ستاره سلطنت طلبان به کلی سرد و خاموش است

تعمیق بحران اقتصادی – سیاسی، تشدید تضادها و گسترش اعتراضات توده‎ای و چشم‎انداز اعتلاء بیشتر جنبش اعتراضی کارگران، زحمتکشان و تهیدستان، تمام جناح‎های بورژوازی، بویژه بورژوازی اپوزیسیون را به تکاپو انداخته است. رژیم جمهوری اسلامی که در بن‎بست و بحران علاج‎ناپذیری دست‎وپا می‎زند، اکثریت توده‎های مردم ایران را به زندگی در زیر خط فقر و تنگناهای گوناگون اقتصادی و اجتماعی گرفتار نموده، مدت‎هاست که ناتوانی خود را در برآورده ساختن حتا خواست‎های اولیه‎ای چون کار و نان و آب و برق و بیمه و بهداشت و حقوق اولیه و دمکراتیک توده‎های مردم ،به اثبات رسانده است. جمهوری اسلامی هیچ راه حلی برای برون رفت از بحران و بن‎بست ندارد و نفس‎های آخر را می‎کشد.

بورژوازی اپوزیسیون که از تعمیق مبارزات جاری، رادیکالیزه‎تر شدن اعتراضات توده‎ای، فرارویی آن به اعتصاب عمومی سیاسی، قیام و انقلاب و زیر ضرب رفتن چارچوب‎های نظم موجود به شدت هراسناک است، در تلاش است تا ضمن بدیل‎تراشی، تا آن‎جا که ممکن است و می‎تواند این اوضاع را تحت کنترل خود درآورد و منفعت خود گیرد.

ده سال پس از وقایع سال ۸۸ و اعتراضات توده‎ای در تهران که بلافاصله با تلاش‎های گسترده محافل و گروه‎های رنگارنگی از سلطنت‎طلب و جمهوری‎خواه گرفته تا “ملی‎مذهبی”ها و “سبزها” و “اصلاح‎طلبان” رانده شده از حکومت در راه ایجاد ائتلاف و آلترناتیو جمهوری اسلامی همراه بود و البته هیچ‎یک به جایی نرسید، پس از اعتراضات سراسری دی‎ماه ۹۶ و استمرار آن در سال جاری، این تلاش‎ها در اشکال و شیوه‎های دیگری از سر گرفته شده و انتشار بیانیه‎ها، نامه‎های سرگشاده، نشست‎ها و ملاقات با عناصر و محافل وابسته به قدرت‎های امپریالیستی و در راس آن امپریالیسم آمریکا نیز تشدید شده است. گروه‎بندی‎های بورژوازی اپوزیسیون هر یک تلاش می‎کنند در حد توان و جثه خود، اعتراضات توده‎ای را به خود منتصب و آن را مهار کنند و در همان حال، جا و مکان بهتر و محکم‎تری در دل قدرت‎های امپریالیستی بویژه امپریالیسم آمریکا باز کنند تا آمادگی و شایستگی خویش برای تبدیل به ابزار دست و نوکری آمریکا را بهتر نشان دهند و به اثبات برسانند.

یکی از این گروه‎بندی‎های بورژوایی، سلطنت‎طلب‎هایی هستند که زیر چتر رضا نیم‎پهلوی گرد آمده و اخیرا نیز بر تلاش‎های خود افزوده‎اند. اینان که یکی از شعارهای اصلی‎شان “پاینده ایران پادشاهی”‎ست، در رویای سلطنت “ولیعهد”اند. سلطنت‎طلب‎ها که پول و سرمایه و امکانات تبلیغاتی فراوانی دارند، سعی می‎کنند از آب گل‎آلود اعتراضات توده‎ای ماهی خود را بگیرند. اما به‎رغم تلاش‎ها و به‎رغم هر ادعایی که ممکن است داشته باشند، نه نفوذ قابل اعتنایی در میان مردم و نه نقشی در اعتراضات توده‎ای و هدایت آن دارند و نه حتا در بدیل‎تراشی‎های امپریالیستی، در لحظه حاضر گزینه نخست و مناسبی محسوب می‎شوند.

