رفقای اتحاد کارگران انقلابی ایران(راه کارگر) همراه پنجمین شماره ارگان مرکزی خود (اسفند ۶۹) ضمیمهای با عنوان “متد برخورد به مساله مجلس موسسان” انتشار دادهاند. دراین نوشته، رفقا از جمله چنین مطرح نمودهاند که “در بین نیروهای چپ ایران هنوز هم که هنوز است مساله مجلس موسسان و رابطهاش با حکومت شورائی بعنوان یک معضل برنامهای-تاکتیکی عمل میکند”(۱) آنگاه “پاسخگوئی متدولوژیک” به این مقوله را جزو وظائف حاضر کمونیستها دانستهاند و درهمین راستا است که هنگام توضیح پیرامون چگونگی برخورد به مجلس موسسان از جمله با سازمان ما نیز برخورد کرده و نسبت به مواضع ما در قبال مجلس موسسان نیز به اظهارنظرهائی پرداختهاند و البته نقطه نظرات و متدولوژی خویش را هم بیان کردهاند. عصاره اظهار نظرها و یا انتقادات رفقا نسبت به مواضع ما را میتوان در یک نکته اساسی خلاصه کرد و آن اینست که چرا ما امروز مجلس موسسان را یک نهاد کهنه و ارتجاعی میدانیم و تحت هر شرایطی در برنامه کمونیستهای ایران جائی برای آن قائل نمیشویم؟!
برای آن که بدانیم چرا مجلس موسسان امروز یک نهاد کهنه و ارتجاعی است، باید ببینیم که مجلس موسسان چی هست وچه رابطهای با عنصر کنونی دارد؟ مجلس موسسان قبل از هرچیز یک نهاد بورژوائی و از مشخصههای اصلی یک جمهوری دمکراتیک بورژوائی است. در دورانی که بورژوازی یک طبقه انقلابی است و رسالت دگرگونیهای اقتصادی- اجتماعی و سیاسی را برعهده دارد، یعنی در دوران انقلابات و جنبشهای بورژوا-دمکراتیک و بورژوا- ملی، مجلس موسسان نیز یک نهاد مترقی است. این دوران، در واقع دوران تعالی و پیروزی بورژوازیست. دوران افول و از هم پاشی نهادهای فئودالی مطلقه کهن و جایگزینی آن توسط نظام بورژوازیست. این دوران که از انقلاب کبیر فرانسه (۱۷۸۹) تا جنگ فرانسه- پروس(۱۸۷۱) بطول انجامید، دوران اول نامیده میشود. طب این دوره جنبش طبقه بورژوازی جریان اصلی پیشرفت اجتماعی ممکن است و محتوای آن “الغاء فئودالیسم و بقایای آن و برقراری شالودههای نظم بورژوائی است”(۲) در این دوران یعنی دوران بالندگی بورژوازیست که نهادها و مناسباتی که این نظام به همراه میآورد نیز مترقی است. این نهادها و مناسبات جانشین مناسبات و نهادهای کهنهای میشود که بر سر راه رشد نیروهای مولده به مثابه ترمز عمل میکنند. به استناد همان نوشته لنین دوران دوم از سال (۱۹۱۴-۱۸۷۱) را دربرمیگیرد که “دوران سلطه کامل و زوال بورژوازی، دوران گذار از خصلت مترقی بورژوازی به خصلت ارتجاعی و حتی به غایت ارتجاعی سرمایه مالی است”(۳) و اما دوران سوم که از سال ۱۹۱۴ آغاز شده است و اکنون نیز ادامه دارد، دورانی است که بورژوازی خصلت مترقی خود را ازدست داده است و درست در همان مکان و موقعیتی قرار گرفته است که اربابان فئودال در دوران اول قرار داشتند. بورژوازی اکنون به یک طبقه به کلی ارتجاعی تبدیل گشته و نهادهای سیاسی نظام بورژوائی نیز کهنه و ارتجاعی شده است. در عوض این پرولتاریاست که به مثابه محور انقلابی-تاریخی در راس دوران قرار گرفته است. عصر کنونی عصر تعالی و فراز پرولتاریا و پیروزیهای این طبقه است. عصر کنونی، عصر انقلابات پرولتاریائی، عصر از هم پاشیدگی و سقوط امپریالیسم، عصر نهادهای شورائی به جای نهادهای بورژوائی و عصر دیکتاتوری پرولتاریاست. اگر “ویژگی عمومی عصر مترقی بودن بورژوازی، مبارزه حل نشده و ناتماماش برعلیه فئودالیسم بود، ویژگی عمومی عصر مترقی بودن پرولتاریا یا عصر سوم مبارزه ناتمام پرولتاریا علیه بورژوازیست”(۴) بنابراین اگر محتوای عصر اول (یعنی دوران تعالی بورژوازی) را الغاء فئودالیسم و بقایای آن و برقراری شالودههای نظم بورژوائی تشکیل میداد، محتوای عصر سوم را (یعنی دوران تعالی پرولتاریا) “الغاء سرمایهداری و بقایای آن و برقراری شالودههای نظم کمونیستی”(۵) تشکیل میدهد. در این دوران مناسباتی که طبقه بورژوا حامل و پاسدار آن است، نه فقط مترقی نیست، بلکه کاملا برعکس آن است و مانع پیشرفت و ترقی نیروهای مولده و در یک کلام ارتجاعی