نجات بخشی جز طبقه کارگر و حکومت این طبقه نیست

جمهوری اسلامی با عمیق‌ترین بحران دوران حیات خود مواجه است. جناح‌های مختلف طبقه حاکم، هیچ‌یک راه‌حلی برای دردهای بی‌درمان نظم سرمایه‌داری حاکم بر ایران ندارند. از همین روست که فراکسیون‌هایی از این طبقه، در جستجوی راهی برای نجات نظم موجود،  به راه‌حلی از خارج، دخیل بسته‌اند.

گروهی از نمایندگان و سخنگویان طبقه حاکم از درون و بیرون هیئت حاکمه، از قماش “اصلاح‌طلب” و اعتدال‌گرا، تا اصول‌گرا، از سلطنت‌طلب تا ملی- مذهبی و مجاهدین خلق، در تبلیغات خود مستقیم و غیرمستقیم چنین عنوان می‌کنند که گویا مشکل‌گشای معضلات جامعه ایران و بحران‌های ناعلاج آن، دولت آمریکا است و این دولت است که می‌تواند به مصائبی که جامعه ایران گرفتار آن است پایان بخشد. منتها با دلایل و توجیهات مختلف.

چندی پیش تعدادی از افراد وابسته به گروه‌های رنگارنگ موسوم به اصلاح‌طلب، ملی-مذهبی و اکثریتی، نامه‌ای انتشار دادند و خواستار گفتگوی “مستقیم و رسمی و شفاف” جمهوری اسلامی با رئیس‌جمهوری آمریکا شدند.

آن‌ها نوشتند “با توجه به وضعیت ناامن و پرخطر منطقه پیرامون ما و نیز بحران‌های مختلف و متراکمی که در داخل، زندگی روزمره بخش مهمی از مردمان و نیز سامانه اقتصادی و اجتماعی و حیات ایران و ایرانیان را تهدید می‌کند، ما اکنون نیازمند یک عزم جدی و مسئولانه برای تغییر سیاست‌ها هستیم. یکی از مهم‌ترین سیاست‌ها به تنش‌های بین ایران و آمریکا برمی‌گردد.”

پس راه‌حل “بحران‌های مختلف و متراکم” تغییر سیاست‌هاست. اما مهم‌ترین آن‌ها تنش ایران و آمریکاست که گویا چنانچه حل شود،”بحران‌های مختلف و متراکم” نیز حل خواهد شد.

آن‌ها می‌افزایند: این گفتگو “نه‌فقط” به نفع برقراری صلح و امنیت در جهان و منطقه” اما مهم‌تر این‌که “بهبود رفاه و آزادی و سربلندی ایران و ایرانیان “را به بار خواهد آورد. سابق بر این وعده “بهبود رفاه و آزادی و سربلندی ایران و ایرانیان ” به برجام وابسته شد، اکنون اما منوط و مشروط  به گفتگو با دولت آمریکاست.

فائزه هاشمی از رهبران حزب کارگزاران شفاف‌تر از دیگران دست یاری طبقه حاکم را به‌سوی آمریکا دراز می‌کند. او در مصاحبه‌ای با روزنامه فایننشال تایمز می‌گوید:” بحران در تمام جهات به اوج خود رسیده است…”  “ما نباید منفعلانه عمل کنیم و باید هرچه زودتر وارد مذاکره با آمریکا شویم، قبل از اینکه وضعیت بدتر شود، ما جایگزینی نداریم.” وی ادامه داد “ما عادت کردیم مشکلات را بعدازآنکه به نقطه بحرانی رسید،‌ حل کنیم احتمالاً در مورد آقای ترامپ هم همین‌گونه اقدام می‌کنیم.” پس، از دیدگاه ایشان نیز ” بحران در تمام جهات به اوج خود رسیده است” بدیل دیگری هم جز مذاکره با آمریکا نیست.

از این نمونه‌ها کم نیستند. گاه صریح حرف‌شان را می‌زنند و گاه در پرده.

