سرهنگ ناپدید شد، اما لیبی آزاد نگشت!

اگر خارج شدن کنترل پایتخت کشوری از دست رژیم حاکم نماد سرنگونی آن باشد، رژیم معمر قذافی روز یکم شهریور ۱۳۹۰ عمرش به پایان رسید و او پس از ۴۲ سال صدارت نتوانست رکورد به زودی ۶۰ ساله ی سلطنت ملکه ی کنونی انگلستان را بشکند!

بیش از شش ماه پیش بود که مردم مخالف رژیم سرهنگ معمر قذافی در پی جنبش های توده ای در تونس ، مصر و چند کشور دیگر عربی برای نان و آزادی دست به تظاهرات زدند، اما تحولات لیبی به گونه ای دیگر پیش رفت و جنبش توده ای به جنگی داخلی فرارویید، جنگی که در سویی هواداران رژیم را دربرمی گرفت و در سویی دیگر مخالفانش را. هر چند در میان این مخالفان اقشاری از همان مردمی بودند که برای اهدافی آزادیخواهانه و برابری طلبانه به میدان آمده بودند، با این حال با دخالت نیروهای خارجی و به ویژه فرانسوی، آمریکایی و انگلیسی که با رژیم معمر قذافی تضادهای خاصی داشتند، رهبری مخالفان به دست نیروهای مرتجع داخلی که نام شورای ملی انتقالی را بر خود گذاشتند افتاد، شورایی که پیش از سرنگونی رژیم قذافی به عامل اجرائی سیاست های قدرت های بزرگ جهانی فوق تبدیل شد و اکنون قصد دارد با تشکیل دولت، دربست در خدمت آنان باشد.

رسانه های بزرگ سرمایه داری که در جهان امروز به یکی از ارکان اصلی حاکمیت این نظم تبدیل شده اند، نتوانستند آن گونه که مایل بودند تسخیر طرابلس را با آب و تاب منعکس کنند و وادار شدند که با وارونه گویی این موضوع را مثلاً با جمله ای چون : “ورود مخالفان به طرابلس با مقاومت قابل توجهی از سوی هواداران قذافی روبه رو نشد” بازتاب دهند. معلوم بود که به اصطلاح هواداران قذافی یا آنانی که بدون موافقت با وی در برابر دخالت نیروهای خارجی متجاوز قد برافراشتند، نمی توانستند پس از شش ماه بمباران و حمله در برابر “مخالفان” بایستند چرا که این مخالفان پس از بیست هزار حمله ی هوایی “ناتو” و هشت هزار بمب و موشک پرتاب شده از سوی این پیمان جنگ طلب امپریالیستی توانستند خود را به طرابلس برسانند. هواپیماهای جنگنده ناتو در ماه های اخیر بمب های یک تنی خود را که با لیزر هدایت می شدند بر نقاط مختلفی ریختند و موشک های لیزری از قبیل هلفایر را از هشت کیلومتری هدف پرتاب کردند.  بمباران های هوایی “ناتو” چنان بی رحمانه انجام شدند که نه فقط صدها تن از مردم غیرنظامی را قربانی خود کردند بلکه به بهانه ی نابود کردن سرهنگ معمر قذافی اعضای خردسال خانواده ی وی را نیز به کام مرگ فرستادند. این چنین بود که روز دهم اردیبهشت گذشته نه فقط یکی از فرزندان قذافی به نام سیف العرب که بیست و نه ساله بود در موشک باران طرابلس جان باخت بلکه یکی از نوادگان وی که دخترکی دوازده ساله بود به همراه دوستان و همسایگان کشته شدند. ددمنشی نیروهای مخالف قذافی و استفاده از هر وسیله ای برای پیشبرد اهداف خود تا جایی پیش رفت که پس از ورود به خانه ی وی در باب العزیزیه، دست به انتشار عکس های خصوصی و خانوادگی وی در رسانه های خود زدند.