نیم قرن سلطنت پهلوی و جنایات رضا خان قلدر و فرزند وی محمدرضا شاه “آریامهر” در حافظه تاریخی مردم ایران حک شده و کشتارهای وسیع و گسترده کمونیست‎ها، کارگران پیشرو و انقلابیون در ۵۰ سال دیکتاتوری پهلوی از ذهن مردم پاک نشده است. لذا در تمام اعتراضات توده‎ای دی ماه ۹۶ و ادامه آن در سال ۹۷ که صدها هزار نفر از زحمتکشان، کشاورزان، کارگران، بیکاران و تهیدستان شهری در آن حضور داشته‎اند، جز در یکی دو مورد که تعداد بسیار اندک و انگشت شمار شعاری در حمایت از رضا شاه سر دادند که البته هیچ‎کس آن را جدی نگرفت و به فوریت از طرف توده‎های اعتراض‎کننده ایزوله و طرد شد، هیچ نشانی از این‎که سلطنت‎طلب‎ها در میان مردم نفوذ یا اعتباری داشته باشند، دیده نمی‎شود. در عوض شعار “مرگ بر دیکتاتور” که یکی از شعارهای محوری و همیشگی اعتراضات بوده است، بیان فشرده این حقیقت است که توده‎های مردم از دیکتاتورها و مستبدین و از رژیم‎های دیکتاتوری اعم از سلطنتی یا جمهوری اسلامی به شدت متنفرند. سلطنت‎طلب‎ها خواه از این موضع و قضاوت توده مردم آگاه باشند یا نباشند اما از این که آگاهی سیاسی توده‎های مردم را دست کم می‎گیرند، راه به‎جایی نخواهند برد. وانگهی قرار نیست توده‎های معترض و به‎جان آمده، بعد از این همه تجربه، دنبال هر کسی که از راه می‎رسد راه بیفتند و زیر علم وی سینه بزنند. مگر سلطنت چه می‎خواهد به مردم بدهد؟ نگاهی گذرا به بیانیه‎های رسمی و اهداف سلطنت‎طلبان به‎خوبی نشان می‎دهد که آن‎ها چیزی ندارند به مردم بدهند! در تمام متون سیاسی رسمی، بیانیه‎ها و ادبیات نیم‎ پهلوی رژیم جمهوری اسلامی و تمام نظم حاکم، به چیزی در حد “فرقه تبهکار”، “فرقه ضد ملی”، “نظام فرقه‎ای” و “رژیم آخوندی” خلاصه شده و تقلیل یافته است. سلطنت‎طلب‎ها و در راس آن‎ها نوه رضا خان می‎خواهند “فرقه تبهکار” حاکم را به‎طور “مسالمت‎آمیز” برچینند!! اما چگونه؟ از طریق برگزاری یک “انتخابات آزاد”! اما انتخابات آزاد که تحت حاکمیت جمهوری اسلامی شدنی نیست، پس چکار باید کرد؟ پاسخ “شاهزاده “نافرمانی مدنی”‎ست! باید یک “کمپین مقاومت و نافرمانی مدنی” ایجاد شود و سلطنت‎طلب‎ها، ارتش، سپاه، بسیج و سازمان اطلاعات جمهوری اسلامی را به سمت خود جلب کنند به نحوی که خامنه‎ای تک و تنها بماند! حال اگر خودش صحنه را ترک کرد که چه بهتر اما اگر نه، با نیروی مبارزه مدنی “همه ایرانیان” و “نافرمانی مدنی”، “تحت حمایت بین‎المللی” که یک روند “قانونمند” “تغییر سیاسی در ایران” است، انتخابات آزاد برگزارمی شود و “حکومت ایرانی” به‎جای “فرقه تبهکار” کنونی می‎نشیند!

“شاهزاده” گرچه صریح نمی‎گوید که خودش هم در راس این “حکومت ایرانی” خواهد بود، اما این در زمره بدیهیات و پیش‎فرض ماجرای سلطنت در ایران و تحقق شعار “پاینده ایران پادشاهی” است.

نوه رضاخان البته طی ماه‎های گذشته ملاقات‎های متعددی نیز با نمایندگان و موسسه‎های مختلف امپریالیستی داشته و جلسات “بیشماری” با سران کشورها از جمله اعضای برجسته مجلس اعیان انگلیس، پارلمان اروپا و کنگره آمریکا برای جلب حمایت و پشتیبانی آن‎ها داشته است. وی اگرچه تلاش‎های زیادی بکار بسته تا بگوید تنها نیست و قدرت‎های امپریالیستی حامی وی هستند، اما واقعیت این است که حتا این قدرت‎ها نیز او و کل جریان سلطنت‎طلب‎ها را عجالتاً جدی نگرفته و نمی‎گیرند و تلاش‎های این دارودسته برای آن‎که این قدرت‎ها سلطنت‎طلبان را به عنوان بدیل بالفعل جمهوری اسلامی به‎حساب آورند تاکنون به‎جایی نرسیده است.

قدرت‎های امپریالیستی و در راس آن امپریالیسم آمریکا، اگرچه هیچ‎گاه، هیچ‎یک از گروه‎بندی‎های بورژوایی اپوزیسیون را از درگاه خود نمی‎رانند و مناسبات خود را با آن‎ها حفظ می‎کنند تا بسته به شرایط و موقعیت سیاسی بتواند به مثابه ابزاری برای فشار بر جمهوری اسلامی از آن‏ها استفاده کنند، اما تا جایی که به سلطنت‎طلبان مربوط می‎شود ،امپریالیسم آمریکا هم می‎فهمد که این‎ها نه فقط در میان مردم نفوذ و پایگاهی ندارند و نوه رضا خان حتا فاقد نیرو و تشکیلات و ملزومات اولیه برای تبدیل شدن به بدیل حکومت ایران است و فعلا نمی‎تواند گزینه نخست و مناسب آن باشد، بلکه این را نیز متوجه هست که شرایط امروزجامعه ایران، وضعیت کارگران و زحمتکشان و درجه آگاهی سیاسی آن‏ها ، همان شرایط و اوضاع ۶۵ سال پیش (سال ۳۲) نیست که این بار به‎جای پسر رضا خان، نوه وی را روی کار آورد.

