکای کارگران شرکت واحد و سندیکای کارگران هفت تپه که توسط خود کارگران، حال با هر درجه از مرارت و دشواری بوجود آمده باشند، را سرکوب و قلع و قمع می‌کند. شرایط حاکم بر جامعه ایران و توازن قوای موجود، به جنبش کارگری و همه کارگران پیشرو و فعالان کارگری حکم می‌کند، با اتخاذ روش‌ها و اشکال مناسب سازماندهی، اثرات سوء تعرضات و اقدامات سرکوبگرانه را تا حد ممکن خنثا سازند و میزان تلفات و خسارات را پائین آورند. در شرایط سلطۀ اختناق سیاسی که رژیم هیچگونه تشکل علنی کارگری را تحمل نمی‌کند، تلفیق مناسبی از اشکال مبارزه و فعالیت مخفی و زیرزمینی با فعالیت علنی حائز اهمیت بسیار جدی و ضرورتی انکار ناپذیر است. تنها تشکل‌هائی می‌توانند بقاء فعال و ادامه کاری داشته باشند که بنای آن‌ها بر پایه این اصل خدشه ناپذیر استوار شده باشد. اگرچه در تحت یک شرایط ویژه و مشخص آنطور که سعی شد در این مقاله به آن پرداخته شود، تشکل‌های توده‌ای کارگری می‌توانند و یا ممکن است با هزار و یک درد و دشواری شکل بگیرند، اما هیچ تضمینی برای بقاء فعال و ادامه کاری آن‌ها وجود ندارد. لذا باید تشکل‌های مناسبی را سازمان داد که فعالیت آن‌ها در شرایط اختناق و محرومیت کارگران از آزادی‌های سیاسی قابل دوام باشد. با توجه به شرایط خفقان و سرکوب و توازن قوای کنونی، کمتیه‌های مخفی کارخانه مناسب‌ترین تشکل‌های غیر حزبی کارگری می‌باشند. این کمیته‌ها که در برگیرنده پیشرو‌ترین و آگاه‌ترین کارگران می‌باشند، همواره در دسترس کارگران قرار دارند و نه فقط در شرایط  امروز و محرومیت کارگران از آزادی‌های سیاسی قادرند مبارزات کارگران را سازماندهی و رهبری کنند، بلکه به دلیل قابلیت انعطاف و خصلت رادیکال خود، در شرایط اعتلا بیشتر جنبش و ناتوانی رژیم در اعمال سلطه یکپارچه برای کنترل جامعه، با تبدیل شدن به کمیته‌های اعتصاب و شوراها نیز قادرند وظیفه سازماندهی مبارزات کارگری در مرحله پیشرفته تر جنبش را به انجام برسانند.

بدیهی‌ست که کمیته‌های کارخانه به دلیل شرایط سرکوب و خفقان حاکم، اکنون نمی‌توانند به تشکل‌های توده‌ای تبدیل شوند، اما در شرایط اعتلا بیشتر مبارزه قطعاً این سد و مانع از جلوی پای کارگران برداشته می‌شود و کمیته‌های کارخانه نیز به سازمآن‌های توده‌ای کارگری تبدیل می‌گردند. پیشرفت و گسترش مبارزه طبقاتی، قطعاً وظایف نوینی را در برابر کارگران و طبقه کارگر خواهد گذاشت، که هیچ سندیکائی صرف نظر از آنکه تا چه حد اجازه فعالیت و نفوذ توده‌ای داشته باشد یا نداشته باشد، از عهدۀ آن برنخواهد آمد. تنها کمیته‌های مخفی کارخانه هستند که به لحاظ ساختاری از این خصوصیت برخوردارند که در حین سازماندهی و رهبری مبارزه کارگران برای تحقق مطالبات روزمره، می‌توانند در راستای منافع دراز مدت‌تر طبقه کارگر گام بردارند و به ارگآن‌های اعمال قدرت کارگری فرا رویند. نیازی به توضیح این مسأله  نیست که مخفی بودن این کمیته‌ها به معنای دور شدن کارگران پیشرو و متشکل در آن، از مبارزات علنی کارگران نیست. این کمیته‌های مخفی کارخانه علاوه بر سازماندهی و رهبری مبارزات کارگری، در مبارزات و تشکل‌های علنی توده‌ای نظیر تعاونی‌ها، انجمن‌ها و سازمآن‌های ورزشی و امثال آن نیز حضور فعال دارند و از این طریق نیز برای ارتقاء سطح آگاهی و مبارزات کارگران تلاش می‌کنند.

بنابر این مستقل از آنکه سندیکای نوپای کارگران شرکت نیشکر هفت تپه و سندیکای کارگران شرکت واحد، اکنون در کجا ایستاده‌اند و در جریان رویاروئی نابرابر با دولت و دستگاه سرکوب آن به چه سرنوشتی دچار گشته و به چه میزان و درجه‌ای بتوانند بقاء فعال داشته باشند، کارگران پیشرو این دو شرکت، از تجارب فعالیت در این سال‌ها، قطعاً به سود جنبش کارگری و سازماندهی مناسب کارگری استفاده خواهند کرد. تجارب اخیر، بار دیگر به ما می‌آموزد، مادام که دیکتاتوری عریان بر جامعه حاکم است، تحت هیچ شرایطی نباید تشکیل و تکثیر کمیته‌های مخفی کارخانه را از دستور کار خود خارج سازیم. تشکیل و فعالیت جمع‌ها و کمیته‌های مخفی در واحدهای مختلف تولیدی و در جنبش کارگری ایران سابقه‌ای دیرینه دارد. هم در شرکت واحد و هم در شرکت نیشکر هفت تپه از سال‌ها قبل از آنکه سندیکای آن‌ها اعلام موجودیت کند، این جمع‌ها، هسته‌ها و کمیته‌ها، حال تحت هر عنوان و پوششی وجود و فعالیت داشته‌اند که باید آن‌ها را حفظ و بازسازی نمود.

در جریان مبارزات و فعالیت‌های این دوره، بسیاری از فعالان و رهبران سندیکای کارگران شرکت واحد و سندیکای کارگران شرکت نیشکر هفت تپه و برخی دیگر از فعالان کارگری برای دستگاه امنیتی و پلیسی رژیم کاملاً شناخته شده و یا از کار اخراج شده‌اند. اکنون که رژیم این تشکل‌ها را سرکوب و مانع فعالیت آن‌ها شده و اکثر فعالان سندیکائی و بسیاری از دیگر فعالان کارگری زیر ضرب قرار دارند، باید تلاش کرد که میزان تلفات و هزینه‌ها را هرچه بیشتر پائین آورد و با روش‌ها و اشکال و انحاء دیگری فعالیت‌های پیشین را دنبال نمود. این واقعیت را کسی نمی‌تواند انکار کند که کارگران آگاه و پیشرو و فعالان کارگری، محصول سال‌ها کار و فعالیت آگاه‌گرانه و ثمرۀ سال‌ها درد و رنج و صرف انرژی و زحمت‌اند و بی هیچ تردیدی در زمرۀ ثروت‌های طبقه کارگر محسوب می‌شوند. طبقه کارگر نمی‌تواند و نباید این ثروت گران‌بها را بدون حساب و کتاب مصرف کند. در جائی که آزادی‌های سیاسی به رسمیت شناخته نمی‌شود و یک دیکتاتوری عریان و عنان گسیخته حاکم است، صرفه‌جوئی‌ها و مراعات اکید پنهان کاری ضرورتی حیاتی‌ست. بدیهی‌ست که شرایط سیاسی جامعه همواره به اینگونه نخواهد ماند و در شرایط مساعدتر و اعتلاء بیشتر، این دسته از فعالان کارگری نیز می‌توانند با توان و آمادگی بیشتری وارد میدان شوند و نقش مؤثر خود را در جنبش کارگری ایفا کنند.