است. بنابراین بورژوازی که درطول دوران اول- که سال ۱۷۸۹ یعنی انقلاب کبیر فرانسه به عنوان نقطه عطف آن انتخاب شده است- محور انقلابی-تاریخی است و در راس دوران قرار دارد. در دوران سوم، که انقلاب اکتبر را میتوان نقطه عطف مهم آن بحساب آورد-این دوران عملا با انقلاب کبیر اکتبر آغاز شده است-دیگر هیچگونه رسالتی در دگرگونیهای اجتماعی-اقتصادی و تحولات انقلابی ندارد. بنابراین دوران کنونی با دورههای قبلی اساسا متفاوت است. توجه کافی به این مهم نه فقط از این جهت که به ما کمک میکند تا جایگاه نهادهای بورژوائی و منجمله مجلس موسسان را در برنامه کمونیستها روشن سازیم، بلکه همچنین از این بابت که به ما کمک میکند تا تاکتیکهای خویش را به درستی اتخاذ کنیم، بسیار ضروری است! لنین نیز در تمایز دوران کنونی و دورههای قبل از آن میگوید: “کارگران و دهقانان پس از سرنگونی بورژوازی و پارلمانتاریسم بورژوائی حکومت شوروی را بنیان مینهند. دیدن این امر مشکل نیست که این امر یک قمار و یک اقدام احمقانه از سوی بلشویکها نبود، بلکه آغاز یک تغییر جهانی دو دوران در تاریخ جهانی است. دوران بورژوازی و دوران سوسیالیسم. دوران پارلمانتاریسم بورژوائی و دوران نهادهای پرولتری و دولت پرولتری”(۶) بنابراین دوران پارلمانتاریسم بورژوائی و نهادهای بورژوائی سپری شده است و مجلس موسسان نیز که زمانی یک نهاد جدید و مترقی محسوب میگردید، اکنون (پس از انقلاب اکتبر) به یک نهاد کهنه و ارتجاعی مبدل گشته است. عصر کنونی عصر نهادهای شورائی و نهادهای پرولتری است.
با این همه امروز جریانها و افرادی هستند که در اطراف نهادهای بورژوائی و دمکراسی بورژوائی به توهم پراکنی مشغولند و آگاهانه یا غیر آگاهانه به بلندگوی بورژوازی تبدیل شدهاند و در عوامفریبیهای این طبقه خواهی نخواهی شریکند. همه تلاش آنها اینست که مطالبات کارگران و زحمتکشان ایران را در دایره بسیار محدودی که فراتی از چارچوبهای بورژوازی نمیرود محبوس و مقید سازند و ارگانهای بورژوازی را محفوظ و دست نخورده نگاهدارند. از جمله این نیروها سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر) است. البته از راه کارگر(ج-د) که برای برقراری یک جمهوری بورژوائی تلاش میکند، انتظار دیگری هم جز این نیست و طبیعی است که علیه هر نیروئی که برای حکومت شورائی مبارزه میکند و عوامفریبیهای بورژوازی را افشاء میکند، برآشفته گردد و برای محق جلوه دادن شعار بورژوائی مجلس موسسان، کمونیستها را نیز مورد حمله قرار دهد و حتی آنها را مخالفین دمکراسی و مخالفین آراء عمومی و غیره و غیره نیز بخواند. چه بسا آنها چنین ادعائی هم داشته باشند که هدف غائی خویش را سوسیالیسم قرار دادهاند و میخواهند از طریق همان مجلس موسسان و با استفاده از وسائل حقوق همگانی بدوا یک اکثریتی رابه سمت خود بکشانند و بعد تدریجا وارد سوسیالیسم شوند! روشن است که این افاضات جز خرافات و توهمات خردهبورژوائی چیز دیگری نیست. هر کس با هر نیتی تحت شرایط سلطه سرمایه این توهم را بپراکند که گویا پرولتاریا میتواند از طریق کسب آراء در مجلس موسسان و امثال آن، قدرت سیاسی را بدست آورد و یا این که تصور نماید شوراها و دیگر ارگانهای مشابه حکومت کارگری میتواند از درون مجلس موسسان سربرآورد و یا بدتر از آن حکومت شورائی را در ردیف همان مجلس موسسان قراردهد، یک کلمه هم از مارکسیسم و آموزشهای مارکس نفهمیده است. این چنین افرادی در واقع خردهبورژواهای حقیری هستند که در نهایت خود را به لباس مارکسیسم آراستهاند اما در واقع برداشتها و تحریفات کائوتسکیستی از مارکسیسم را اشاعه میدهند و به قول لنین این “آقایان اپورتونیستها، منجمله پیروان کائوتسکی برای به مسخره گرفتن آموزشهای مارکس به مردم” میآموزند “که پرولتاریا نخست باید اکثریتی را با استفاده از وسائل “حقوق همگانی” به سمت خود بکشاند، سپس قدرت دولت را از طریق رای اکثریت به دست آورد و بعد از همه اینها بر اساس دمکراسی پایدار(بعضیها به آن دمکراسی ناب میگویند) سوسیالیسم