فردریک انگلس
تنها انتقاد من به رمان(۱) شما این است که بهاندازه کافی رئالیستی نیست. ازنظر من رئالیسم افزون بر حقیقت جزئی بر بازتولید شخصیتهای نمونۀ واقعی تحت شرایط خاص خود دلالت میکند. اکنون شخصیتهای آفریده شما در گسترهای که آنان را تصویر میکنید بهاندازه لازم نمونۀ واقعی(۲) هستند. اما همانطور نمیتوانید از شرایط پیرامون آنان و خارج از محیطی که عمل آنان ظاهر میشود سخن بگویید. در رمان دختر شهر(۲) طبقه کارگر به شکل توده منفعل و ناتوان از کمک به خودش یا حتا سعی در کمک به خودش هویت مییابد. تمام تلاشها او را بیرون از فقر گستردهاش که از آسمان و ورای جامعه میآید شخصیتپردازی میکنند. این کار شاید حدود سالهای ۱۸۰۰ یا ۱۸۱۰ در ایام زندگی سن سیمون(۳) و رابرت اوون(۳) توصیف معتبری به نظر آید، اما اکنون در سال ۱۸۸۷ که هر انسان پنجاهساله افتخار شرکت در بیشتر مبارزات پرولتاریای مبارز را داشته است و در تمام این مدت نیز این اصل که رهایی طبقه کارگر باید آرمان خود طبقه کارگر باشد رهنموناش بوده است نمیتواند دارای اعتبار باشد. پاسخ انقلابی عناصر طبقه کارگر به ظلمی که آنان را احاطه میکند، کوششهای نیمه آگاهانه یا آگاهانه تکاندهندهشان در به دست آوردن حقوقشان بهمثابه موجود انسانی بخش بزرگی از تاریخ انسانها را تشکیل میدهند، ازاینرو میتوانند در رئالیسم جایی را برای خود قائل شوند.
من بههیچوجه نمیخواهم شمارا به خاطر رمان سوسیالیستی نانوشته، که ما آلمانیها آن را Tendenzroman مینامیم، یعنی تحسین نظرات سیاسی و اجتماعی نویسنده مقصر بدانم. این اصلاً آن چیزی نیست که من مراد میکنم. هراندازه نظرات نویسنده در نوشته پنهان باشد برای اثر هنری مفید خواهد بود. رئالیسم موردنظر من شاید علیرغم دیدگاههای نویسنده در متن نوشته راه یابد. در این مورد نمونه مشخص را در زیر مثال میآورم.
بالزاک، نویسندهای که من او را استاد بزرگ و مسلم رئالیسم و برجستهتر از زولاها درگذشته، حال و آینده میدانم، در کمدی انسانی خویش تاریخ رئالیستی شگفتانگیز جامعه فرانسه را تقریباً سالبهسال از ۱۸۱۶ تا ۱۸۴۸ و افزایش روزافزون فشار بورژوازی برخاسته علیه جامعه اشرافی، که پس از ۱۸۱۵ خودش را تثبیت کرد و دوباره تا آنجا که مقدور بود شیوههای فرانسوی را احیا کرد، به شکل وقایع توصیف میکند. و اینکه چه طور بازماندگان جامعه کهن فرانسه برابر تجاوز نوکیسههای پولدار مبتذل یا فاسد شده بهتدریج تسلیم میشوند را در عالیترین شکل آن به تصویر میکشد. چه طور بانوی بزرگ(۴)، که در بیوفایی زناشویی شهره بود ولی درروش خود تأکید میکرد، در توافق کامل با راهی بود که در ازدواج ردش کرده بودند، راه را به طبقه بورژوازی نشان داده، که همسرش به پول و پشم و شال عادت کرده بود. او در کنار این تصویر محوری، تاریخ کامل جامعه فرانسه را با جزئیات اقتصادی باز توزیع مالکیت خصوصی و واقعی پس از انقلاب فرانسه را گردد هم میآورد. من از نوشتههای بالزاک بیشتر از همه مورخان پروفسور، اقتصاددانان و کارشناسان آمار دوران مطلب یاد گرفتهام.
بالزاک به لحاظ سیاسی قانونگرا بود، اثر برجستهاش رثای زوال جبرانناپذیر جامعه باشکوه است، همدریاش با طبقه رو به نابودی است. بااینهمه، طنزش هرگز برندهتر و طعنهاش هرگز تلختر از زمانی نیست که درباره مردان وزنان اشراف، که عمیقاً با آنان احساس همدلی دارد، صحبت میکند. و تنها تلخترین مخالفان سیاسیاش، یعنی قهرمانان جمهوری سن مری کلوتر را که در آن زمان نمایندگان واقعی تودههای مردم بودند آشکارا تحسین میکند.
بالزاک بدینسان مجبور بود علیه همدردیهای طبقه خویش و خواستههای سیاسیاش گام بردارد. او ضرورت سقوط اشراف موردعلاقهاش را درک کرد و آنان را بهمثابه مردمی که سزاوار سرنوشت تلخ نیستند توصیف کرد. او در عصر خویش انسانهای واقعی آینده را بهخوبی درک کرد، و من این را یکی از بزرگترین پیروزیهای رئالیسم و برجستهترین تصاویر اجتماعی بالزاک پیر میدانم.
باید اذعان کنم که در جانبداری شما، در جهان متمدن طبقه کارگر مقاومت فعال(۵) کمتری دارند، بیشتر منفعلانه تسلیم سرنوشتاند و ملول تر و بدبختتر از مردمان ایستاند لندن(۶) هستند. با تصویر بخش منفعل(۷) زندگی طبقه کارگر و حذف بخش فعال زندگی طبقه کارگر در اثر دیگر چه طور بپذیرم که دلایلتان برای رضایت خودتان فقط یکبار بوده است؟
۱ مارگاریت هارکنز رمان دختر شهر را بانام مستعار قانون جان در سال ۱۸۸۷ منتشر کرد.
۲ City Girl
۳ Saint –Simon، Robert Owen، بنیانگذاران سوسیالیسم تخیلی.
۴ Grand Dame
۵ Active
۶ Passive
۷ East end of Londan
رئالیسم و جانبداری (۲)، فردریک انگلس، ص ۱۸ – ۲۱
دربارۀ ادبیات و هنر، ترجمه اصغر مهدی زادگان، موسسه انتشارات نگاه، تهران ۱۳۸۳
نظرات شما