“طبقه کارگر در مبارزه خود علیه قدرت جمعی طبقات دارا نمیتواند به عنوان یک طبقه عمل کند، مگر آن که خود را در یک حزب سیاسی، جدا و در مخالفت با تمام احزاب کهنهای که طبقات دارا تشکیل دادهاند، متشکل سازد. این تشکل طبقه کارگر در یک حزب سیاسی، برای تأمین پیروزی انقلاب اجتماعی و هدف نهایی آن، الغای طبقات، ضروریست.
اتحاد نیروهای طبقه کارگر که از طریق مبارزه اقتصادی به دست آمده است، باید در عین حال به عنوان اهرمی در خدمت مبارزه این طبقه علیه قدرت سیاسی مالکین و سرمایهداران (استثمارگران – متن فرانسه) به کار گرفته شود.
اربابان زمین و سرمایه، همواره از امتیازات سیاسی خود به منظور پاسداری و ابدی ساختن انحصارات اقتصادی خود و بردهسازی کار بهره میگیرند. بنابراین، کسب قدرت سیاسی به وظیفه بزرگ طبقه کارگر تبدیل شده است.”
دوران نوینی از بیداری و آگاهی در زندگی سیاسی تودههای کارگر و زحمتکش مردم ایران فرا رسیده است. جامعه ایران با یک بحران سیاسی عمیق روبهروست. تمام مبارزات ۶ ماه اخیر، خصلت تعرضی و مضمون انقلابی بحران را آشکارا نشان داده است. لذا این بحران برآمده از این واقعیت است که تضادهای نظم اقتصادی – اجتماعی و سیاسی موجود به درجهای حاد شده که دگرگونیهای اجتماعی و سیاسی را به امری تأخیرناپذیر تبدیل کرده است. گرچه با گذشت هر روز بر دامنه و وسعت جنبش سیاسی کنونی افزوده شده است، با این همه، هنوز این جنبش به آن درجه از وسعت و اعتلا دست نیافته که طبقه کارگر به صورت یک طبقه مستقل وارد صحنه شود، اما بیتردید، این لحظه فرا خواهد رسید. چرا که یگانه نیرویی که میتواند و اساساً رسالتاش پاسخگویی به نیازهای تحول اجتماعی و سیاسی مبرم کنونی است، طبقه کارگر میباشد و بدون این طبقه هیچ تحول جدی که نیاز انقلاب و دگرگونی نظم موجود است رخ نخواهد داد. اما در این جا سؤالات متعددی پیش میآید که باید به آنها پاسخ داده شود. کسی که چشماش را بر واقعیت نبسته باشد، انکار نخواهد کرد که سطح تشکل و آگاهی طبقه کارگر نازل است. همین که طبقه کارگر تا این لحظه به عنوان یک طبقه مستقل در جنبش سیاسی کنونی و در پیشاپیش آن حضور نیافته، گواهی بارز است. این که طبقه کارگر تا این لحظه هنوز خود را در یک حزب سیاسی، جدا و بر ضد تمام احزاب سرمایهدار و مالک متشکل نساخته، دلیل دیگریست. (ادعاهای سازمانهای گیریم مارکسیست، که خود را حزب طبقه کارگر میدانند، اما حتا کارگرانی به اندازه انگشتان یک دست به فراخوانهای آنها پاسخ نمیدهند، کنار مینهیم.)
با این همه، چگونه انقلاب اجتماعی ممکن است؟ چگونه میتواند پیروز شود؟ معنای حضور مستقل طبقه کارگر در جنبش سیاسی کنونی و انقلاب چیست؟ اصلاً معنای این انقلاب چیست و آن را چگونه میفهمیم؟ این انقلاب چه وظایفی را در پیش دارد؟ چه مراحلی را میباید از سر بگذراند و چه مسیری در پیش خواهد گرفت؟ حزب طبقاتی کارگران چیست؟ اگر بدون این حزب پیروزی انقلاب اجتماعی ناممکن است، کی و چگونه میتواند پدید آید؟ نقش کمونیستها در این میان چیست؟ آیا طبقه کارگر مبارزه خود را تنها در درون یک تشکل پیش میبرد، یا تشکلهای متعددی دارد؟ آیا رابطهای میان اشکال مختلف مبارزه طبقاتی کارگران و شکل سازمانیابی آنها وجود دارد یا نه؟ آیا طبقه کارگر در جوامعی نظیر ایران علاوه بر مطالبات و مبارزات سوسیالیستی، مطالبات و مبارزات دمکراتیک هم دارد یا آنگونه که برخی میگویند، اصلاً چیزی به نام مطالبات عمومی دمکراتیک وجود ندارد و حتا مبارزه عمومی مردم مثلاً برای آزادیهای سیاسی، برابری حقوق زن و مرد، جدایی دین از دولت، جملگی مطالباتی ضد سرمایهداریاند و جنبشهای عمومی آزادیخواهی، جنبش زنان برای برابری حقوق، جنبش دانشجویی و غیره، جملگی اجزای جنبش ضد سرمایهداری یا صریحتر جنبشهائی سوسیالیستیاند؟ دهها سؤال دیگر نیز میتوان به این لیست افزود.
هدف این نوشته، پرداختن به مسئله انقلاب اجتماعی و حزب انقلاب اجتماعی در ایران است. بررسی جوانب مختلف این مسئله ایجاب میکند که به مهمترین این سؤالات، از موضع سازمان فدائیان (اقلیت) به عنوان یک سازمان کمونیست پاسخ داده شود. در عین حال گاه به نگرشهای دیگری به مسئله که در جنبش کمونیستی و کارگری وجود دارد، برخورد شود…
نظرات شما