را برقرار سازند”(۷) البته امثال س. ک. ا. ا. (راه کارگر) زمانی که هنوز شوراها و جمهوری دمکراتیک خلق را از برنامه (غیرمصوب)اش حذف نکرده بود، شب و روز در وصف جمهوری بورژوائی دمکراسی بورژوائی و نهادهای بورژوائی نغمه سرائی میکرد و به توهم پراکنی حول آن مشغول بود و امروز که مدتها است آنها را از برنامه (ایضا غیر مصوب)اش حذف کرده است، از این هم فراتر رفته و خواهد رفت. آنها نمیخواهند بفهمند و یا منافعشان ایجاب نمیکند بفهمند که “دمکراتیک ترین جمهوری بورژوائی چیزی جز ماشین سرکوب طبقه کارگر به دست بورژوازی چیزی جز ماشین سرکوب مردم زحمتکش به دست مشتی سرمایهدار نیست”(۸) بنابراین از س. ک. ا. ا. (راه کارگر) انتظار دیگری جز توهم پراکنی پیرامون نهادهای بورژوائی نیست. اما انتظار از رفقای اتحاد کارگران انقلابی ایران (راه کارگر) که اعتقاد خویش را مکرر به جمهوری دمکراتیک خلق و حکومت شورائی ابراز داشتهاند و مرزهای بسیار مشخصی با جناح دفتر سیاسی کشیدهاند، قطعا متفاوت است. خود این رفقا در همان ضمیمه زمانی که با راه کارگر(ج-د) برخورد میکنند به درستی بر مواضع اپورتونیستی آنها انگشت میگذارند و به جای تکیه بر نهادهای بورژوائی، همه جا بر ارگانهای مستقل تودهای و مشخصا شوراها تاکید میکنند و با ارائه نقل قولهائی از لنین (شمارههای ۱۵و۱۶و۱۷و۱۸و۱۹ ضمیمه) مشخص میکنند که کمونیستها اساسا بایستی برای چه نوع حکومتی مبارزه کنند. با این همه رفقا به طرح نکاتی هم میپردازند که بیان کننده این موضوع است که رابطه حکومت شورائی و مجلس موسسان را به درستی درنیافتهاند و به نوعی امیدهای واهی دل بستهاند!؟
با وجودآن که رفقا مطرح میکنند “در بسیاری از مقاطع (و به جرات میتوان گفت که در قریب باتفاق مواقع) که تحولات انقلابی میرود تا سرنوشت تودهها را رقم زند پاگیری مجلس موسسان به معنای سر کار آوردن دولتهای بورژوائی و نهایتا خفه کردن تمامی خواستههای دمکراتیک خواهد بود.”(۹) و از این طریق تا حد زیادی روشن میسازند که نقش مجلس موسسان و رابطه آن با حکومتی که بخواهد در آن سرنوشت تودهها بدست خودشان رقم بخورد چی هست، با این همه صحبت رفقا دراین باره که “جهتگیری مجلس موسسان میتواند دولت شورائی باشد”(۱۰) هر چند با احتمال بسیار ضعیف، ویا هر بحث مشابه دیگری از قبیل “دستیابی به دولت شورائی از طریق مجلس موسسان”(۱۱) و غیره نشانهای از نوعی توهم نسبت به مجلس موسسان است هر چند که این توهم بسیار هم رقیق باشد. بورژوازی و جمهوری آن البته ممکن است وعده دهد که قدرت سیاسی را به اکثریت خواهد داد، اما مگر واضح نیست که این چنین ادعاهائی عوامفریبی است؟ و مادام که وسائل تولید در دست این طبقه است چنین امری نشدنی است؟!” جمهوری دمکراتیک بورژوائی وعده میداد و اعلام مینمود که قدرت حاکمه را با اکثریت خواهد داد. ولی مادام که مالکیت خصوصی بر زمین و سایر وسائل تولید وجود داشت نمیتوانست آن را عملی نماید”(۱۲) شاید هنوز روی مترقی بودن پارلمان بورژوائی و دمکراسی بورژوائی توهم داریم؟ وگرنه کسی که حقیقتا به اعمال حاکمیت مستقیم و بلاواسطه تودهها میاندیشد و برای آن مبارزه میکند، کسی که حقیقتا برای سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار جمهوری دمکراتیک خلق و حکومت شورائی میرزمد، کسی که بخواهد از این مرحله هم فراتر رفته از آن گذار نموده و به سوسیالیسم برسد، چگونه میتواند چنین انتظار داشته باشد که بورژوازی خود خویشتن را خلع ید کند؟ و در انتظار این بنشیند که شوراها و یا دیگر ارگانهای مستقل تودهای از درون مجلس موسسان بروید و جای نهادهای بورژوائی را بگیرد؟ هر کس که به آموزشهای مارکس و لنین وفادار مانده باشد و چشمان خود را بر روی واقعیات و تجارب تاریخی نبسته باشد خوب میداند که نهادهای بورژوائی و منجمله مجلس موسسان نه فقط فاقد ظرفیت های لازم برای حکومت شورائی است بلکه اساسا با آن متباین است. در عصر انقلابات پرولتری پارلمانتاریسم بورژوائی و نهادهای بورژوائی مکان و موقعیت قبلی خویش را از دست میدهند و بطور گریزناپذیری بایستی از پایه و اساس دگرگون شوند. رفقا را که خود مکرر به لنین استناد کردهاند، به برخورد لنین در این مورد مراجعه میدهیم. وی در تز شماره ۵ خود درباره دمکراسی بورژوائی و دمکراسی پرولتری میگوید “کمون پاریس… ماهیت تاریخا قراردادی و ارزش محدود سیستم پارلمانی بورژوائی و دمکراسی بورژوائی را – نهادهائی که اگر چه در مقایسه با دوران قرون وسطی به مقدار زیادی مترقی هستند، اما در عصر انقلابات پرولتری بطور اجتناب ناپذیری نیازمند یک دگرگونی بنیانی میباشد- به وضوح هر چه تمام نشان داد”(۱۳) آیا این کافی نیست برای آن که بدانیم دوران پارلمانتاریسم کهنه بورژوائی سپری شده است؟ آیا روشن نیست که نهادهای بورژوائی و نهادهای شورائی مربوط به دو عصرمتفاوتاند؟ و آیا روشن نیست که نهادهای بورژوائی منجمله مجلس موسسان را اراده و منافع طبقات استثمارشونده و زحمتکش در یک جا جمع نمیشوند؟ لنین نه فقط از “تصادم” مجلس موسسان با “اراده و منافع طبقات زحمتکش و استثمار شونده”(۱۴) سخن میگوید بلکه یگانه شکلی که انتقال به سوسیالیسم را به نحوی بیدرد تامین کند همان شوراها میداند. “جمهوری شوراهای نمایندگان کارگران، سربازان و دهقانان برای انتقال از نظام بورژوائی به نظام سوسیالیستی و نیز برای دیکتاتوری پرولتاریا نه تنها شکلی از نوع عالیتر موسسات دمکراتیک است (نسبت به جمهوری معمولی بورژوائی که مجلس موسسان بر تارک آن قرار دارد) بلکه یگانه شکلی است که میتواند انتقال به سوسیالیسم رابه بی دردترین نحوی تامین نماید”(۱۵) وی همچنین در اوائل سال ۱۹۱۸ یعنی زمانی که بلشویکها در مورد راههای انتقال به سوسیالیسم با مسائل و معضلات عینی و مشخص روبرو بودند و در ضمن تجربه سه انقلاب را پشت سرداشتند، میگوید: “طبقات استثمار شونده ضمن تجربه یقین حاصل کردند که دوران پارلمانتاریسم کهنه بورژوائی سپری شده و با وظائف عملی ساختن سوسیالیسم به هیچوجه همساز نیست و آنچه قادر به غلبه بر مقاومت طبقات توانگر و بنیادگذاری جامعه سوسیالیستی است موسسات عمومی ملی نبوده بلکه فقط موسسات طبقاتی (نظیر شوراها) است(۱۶). البته بورژوازی از دیرباز پیرامون انتخابات عمومی و دمکراتیک و مجالس قانونگذاری خود به تبلیغات عوامفریبانهای دست زده است و هم اکنون نیز این تبلیغات را صدچندان کرده است تا ماهیت بورژوائی دمکراسی بورژوائی یعنی دیکتاتوری بورژوازی را پنهان کند و ارگانهای خویش را محفوظ نگاه دارد و در نهایت قدرت دولتی را در دست خود حفظ کند. نه توهمپراکنی پیرامون نهادهای بورژوائی و توجیه عوامفریبهای آن و نه همصدا شدن با آن در این عوامفریبها هیچکدام ربطی به دیدگاه پرولتری ندارد. چنین کسانی ولو آن که خود را مارکسیست هم بنامد، عملا دیدگاه پرولتری را رها کرده و در کنار بورژوازی قرار میگیرند. دراین مورد لنین مکرر در مکرر سخن گفته و هشدار داده است و خط مشی انقلابی کمونیستها را نیز ترسیم کرده است. به عنوان مثال زمانی که مساله عمده انقلاب آلمان و اطریش بدین صورت درآمده بود که کمونیستها دراین کشورها میبایستی موضع خود را در قبال مجلس قانونگذاری و حکومت شورائی روشن سازند، همه سخنگویان انترناسیونال ورشکسته دوم از شیدمان گرفته تا کائوتسکی در موضع نخست قرار میگیرند و درباره انتخابات عمومی و دمکراتیک و غیره به عوامفریبی پرداخته و همان حرفهای بورژوازی را تکرار میکنند. آنها در حقیقت ماهیت نهادهای بورژوائی و دمکراسی بورژوائی را پنهان میکنند و عملا دیدگاه پرولتری را رها کرده و در کنار بورژوازی قرار میگیرند. اما لنین خطاب به کمونیستها متذکر میشود که در قبال این سالوس و دروغ بورژوازی کمونیستها باید دست به افشاگری بزنند او میگوید: “اما مارکسیستها، کمونیستها این دوروئی و ریا را افشا میکنند وبه کارگران و تمام زحمتکشان این حقیقت صریح و روشن را میگویند: جمهوری دمکراتیک، مجلس قانونگذاری، انتخابات عمومی و غیره عملا دیکتاتوری بورژوازیست.”(۱۷)
