گروهی از پاسداران نظم ارتجاعی حاکم بر ایران که سالها مردم ایران را با وعدههای پوشالی اصلاحات فریب داده بودند، اکنونکه دیگر کوس رسوایی آنها بر سر هر کوی و برزن به صدا درآمده است و درنتیجه، ابزار فریب “اصلاحات” کارساز نیست، به تاکتیک دیگری برای بازداشتن کارگران و زحمتکشان ایران از رویآوری به انقلاب و سرنگونی طبقه حاکم سرمایهدار، متوسل شدهاند. اینان در بلندگوهای تبلیغاتی خود جنجال به راه انداختهاند که اگر تودههای مردم به مبارزه خود برای سرنگونی جمهوری اسلامی ادامه دهند، ایران نیز تبدیل به سوریهای دیگر خواهد شد.
حالا که دیگر همه فهمیدهاند، اصلاحات در ایران یک دروغ بزرگ بود، نه اصلاحطلبی در ایران وجود داشت و نه جمهوری اسلامی، اصلاحپذیر، آنها در کمال پررویی و رسوایی ادعا میکنند که اگر هیچ امکانی هم برای به اصلاحات در ایران وجود نداشته باشد و اگر وضعیت تودههای کارگر و زحمتکش، ازآنچه اکنون هست، وخیمتر هم شود، مردم باید به وضع موجود تمکین کنند، چراکه به ادعای آنها، بقای جمهوری اسلامی بهتر از تبدیلشدن ایران به سوریهای دیگر است.
اما اینکه شرایط ایران چه ربطی به سوریه دارد و چرا حالا که تودههای مردم ایران به مبارزه برای سرنگونی رژیم برخاستهاند، نمونه سوریه را در برابر آنها قرار میدهند، البته اصلاحطلب مرتجع، استدلال و پاسخی به آن ندارند. آنها تصور میکنند که با این ادعا که ایران هم تبدیل به سوریه خواهد شد، میتوانند ترس و هراس در میان مردم ایجاد کنند، یا لااقل بخشهایی از مردم را منفعل سازند و رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی را از بحران سرنگونی نجات دهند.
اما اگر قرار بود، تودههای کارگر و زحمتکش، مرعوب این یاوهسرایی و دروغپردازی شوند، شاهد همین جنبش قهرمانانه تودههای مردم در دیماه نیز که با دستخالی به جنگ مزدوران مسلح رژیم رفتند، نبودیم. از نمونه این اراجیف درگذشته نیز برای بازداشتن مردم از انقلاب و سرنگونی رژیم، بسیار گفتهشده است.
سالها همین مرتجعین اصلاحطلب و گروههای اپوزیسیون بورژوایی طرفدار آنها، مکرر علیه انقلاب یاوهسرایی کردند. انقلاب را فاجعهبار و اصلاحات را نجاتبخش نامیدند. ادعا کردند که دوران انقلابها به پایان رسیده است. اما اکنون حیرتزده ماندهاند که در جلو چشمانشان شاهد نخستین طلیعههای انقلابی نوین در ایراناند. تبلیغات پوشالی هرگز نتوانسته و نمیتواند، بر قانونمندی تحول اجتماعی و حرکت تودههای مردم غلبه کند. انقلاب، ضرورت گریزناپذیر تحول جوامع بشری است. تا وقتی هم که این انقلاب به هدف خود نرسد، مکرر رخ خواهد داد. اکنون دیگر، ادعای پایان انقلاب در ایران، افسانه بودنش را حتی به مرتجعین نشان داد.
ماجرای سوریهای شدن ایران هم، یک افسانه بیش نیست، اساساً مقایسه ایران با سوریه یک قیاس معالفارق است.
ایران کشوری است که از سالها پیش، سرمایهداری در آن تا دورترین روستاها، نفوذ کرده است. نزدیک به ٨٠ درصد جمعیت کشور در شهرها ساکناند. اکثریت بزرگ مردم ایران را طبقه کارگر تشکیل میدهد که از حمایت تودههای زحمتکش شهرها و روستاها نیز برخوردار است. همانگونه که مبارزات بیامان کارگران بهویژه در طول سالهای اخیر نشان داده است، روحیه رزمندگی و همبستگی در صفوف طبقه کارگر ایران بسیار بالا و برجسته است. این طبقهای است که خواهان سرنگونی نظام سرمایهداری است.