نقد فعالیت‌های علنی سندیکائی و کنکاش پیرامون تشکل‌های کارگری

با سرکوب شدید سندیکای کارگران شرکت واحد و سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه، بازداشت، حبس و اخراج فعالان این دو سندیکا، با تداوم محدودیت‌ها و فشارها علیه فعالان کارگری و فروکش آشکار فعالیت این دو سندیکا، و با کاهش شدید نقش و توان آن‌ها در بسیج توده کارگران و همچنین مجموعه مشکلات و معضلاتی که ادامه کاری این دو تشکل را به طور جدی زیر سئوال برده است، دور جدیدی از بحث و جدل و کنکاش پیرامون تشکل‌های کارگری آغاز شده و نقد و انتقاداتی را نیز متوجه دو سندیکای یاد شده ساخته است. اگر چه این بحث‌ و نقدها ضرورتی است که از درون جنبش کارگری و از وضعیت کنونی آن بر می‌خیزد، اما نیازی به توضیح این مسئله نیست که نقد و انتقاد زمانی می‌تواند به جنبش کارگری و انسجام آن کمک برساند و این جنبش را گامی به جلو براند و یا از معضلات آن بکاهد که اولاً در نقد و انتقاد از یک نظریه یا تشکل و شکل سازماندهی، صرفاً به جنبه نفی و سلبی آن اکتفا نشود بلکه وجه ایجابی و آلترناتیو آن نیز ارائه گردد. ثانیا انتقاد و نقد مطلقاً بایستی به دور از حب و بغض‌های فردی و محفلی باشد و در هر حال چهارچوب‌ها و منافع کل طبقه کارگر را مد نظر قرار دهد و از جاده انصاف خارج نشود.

نباید فراموش کرد که سندیکای کارگران شرکت واحد و سندیکای کارگران شرکت نیشکر هفت تپه، محصول شرایط سیاسی در دورۀ معینی است که با رشد آگاهی سیاسی در صفوف کارگران و افزایش درجه فعالیت کارگران پیشرو برای تشکل‌یابی طبقه کارگر و در مجموع با رشد جنبش کارگری همراه است. سندیکای کارگران شرکت واحد و سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه، هر دو نتیجه‌ی زحمات و تلاش‌های فداکارانه کارگران پیشرو این شرکت‌ها هستند که در یک پروسه پر درد و رنجِ طولانی و مبارزۀ رو در رو با دولت و دستگاه امنیتی و سرکوب آن ، از دل مبارزات کارگران ، متکی بر توده کارگران، مستقل از نهادهای حکومتی و کارفرمائی  و در تقابل و نفی شوراهای اسلامی کار پا به عرصه وجود گذاشتند.

وضعیت کنونی و میزان فعالیت دو سندیکای شرکت واحد و هفت تپه مطلقاً رضایت بخش نیست. هر کارگر آگاهی این را می‌داند و قبل از همه فعالان و رهبران این دو سندیکا نیز پیش از آنکه کسی بخواهد عملکرد این دو تشکل در شرایط فعلی را نقد کند، به این موضوع آگاهی دارند. بنابراین اگر کسی این وضعیت را می‌خواهد نقد کند، باید صریحاً بگوید که چرا وضعیت این دو تشکل بدینگونه است چه باید کرد؟ و یا چه می توان کرد؟ و  اگر وضعیت کنونی را نفی می‌کند، چه چیزی را به جای آن پیشنهاد می‌کند.

البته افراد و گرایش‌هائی هستند که از همان آغاز، سندیکای کارگری را نفی می‌کردند و مستقل از اینکه به فرض سندیکای کارگران شرکت واحد و یا سندیکای نیشکر هفت تپه در چه شرایطی شکل گرفته‌اند، توسط چه نیروهایی ایجاد شده، چه مطالباتی داشته و دارند و تا چه میزان توانسته‌اند توده کارگران را بسیج و به صحنه مبارزه بکشانند، علیه این سندیکاها تبلیغ و آن‌ها را تخطئه می‌کردند. مشغلۀ این گرایش‌ها و افراد، مشغلۀ کارگران و مبارزات کارگران نبوده و نیست. مشغله این‌ها بیشتر مشغله ذهنی است که در پوشش طرح  شعارهای به ظاهر تند و تیز ضد سرمایه‌داری و “شورای سراسری سرمایه ستیز”، نقطه ستیزش عملاً همین سندیکاها و تشکل‌های توده‌ای کارگری بود که توسط خود کارگران برپا شده‌اند. این‌ها به غیر از “شوراهای سرمایه ستیز” البته بر ذهن و روی کاغذ، هرگونه تشکل کارگری را نفی می‌کردند. اما اکنون تا آن جا سقوط کرده‌اند که به پذیرش شوراهای اسلامی کار رژیم هم رضایت داده‌اند.برخورد با این گرایش و نقد دیدگاه و نظریه اپورتونیستی آن، یک امر ضروری‏ست که البته مقاله مستقل دیگری را می طلبد.

افراد و گرایش‌های دیگری نیز بوده‌اند که از همان بدو تشکیل سندیکای شرکت واحد، به عنوان یک تشکل توده‌ای کارگری که توانسته بود تا حدودی خود را بر رژیم تحمیل کند به دفاع از آن برخاسته اما درعین حال چنین تبلیغ می‌کردند که هرگونه تشکل و فعالیت مخفی کارگری را باید کنار گذاشت. این‌ها با این توجیه عوامانه که یک تشکل توده‌ای نمی‌تواند مخفی باشد، هرگونه فعالیت مخفی و تشکل‌های مخفی کارگری را نفی و آگاهانه یا ناآگاهانه فعالیت‌های کارگری و سازمان‌یابی کارگران را به فعالیت‌های صرفاً علنی و سازمان‌یابی علنی محدود می‌کردند.

هر دوی این گرایش‌ها البته به نسبت وزن و اندازه خود، زیآن‌هائی را بر جنبش کارگری و تشکل‌های کارگری وارد ساختند.

اما گرایش دیگری نیز وجود داشت که ضمن حمایت از سندیکای کارگران شرکت واحد و سندیکای کارگران هفت تپه به عنوان تشکل‌های توده‌ای کارگری که توانسته بودند بطور موقت تا حدودی خود را بر رژیم تحمیل کنند، محدویت‌های خاص فعالیت و مبارزه سندیکائی را نیز متذکر می‌شد. موقتی بودن این وضعیت و خطراتی که از ناحیه فعالیت صرفاً علنی، کارگران پیشرو را تهدید می‌کرد هشدار می‌داد و از تلفیق فعالیت مخفی و علنی و نیز ایجاد کمیته مخفی کارخانه به عنوان مناسب‌ترین شکل تشکل کارگری که می‌تواند در شرایط سرکوب و خفقان ادامه کاری داشته باشد، دفاع می‌کرد.