مستثنا از این‌که فراکسیون‌های هیئت حاکمه به‌حسب منافعشان با آمریکا مذاکره بکنند یا نکنند، در واقعیت، بحران‌های جمهوری اسلامی بزرگ‌تر و عمیق‌تر از آن هستند که امپریالیسم آمریکا بتواند این بحران‌ها را حل و رژیم جمهوری اسلامی را از ورطه سرنگونی نجات دهد. تجربه دو سال پس از توافق برجام، با تمام تلاشی که رئیس‌جمهوری قبلی آمریکا و اتحادیه اروپا برای نجات جمهوری اسلامی از بحران انجام دادند و ده‌ها میلیارد دلاری که به دست سران رژیم افتاد، نشان داد که نه‌تنها هیچ بحرانی حل نشد، بلکه بحران‌ها پیوسته عمیق‌تر شدند. درحالی‌که سران و مقامات دولتی پی‌درپی وعده می‌دادند که با برجام، لااقل بحران اقتصادی حل خواهد شد و از دامنه فقر و بیکاری و گرسنگی  کاسته خواهد شد، نتیجه اما معکوس از کار درآمد. دلیل آن‌هم پیشاپیش روشن بود.  سازمان ما در همان ایام نوشت: بحران اقتصادی رکود- تورمی مزمن که چندین دهه لاینحل مانده است، در چهارچوب نظم سرمایه‌داری راه‌حلی ندارد و باگذشت هرروز عمیق‌تر خواهد شد،  جمعیت بیکاران و فقرا افزایش خواهد یافت و سطح معیشت کارگران و زحمتکشان بازهم  تنزل خواهد کرد.

تجربه نیز به‌قدر کافی در طول ۴٠ سال گذشته نشان داده است که مشکل اقتصاد ایران با درآمد‌های کلان دولت از نفت و سرمایه‌گذاری انحصارات بین‌المللی حل‌نشده و نخواهد شد. روشن است وقتی‌که این بحران تشدید شود، پی آمد آن، عواقب اجتماعی بحران اقتصادی است که خود را در گسترش بحران‌های اجتماعی نشان خواهد داد.

دوره پس از برجام، این واقعیت را به‌خوبی نشان داد که ادعای هیئت حاکمه مبنی بر این‌که از این رهگذر چیزی هم عاید توده‌های زحمتکش خواهد شد، جز یک عوام‌فریبی‌ نبود. بنابراین، آخرین گزینه پاسداران نظم موجود نیز جواب نخواهد داد. با حمایت آمریکا و یا بدون آن، جمهوری اسلامی از این بحران‌ها نجات نخواهد یافت.

اما فقط جناحی از هیئت حاکمه و اپوزیسیون‌های بورژوائی قانونی آن نیستند که برای نجات رژیم به آمریکا دخیل بسته‌اند. اپوزیسیون‌های بورژوائی غیرقانونی رژیم نیز از نمونه سلطنت‌طلبان و مجاهدین خلق نیز نه‌فقط در رؤیای کسب قدرت به حمایت آمریکا امید بسته‌اند، بلکه این توهمات را در میان مردم می‌پراکنند که گویا آمریکا نجات‌بخش آن‌هاست و معضلات جامعه ایران از طریق آمریکا حل خواهد شد. از همین روست که هر اقدام دولت آمریکا را علیه جمهوری اسلامی که در واقعیت چیزی نیست جز سیاست‌هایی برای تأمین منافع امپریالیسم آمریکا، مستقیم و غیرمستقیم، آشکار و پوشیده به‌عنوان حمایت از منافع توده‌های مردم ایران جا می‌زنند و از طریق امکانات تبلیغاتی گسترده خود به این توهمات در میان بخش‌هایی از مردم دامن می‌زنند. نیازی به گفتن نیست که قدرت‌های امپریالیست  به چیزی جز منافع خود نمی‌اندیشند. وقتی منافع آمریکا تأمین باشد، رژیم‌هایی مرتجع از نمونه عربستان سعودی، شیوخ مرتجع حاشیه خلیج‌فارس و امثال آن‌ها، نزدیک‌ترین دوستان آمریکا هستند. جمهوری اسلامی هم می‌تواند یکی از آنها باشد، با تمام سیاست‌های ارتجاعی‌اش. بنابراین جناح‌های درونی رژیم و اپوزیسیون‌های بورژوائی هریک از زاویه‌‌ای منافع اقتصادی و سیاسی خود، آمریکا را نجات‌بخش خود و درعین‌حال توده‌های مردم معرفی می‌کنند. اما مستثنا از اهداف و مقاصد امپریالیستی دولت آمریکا، نه قدرت‌های امپریالیست از نمونه آمریکا، نه رژیم جمهوری اسلامی و نه اپوزیسیون‌های بورژوائی هیچ‌یک نه قادرند بحران‌های جامعه ایران را حل کنند و نه می‌توانند به مطالبات مردم پاسخ دهند.