با این اوصاف و نقش منحصربهفردی که طبقه کارگر در جامعه ایران به دست آورده است، روشن است که هیچ تحول جدی و انقلابی در ایران رخ نخواهد داد، مگر آنکه این طبقه در آن حضور و نقشی تعیینکننده داشته باشد. اما این حضور همراه خواهد بود، با اشکال مبارزاتی مختص طبقه کارگر. این بدان معناست که بهویژه در بالاترین مراحل اعتلای جنبش، اشکال مبارزه، از نمونه اعتصابات عمومی اقتصادی و سیاسی سرا سریاند که عموم تودههای کارگر و زحمتکش را در مقیاسی به وسعت تمام ایران متحد و متشکل میکنند. بنابراین در ایران برخلاف برخی کشورهای دیگر و ازجمله سوریه، این یا آن شهر و منطقه، این یا آن گروه اجتماعی یا سازمان سیاسی، نمیتواند، مبارزهای منفک و مستقل از جنبش سرا سری داشته باشد.
این واقعیت در جریان انقلاب شکستخورده سال ۵۷ نیز بهوضوح دیده شد. حتی پس از به قدرت رسیدن دارو دسته مرتجعین جدید در ایران، موجودیت مستقل منطقهای نظیر کردستان، وابسته به جنبش سرا سری کارگران و زحمتکشان بود. هنگامیکه این جنبش سرا سری فروکش کرد، موجودیت مستقل جنبش مردم کردستان نیز از میان رفت. بنابراین، کاملاً آشکار است که در ایران برخلاف ادعای مرتجعین اصلاحطلب، هیچ جایگاه جداگانهای برای مبارزه این یا آن شهر و منطقه، این یا آن گروه، مستقل از مبارزه متحد و سرا سری نمیتواند وجود پیدا کند و ایران هم مثل سوریه به اجزائی پراکنده در دست این یا آن گروه مرتجع و جنگهای داخلی ارتجاعی تبدیل گردد.
تودههای زحمتکش مردم ایران، همانگونه که در جریان جنبش اخیر خود با طرح شعار کار، نان، آزادی نشان دادند، به اهداف خود آگاهی دارند. معنای این شعار نه اصلاح در نظم سرمایهداری موجود، بلکه برانداختن آن و استقرار یک نظم سوسیالیستی است. این تودههای زحمتکش انقلابی با این هدف عالی و تجاربی که از شکست انقلاب ٥٧ کسب کردهاند، هرگز اجازه نخواهند داد، رؤیای مرتجعین حاکم بر ایران تعبیر شود.
علاوه بر این، یک نکته بسیار مهم در مبارزات عموم تودههای مردم ایران وجود دارد که آنها را در مبارزه برای برانداختن جمهوری اسلامی متحد میسازد و آن برافکندن دولت دینی و هرگونه فرقهگرایی مذهبی است.
به تمام کشورهای منطقه که نگاه کنید، این فرقههای مرتجع رنگارنگ اسلامگرا هستند که به تروریسم ، وحشیگری، آدم کشی ،جنگهای داخلی ارتجاعی و ویرانگری روی آوردهاند. در سوریه، عراق ، یمن و حتی در قاره آفریقا، از نمونه لیبی، همهجا وضع بر همین منوال است. کارنامه جنایتکارانه دولت مذهبی جمهوری اسلامی هم حی و حاضر در برابر همگان است.
اما تا جایی که مسئله به سوریه مربوط میشود، این را همه میدانند که دهها گروه اسلامگرا هستند که با رژیم این کشور در جنگاند. این گروهها خود محصول رژیم دیکتاتوری خاندان اسد و پسماندههای قرونوسطایی در این کشور هستند.