نیروهای مخالف قذافی از گروه ها و دسته های گوناگونی تشکیل شده اند. عده ای از آنان از میان توده های مردم و قبایل و عشایر مخالف قذافی آمده اند که توسط رژیم وی سرکوب، زندانی و شکنجه شدند یا اعضای خانواده هایشان در سال های گذشته اعدام و سربه نیست شدند. عده ی دیگری که توسط سازمان های جاسوسی مخفی غربی و به ویژه آمریکایی، انگلیسی و فرانسوی حمایت مالی و نظامی شدند و توانستند با بمباران های هوایی به طرابلس راه یابند و قذافی را فراری دهند نیز همگون و یک دست نیستند. در میان این نیروها کسانی هستند که وابسته به شبکه القاعده بوده و هستند و به رغم آن، نیروهای خود را برای سرنگونی رژیم قذافی آشکارا در اختیار قدرت های امپریالیست گذاشتند. فرمانده یکی از این نیروها فردی ست به نام عبدالکریم بالحج که “گروه مبارزه اسلامی لیبی” را بنیان گذاری نمود. وی در سال ۲۰۰۳ در مالزی با همکاری “سیا” دستگیر شد. سپس دولت آمریکا او را در سال ۲۰۰۴ به دولت لیبی تحویل داد. در مارس ۲۰۱۰، رژیم قذافی بالحج و ۲۱۱ اسلامگرای دیگر را از زندان آزاد کرد. هنگامی که در فوریه ۲۰۱۱ بالحج دوباره تصمیم گرفت علیه قذافی مبارزه کند، سرویس های اطلاعاتی آمریکا، فرانسه و انگلستان تصمیم گرفتند که او را یاری دهند و این چنین اقدام به تکمیل آموزش نظامی نیروهای وی کردند. اگر تعداد هنوز نامعلومی از مردم غیرنظامی در هزاران حمله ی هوایی ناتو در لیبی کشته شدند، اکنون آشکار شده است که به اصطلاح شورشیان مخالف قذافی و به ویژه اسلامگرایان تحت الحمایه نیروهای غربی دست به جنایات فجیع جنگی زده اند. روزنامه ی هرالد تریبیون که به هیچ وجه نمی تواند نشریه ای چپگرا و مخالف نظم موجود ارزیابی گردد در شماره ی چهارم شهریور ماه خود خبر داد که در یکی از پایگاه های شورشیان در مرکز طرابلس جنازه هایی از هواداران قذافی کشف شده است که با گلوله های بیشماری کشته شده بودند. لااقل دو تا از این جنازه ها متعلق به اشخاصی بوده که دست هایشان را بسته بودند. به عبارت دیگر مخالفان قذافی تعدادی از افراد را قتل عام نموده اند. یکی دیگر از جنازه ها در حالی کشف شد که هنوز سرمی به او متصل بوده است.

اکنون که تا حدودی ماهیت “شورشیان مسلح” مشخص شده است باید دید که آیا شورای ملی انتقالی خود خوانده از افرادی تشکیل شده است که خواهان استقرار دمکراسی حتا در شکل سر و دم بریده ی بورژوایی اش هستند؟ محمود جبرئیل که “نخست وزیر شورای ملی انتقالی” نامیده شده، گفته است که گذار لیبی به دمکراسی باید با تشکیل یک کنفرانس منطقه ای صورت بگیرد که کمیسیونی را برای تدوین قانون اساسی تعیین خواهد کرد. پس سخن، حتا از تشکیل یک مجلس مؤسسان بورژوایی هم نیست. فقط یک کمیسیون که آن را هم یک کنفرانس منطقه ای که معلوم نیست چگونه شکل خواهد گرفت، قانون پایه ای لیبی را خواهد نوشت. جبرئیل سپس افزود که چهار ماه پس از تدوین قانون اساسی، انتخابات برگزار خواهد شد. شورای انتقالی همچنین در نظر دارد که برای رژیم جدید پلیس و ارتشی مهیا کند که فرماندهانش از میان شورشیان منصوب خواهند شد، همانانی که توسط نیروهای ویژه ی آمریکایی، فرانسوی، انگلیسی و همچنین قطری در ماه های اخیر آموزش دیده اند. از همین حالا نیروهای اسلامگرا نیز از تحولات لیبی سهم خواهی می کنند و می گویند که قوانین آینده ی لیبی نباید خارج از چارچوب های اسلامی و شرعی باشد. نکته ی جالب دیگر این که تمامی این مخالفان به زیر پرچم مشترکی گرد آمده اند که تا زمان شاه ادریس که با کودتای قذافی سرنگون شد، پرچم لیبی بود.