ما مکرراً هشدار می‌دادیم که رژیم ضد کارگری و ارتجاعی حاکم که کم‌ترین آزادی‌های سیاسی را نیز از مردم سلب کرده است، ایجاد سندیکاهای کارگری را نیز تحمل نخواهد کرد. ما به ویژه بر این مساله تاکید ورزیده‌ایم که مستقل از این موضوع که سندیکاهای کارگری در یک رو در روئی نابرابر با رژیم، تا چه زمانی دوام آورند و یا ادامه کاری و بقاء فعال داشته باشند، و مستقل از آنکه سرانجام به چه سرنوشتی دچار شوند، فعالین کارگری و سندیکایی و کارگران پیشرو، تحت هیچ شرایطی حتا در این دو سندیکا نیز نباید تشکیل و تکثیر کمیته‌های مخفی کارخانه را از دستور کار خود خارج سازند چرا که این کمیته‌ها، با شرایط کنونی جامعه منطبق‌اند و ادامه کاری فعالیت کارگران پیشرو برای سازماندهی مبارزات کارگری را تضمین می‌کنند و با پیشرفت و اعتلای جنبش کارگری می‌توانند به کمیته‌های اعتصاب، شوراهای کارگری و تشکل‌های توده‌ای کارگری تبدیل شوند.

رویکرد بیش از پیش کارگران پیشرو و آگاه به تشکیل کمیته‌های مخفی کارخانه و کارگاه و تلفیق مناسبی از فعالیت‌های مخفی و علنی حتا در میان کارگران پیشرویی که برای تشکیل سندیکا فعالیت کرده‌اند دلیل روشنی بر صحت ارزیابی ما از شرایط جامعه و موید این حقیقت است که کمیته‌های کارخانه بهترین و مناسب‌ترین تشکل کارگری دراین لحظه است که در عین حال در دسترس همه کارگران نیز قرار دارد.

حکومت اسلامی که مخالف هرگونه آزادی سیاسی و تشکل مستقل کارگری‌ست از همان آغاز فعالیت سندیکای شرکت واحد و بعد سندیکای کارگران هفت تپه، و حتا قبل از موجودیت رسمی این دو سندیکا، سرکوب بیرحمانه فعالان سندیکا را آغاز کرد و به تدریج هر گونه تحرکی را در زمینه فعالیت‌های علنی و توده‌ای کارگری، از آنان گرفت. هر کسی ولو از یک درجه ی هوشی متوسطی هم برخوردار می‌بود و قدرت بینائی خود را از دست نداده بود، از همان آغازِ اقدامات وحشیانه مزدوران رژیم علیه کارگران و سندیکای آن ها، این پایان را نیز می‌توانست ببیند. لازم به تأکید است که وضعیت کنونی سندیکای کارگران شرکت واحد و هفت تپه هر چه که هست یا هر چه که باشد، اما هیچکس نمی‌تواند فعالیت‌های موثر این دو تشکل در بسیج توده کارگران و ارتقاء آگاهی صنفی و سیاسی کارگران را منکر شود و هیچ نیروئی هم نمی‌تواند این تأثیرات را زائل سازد. کاهش دامنه فعالیت این دو سندیکا و یا حتا نابودی تام و تمام و قطعی آن‌ها نیز نمی‌تواند این معادله را برهم بزند.

وضعیت کنونی این دو سندیکا اما موقعیتی را فراهم ساخته تا سوای آن کسانی که از ابتدا هم با سندیکاها خصومت می‌ورزیدند و از هر فرصتی برای حمله و تضعیف این دو سندیکا سود می‌جستند، پاره‌ای از دوستان و حامیان این دو سندیکا نیز، بی آنکه نقش خود را در وضعیتی که این سندیکاها به آن دچارشده‌اند به حساب آورند، فعالان سندیکا را به باد  حمله می‌گیرند و با طرح موضوعاتی از قبیل اینکه دیگر چیزی از این دو سندیکا به عنوان تشکل توده‌ای باقی نمانده است و فعالیت آن‌ها به صدور اطلاعیه خلاصه شده و رابطه فعالان و توده کارگران قطع شده است، چنین انتقاد می‌کنند که این سندیکاها به ” تشکل فعالان کارگری” تبدیل شده‌اند.

این واقعیت غیر قابل انکاری‌ست که فعالیت این دو سندیکا بسیار بسیار محدود شده و تقریبا همانگونه که این دوستان می‌گویند، به صدور گاه به گاه اطلاعیه خلاصه شده است. اما این هم واقعیتی‌ست که وضعیت کنونی این سندیکاها، وضعیتی نیست که کارگر هفت تپه و کارگر شرکت واحد و به ویژه فعالان سندیکای این دو شرکت خواستار آن بوده باشند. این وضعیتی‌ست که رژیم سرکوبگر حاکم بر آن‌ها تحمیل نموده است. فرض کنیم که این قضاوت و انتقاد صد در صد درست باشد و سندیکای شرکت واحد و هفت تپه در شرایط حاضر نمی‌توانند بیش از این فعالیت کنند و فعالیت آن‌ها به صدور اطلاعیه خلاصه شده است. اما کسی که جنبش کارگری و معضلات آن را کم و بیش از نزدیک دنبال می‌کند و برایش دل می سوزاند، دیگر نباید صرفاً به طرح انتقاد بپردازد، بلکه ضمن طرح انتقاد و نقد و نفی وضع موجود، باید وجه اثباتی و آلترناتیو خود را نیز مطرح کند. فعالان سندیکاهای شرکت واحد هفت تپه در شرایط حاضر علاوه بر صدور اطلاعیه چه باید بکنند؟ و چه می‌توانند بکنند؟ به این سئوال باید پاسخ  مشخص داد. اینکه ارتباط فعالان سندیکا با بدنه کارگران کاهش یافته است، این صحیح است و یک نقص بزرگ هم هست. اما برای رفع این نقیصه چه باید کرد یا چه می توان کرد؟ انتقاد اگر فاقد جنبه اثباتی باشد صرفاً به ایراد گیری‌های بی ثمر تبدیل می‌شود و هیچ کمکی به حل معضل و بهبود وضعیتی که مورد نقد است نمی‌کند.