رژیم استبدادی سوریه، همانند رژیم شاه، در همان حال که با دیکتاتوری عریان و اختناق مردم این کشور را در جهل و انقیاد نگهداشته بود، اما مذهب و جریانات مذهبی را مستقیم و غیرمستقیم تقویت میکرد. وقتیکه مردم سوریه به انقلاب روی آوردند و رژیم استبدادی به سرکوب آنها متوسل شد، فرقههای رنگارنگ مذهبی، آماده ایفای نقش شدند. آنها با حمایت مالی و تسلیحاتی این یا آن دولت منطقهای و بینالمللی، به همراه رژیم این کشور و متحدان آن از نمونه جمهوری اسلامی، جنگ داخلی به راه انداختند، سوریه را ویران و مردم این کشور را کشتار و به خاک سیاه نشاندند.
در ایران بالعکس ما با فرقههای ارتجاعی رنگارنگ اسلامگرا که داعیه استقرار حکومت مذهبی داشته باشند و بخواهند با به راه انداختن جنگهای داخلی، رژیم قرونوسطایی اسلامی را در هر گوشه کشور برپا سازند، مواجه نیستیم. تودههای زحمتکش مردم متحد به پا خاستهاند تا با برانداختن جمهوری اسلامی که مظهر فرقهگرایی اسلامی است، یک دولت غیردینی را در ایران مستقر سازند. در اینجا هدف عمومی تودههای مردم واحد است. این را بهوضوح میتوان در شعارهای مبارزات روزمره مردم ایران نیز دید. همه خواهان برافتادن دولت دینی هستند. از این بابت نیز جایی برای نقش بازی کردن، دولتهای مرتجع منطقهای و بینالمللی وجود ندارد. علاوه بر این، شرایط ایران و البته جهانی به قدرتهای امپریالیست هم امکان نخواهد داد که بتوانند نظیر سوریه در ایران، نقش بازی کنند.
البته نمیتوان انکار کرد که درنتیجه سیاستهای ارتجاعی و سرکوبگرانه جمهوری اسلامی و پایمال کردن حقوق دمکراتیک برخی ملیتهای ساکن ایران، گرایشها و گروهای ناسیونالیست شکلگرفتهاند که میتوانند به ابزار دسیسههای مرتجعین داخلی و قدرتهای خارجی علیه انقلاب و دولت انقلابی برآمده از آن، تبدیل شوند، اما اولاً- اینها گروهی بسیار اندک و ناچیزند و کوچکتر از آن هستند که بتوانند در برابر میلیونها کارگر و زحمتکش ایستادگی کنند. ثانیاً- بهمحض اینکه مطالبات آزادیخواهانه و رفاهی مردم تحقق یابد و مردم این مناطق از خودمختاری وسیع منطقهای برخوردار گردند و اداره امور خود را از طریق شوراها بر عهده گیرند، این گرایش ناسیونالیستی بهسرعت منفرد خواهد شد.
بنابراین برخلاف ادعای موهوم مرتجعین اصلاحطلب، نه در ایران شرایط تبدیلشدن به سوریه وجود دارد و نه طبقه کارگر و تودههای زحمتکش مردم ایران اجازه خواهند داد، چیز دیگری جز یک انقلاب رادیکال، و پیشرو، نتیجه مبارزات در حال اعتلای آنها باشد.
اگر جمهوری اسلامی و باندهای اصلاحطلب و اصولگرای آن بر این پندارند که با سرکوب مبارزات تودههای مردم ایران میتوانند همانند رژیم مرتجع سوریه، ایران را نیز ویران کنند، اینیک خوابوخیال بیش نیست. میلیونها کارگر و زحمتکش متحد، بهراحتی میتوانند یکمشت مزدور مسلح و جیرهخواران رژیم را درهم بکوبند. بگذار، جنبش تودهای تا آن مرحله اعتلا یابد که کارگران به اعتصابات عمومی اقتصادی و سیاسی رویآورند، بگذار اعتصاب سرا سری پدید آید، آنگاه روشن خواهد شد که رژیم دیگر حتی قادر به تأمین هزینههای روزمره همین مزدوران هم نخواهد بود. در میان آنها نیز شکاف رخ خواهد داد و بخشهایی از نیروی مسلحش ناگزیر میشوند برای نجات جان خود به مردم بپیوندند. و سرانجام لحظهای فرا خواهد رسید که تودههای میلیونی، با یک قیام مسلحانه عمومی، جمهوری اسلامی را نیز همانند رژیم سلطنتی به زبالهدانی تاریخ بسپارند.
نظرات شما