بحران اقتصادی ایران با هیچ رفرم و کمکی از خارج نمی‌تواند حل شود،چراکه حل این بحران نیازمند حل تضادهای نظام اقتصادی است و حل این تضادها، دگرگونی تمام نظم اقتصادی را می‌طلبد. روشن است که بورژوازی داخلی و بین‌المللی هرگز نمی‌توانند خواهان دگرگونی نظمی باشند که اساس استثمار و حاکمیت و تأمین‌کننده منافع اقتصادی و سیاسی آن‌ها است. فقط منافع یک طبقه، یعنی طبقه کارگر است که این دگرگونی را می‌طلبد.

تنها با این دگرگونی است که بحران حل می‌شود و عواقب اجتماعی آن نیز از نمونه بیکاری و فقر از میان خواهد رفت. البته هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند که یک‌شبه تمام آن‌همه فجایع اقتصادی-اجتماعی که سرمایه‌داری و جمهوری اسلامی به بار آورده‌اند، حل خواهد شد. اما با نخستین گام‌های این دگرگونی، می‌توان به فوری‌ترین خواست‌های اجتماعی- رفاهی کارگران و زحمتکشان از طریق برقراری یک سیستم تأمین اجتماعی همه‌جانبه از گهواره تاگور، بی‌درنگ پاسخ داد. میلیون‌ها کارگر و زحمتکش و جوانان این مملکت بیکارند، آن‌ها باید از این امکان برخوردار باشند که مادام مسئله بیکاری حل‌نشده، با دریافت حقوق مکفی ایام بیکاری، زندگی خود و خانواده‌شان تأمین باشد. می‌توان به‌فوریت سطح زندگی طبقه کارگر را ارتقاء داد. می‌توان به‌فوریت  بهداشت و درمان و آموزش رایگان را برای همه، به‌مرحله اجرا درآورد. می‌توان امکانات رفاهی مناسبی برای بازنشستگان و سالمندان فراهم کرد. این مطالبات را می‌توان به‌فوریت عملی کرد. اما بازهم تنها طبقه کارگر است که می‌تواند یک سیستم تأمین اجتماعی همه‌جانبه از گهواره تاگور را برقرار سازد. چراکه نه‌فقط اقداماتی در خدمت اهداف عالی‌تر سوسیالیستی این طبقه‌اند، بلکه مقدم بر هر چیز پای نفع فوری خود این طبقه در میان است.

توده‌های مردم ایران نیازمند آزادی و تأمین حقوق دمکراتیک خویش‌اند. به تجربه یک‌صد سال گذشته نگاه کنید. نفع بورژوازی و امپریالیسم در ایران، استقرار استبداد و سلب آزادی‌ها و حقوق دمکراتیک مردم بوده است. این‌که در طول صدسال گذشته به‌جای آزادی همواره اختناق و استبداد حاکم بوده است، بی‌دلیل نیست. بورژوازی ایران نه به‌عنوان طبقه‌ای انقلابی ، بلکه طبقه‌ای محافظه‌کار و ضدانقلابی در اتحاد با ارتجاع داخلی و بین‌المللی به قدرت رسید. سرمایه‌داری ایران هم بر همین منوال در یک‌روند طولانی و تدریجی و با رفرم‌ها به شکلی بوروکراتیک و از بالا مسلط شد. در جامعه‌ای با این مختصات و با انبوهی از تضادهای حل ناشده،  بورژوازی برای حفظ نظم موجود و حاکمیت طبقاتی خود، فقط می‌تواند با اختناق و استبداد و سلب آزادی‌ها و حقوق دمکراتیک مردم، حکومت کند.