اما نکته‌ای را که نباید فراموش کرد این است که این تشکل‌ها و فعالیت آن‌ها هر چند در شرایط کنونی بسیار بسیار محدود گشته و به هیچ وجه با فعالیت آن‌ها در آغاز شکل‌گیری شان قابل مقایسه نیست، اما وجود همین تشکل‌ها و فعالیت‌های محدود شده نیز، اولاً در شرایط حاضر از اهمیت بسیار زیادی برخوردارند و در عین حال در شرایط اعتلای مبارزات، به فوریت به تشکل‌های بزرگ‌تر، و با دامنه فعالیت‌های وسیع‌تری تبدیل می شوند. ثانیاً این درست است که ارتباط فعالان سندیکا با توده کارگران بسیار کاهش یافته و یا در مواردی ممکن است قطع شده باشد، اما در این مورد نیز اولاً باید راه کار مشخص ارائه داد. با ید به صراحت گفته شود که شکاف میان نخبگان و پیشروان کارگری و توده‌های کارگر، در شرایط سیاسی کنونی حاکم بر جامعه اساساً پُر شدنی هست یا نه؟ و بطور شفاف باید گفت که این شکاف را چگونه باید پر کرد؟ نه اینکه به ذکر آنچه هست اکتفا نمود. ثانیاً بایستی بر این واقعیت غیر قابل انکار نیز انگشت گذاشت که این تشکل‌ها ولو آنکه در آن ها ارتباط کارگران پیشرو و بدنه محدود شده باشد، اما با تشکل‌هائی که در بیرون از محیط کار و به صورت “تشکل فعالان کارگری” شکل گرفته‌اند متفاوت‌اند. بحثی بر سر مفید بودن و مؤثر بودن فعالیت این گونه تشکل‌ها نیست و نیازی هم به ذکر نمونه و اثبات آن نیست. اما این حقیقت، نمی‌تواند حقیقت دیگری را که این تشکل‌ها یعنی تشکل فعالان کارگری در خارج از محیط کار تشکیل شده‌اند و به دور از محیط کار و تولید هستند را نفی کند. همین ارتباط کم‌تر و ضعیف‌تر با توده کارگران در محیط کار، یکی از عوامل بسیار مهمی است که فعالان این گونه تشکل‌ها را آسان‌تراز تشکل‌هائی که در محیط کار شکل گرفته و از نزدیک با کارگران در تماس‌اند، می‌تواند دچار ذهنی‌گری و گاه حتا اسیر مجادلات محفلی و فردی کند. ارتباط فعالان دو سندیکای یاد شده با توده کارگران محدود و بسیار محدود شده است، این درست. اما این ارتباط  در هر سطح و کیفیتی که هست باز بیشتر از ارتباط تشکل فعالان کارگری است که به کلی در خارج از محیط کار شکل گرفته‌اند. بنابراین اگر خواست و مطالبه‌ای به فرض توسط این تشکل‌ها (سندیکاها) عنوان می‌شود، این خواست، نه مبتنی بر اراده‌گرائی و نه بازتاب دهنده خواست فقط فعالان سندیکا، بلکه در مجموع بازتاب دهندۀ خواست توده کارگران آن شرکت است که از زبان نمایندگان آن‌ها بیان می‌شود. بنابراین از این جا نمی‌توان فعالان سندیکا را به اراده گرائی در طرح خواست‌های کارگری متهم کرد. سرمایه البته پیوسته تهاجم می‌برد و توازن قوا به سود کارگران نیست، با این همه ما نباید خواست‌ها و مطالبات کارگران را به محدوده امکان گرائی بر طبق آنچه که صاحبان قدرت و سرمایه می‌خواهند و می‌گویند تقلیل دهیم! بحث بر سر دفاع بی قید و شرط از سندیکای شرکت واحد و سندیکای کارگران هفت تپه نیست. بحث بر سر این است که اگر انتقادی بر کار این تشکل‌ها و فعالیت آن‌ها هست، به طور واضح و روشن باید آنرا مطرح کرد و مهم‌تر از آن وجوه اثباتی جنبه‌های مورد انتقاد را نیز بی ابهام بیان کرد، و در همه حال از دامن زدن به اختلافات و خرده اختلافات میان افراد و محافل پرهیز و منافع و انسجام جنبش کارگری را در رأس امور قرار داد.

همین سندیکای کارگران شرکت واحد و سندیکای کارگران هفت تپه به رغم آنکه در لحظه حاضر از وظیفه اصلی خود یعنی بسیج توده کارگران و کشاندن آن‌ها به صحنه مبارزه باز مانده‌اند و یا به عبارت درست‌تر باز داشته شده‌اند، اما با هوشیاری در خور تحسینی مسایل جامعه را دنبال می‌کنند و نسبت به مهم‌ترین رویدادهای سیاسی جامعه واکنش نشان داده و در موارد عدیده‌ای از جمله بازداشت کارگران، نویسندگان، زنان، اعدام‌ها، مساله دستمزدها، طرح‌های دولتی و غیره و غیره موضع گیری فعال داشته‌اند.

البته گاه نیز متأسفانه صداهائی از درون این سندیکاها در تأیید این یا آن فرد و جناح حکومتی، این یا آن سیاست دولت شنیده می‌شود که این البته ربطی به موضع رسمی سندیکا ندارد و باید نظر شخصی افراد تلقی شود. در هر حال صرف نظر از  تأثیرات مهم و مثبتی که ایجاد و فعالیت این تشکل‌ها در ارتقاء سطح آگاهی کارگران داشته است و صرف نظر از آنکه همین تشکل‌های فعلاً کوچک در شرایط اعتلا بیشتر جنبش می‌تواند به تشکل‌های بزرگ و توده‌ای کارگری تبدیل گردند و علی رغم آنکه تجربه نشان داد که تشکل‌های صرفاً علنی در شرایط حاضر نمی‌توانند دوام و بقاء فعال و چشمگیر داشته باشند و فعالان و کارگران پیشرو در اساس باید دست‌اندکار ایجاد تشکل‌های دیگری گردند که با شرایط مشخص کنونی منطبق و قابلیت ادامه کاری داشته باشد، با این وجود مادام که این سندیکاها و یا تشکل‌های دیگری نظیر این‌ها از منافع کارگران دفاع و برای آن فعالیت و مبارزه می‌کنند در خور حمایت و پشتیبانی و می‌باشند و محدودیت دامنه فعالیت و مبارزه آن‌ها نیز نبایستی هیچ منعی در این راه ایجاد کند.

زنده باد استقلال طبقاتی کارگران!

زنده باد مبارزات سندیکای کارگران شرکت واحد!

نامه رسمی سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس‌رانی تهران و حومه در دوم بهمن ۹۱ به فدراسیون جهانی کارگران حمل و نقل (I.T.F) پیرامون برکناری منصور اسالو از ریاست هیئت مدیرۀ سندیکا، خروج اسالو از ایران و موضوعات دیگری که متعاقب آن رخ داد، بحث‌های زیادی را در میان فعالان جنبش کارگری، سازمان‌ها، احزاب و علاقه‌مندان به جنبش کارگری در پی داشت. برخی ازاین بحث و جدل‏ها پیرامون لحن و مضمون نامه سندیکا و مسائل سازمانیِ آن متمرکز گردید. برخی دیگر حتا وارد این بحث شدند که اقدام سندیکا تا چه اندازه با ضوابط تشکیلاتی و اساسنامه‌ای سندیکا در انطباق بوده یا نبوده است، قرارهای تشکیلاتی درمورد برگزاری جلسات درونی به مرحله اجرا درآمده یا به اجرا درنیامده است و از این قبیل بحث‏ها.

بدیهی‏ست که اختلافات داخلی و تشکیلاتی سندیکا و ضوابط سازمانی و اساسنامه‌ای سندیکا به خودِ سندیکا و اعضای آن مربوط است و دیگران مجاز نیستند در امور داخلی این سندیکا و یا هر تشکل دیگری مداخله نمایند. اما وقتی که موضوع اختلافات جنبه سیاسی و بیرونی پیدا می‌کند، روشن است که کمونیست‌ها از موضع دفاع از منافع طبقاتی طبقه کارگر بایستی علیه سیاست‏ها و گرایش‌های انحرافی و رفرمیستی دست به مبارزه سیاسی و ایدئولوژیک بزنند، آن را افشا و ایزوله سازند و از سیاست‌های اصولی و گرایش انقلابی دفاع و حمایت کنند. برکناری رئیس هیئت مدیره، گرچه بدیهی‌ترین و عادی‌ترین پدیده‌ای است که می‌تواند در یک سندیکای کارگری اتفاق بیافتد، اما این رویداد، لااقل در آغاز، با بهت و ناباوری در میان فعالان و دوستداران جنبش کارگری روبرو گردید. در نامه سندیکای کارگران شرکت واحد به فدراسیون جهانی کارگران حمل و نقل که در عین حال رونوشت آن به سازمان جهانی کار (I.L.O)، کنفدراسیون اتحادیه‌های آزاد کارگری (ITUC)، کنفدراسیون کارگران فرانسه (C.G.T) و کلیه اتحادیه‌ها و نهادهای کارگری داخلی و بین‌المللی نیز ارسال شده، چنین عنوان شده بود که “منصور اسالو را به علت انجام تخلفات متعدد و عدم پایبندی به تعهدات خود و نادیده گرفتن هشدارها و اعتراضات درونی سندیکا از ریاست هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس‌رانی تهران و حومه برکنار نموده و از این تاریخ، هیچ‌گونه مسئولیتی در این سندیکا ندارد و از آن نهاد کارگری خواستار قطع همه ارتباطات، همکاری‌ها و حمایت از نام‌برده می‌باشد”. در نامه سندیکا همچنین تأکید شده است که “سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس‌رانی تهران و حومه، هیچ نماینده و سخنگوئی در خارج کشور ندارد”!