بنابراین این که امروز کسی بخواهد پیرامون انتخابات و مجالس قانونگذاری بورژوازی و از جمله مجلس موسسان توهم پراکنی کند، یقینا آموزشهای مارکس و لنین را نادیده گرفته و لاجرم به موضع بورژوازی غلطیده است ولو آن که خود را پیرو مارکس و لنین هم بخواند. مجلس موسسان و دیگر نهادهای بورژوائی نه فقط به لحاظ تاریخی یک پدیده کهنه و ارتجاعی است بلکه به لحاظ مساله مشخص ما دررابطه با انقلاب ایران نیز وضعیت مشابهی دارد. طبقه بورژوازی در ایران یک طبقه به کلی ارتجاعی است و با هر گونه تحولات انقلابی- دمکراتیک ضدیت دارد. نهادهای سیاسی این طبقه نیز اساسا ابراز سیادت بورژوازی، ابزاری برای حفظ منافع و امتیازات بورژوازی و بالاخره ابزاری جهت حفظ قدرت دولتی در دست این طبقه است و بس. مضاف بر آن که بورژوازی ایران تا مغز استخوان به سرمایه بینالمللی وابسته است. دوران رقابت آزاد سرمایهداری که بورژوازی “دمکرات” بود سپری گشته است. این دوران را نبایستی به شرایط امروز ایران که بورژوازی به امپریالیسم وابسته است تعمیم داد. حاکمیت انحصارات و از میان رفتن رقابت آزاد خصوصیت “دمکرات منشی” بورژوازی را بکلی منتفی ساخته است. روبنای سیاسی سرمایه وابسته، نه دمکراسی مدل اروپای غربی، که ارتجاع و دیکتاتوری هار و عنان گسیخته است. از اینرو شعار بورژوائی مجلس موسسان و یا هر شعار بورژوائی دیگری را با توجه اکید به این واقعیات تاریخی و مشخص بایستی مورد نظر قرار داد. بنابراین نمیتوان و نبایستی میان این دو نوع نهاد، یعنی نهادهای بورژوائی و نهادهای شورائی نوسان کرد و یا آنها را با هم مخلوط نمود و بدتر از آن، آنها را درردیف هم قرار داد! درهم شکستن ماشین بوروکراتیک- نظامی و اعمال حاکمیت مستقیم و بلاواسطه کارگران و زحمتکشان با حفظ این ماشین و حاکمیت بورژوازی از طریق ارگانهای خود در یک جا جمع نمیشود. کوشش جهت پیوند این دو اگر نگوئیم بیخردی است، بطور قطع کوشش عبث و مضحکی است. ارگانهای نوین و مستقل تودهای یا ارگانهای کهنه بورژوائی؟ حکومت شورائی یا مجلس قانونگذاری؟ دولتی از طراز کمون و شوراها یا پارلمانتاریسم بورژوائی؟ با این مساله است که بایستی بطور نهائی “تعیین تکلیف” نمود. دفاع از اولی دفاع از منافع کارگران و زحمتکشان است و دفاع از دومی دفاع از منافع و امتیازات بورژوازی است راه سومی وجود ندارد.
و اما کهنه بودن و ارتجاعی بودن نهادهای بورژوائی یک چیز است و استفاده کمونیستها تحت شرایط مشخص از این نهادها چیز دیگر، رفقای اتحاد کارگران انقلابی ایران(راه کارگر) چنین وانمود کردهاند – البته بدون استناد – که ما تحت هر شرایطی مخالف استفاده از این نهادها هستیم و از این رو سیاست “تک بعدی” داریم والخ. البته معلوم نیست که رفقا بر چه پایه چنین تصویری ارائه دادهاند در هر حال این طرز تلقی روشن است که هیچ ربطی به مواضع سازمان ما ندارد. نه ما و نه هیچ کمونیست دیگری به لحاظ اصولی نمیتواند و نباید استفاده و یا شرکت در مجلس موسسان و پارلمان بورژوازی را بطور مطلق نفی کند. ما نیز برخلاف آنچه که رفقای اتحاد کارگران تصویر کردهاند هیچگاه بطور مطلق مخالف استفاده و یا شرکت در مجلس موسسان نبودهایم. یک حزب کمونیستی، حزب انقلابی پرولتری در یک توازن قوای طبقاتی معین که مبین ضعف موقعیت وی نسبت به اقشار و طبقات دیگر است و یا تحت شرایطی که پرولتاریا از آگاهی و تشکل لازم برخوردار نیست و خلاصه آن که تودههای زحمتکش نسبت به وعدههای بورژوازی و نهادهای بورژوائی هنوز توهم دارند و پارهای عوامل دیگر که پیشبینی دقیق آنها از قبل غیر ممکن است، ممکن است تاکتیک شرکت در مجلس موسسان را اتخاذ نماید. واضح است که کمونیستها با سازماندهی پرولتاریا و اقشار زحمتکش مردم شهر و روستا برای برچیدن بساط پارلمان بورژوائی مبارزه میکنند اما چنانچه قادر نگردند این موسسات و نهادها را برچیدنند و یا اکثریت تودههای مردم خواهان آن باشند، در آن صورت به عنوان یک تاکتیک از تریبون مجلس موسسان نیز به منظور افشاء آن و به منظور آگاهگری نسبت به خرافات بورژوا دمکراتیک و پارلمانطلبانه، تودههای مردم استفاده خواهند کرد و تا آنجا که ممکن است از این طریق نیز به تربیت قشرهای عقب مانده طبقه کارگر و تنویر افکار عموم تودهها خواهند پرداخت. آن زمان پرولتاریای انقلابی از “تسهیلات” احتمالی موجود به نفع خود سود جسته و به تودههای عقب مانده ثابت میکند که چرا چنین پارلمانهائی مستحق برانداختناند و چه بسا تحت آن شرایط “چنین شرکتی، موفقیت در برانداختن این پارلمانها و کهنگی سیاسی پارلمانتاریسم بورژوائی را تسهیل کند.”