۳۰ خرداد سال ۶۰ را میتوان یکی از نقاط عطف در تاریخ معاصر ایران به شمار آورد. این روز، نقطهای بود بر فرجام کشاکش میان انقلاب و ضد انقلاب. این کشاکش که از دوران انقلاب ۵۷ آغاز شده بود، پس از قیام بهمن ۵۷ نیز بهرغم این که قدرت سیاسی در دست ارتجاع قرار گرفت، تا خرداد ادامه یافت. پیش از آن حوادثی چند این روند ناگزیر را شتاب بخشیدند.
حدود دو سالی که از قیام ۵۷ گذشته بود، تودههای مردمی که برای رسیدن به آزادی و رفاه انقلاب کرده بودند، نه تنها، به رغم وعدههای خمینی در دوران انقلاب، به مطالبات خود دست نیافته بودند، بلکه روزانه شاهد سرکوب و سلب آزادیهای سیاسی و حقوق دمکراتیک و تشدید فقر و همچنین وقوع جنگی ویرانگر بودند. از اینرو، اعتراضات و مبارزات کارگران و زحمتکشان مدام اعتلا مییافت و پایگاه اجتماعی رژیم در حال ریزش بود.
پس، رژیم ناگزیر بود، پیش از آن که دیر شود، اقداماتی را برای تحکیم پایههای خود و برقراری آرامش گورستانی، در دستور کار قرار دهد. مقدمات کار را با سازماندهی نیروی سرکوب، تدارک دیده بود. انتشار اطلاعیهای به تاریخ ۱۹ فروردین ۱۳۶۰ و با امضای دادستان کل انقلاب، علی قدوسی، بخشی از تلاش سران رژیم نوپای اسلامی از بهمن ماه ۵۹ بود تا با سرکوب سازمانها و گروههای سیاسی، به ویژه سازمانهای کمونیست و انقلابی، به تعیین تکلیف نهایی با دستاوردهای انقلاب بپردازد.* اما این رژیم از سویی نیز با سربرافراشتن تضادها در میان هیئت حاکمه روبرو بود. رئیس جمهور وقت، بنیصدر، که در سرکوب کمونیستها و نیروهای آزادیخواه تا آن زمان، همدست رژیم بود، در جدال با خمینی و مراکز متعدد قدرت تحت فرمان وی، نیاز به همپیمان یا همپیمانان دیگری داشت. و این همپیمان را در سازمان مجاهدین خلق یافت. این سازمان، که پیش از آن، میکوشید سهیم قدرت شود، و هر بار با سد رسوخناپذیر خمینی و همراهانش روبرو شده بود، با وقوف بر بیهودگی تلاشهایش آماده میشد تا به مقابله با رژیم اسلامی برود.
در اسفند ۵۹ بود که روشن شد جامعه دچار یک بحران سیاسی است. برکناری بنیصدر از ریاست قوای نظامی، صدور دستور عزل بنیصدر، صدور دستور دستگیری رجوی و خیابانی، دو تن از رهبران مجاهدین، همپیمانان جدید را بر آن داشت تا به قدرتنمایی در برابر رژیم بپردازند. در ۳۰ خرداد، سازمان مجاهدین خلق در یک راهپیمایی بزرگ، نیروی میلیشیای خود را، برای برگزاری تظاهراتی مسالمتآمیز به خیابانها روانه کرد. بی آن که تصوری از دامنه شقاوت و عزم رژیمی دینی در سرکوب داشته باشد.