گرچه از کم و کیف تخلفات اسالو و عدم پایبندی به تعهدات و نیز هشدارها و اعتراضات درونی که وی نادیده گرفته است، سخنی در میان نبود، اما اقدام سندیکا و لحن و مضمون آن که اختلافات شدید درونی سندیکا را بازتاب می‌داد، نگرانی و عکس‌العمل بسیاری از کمونیست‏ها، فعالان سیاسی و فعالان کارگری را در پی داشت. به فاصله کوتاهی بعد از انتشار این نامه ده‌ها مقاله و یادداشت، هم در نقد مضمون و لحن نامه و برکناری اسالو از ریاست هیئت مدیره و هم در تأیید اقدام سندیکا انتشار یافت. اما نه سندیکای کارگران شرکت واحد که تحت شرایط خفقان و پلیسی و در زیر سرنیزه فعالیت می‌کند و اعضای آن دائماً در معرض پی‌گرد و تهدید و زندان قرار دارند و حق داشت و دارد که مسائل مربوط به اختلافات درونی خود را با توجه به شرایط سرکوب، در هر اندازه که مایل است علنی کند یا نکند، و نه رئیس برکنار شده هیئت مدیره سندیکا، پیرامون ابهامات موجود و کنه اختلافات سخنی نگفتند. اسالو در نوشته‌ای تحت عنوان “گزارش سالیانه وضعیت سندیکای کارگران شرکت واحد در سال ۱۳۹۱” که در تاریخ ۴ بهمن ۹۱ در تارنمای “هرانا” انتشار یافت، در عین تأکید بر مسأله “حقوق بشر”، به فشار نیروهای اطلاعاتی و موانع تشکیل جلسه هیئت مدیره سندیکا که قرار بود در اول دی ماه ۹۱ برگزار شود، اشاره می‌کند و در همان حال به‌طور سربسته از “اختلافات درونی که اطلاعاتی‌ها توسط عوامل نفوذی در درون سندیکا ایجاد می‌کنند، تا سندیکا را از درون متلاشی سازد” سخن می‌گوید. از آن طرف همایون جابری عضو دیگر سندیکای شرکت واحد در مقالات کوتاهی تحت عناوین “فرجام یک غرور” و “بگذار منصور اسالو سخن بگوید” می‌نویسد “اینکه سندیکا پیام می‌دهد که مجامع مدافع حقوق کارگر از اعضا و یارانش هیچ حمایتی نکنند را قبول ندارم” وی اظهار امیدواری می‌کند که اسالو به تصمیم دوستانش که در جلسه هیئت مدیره، همه بدون استثناء به برکناری وی از ریاست هیئت مدیره رأی داده‌اند، ارج بگذارد و مهم‌تر از آن از اسالو می‌خواهد به “بازی سیاست کثیف خارج کشور وارد نشود”، آرزوی رئیس جمهور شدن را از سر خود بیرون کند و بالاخره اسالو را از تبدیل شدن به افرادی مانند گنجی‌ها و سازگارها بر حذر می‌دارد.

این بحث‌ها و اشارات گرچه بازهم از شفافیت کامل برخوردار نبود اما خیلی حرف‌ها در آن زده شده بود و از وقوع یک حادثه سیاسی حول و حوش سندیکای کارگران شرکت واحد و رئیس آن و نیز جنبش کارگری خبر می‌داد که زمانی کاملاً روشن شد که اسالو در تاریخ دهم اسفند ماه ۹۱ در تلویزیون “رها” وابسته به بخشی از اپوزیسیون بوژوا امپریالیستی ظاهر شد! حدود ۴۰ روز پس از برکناری اسالو و بی خبری از او، پیوستن وی به “موج سبز” و مصاحبه وی با امیر حسین جهانشاهی بنیان‌گذار این جریان راست بورژوائی که در عین حال مورد حمایت ارتجاع امپریالیستی‌ست، تمام پرده‌های ابهام را کنار زد. امیر حسین جهانشاهی در مقدمه این گفتگو که به‌طور زنده از تلویزیون “رها” پخش می‌شد گفت “از آقای اسالو خواسته‌ام تا مسئولیت ستاد هماهنگی فعالان کارگری را به‌عهده بگیرد. مسئولیت اولیه آقای اسالو با توجه به سابقه و تجربیات ارزشمند ایشان ایجاد هماهنگی میان اتحادیه‌های کارگری و کارگران رنجدیده و معترض کشورمان می‌باشد که می‌باید برای دست یافتن به حقوق حقه خود، در وقت مقتضی وارد صحنه عمل شوند”!

اگر چه منصور اسالو در این گفتگوی تلویزیونی جز علت خروج خود و شرایط سرکوب، ضرورت آموزش کارگران و نکاتی کلی در مورد جنبش کارگری حرف خاصی نزد، اما تعیین وی به عنوان مسئول ستاد هماهنگی فعالان کارگری در “موج سبز”، یعنی جریانی که با برخورداری “امکانات لجستیکی و مالی کافی” و به کمک “اصلاح‌طلبان، روحانیون، اعضای سپاه و ارتش ایران” قرار است برای “آزادی کشور” و “احیائ غرور و حیثیت ملی”! رژیم جمهوری اسلامی را کنار بزند، منصور اسالو رئیس پیشین هیئت مدیره سندیکای شرکت واحد را تا حد یک مهرۀ بی اراده بورژوازی امپریالیستی سقوط داد. پیوستن اسالو به “موج سبز” نه فقط اغلب میانه بازانی که موضع نه سیخ بسوزد نه کباب را اتخاذ کرده بودند، بلکه حتی برخی از آنانی را که مستقیم یا غیر مستقیم در ردّ و نفی اقدام سندیکا مطلب نوشته و یا موضع‌گیری کرده بودند مجاب ساخت که در این گیر و دار، صرف‌نظر از اختلافات اخص تشکیلاتی سندیکا، باید از اقدام سندیکای کارگران شرکت واحد به دفاع برخیزند. چرخش و گزینش اسالو حتا از حدود همکاری با دارودسته اصلاح‌طلبان حکومتی و جناح “لیبرال” بورژوازی که پیش از این چنین تمایلی در وی دیده شده بود، بسی فراتر رفت. به خدمت گرفته شدن اسالو توسط “موج سبز” یعنی بی آبرو‌ترین و راست‌ترین بخش اپوزیسیون بورژوائی که سر در آخور سازمان سیا و امپریالیسم آمریکا دارد، وی را تا حد انحلال در کمپ ارتجاع امپریالیستی پس برد. اسالو که با شتاب فوق‌العاده زیادی به ته چاه سقوط کرده بود، با این گزینش، در واقع برای همیشه با جنبش طبقاتی کارگران وداع کرد!