(۱۸) رفقای اتحاد کارگران انقلابی ایران(راه کارگر) خود نیز به این مساله اشاره کردهاند که لنین هم از زاویه تحت فشار قرار دادن دولت موقت و زدودن توهم تودههای مردم زحمتکش روسیه نسبت به این دولت بود که برگزاری مجلس موسسان را مطرح میساخت. بلشویکها درآن شرایط مشخص روسیه با اتخاذ این تاکتیک توانستند مبارزه خود علیه جمهوری پارلمانی را با حزم و احتیاط پیش ببرند و به واقع “درکنار شعار واضح و روشن برنامهای لنین در قبال حکومت شورائی، شعار برگزاری مجلس موسسان نیز به عنوان یک تاکتیک مهم به کار گرفته میشد.”(۱۹) با این همه بایستی توجه داشت که حزم و احتیاط بلشویکها هیچگاه وسیلهای نشد که آنها نسبت به مجالس قانونگذاری بورژوازی متوهم شوند و یا شوراها را از تبلیغات خود خارج سازند. آنها تحت هر شرایطی از ایده برتری شوراها بر انواع ابزارهای “دمکراتیک” بورژوائی دفاع کرده و در این دفاع حتی یک لحظه هم تردید به خود راه ندادند. کمونیستها از زاویه افشاء ماهیت نهادهای بورژوازئیست که وارد آن میشوند و از آن جهت آن را میپذیرند که اولا به تودههای مردم بگویند که از این نهاد چیزی به دست نخواهند آورد و ثانیا برای آن که از درون آن بتوانند علیه آن و برای نابودی آن دست به مبارزه بزنند. “مبارزه در درون پارلمان برای نابودی پارلمان”. (۲۰) و همزمان تبلیغ و ترویج آلترناتیومستقل خویش. اینست روش کمونیستی و روش یک “سیاستمدار کارگری”. کمونیستها به پارلمان بورژوائی و مجلس موسسان وارد میشوند که از پشت کرسیهای خطابه آنها اقداماتی را که این نهادها برای فریب کارگران و تمامی مردم زحمتکش انجام میدهند افشاء کنند. کمونیستها حتی از تریبون مجالس قانونگذاری بورژوائی هم بایستی ایده سوسیالیسم و مواد برنامهای و شعارهای انقلابی خود را رواج دهند و آگاهی عمومی را ارتقاء بخشند، نه این که مجلس موسسان و امثال آن را در ردیف شوراها قرار دهند آن را تبلیغ و ترویج نموده و به بند برنامهای خویش تبدیل کنند! این روش هیچ قرابتی با روش یک “سیاستمدار کارگری” ندارد. بنابراین برخلاف کسانی که میخواهند مبارزه طبقاتی را به مبارزه پارلمانی محدود نمایند و یا این که مبارزه پارلمانی را به منزله برترین شکل و شکل قطعی مبارزه میپندارند و به دنبال آنند که در شرایط حاکمیت سرمایه از طریق تجلی آراء اکثریت قدرت سیاسی را نیز به چنگ آورند، پرولتاریای انقلابی میبایستی بساط بورژوازی را برچیند و نهادهای آن را در هم کوبد، قدرت سیاسی را فراچنگ آورد و آن گاه به سهولت قادر است حمایت اکثریت را نیز به دست آورد.” “اول بگذارید اکثریت جمعیت (در حالی که دارائی خصوصی هنوز موجود است یعنی در شرایطی که حاکمیت و یوغ سرمایه هنوز وجود دارد) طرفداری خودشان را از احزاب پرولتاریا ابراز کنند. فقط بعد از این است که حزب میتواند و باید قدرت را به دست گیرد” دمکراتهای خرده بورژوائی که خودشان را سوسیالیست مینامند اما در واقع خدمتکاران بورژوازی هستند اینطور میگویند: “اما ما میگوئیم بگذارید پرولتاریای انقلابی اول بورژوازی را سرنگون سازد، یوغ سرمایه را براندازد، ماشین دولت بورژوازی را خرد کند، سپس پرولتاریای پیروزمند قادر خواهد بود تا به سرعت حمایت و هواداری اکثریت زحمتکشان غیر پرولتر را از طریق رفع نیازهای اقتصادی آنها از کیسه استثمارگران به دست آورد”(۲۱) بنابراین بحث برسر این نیست که کسی “مجلس موسسان” را به عنوان یک “امکان” از پیش غیرقابل استفاده اعلام کرده باشد. بدیهی است که کمونیستها در مبارزه علیه بورژوازی دست خود را از پیش نمیبندند. وقتی که به قول رفقا ما گفتهایم که تحت شرایط مشخصی چنانچه تودهها خواهان مجلس موسسان باشند ما نیز از این زاویه که ماهیت آن را برای کارگران و زحمتکشان افشا کنیم آن را میپذیریم، این به چه معناست؟ این دقیقا به معنای آن است که ما دست خود را از پیش نبستهایم و استفاده از مجلس موسسان را به عنوان یک تاکتیک و تحت شرایط معین منتفی ندانستهایم و خلاصه آن تغییر و تحولات اجتماعی غیر قابل پیشبینی و توازن قوای طبقاتی در آن مقطع خاص را از نظر دور نداشتهایم. بدیهی است چنانچه توازن قوای طبقاتی به نحوی باشد که شوراها و حکومت شورائی مستقر نشود و کارگران و زحمتکشان نتوانند ارگانهای مستقل و حکومت مورد نظر خویش را برپا دارند و بالاخره خواهان تشکیل مجلس موسسان باشند ما نیز از زاویه افشا ماهیت آن، آن را خواهیم پذیرفت . ما اساسا برای نهادها وارگانهای عالیتری مبارزه میکنیم. ما برای شوراها و حکومت شورائی میرزمیم حکومتی که درآن قدرت بلاواسطه تودههای مردم حاکم است و ارگانهای بورژوائی درهم کوبیده شده است واین فقط بسته به آن است که تودههای زحمتکش مردم تا چه حد آمادگی آن را دارند که حکومت شورائی را بپذیرند و بساط پارلمان بورژوائی را برچینند و یا به قول لنین “برچیدن آن را مجاز بدانند”. “استفاده از پارلمانهای ارتجاعی برای مقاصد انقلابی”(۲۲) را ما هیچگاه نفی نکردهایم. این مساله مربوط به مقوله تاکتیکهاست وهیچ ربطی و به ویژه تناقصی- آنطور که رفقا خواستهاند القاء کنند- با برنامه ما ندارد. معلوم نیست چرا رفقا چنین تصور میکنند که اگر کمونیستها بخواهند در مجلس موسسان شرکت کنند حتما باید آن را وارد برنامهشان کنند؟ در اینجا به یک مساله بسیار مهم میبایست توجه نمود و آن این که در فردای سرنگونی جمهوری اسلامی وضعیت توازن قوای طبقاتی و درجه آگاهی وغیره چگونه باشد و شرکت در مجلس موسسان مطرح باشد یا نباشد و کمونیستها به عنوان یک تاکتیک این مساله را در دستور کار خویش قرار بدهند یا نه، این مسالهای است که بایستی در همان شرایط مشخص بدان پاسخ داد. اما چیزی که کمونیستها نبایستی آن را به بعد موکول نمایند، تبلیغ بر له آلترناتیو خود (شوراها) و درعین حال تبلیغ خرافات بورژوا دمکراتیک و پارلمانی است. کمونیستها چه زمانی که هنوز مساله شرکت در پارلمان بورژوائی و مجلس موسسان به صورت یک مساله عملی روز درنیامده است و چه زمانی که حتی خود تحت شرایط مشخص در این پارلمان شرکت کردهاند، علیه کهنه بودن و ارتجاعی بودن آن تبلیغ میکنند. مبارزه برای حکومت شورائی و تبلیغ بر له آن و مبارزه برای برچیدن بساط پارلمان بورژوائی و تبلیغ آن دو وجه تفکیکناپذیر پروسه واحدی هستند. بنابراین بحث بر سرعدم استفاده از یک “امکان” نیست. بحث برسر این مطلب است که اولا مجلس موسسان یک نهاد کهنه و ارتجاعی هست یا نیست؟ بحث برسر اینست که پرولتاریای انقلابی ایران بایستی شوراها و ارگانهای مشابه آن را تبلیغ و ترویج کند یا مجلس موسسان را؟ آیا استفاده از بلندگوی بورژوازی معنایش اینست که کمونیستها بایستی مبلغ و مروج نهادهای بورژوائی باشند و یا آن که کمونیستها از همان بلندگو به تبلیغ و ترویج اشکال حکومت کارگری میپردازند؟ بنابراین نه سیاست ما آنطور که رفقا تصویر کردهاند یک سیاست “منجمد و یک بعدی” است ونه “تنوع زندگی” و “شرایط مبارزه متحول” تباینی با تبلیغ و ترویج ارگانهای مستقل کارگران و زحمتکشان دارد. “تنوع زندگی” نبایستی کمونیستها را به گمراهی بکشاند و آنها را در عوامفریبیهای بورژوازی شریک سازد و مهمتر از آن این که به بهانه این “تنوع” نمیتوان و نبایستی شعارهای استراتژیک را به فراموشی سپرد. اگر کمونیستها در اتخاذ تاکتیکها انعطاف و “نرمش” دارند، نسبت به شعارهای استراتژیکی خویش میبایستی سرسخت و استوار باشند. استفاده از بلندگوی بورژوازی یک چیز است و بلندگوی بورژوازی شدن چیز دیگر، کسی که این مطلب را نفهمیده باشد هیچ چیز از لنینیسم و تاکتیک لنینی درک نکرده است.
