هرروزصبح تعداد زیادی از کارگران بیکار و جویای کار جلودرب کارگاه پروژه پتروشیمی پلیمرکرمانشاه برای اشتغال به کارجمع می شوند.هراز گاهی بواسطه نیاز کارگاه وشرکت یک یا چند تن از این کارگران شانس این را دارند که برای مدتی دراین پروژه مشغول کار شوند.گاهی هم افراد با طرح نیازهای خود واینکه از بیکاری طولانی به ستوه آمده و اگرنتوانند مشغول کار شوند زندگی شان از هم می پاشد، با دلسوزی این وآن واحیانا یکی از مهندسین جذب کار می شوند. افرادی هم با واسطه آشنایانی که در شرکت دارند جذب کارمی شوند.پروژه ی بزرگ و وسیعی است حدود ۷۰۰-۸۰۰ وگاهی بطور متغیر۱۰۰۰ کارگر،مهندس، نقشه بردار، و…نیروی کار دارد. حدود ساعت ۹ صبح یکی از روز های آفتابی ،اما سرد زمستان است . قاسم یکی از همان افراد پشت درب جویای کاراست که نمی دانم از کدام یک از گروههای سه گانه جویای کار بوده، حالا شانس آورده جذب کار شده وبه من معرفی می شود. مثل هر تازه واردی مقداری با شک و تردید، اما محکم وبا اراده خودش را برای کار آماده کرد.قاسم باید میلگردهای ضایعاتی ویا سالمی رابه اندازه نیاز کار شرکت به صورت حبه ودیشلمه در آورد. آن طور که از زبان مهندسین مکانیک شنیدیم، این تکه های میلگرد را می خواستند به جای سنگ شکسته ۴ /٣ مخلوط بتن بکنند تا بتن سنگین بشود و زیردستگاهی حساس که نباید لرزش داشته باشد به کاررود.
برای نحوه کار وآموزش به قاسم ابتدا خودم یک تکه میلگرد نمره ٢٠ به طول ۵/١ را بر داشتم و بر روی چهار پایه کارنزدیک دستگاه قیچی صنعتی نشستم که با الکتروموتور برقی کار می کند،هردقیقه ۵٠ باردهنه اش بازوبسته می شود،یعنی هردقیقه۵٠ سر میلگرد را قطع می کند. ضمن کار لم وقلق کار راهم به قاسم توضیح می دادم. وقتی ازش سوال کردم که تا حالا با دستگاه برقی کار کرده ای ؟ جواب روشنی به من نداد. وقتی که به جای من نشست وشروع به کار کرد چند دقیقه به کارش نظارت کردم،تقریبا دستش به کاربود وبعد از نیم ساعت که کارکرد مطمئن شدم که سوار کار شده وکارش را به طور مرتب وبی نقص ادامه می دهد. دوروز به همین منوال وبدون وقفه ومسئله ای کارکرد. تقریبا درهرثانیه که دستگاه یک تقه وضربه فرود می آورد یک تکه میلگردرا به طول ۵/١ سانتیمتر با ٢-١ میلیمترکم یا زیاد قطع می کرد،عینا مطابق سفارش ودستور کاری بود که قبلا گرفته بودیم.
روزسوم که قاسم شروع به کارکرد،متوجه شدم به فاصله هردو- سه باررفت وبرگشت بازوی متحرک قیچی یک بار صدای تق بلند می شود، یعنی یکی دوبارخنثی وبدون این که میلگردی در دهنه قیچی قرار داده شود،هرزمیرود. شروع کار،اول روزبایستی کارمرتب تر و با قوت بیشتر وبهترانجام گیرد، چه شده که قاسم نامرتب ویک ودودرمیان میلگرد به خورد قیچی می دهد ،خیلی تعجب کردم.گفتم ازش سئوال کنم – قاسم چرا مرتب میلگرد در دهن قیچی نمی گذاری؟ وقتی بالای سرش رفتم ومتوجه کارش شدم فوری اصلاح کرد و با فشارهر بار دولبه قیچی که از کنارهم رد می شوند یک تکه میلگرد می پرد!وقتی برگشتم بعد ازدقایقی مجددا دستگاه شروع به تپق زدن کرد،باخود فکر می کردم لابد می خواهد فشار زیاد به دستگاه وارد نشود،که دستگاه خراب بشود وروی دستمان بماند! اما هنوزقانع نشده بودم .دوباره خواستم از قاسم سئوال کنم -چرا این کار را می کند؟هنوزتا بعد ازظهروساعت های طاقت فرسا وکشنده پایانی روز هم خیلی مانده، که قاسم خسته شده باشد، داشتم فکرمی کردم که صدائی آشفته وسراسیمه ام کرد!