موجی از حملات نوشتاری علیه “موج سبز” و قبل از آن علیه پیوستن اسالو به “موج سبز” آغاز شد و ده‌ها مقاله و نوشته دیگر در این زمینه به تحریر درآمد و در رسانه‌ها انتشار یافت. اما منصور اسالو متأسفانه بازهم سکوت کرد. اسالو شاید شعور و آگاهی طبقه کارگر را دست کم گرفته بود و احتمالاً تصور نمی‌کرد که این چنین سخت و گسترده مورد تهاجم و اعتراض قرار گیرد. اما این رویداد نشان داد که جنبش کارگری و طبقه کارگر ایران هوشیار است و با هر پدیدۀ مرتبط با حال و آینده این جنبش، مستقیم و بی واسطه رو در رو می‌شود و بر سر منافع دراز مدت و طبقاتی خود با هیچ کس معامله نمی‌کند! این رویداد همچنین نشان داد که طبقه کارگر و جنبش کارگری ایران، حتا نسبت به کسانی که از میان خود برآمده اما به صف مقابل هزیمت می‌کنند، هوشیار و بی گذشت است. جریان پیوستن اسالو به “موج سبز” بار دیگر نشان داد که جنبش کارگری و طبقه کارگر ایران، گرچه قدر شناس کسانی‌ست که در مبارزه علیه نظام سرمایه‌داری و در دامان خود پرورش یافته‌اند و آنان را تا حد رهبران و حتا قهرمانان خود ارتقا می‌دهد و با شور و عشق و علاقه از آن‌ها حمایت و پشتیبانی می‌کند، اما در مقابل کسانی که به آرمان‌های این طبقه پشت می‌کنند و به صف مقابل طبقه کارگر می‌پیوندند، بی گذشت و آشتی ناپذیر است و با چه سرعت حیرت آوری می‌تواند چنین کسانی را از عرش اعلا پائین آورد، بر زمین سفت و سخت بکوبد! و از شمول عشق و علاقه‌اش محروم سازد!

منصور اسالو در برابر تمام حملات نوشتاری پس از مصاحبه‌اش با تلویزیون “رها” و وظیفه‌ای که در “موج سبز” بر عهده او گذاشته شده بود، سکوت اختیار نمود. اما پس از ۲۰ روز ناگهان معلوم شد که همکاری وی با “موج سبز” و مسئولیت او در “ستاد هماهنگ کننده فعالان کارگری” یک “سؤ تفاهم” بیشتر نبوده است! اسالو در یک پیام کوتاه نوروزی مورخ ۲۹/۱۲/۹۱ در این مورد نوشت “متأسفانه  چند هفته  پیش هنگامی که برای شرح خروج خود از ایران با یکی از رسانه‌ها یعنی تلویزیون رها گفت و گو کردم، توضیحات این رسانه پس از گفتگوی من این تصور را ایجاد کرد که من برای ادامه فعالیت به یک گروه یا تشکیلات خاص پیوسته‌ام، از این رو ضروری می‌دانم یادآور شوم، مطالبی که پیرامون پیوستن این جانب به تشکیلات وابسته به این تلویزیون و صاحب امتیاز آن به عنوان یک سازمان سیاسی منتشر شد، از نظر شخص من نتیجۀ سؤ تفاهم در طی گفت و گوهای مربوط به مصاحبه بوده است. همچنین تأکید می‌کنم که من هیچگونه وابستگی و پیوستگی به هیچ حزب و تشکیلات سیاسی و رسانه‌ای ندارم” [تأکید از ماست].

البته که این توضیح، در میان منتقدین اسالو جدی گرفته نشد و به هیچوجه نمی‌توانست مورد پذیرش قرار بگیرد و نگرفت. اولاً بسیار بسیار بعید است که امیر حسین جهانشاهی ولو آنکه یک بورژوای شارلاتان هم هست، سرِ خود و بدون هیچگونه مشورت و هماهنگی و توافق صریح و یا ضمنی اسالو، رسماً و علناً از تلویزیون “رها” اعلام کند که اسالو مسئولیت ادارۀ ستاد هماهنگ کننده فعالان کارگری را در “موج سبز” برعهده گرفته است. ثانیاً اگر چنین چیزی واقعیت نداشت، اسالو به چه دلیل و بنابر کدام ملاحظات نمی‌بایستی این موضوع را در همان فردای مصاحبه و یا دو روز بعد از آن اعلام می‌کرد و حتماً باید “چند هفته” سکوت می‌کرد و آنگاه پس از ۲۰ روز این “سؤ تفاهم” را آنهم در حاشیه یک پیام نوروزی بیان می‌کرد. ثالثاً اگر کاسه‌ای زیر نیم کاسه نمی‌بود و نباشد، اسالو چرا نباید با یک نقد جدی تکلیف خود را با این جریان یک سره سازد؟ زمانی می‌توان از “سؤ تفاهم” صحبت کرد و احیاناً آن را برطرف ساخت که در این موارد توضیحات صریح و روشنی ارائه شود. هیچ زمانی برای درس‌گیری، انتقاد جدی نسبت به عملکردها و جبران خطاها دیر نیست! باید اظهار امیدواری کرد که این نکات در مورد این موضوع خاص هم صادق باشد و هنوز تمام فرصت‌ها برای بازگشت اسالو نسوخته باشد!؟

اسالو در پیام نوروزی خود پیوستن به “موج سبز” و اصولاً هرگونه حزب سیاسی را تکذیب کرد. او شاید هنوز این را نمی‌داند که بدون پیوستن رسمی به “موج سبز” حتا، ولو فقط با سمت‌گیری به سوی آن‌هم از جنبش کارگری ایران فاصله گرفته و به آن پشت کرده است. “سؤ تفاهم”ی که با ۲۰ روز تأخیر اعلام شود، روشن است که کسی آن را باور نمی‌کند و نمی‌توانست مورد پذیرش مخاطبان اسالو قرار بگیرد و نگرفت. ظنّ قوی‏تر اما این است که اسالو بعد از آنکه متوجه شد فاصلۀ خود به عنوان یک فعال کارگری مورد اعتماد جنبش کارگری، تا مرزهای بورژوازی اپوزیسیون را با شتاب فوق‌العاده زیادی طی کرده و حملات شدید و گسترده‌ای را علیه خویش برانگیخته است، خواست تا به این وسیله آبی بر آن آتش بپاشد، در میان برخی‌ها تردید و دو دلی ایجاد کند و مسیر انتخابی را با شتاب کم‌تری طی کند. شواهد اما حاکی از آن است که این تلاش و شیوه نیزمطلقاً فاقد کارآئی بوده است و اگر نگوئیم این “تکذیبیه” به ضد خودش تبدیل شد، اما باید گفت که عنصر “صداقت” که از قضا (؟) به شعاری که سندیکای کارگران شرکت واحد معمولاً در انتهای اطلاعیه‌های خود می‌آورد، اضافه شده است و این شعار که با “امید به گسترش صلح و عدالت در همه جهان” بود، در نامه برکناری منصور اسالو، به “امید به گسترش صلح، عدالت و صداقت در همه جهان” [تأکید از ماست] تبدیل شده است، از این تکذیبیه و طرح “سؤ تفاهم” رخت بربسته است!