پیش از آن، اوباش و ارگانهای سرکوب رژیم بسیاری از کارگران، معترضان، هواداران سازمانهای سیاسی، مردم ملیتهای گوشه و کنار کشور را به قتل رسانده بودند، اما در اکثر موارد سران رژیم از اعتراف به نقش خود در سازماندهی این قتلها سر باز میزدند. از روز ۳۰ خرداد سال ۶۰ بود که کشتار اعضا وهواداران سازمانهای سیاسی در خیابانها، دستگیریهای گسترده و اعدامهای دستهجمعی در زندانها آشکارا آغاز شد. رهبران مجاهدین، نیز، که تصور میکردند با توسل به اقدامات بلانکیستی و بدون حضور تودههای مردم قادرند رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنند، به بمبگذاری و قتل سران رژیم دست زدند. رژیم نیز به این بهانهها، حمام خون به راه انداخت و هیچ ابایی هم نداشت که روزانه نام دهها نفر از اعدامشدگان را در روزنامههای رسمی کشور اعلام کند. در سالهای دهه شصت، هزاران تن از کادرها و هواداران سازمانهای سیاسی، از جمله سازمان ما، فدائیان اقلیت، در شکنجهگاههای رژیم به بند کشیده شدند و هزاران تن دیگر به قتل رسیدند. به گزارش سازمان عفو بینالملل در ۳ ماههی تابستان سال ۱۳۶۰ اعدام ۱۶۰۰نفر در ایران رسما اعلام شد و تعداد اعدامشدگان از اول انقلاب تا ۹ خرداد ۶۱، به ۴۴۰۰ تن رسید. پس از آن نیز سیر اعدامها ادامه یافت تا تابستان سال ۶۷ و اعدام هزاران زندانی طی چند ماه که خود حکایت دیگریست.
۳۰ خرداد سال ۶۰، گرچه نقطه عطف مهمی در سرکوب گسترده و ددمنشانه انقلابیون و آزادیخواهان بود، اما این سرآغاز تهاجم علیه دستاوردهای انقلاب نبود. خمینی و اسلامگرایان که با پشتیبانی فراکسیونهای بورژوازی تحت عنوان “ملیگرا” و همراهی دولتهای غربی به ویژه امپریالیسم آمریکا، به قدرت رسیده بود، رسالتی نداشت جز محدودسازی دامنه گزند انقلاب مردم به پایههای نظام سرمایهداری و نقل و انتقال مسالمتآمیز قدرت و پس از آن، بازپسگیری دستاوردهای انقلاب. پس جدال انقلاب و ضد انقلاب حتا پیش از پیروزی قیام بهمن آغاز شده بود. آن هنگام که طرفداران خمینی گروههای اوباش حزبالله را سازمان داده و به مقابله با کمونیستها و آزادیخواهان میفرستادند تا با شعار “حزب فقط حزبالله، رهبر فقط روحالله” گردهماییها و میتینگهای آنان را بر هم زنند. آن زمان که با شعار “بحث بعد از پیروزی” مانع آگاهی تودههای مردم میشدند.
آنچه که معادلات و توافقات این ائتلاف را بر هم زد، قیام غافلگیرکنندهی ۲۲ بهمن بود. قیامی که موجب گشت مردمی که برای سرنگونی رژیم شاه، بیاعتنا به سرکوبها و کشتارها، ماهها در خیابانها اعتراض و راهپیمایی کرده بودند، کارگرانی که به اعتصاب دست زده بودند، شوراهایی که به ابتکار تودهها تشکیل شده بودند، در پی اعتصابات سیاسی سراسری در روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن در مصاف با نیروهای نظامی رژیم، مسلح شوند. پس از این روزهای بهمن ماه، کارگران و زحمتکشانی که در کارزار انقلاب آبدیدهتر شده بودند، سلاح به دست داشتند تا از دستاوردهای خود پاسداری کنند. پس لازم بود، ابتدا خلع سلاح شوند. اقدامی که به فاصله چند روز پس از قیام آغاز شد. با جمعآوری سلاحها؛ با اجبار در سازماندهی مردم مسلح در کمیتههای مساجد. اقدام همزمان دیگر یورش به دستاوردهای سیاسی تودهها بود و نه تنها دستاوردهای انقلاب، بلکه حقوق پیش از آن؛ مانند آزادی زنان در انتخاب پوشش که خمینی کوشید با فرمان حجاب اجباری آن را نقض کند و هنگامی که با اعتراض و تظاهرات زنان روبرو شدند، اراذل حزباللهی را به مقابله و ضرب و شتم زنان فرستاد. حمله به کتابفروشیها از همان اسفند ۵۷ آغاز شد. حمله به ملیتهای حقطلب در سراسر ایران از فروردین ۵۸ آغاز شد. دستور برچیدن شوراها صادر گشت. در اردیبهشت ۵۸ دفتر خمینی اطلاعیهای علیه روزنامه آیندگان صادر کرد. در مرداد به تظاهرات در اعتراض به تعطیل آیندگان و چندن روزنامه و مجله دیگر، یورش برده شد. و همه به فرمان خمینی. او در ۲۷ مرداد در یک سخنرانی گفت: اگر “از اول که رژیم فاسد را شکستیم، و این سد بسیار فاسد را خراب کردیم، به طور انقلابی عمل کرده بودیم. قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم و روسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزبهای فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم و روسای آنها را به سزای خودشان رسانده بودیم و چوبهای دار را بر میدانهای بزرگ برپا کرده بودیم و مفسیدن و فاسدین را درو کرده بودیم این زحمتها پیش نمیآمد.” هر چند از همان فردای قیام خمینی و همدستانش برای اجرای فرامین فوق “زحمتها”ی بسیار کشیده بودند ولی نه چندان مثمر ثمر.