اما پرچم تنها نشان نمادین این موضوع نیست که تغییرات اساسی به نفع مردم لیبی با توازن فعلی قوا در صحنه ی سیاسی این کشور صورت نخواهد گرفت. نیکولا سارکوزی که نقش زیادی در تجاوز نظامی به لیبی بازی کرد درست در روز دهم شهریور روزی که قذافی در سال ۱۹۶۹ علیه رژیم شاه ادریس کودتا کرد، کنفرانسی را به نام کمک به بازسازی لیبی در پاریس برپا نمود که در آن سران و نمایندگان شصت کشور حضور داشتند. هدف این کنفرانس چیزی به جز تقسیم غنایم جنگی به نام بازسازی لیبی نبود. همانگونه که بهای برخی از سهام در بورس ها همزمان با اعلام سقوط طرابلس بالا رفت. این در حالی ست که هر گاه تحولی در کشوری رخ می دهد که مخالف منافع قدرت های بزرگ است، بورس ها واکنشی معکوس نشان می دهند. اما در رابطه با لیبی وضعیت تفاوت داشت. بهای سهام شرکت های نفتی از قبیل ENI شش درصد و بهای سهام شرکت های بزرگ ساختمانی متخصص در زیرساخت ها (همان هایی که بمباران های ناتو در لیبی ویران کردند!) همچون ANSALDO پنج درصد بالا رفتند.

قدرت های بزرگ امپریالیستی به بهانه ی واهی دفاع از جان غیرنظامیان یا کمک به استقرار دمکراسی و آزادی در لیبی، قوی ترین سازمان جنگی خود، ناتو را فعال نمودند و به یاری نیروهایی شتافتند که آگاهانه رهبری آنان را پذیرفتند؟ قذافی اخیراً اعلام کرده بود که در تبادلات اقتصادی لیبی و به ویژه در فروش نفت آن می خواهد دینار – طلای آفریقا را جایگزین دلار کند. وی همچنین در رابطه با اتحادیه آفریقا تلاش هایی را انجام داده بود. او در ژانویه ۲۰۰۹ اعلام کرد که می خواهد شرکت های نفتی خارجی مستقر در لیبی را ملی کند. قذافی تهدید کرده بود که اگر با این موضوع مخالفت شود او از شرکت های نفتی چینی و روسی و هندی خواهد خواست که جای آن ها را بگیرند.  اگرچه  مجموعه ی این ها و برخی برخوردها و مسائل قدیمی که رژیم قذافی در آن علیه غرب فعالیت داشت درتهاجم قدرت های امپریالیستی برای پایان دادن به رژیم قذافی موثربود،اما این قدرت ها اساساً در ادامه سیاستهای تجاوزکارانه و راهزنانه خود درمنطقه  و برای تسلط بر منابع نفتی لیبی این کشور را مورد یورش و اشغال نظامی قرار دادند.

این ها واقعیاتی هستند که نمی توانند استتار شوند. جای تعجب نیست که در میان نیروهای سیاسی ایران، سلطنت طلبان و نیروهایی از تشکلات اپوزیسیون بورژوایی سرنگونی رژیم قدافی را تبریک گفتند بدون آن که شکل و شیوه ی آن را محکوم کنند و عده ای از چپ های قلابی هم به این واقعیات بی اعتنایی کردند و در سرنگونی قذافی با دخالت قدرت های بزرگ به جشن و پایکوبی پرداختند. در این که رژیم سرهنگ قذافی، یک رژیم دیکتاتوری سرکوبگر و ضد دمکراتیک بود، کمترین تردیدی وجود نداشت و ندارد و چپ های انقلابی و کمونیست ایران نیزنمی توانند از سرنگونی یک رژیم خودکامه مانند رژیم سرهنگ معمر قذافی خوشحال نباشند، اما آنان به مردم دروغ نمی گویند. لیبی از شر قذافی راحت شد اما به دامان مرتجعانی افتاد که کم تر از وی بر کارگر و زحمتکش لیبیایی ظلم نخواهند کرد.

متن کامل نشریه در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.