در ایران اما پیگیرترین طبقه آزادیخواه، طبقه کارگر است، چراکه بیش از هر طبقه‌ای از نبود آزادی در رنج است و  بیش از همه به آزادی نیاز دارد و از وجود آزادی نفع می‌برد . چراکه بدون آزادی به هیچ‌یک از اهداف کوتاه‌مدت و بلندمدت خود دست نخواهد یافت.

توده‌های مردم ایران خواستار جدائی کامل دین از دولت هستند، اما هرگز ممکن نیست بدون در هم شکستن تام و تمام دولتی که در آن دین و دولت عمیقاً در یکدیگر ادغام‌شده‌اند، این خواست عموم توده‌های زحمتکش و ستمدیده مردم ایران تحقق یابد. اما منافع هیچ‌یک از فراکسیون‌ها و سازمان‌های بورژوائی و قدرت‌های امپریالیست نه در هم شکستن دستگاه دولتی موجود است و نه تسویه‌حساب رادیکال با مذهب و دستگاه روحانیت.

تکلیف مدعیان “اصلاحات” در درون و بیرون هیئت حاکمه روشن است. به اپوزیسیون‌های بورژوائی رژیم نگاه کنید. یک نمونه آن، مدعی تاج‌وتخت سرنگون‌شده است که همان‌گونه که در مصاحبه اخیرش اعلام کرد، می‌خواهد نه‌فقط با حفظ اساس دولت موجود، بلکه به همراه بسیج و سپاه پاسداران حکومت کند. یکی دیگر از این گروه‌های اپوزیسیون  بورژوائی، سازمان مجاهدین خلق است، با افکار و عقاید عمیقاً ارتجاعی مذهبی. روشن است که این سازمان اسلام‌گرا هرگز نمی‌تواند خواهان جدائی کامل دین از دولت باشند.  فقط طبقه کارگر ایران است که به جدائی کامل دین از دولت باور دارد، چراکه کسب قدرت سیاسی توسط این طبقه بدون  در هم شکستن تمام دستگاه دولت بورژوائی-مذهبی موجود و جدائی کامل دین از دولت، غیرممکن است.

توده‌های مردم ایران هیچ‌گاه نقشی در تعیین سرنوشت سیاسی خود نداشته‌اند. چراکه همواره از قدرت سیاسی و اداره امور کشور به دور بوده‌اند. طبقه کارگر اما خواستار برقراری یک سیستم سیاسی در ایران است که عموم توده‌های مردم از پایین‌ترین تا بالاترین سطوح در اداره امور کشور نقش داشته و فعال باشند. طبقه کارگر خواهان برافتادن سیستم بوروکراتیک و انتصابی مقامات و ارگان‌های دولتی است. طبقه کارگر نه‌فقط مدافع اصل انتخابی بودن در تمام سطوح، بلکه قدرت انتخاب‌کنندگان به عزل فوری هر نماینده و مقام است . یک چنین نظم سیاسی ، نظم شورایی، حکومت شورایی است.

منافع و اهداف طبقه کارگر این دمکراتیک‌ترین نظم سیاسی را ایجاب می‌کند. چراکه بدون آن نمی‌تواند اهداف طبقاتی خود را عملی سازد. بنابراین روشن است که  تنها یک طبقه ، طبقه کارگر است که نجات‌بخش عموم توده‌های زحمتکش و تحت ستم است. تنها طبقه کارگر است که می‌تواند در اتحاد با توده‌های زحمتکش و عموم توده‌های تحت ستم، با یک انقلاب، جمهوری اسلامی را سرنگون کند، نظم حاکم بر ایران را دگرگون سازد و نظم نوینی را برپا دارد.

متن کامل نشریه کار شماره ۷۷۹ در فرمت پی دی اف

 

POST A COMMENT.