– این کارگرچیه؟ کیه؟
– کی اون این جاآورده؟
– کارگر روز مزد است؟
با دستپاچگی ازجا پریدم و خودرابرای پاسخی که نداشتم آماده می کردم. رئیس شرکت بود!درست روبرویم!تا آمدم که من من کنم وتوجیهی بتراشم ،همان طور که در چند قدمی من وقاسم بود وصدایش را هر دو نفر می شنیدیم گفت: اگر این جورکار می کند بگو برود!برود اونجا! اشاره به دربزرگ کارگاه کرد،بروداونجا! بالاخره من هم به زبان آمدم وگفتم: آقا دو روزه کارش مرتب بودوخودم هم متوجه شدم ازش سئوال می کنم، چشم میگم مرتب کار کنه.!رئیس گفت:من چند دقیقه در مسیر هستم می بینم به فاصله هر سه – چهار بارفقط یک بارمیلگرد توی دهن قیچی می گذارد!بایدکاربکند و اگرنمی تواند باید…………!
قاسم حرف های رئیس را شنید و پیش از تذکرمن شروع کرد به مرتب ویک ریزگذاشتن میلگرد توی دهن قیچی،تقریباهردقیقه ۵٠ بارتکرارمی شد،جزئی از دستگاه شد، تق،تق،تق بی وقفه، من با گردن کجی وقاسم با چهره اش که تا بنا گوش و گردن سرخ شده بود به کار ادامه داد.نیم ساعتی دراضطراب ودل شوره گذشت تا هر دو نفرمان دو باره اعتماد خودرا باز یافتیم و وضعیت عادی شد و صدای قیچی وتق وتقش مرتب بود.
ساعتی بعد دو باره متوجه شدم که صدای تق وتق قیچی صدائی زیر به خودش گرفته وآهنگ دیگری را شروع کرده،زیر دندان قیچی نرم وسست است. سرم را روی کار قاسم خم کردم تا ببینم چه کارمی کند،! متوجه شدم که قاسم این باربا باز و بسته شدن هر بار گیوتین که باید یک قطعه ۵/١سانتی را از میلگرد قطع نماید یک تکه ریز٢ یا ٣ میلی ویا تکه های ریز بدون شکل قطع می کند،مثلاوقتی که دو لبه قیچی ده بارروی هم بازوبسته می شود باید ده تکه ۵/١ سانتی که تقریبا پانزده سانت می شود میلگرد را تکه تکه کند، در عوض ده تکه ٢ یا ٣ میلی را قطع نموده که روی هم رفته ٣-٢ سانت می شود، این کار قاسم یعنی همان معامله قبلی با شرکت وکلاه گذاشتن سر شرکت ،منتهی به یک شکل دیگر!بیشتراز دفعه قبلی از کار قاسم متعجب شدم. در نهایت شگفتی وبا آزردگی سئوال کردم قاسم چرا این کاررا میکنی اینها چیه ریز ریز می بری؟ قاسم در منگنه افتاده بود از روی چهار پایه کارش بلند شد راست ایستاد توی صورتم با چهره ای غریب وبیگانه گفت – من به تو می گویم آقای یاوری! گفتم – آقا را ولش کن، به من بگو چه معنی داره این کار؟ دو روز کارت خیلی خوب بود !مگر جنی شده ای؟ گفت: لامصب همه چیز را می دانم!اما از بیکاری می ترسم، بیکاری برایم سخت است!خیلی بیکاری کشیدم!کارم را بلدم!اما مگردیروز نشنیدی که رئیس شرکت با مهندس مکانیک صحبت میکردوگفت که تا دو-سه روزدیگریک تن حبه میلگرد آماده می شود وکار تمام می شود وبعد من …! قاسم نتوانست ادامه بدهد، ومن،! جابجا یخ کردم ،برای لحظاتی مانند شبحی با غمی سنگین واندوهی کشنده احساس کردم که دارم دچار خفگی واختناق می شوم . وبعدبه قاسم فکر می کردم که چگونه مانند کودکی در تلاش است تا ادامه کاری خود را افزایش بدهد.مثلا بجای ٢روز٣ روز ویا بجای یک هفته ده روزبتواند کار بکند!! بله! قاسم برای راه حل مشکل بیکاری خود این فکر به ذهنش خطور کرد!! اما من! ؟ هزاران بار مستاصل تر از قاسم هیچ فکری به ذهنم نرسید!تنها تنفر و تلخی کار، درنظام زشت وضد انسانی سرمایه داری بود که به کامم شبیه زهر آمد، وبی کسی وتنهائی که وجودم را تسخیر کرده بود.
سی ام آذرهشتاد وهشت – خیرالله حسنوند
متن کامل نشریه کار شماره ۷۷۰ در فرمت پی دی اف
نظرات شما