او در سال ۶۱ که روزنامهها پر است از اسامی و تصاویر اعدامیها، حتا بدون احراز هویت و بدون تبعیض درباره جنسیت و سن، و بساط دار و داغ و درفش در هر گوشه ایران برپاست، با ابراز نارضایتی از دامنه سرکوبها، میگوید: … “شما آقایان علما، چرا فقط سراغ احکام نماز و روزه می روید؟ چرا هی آیات رحمت را در قران می خوانید و آیات قتال را نمی خوانید؟ قران می گوید بکشید، حبس کنید… پیغمبر شمشیر دارد تا آدم بکشد. ائمه همه جندی (نظامی) بودند. همگی جنگی بودند. شمشیر می کشیدند. آدم میکشتند… خلیفه می خواهیم که دست ببرد، حد بزند، رجم کند. با چند سال زندان کار درست نمی شود. این عواطف کودکانه را کنار بگذارید”…
باری، ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، سرآغازی بود بر فرجام کشاکش میان انقلاب و ضد انقلاب. کشاکشی که بایستی در نهایت به نفع یکی از این دو نیرو به نتیجه نهایی میرسید: انقلاب یا ضد انقلاب.
و این ضد انقلاب و ارتجاع بود که در آن سال با تکیه بر ناآگاهی بخشهای بزرگی از مردم، خرافات دینی، ناپختگی سیاسی بخشی از نیروهای اپوزیسیون، انشعاب اکثریت در سازمان چریکهای فدایی خلق ایران سلطه گستراند؛ ریشه دواند و ۴۰ سال با پیروی از همان سیاستها از هیچ جنایتی در حق مردم ایران دریغ نکرد، و نه تنها ایران، بلکه کشورهای منطقه. طی این ۴۰ سال در صفبندی نیروهای درون رژیم تحولاتی روی داده است. بخشی از همان سازماندهندگان سرکوب و کشتار دیروز به هیئت “اصلاحطلبان” به شاکیان امروز بدل گشتهاند و خود آماج حملات شرکا و همدستان پیشین خود قرار گرفتهاند؛ اما این امر از نقش آنان در تحکیم پایههای این رژیم و همدستی در جنایات رژیم نمیکاهد. گرچه همین چند ماه پیش بود که به رغم تمام ادعاهای “آزادیخواهی”شان، در برابر اعتراضات تودهای سراسری دی ماه، بار دیگر به ناگزیر نقاب از چهره برگرفتند و همصدا با جناح رقیبشان خواهان سرکوب مردمی شدند که “اغتشاشگر” نامیدندشان.
برخلاف بسیاری از تبلیغات ضد انقلاب، از سلطنتطلب گرفته تا اصلاحطلب، از بورژوازی داخلی گرفته تا بورژوازی بینالمللی، رژیم جمهوری اسلامی، محصول پیروزی انقلاب نبود، بلکه شکست انقلابی بود که تودههای کارگر و زحمتکش ایران برای تحقق مطالبات انقلابی خود برپا کردند.
زیرنویس:
* برای اطلاعات بیشتر به شماره ۱۱۲ نشریه کار، ارگان سازمان چریکهای فدایی خلق ایران (اقلیت)، ۱۳ خرداد ۱۳۶۰ رجوع کنید.
** سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در آن هنگام بزرگترین سازمان چپ خاورمیانه بود و یکی از نیروهایی که در صورت عدم انشعاب و هواداری بخشی از کادرها و هواداران از خمینی میتوانست یکی از پایگاههای مقاومت کارگران و زحمتکشان و کمونیستها در برابر ارتجاعی باشد که میرفت تا سلطه بگسترد.
متن کامل نشریه کار شماره ۷۷۷ در فرمت پی دی اف
نظرات شما