ما کمونیستهای ایران در این رابطه بایستی برنیروهای پیش برنده انقلاب و پیگیرترین این نیروها و ارگانهای مستقل آنها تکیه نمائیم و درعوض علیه نیروهای بازدارنده انقلاب و ارگانها و نهادهایشان به مبارزه و افشاگری بپردازیم. پیگیرترین نیروهای انقلاب همانا کارگران و زحمتکشانند و ارگانهای ویژه آنها تا آنجا که تجربه تاریخی در روسیه نشان داد، شوراها هستند. شوراها ارگانهای حاکمیت مستقیم و بلافصل کارگران و زحمتکشانند. در ایران نیز آن شعار مشخصی که پیروزی انقلاب را به طرز صحیحی بیان کند شوراها و حکومت شورائی است. و اگر تودهها با اتکاء به شوراهای انقلابی به اعمال حاکمیت مستقیم نپردازند و دستگاههای بوروکراتیک- نظامی موجود برچیده نشود انقلاب با شکست روبرو خواهد شد. تجربه انقلاب ایران نیز تا حد زیادی نشان داد که تودههای مردم ایران و به ویژه طبقه کارگر ایران با ایده شوراها بیگانه نیستند. آنها نشان دادند که بیش از آن که در فکر نهادهای بورژوائی باشند، در فکر ارگانهای مستقل خویش اند و با تعرض نسبت به ارگانهای اقتدار بورژوازی، به برپائی ارگانهای اقتدار خویش یعنی شوراها روی آوردند. این نیز حقیقتی است که این شوراها هنوز با شوراهای نمایندگان به مثابه ارگانهای اعمال حاکمیت تودهای فاصله داشت و فقط اشکال نطفهای و بلوغ نایافته آن بود. با این وجود شکی نباید داشت که تودههای زحمتکش مردم ایران در تحولات آتی این تجارب و درسهای انقلاب ۵۷ را در جهت بسط هر چه بیشتر اعمال مستقیم حاکمیت خود به کار خواهد بست. البته بورژوازی بیکار ننشسته است. بورژوازی- اعم از بورژوازی در قدرت و یا در اپوزیسیون – سعی میکنند تا از مجموعه شرایط حاکم بر جامعه به نفع خود سود بجوید و به طرق مختلف میکوشد تا جلو انقلاب را بگیرد و مانع از گسترش و تعمیق آن شود. در این راه از ابزارها و نهادهای گوناگون خود نیز استفاده خواهد کرد. ما کمونیستها بایستی آن شعاری را به پرچم خود تبدیل کنیم و به تبلیغ و ترویج آن بپردازیم که تداوم انقلاب و پیروزی آن را تامین کند و این شعار، شوراها و حکومت شورائیست. شعارهای بورژوائی نظیر مجلس موسسان جائی در برنامه کمونیستها ندارد و در برنامه و از برنامه بورژوازی بقدر کافی تبلیغ میشود!
در خاتمه به یک نکته دیگر نیز میبایستی اشاره کنیم و آن تاکید به جای رفقای اتحاد کارگران بر شوراهاست. همینقدر که رفقا ابراز نمودهاند که “شوراها شعار اصلی و آلترناتیو تخطیناپذیرما خواهد بود”(۲۳) و همین قدر که گفتهاند “در شرایط حاضر ما تنها با ذکر حکومت شورائی در برنامه خود موافقیم.”(۲۴)، این تاکیدات بروشنی مبین آن است که تا حد بسیار زیادی دوگانگی موجود در برنامه قبلی راه کارگر را باز هم به نفع خط مشی انقلابی در همشکسته اند. در برنامه قبلی راه کارگر هم صحبت از شوراها و حکومت شورائی بود و هم مجلس موسسان و پارلمان بورژوائی تبلیغ میشد. این دوگانگی با پذیرش تام و تمام پارلمانتاریسم بورژوائی از سوی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر) و تبدیل مجلس موسسان به ستون اصلی پیشنویس جدید برنامه این جریان و بالاخره با حذف شوراها و حکومت شورائی (و چیزهای دیگر از این قبیل) به نفع مواضع لیبرال-رفرمیستی این جریان خاتمه یافت و موجبات دستافشانی سوسیال دمکراتها را فراهم ساخت و البته که اینها نشان میدهد چرخش لیبرالیستی راه کارگر مساله متدولوژی و یا صرفا متدولوژی نیست و اگر هم متدولوژی باشد خود این متدولوژی بر پایه یک توهم عمیقا خرده بورژوائی و تمایلات شدید لیبرال رفرمیستی استوار است. رفقای اتحاد کارگران انقلابی ایران نیز که دیگر نمیتوانند کماکان حامل این تضاد و دوگانگی در برنامه باشند، با حذف مجلس موسسان از برنامه و تاکید بر حکومت شورائی این دوگانگی را به نفع خط مشی انقلابی پرولتری و تقویت مواضع کمونیستها حل کردهاند.
منابع:
۱، ۹، ۱۰، ۱۱، ۱۹، ۲۳، ۲۴، ضمیمه شماره ۵ اتحاد کارگران – ارگان مرکزی اتحاد کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)
۲، ۳، ۴، به زیر پرچم دروغین – لنین
۵، درباره مبارزه در درون حزب سوسیالیست ایتالیا- لنین
۶، پاسخ به یک متخصص بورژوا – لنین
۷، انتخابات مجلس موسسان و دیکتاتوری پرولتاریا – لنین
۸، ۱۳، تزها و گزارش درباره دمکراسی بورژوائی و دیکتاتوری پرولتاریا- لنین (تاکیدها از ماست)
۱۲، ۱۴، ۱۵، تزهای مربوط به مجلس موسسان
۱۶، طرح فرمان مربوط به انحلال مجلس موسسان- لنین، (تاکید از ماست)
۱۷، دمکراسی و دیکتاتوری – لنین (تاکید از ماست)
۱۸، ۲۲، بیماری کودکی “چپروی” در کمونیسم- لنین
۲۰، سخنرانی لنین در دومین کنگره انترناسیونال کمونیستی۱۹۲۰(درباره پارلمانتاریسم)
۲۱، انتخابات و دیکتاتوری پرولتاریا- لنین
نشریه کار شماره ۲۵۲، اردیبهشت ماه ۱۳۷۰
نظرات شما