پیوستن اسالو به یک جریان بورژوائی گرچه مایۀ تأسف است اما موضوعی دور از ذهن و امر فی‌البداهه‌ای نبوده است. این رویداد نمی‌توانست بی زمینه باشد و یک شبه اتفاق افتاده باشد بلکه ریشه در گذشته داشت. گرایش به راست اسالو از همان سال‌های اولیه دهه هشتاد که پای هیئت‌های ILO به جمهوری اسلامی باز شد، خود را در حشر و نشر اسالو با وزرای خاتمی و افراد وابسته به این جناح و توهم نسبت به آن‌ها متبلور ساخت. سال‌های زندان او نیز گرچه سرشار از مبارزه با دژخیمان و مقاومت جانانه در برابر شکنجه‌گران است، اما خالی از توهم نسبت به اصلاح‌طلبان نیست. به خاطر داریم که در سال ۸۶، تارنمای “نوروز” وابسته به اصلاح‌طلبان، با منصور اسالو در زندان اوین یک گفتگوی تلفنی انجام داد و سؤالاتی را پیرامون انتخابات و شرکت در آن مطرح کرد و سپس از قول اسالو در مورد هشتمین دوره انتخابات مجلس نوشت “اعضای هیئت مدیره و فعالین و کارگران در این انتخابات شرکت کرده و به ائتلاف اصلاح‌طلبان رأی بدهند چرا که این ائتلاف مورد قبول بنده می‌باشد”. به گزارش خبرنگار “نوروز” اسالو در این گفتگوی تلفنی، ضمن تعریف از “دستاوردهای مثبت اصلاح‌طلبان” چنین گفته بود که یگانه راه برای “حفظ دستاوردهای انقلاب” آن است که کارگران و مردم ایران به یاران “خاتمی” رأی بدهند. “نوروز” در این مورد از قول اسالو نوشت “حمایت قاطع خود را از لیست یاران خاتمی اعلام کرده و از مردم می‌خواهم در انتخابات شرکت کرده و به ائتلاف حداکثری اصلاح‌طلبان رأی دهند”!

گرچه حرف‌های زندانیان در زندان‌های جمهوری اسلامی مناط اعتبار نیست و یکی از شگردهای همیشگی جمهوری اسلامی این بوده است که زندانی را در زیر شکنجه و اجبار، وادار به اعتراف و یا موضع‌گیری خلاف نظر خویش سازد، اما بعدها نیز منصور اسالو در رد و نفی این صحبت‌ها چیزی نگفت! در عوض اما همان موقع، رضا شهابی عضو هیئت مدیرۀ سندیکا با صدور اطلاعیه‌ای در تاریخ ۲۲/۱۲/۸۶ با این موضع‌گیری راست اسالو مرزبندی کرد. شهابی با اشاره به نام محجوب و جلودار زاده و تنی چند از اعضای خانۀ کارگر در هیئت ائتلافی اصلاح‌طلبان، رأی دادن به کسانی را که خود جزء سرکوب‌گران سندیکا بوده‌اند منتفی اعلام کرد، نظر اسالو را نظر شخصی وی دانست که ربطی به سندیکا ندارد و تصریح نمود که سندیکا از هیچ حزبی دستور نمی‌گیرد و دنباله رو هیچ حزبی نیست!

البته تلاش‌های مذبوحانه و اقدامات سرکوب‌گرانه رژیم جمهوری اسلامی را برای انحلال و یا به انحطاط کشاندن سندیکای کارگران شرکت واحد که یک تشکل مستقل و توده‌ای کارگری بوده است نباید از نظر دور داشت. از همان آغاز فعالیت کارگران شرکت واحد برای احیاء سندیکای خود، تمام تلاش جمهوری اسلامی و جناح اصلاح‌طلب آن این بود که نگذارد یک تشکل کارگری مستقل پا بگیرد. این تشکل اما در زیر سرنیزه و سرکوب و با تلاش کارگران پیشرو شرکت واحد از جمله منصور اسالو شکل گرفت. اینکه در هر اتحادیه و سندیکائی، گروه بندی‌ها و گرایش‌های مختلفی وجود داشته باشد، یک امر بدیهی‌ست. سندیکای شرکت واحد نیز همین گونه است و از ابتدای دور جدید فعالیت‌اش یک گرایش راست در آن وجود داشته است. فعالیت سندیکائی اگرچه در اساس فعالیتی‌ست صنفی در چارچوب قوانین و نظم موجود و مطالبات آن نیز عموماً از همین چارچوب فراتر نمی‌رود، اما رژیم سرمایه‌داری و ضد دمکراتیک جمهوری اسلامی ظرفیت پذیرش حتا این نوع از تشکل کارگری و فعالیت آن برای متحقق ساختن مطالبات صنفی کارگران که مستلزم وجود حد معینی از آزادی‌های سیاسی‌ست را ندارد. بورژوازی ایران مصلحت و ماندگاری خود را در توحش بیشتر، استثمار وحشتناک‌تر و تحمیل بی حقوقی مفرط بر کارگران می‌داند. علاوه بر این در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی و دیکتاتوری عریان و اختناق مذهبی، هر مبارزه و خواست صنفی طبقه کارگر به فوریت می‌تواند از چارچوب‌های صنفی فراتر رود و به یک مبارزه و مطالبه سیاسی فرا روید. سندیکا که مطابق خواست بورژوازی قاعدتاً باید وسیله‌ای باشد برای مهار و کنترل مبارزه سیاسی و خیزش‌های کارگری، اینجا نه فقط نمی‌تواند چنین نقشی را به طور کامل ایفا کند، بلکه خود، وسیله‌ای برای متشکل شدن کارگران و عبور از مبارزات و مطالبات صنفی می‌شود. از این رو گرایش رفرمیستی درون جنبش کارگری که خواستار سازش طبقه کارگر با نظام سرمایه‌داری و خواستار احتراز جنبش کارگری از مبارزه برای نابودی این نظام است نیز گرچه آزاری به نظم موجود نمی‌رساند، اما نظم از آن استقبال نمی‌کند بلکه آن را نیز سرکوب می‌کند. در این جا یک رفرمیست هم اگر بخواهد دست به ایجاد یک تشکل توده‌ای کارگری بزند نه فقط از جانب حاکمیت تحمل نمی‌شود بلکه چنین گرایشی در عمل و تحت تأثیر شرایط و فشار از پائین باید از چارچوب‌های سنتی سندیکائی و رفرمیستی فراتر برود. اسالو به عنوان نماینده گرایش راست درون سندیکای کارگران شرکت واحد در اساس تا وقتی که در ایران و در سندیکای شرکت واحد است، وضعیت‌اش چنین است. بدیهی‌ست که در خارج از ایران و تغییر شرایط و پاره شدن قید و بندها، وضعیتی متفاوت خواهد داشت. نظرات و ایده‌ها این‌جا بدون مانع انکشاف می‌یابد و دیدگاه رفرمیستی فوراً امکان بروز علنی می یابد. گرایش رفرمیستی اما در یک فرد خلاصه نمی‌شود. اسالو نه اولین و نه آخرین کارگری است که به اردوی بورژوازی می‌پیوندد! البته منصور اسالو تا کنون در مورد برکناری خود از ریاست هیئت مدیره سندیکای شرکت واحد سکوت کرده است. سندیکای شرکت واحد نیز پس از برکناری اسالو، راجع به وی و اقداماتش اظهار نظر نکرده است. روشن است که اختلافات درونی و تشکیلاتی سندیکای کارگران شرکت واحد، تا آنجا که به اجرای مصوبات و جاری بودن اصول سازمانی حاکم بر سندیکا و برگزاری مجمع عمومی و جلسات و امثال این‌ها برمی‌گردد، به خود کارگران سندیکا مربوط است. هر فردی که تنها چند ماه در جمهوری اسلامی زندگی کرده باشد این را می‌داند که سرکوب و خفقان پلیسی که رژیم ضد کارگری جمهوری اسلامی بر کارگران تحمیل و مدام آن را تشدید نموده است، می‌تواند اجرای روتین این اصول و قرارهای سازمانی را نیز با مشکل و یا وقفه روبرو سازد و در هر حال این خود سندیکا و اعضای آن هستند که باید برای آن راه حل مناسبی را پیدا کنند. آن‌چه که به کمونیست‌ها و طرفداران طبقه کارگر برمی‌گردد، آگاهی رسانی و سازماندهی کارگران در راستای ایجاد آمادگی طبقه کارگر برای کسب قدرت سیاسی‏ست. کمونیست‌های ایران درهرشرایطی باید از کارگران و مبارزات آن‌ها حمایت کنند و به امر تشکل یابی طبقه کارگر یاری رسانند.

 بورژوازی اپوزیسیون و حامیان بین‌المللی آن در راه پیاده کردن اهداف بلند مدت خود در ایران، طیف گسترده‌ای از عناصر رانده شده از حکومت را در عرصه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی و حقوق‌بشری پرورش داده و زیر بال و پر خود گرفته‌اند. گنجی‌ها، سازگارها، فاطمه حقیقت‌جوها، شیرین عبادی‌ها، علی مزروعی‌ها و چندین دوجین امثال این‌ها را که هر روز در مدیای تصویری‌اشان ظاهر می‌شوند، به خدمت گرفته‌اند و در جستجوی آن هستند که در عرصه مسائل کارگری و جنبش کارگری نیز عناصر قابل اتکائی داشته باشند. این‌ها خود را حتا طرفدار کارگران جا می‌زنند. اخبار کارگری پخش می‌کنند، پیرامون مسائل کارگری صحبت می‌کنند و سایت‌های کارگری نیز راه انداخته‌اند. از این رو مستقل از اینکه سرانجام اسالو چه خواهد شد، تأکید بر استقلال طبقاتی کارگران و استقلال جنبش کارگری و تشکل‌های آن در شرایط کنونی از اهمیت بسیار زیادی برخوردار شده است.

گرایشی ولو خام و نپخته و بی پایگاه در جنبش کارگری بر این تلاش است که مبارزه مستقل جنبش کارگری علیه سرمایه‌داری ایران و رژیم سیاسی آن را که به طور روزمره و برای دست‌یابی به مطالبات خود در تقابل و درگیری دائمی با آن است، تحت پوشش ضد امپریالیست بودن کارگران و جنبش کارگری، این مبارزه را به سطح تشکل‌های وابسته به رژیم مانند شوراهای اسلامی کار و خانه کارگر و مسیر مبارزه‏ی به اصطلاح ضد غربی و ضد آمریکائی مورد نظر حاکمان بکشاند و جنبش کارگری را در دل جمهوری اسلامی مضمحل سازد و یا مبارزه آن را به ابزار دست ارتجاع اسلامی علیه ارتجاع امپریالیستی مبدل سازد. گرایش دیگری اما تحت عنوان مبارزه با جمهوری اسلامی، دست به دامان دولت‌های خارجی و نهادهای مالی امپریالیستی و سازمان‌های به اصطلاح حقوق بشری می‌شود و در نهایت می‌خواهد جنبش کارگری را به ابزار دست ارتجاع امپریالیستی علیه ارتجاع اسلامی تبدیل کند. گرچه نباید خطر این دو گرایش در جنبش کارگری را دراز مدت دست کم گرفت، اما جنبش کارگری ایران تا کنون نشان داده است که نسبت به این تلاش‌ها و تحرکات از هر دو سو هوشیار است و باید هوشیار باشد. عکس‌العمل فوری و محکم جنبش کارگری و فعالان آن در قبال چرخش اسالو از یک سو و تأکیدات مکرر این جنبش و نیز سندیکای کارگران شرکت واحد بر استقلال و به ویژه موضع‌گیری مکرر آن نسبت به تشکل‌های وابسته و سرکوب‌گر دولتی مانند شوراهای اسلامی کار و خانه کارگر از سوی دیگر، نشان دهنده آن است که جنبش کارگری ایران آنطور که ارتجاع حاکم بر ایران و ارتجاع امپریالیستی و نوکران آن‌ها تصور می‌کنند خام نیست! برعکس نسبت به این مسائل دقیق و هوشیار است! با این وجود همه کمونیست‌ها و مدافعان منافع طبقه کارگر به ویژه در شرایط کنونی باید بیش از پیش بر استقلال جنبش کارگری از جناح‌های سرمایه‌داری اعم از سرمایه امپریالیستی و یا نظام سرمایه‌داری جمهوری اسلامی و جناح‌های آن تأکید و بر آن پافشاری کنند و هر دیدگاه و نگرشی که وابستگی جنبش کارگری به قطب سرمایه را به هر شکل و زبانی که بخواهد توجیه کند، بیرحمانه افشاء و طرد کنند!

روشن است که رشد جنبش طبقه کارگر، ضرورتاً تعدادی از عناصر خرده بورژوا را نیز که پایگاه اصلی رفرمیسم در درون جنبش کارگری را تشکیل می‌دهند، به خود جذب می‌کند. بدیهی‌ست که کمونیست‌ها مبارزه برای اصلاحات یعنی برای اقداماتی که باعث بهبود شرایط توده کارگران و زحمتکشان بدون انهدام قدرت طبقه حاکم می‌شود را می‌پذیرند ولی در همان حال علیه رفرمیست‌ها که به‌طور مستقیم یا غیر مستقیم اهداف و تلاش‌های طبقه کارگر را در حوزه کسب اصلاحات محدود می‌سازند، قاطعانه دست به مبارزه می‌زنند. چرا که بورژوازی “لیبرال” ممکن است اصلاحات محدودی را با یک دست خود به کارگران اهدا کند، اما همیشه با دست دیگرش آن را پس می‌گیرد و یا تا حد صفر کاهش می‌دهد و از آن برای به اسارت در آوردن کارگران، تقسیم آن‌ها به گروه‌های جداگانه و جاودانه ساختن بردگی مزدی استفاده می‌کند. به این دلیل رفرمیسم حتا آن هنگامی که کاملاً بی ریا باشد، در عمل مبدل به سلاحی می‌شود که بورژوازی با آن کارگران را فاسد می‌سازد و تضعیف می‌کند. هر اندازه نفوذ رفرمیستی در میان کارگران نیرومندتر باشد، به همان اندازه کارگران ضعیف‌تر هستند. هرچقدر جنبش طبقه کارگر مستقل‌تر، اهداف آن عمیق‌تر و وسیع‌تر باشد و هر چقدر از محدودیت رفرمیستی آزادتر باشد، به همان اندازه برای کارگران حفظ و استفاده از پیشرفت‌ها و دستاوردها آسان‌تر خواهد بود. کمونیست‌ها باید از استقلال طبقاتی کارگران و از مبارزه مستقل سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس‌رانی تهران و حومه که از هر سو تحت فشار قرار گرفته است حمایت کنند. مادام که سندیکای کارگران شرکت واحد، مستقلاً در راستای تحقق مطالبات و منافع کارگران مبارزه و فعالیت می‌کند، مجدانه باید از آن دفاع و حمایت نمود. زنده باد استقلال طبقاتی کارگران! زنده باد مبارزات سندیکای کارگران شرکت واحد!

متن کامل در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.