“شاهزاده” که البته بی خبر از ضعف‎های گوناگون جریان‎های سلطنت‎طلب نبوده، طی یک دهه اخیر کوشش‎های زیادی در راستای غلبه بر دست کم برخی از این ضعف‎ها، فراکسیون‎های گوناگون سلطنت‎طلبان را زیر چتر خود گرد آورد، تا به جریان مطرحی نزد قدرت‎های امپریالیستی بدل شود. از این رو با شعار “امروز فقط اتحاد” دسته‎ها و فراکسیون‎های گوناگون سلطنت‎طلبان را گرد هم آورد و در اجلاس مورخ هفتم اردیبهشت سال ۹۲ در پاریس “شورای ملی ایران” را با همان اهداف و سیاست‎هایی که بخشا توضیح داده شد ایجاد کرد و خود، رئیس و سخنگوی آن شد. این “شورا” و اتحاد سلطنت‎طلبان که به اعتراف “شاهزاده” بخشی از اصلاح‎طلبان دیروز و حتا عواملی از داخل نظام نیز از آن حمایت کردند اما دیری نپایید که از طرف خود سلطنت‎طلبان زیر سوال رفت. بی‎عملی، بی‎برنامگی و عدم جدیت “شاهزاده رضا پهلوی” در مبارزه با جمهوری اسلامی صدای اعتراض عناصر و گروه‎هایی از سلطنت‎طلبان را درآورد. وقتی که “شاهزاده” رضا پهلوی در مصاحبه با “الوطن” حذف واژه “فارس” از نام خلیج فارس توسط مصاحبه‎کننده را ندیده گرفت و با سکوت خود یکی از “پرنسیب”‎های سلطنت‎طلبان را زیر پا گذاشت وبا ارتکاب این خطای نابخشودنی ، “مقدسات” آن‎ها را زیر سوال برد، خون سلطنت‎طلبان دو آتشه و کاسه‎های داغ‎تر از آش از این همه بی‎مبالاتی نوه رضا خان به‎جوش آمد و اتحاد سلطنت‎طلبان در چشم بهم‎زدنی از هم پاشید و حتا شخصیت به‎اصطلاح کاریزماتیک “ولیعهد” نیز نتوانست مانع تشدید اختلاف میان دارودسته‎های سلطنت‎طلب و از هم پاشی این ائتلاف یا اتحاد شود. اختلاف درمیان سلطنت خواهان تا آن‎جا ادامه یافت که یکدیگر را به عامل جمهوری اسلامی و وابسته به سپاه قدس متهم می‎کنند.

به‎زعم منتقدین سلطنت‎طلب “شاهزاده”، او نه فقط پرنسیب‎ها و مقدسات آن‎ها را زیر پا گذاشته بلکه فاقد “جلال و جبروت” شاهان و خاندان سلطنت پهلوی بویژه پدر و پدربزرگ خویش است و از خصوصیات یک پادشاه بی‎بهره است!

با این حرف‎ها در واقع خود سلطنت‎طلب‎ها دارند به این مساله اعتراف می‎کنند که دوران شاهان دیری‎ست به پایان رسیده و نظام سلطنتی به تاریخ پیوسته است.

سلطنت و نظام سلطنتی پدیده‎هایی متعلق به قرون و اعصار پیشین است. سلطنت روبنای سیاسی و یک شکل حکومتی مختص دوران فئودالیسم و پیشا فئودالیسم است که با استقرار صورت‎بندی اجتماعی جدید، از صحنه کنار زده و ناپدید می‎شود. سلطنت در تمام دوران حیات خود در ایران، بخصوص در یک قرن اخیر، جز نکبت و بدبختی، جز نقض خشن و آشکار آزادی‎های سیاسی و حقوق دمکراتیک مردم و جز فقر، بیکاری، گرسنگی و عقب‎ماندگی، ثمر دیگری برای مردم نداشته است.جمهوری اسلامی که با نام انقلاب روی کارآمد اما خیلی زود اهداف ضد انقلاب را پی گرفت و طی چهار دهه حاکمیت نکبت‏بار خود تمام این مصائب و بدبختی ها را تشدید نموده و به آن ابعاد دهشتناکی بخشیده است.

توده‎های کارگر و زحمتکش و جوانان نوجویی که امروز با شعار مرگ بر دیکتاتور و شعار کار و نان و آزادی خیابان‎ها را به تسخیر خود درآورده‎اند، چنان‎که در عمل نیز نشان داده‎اند، مصمم‎اند گام‎هایی نه به عقب و به سوی ارتجاع و گذشته، بلکه به پیش و به‎سوی آینده بردارند و مطالبات انقلابی، رادیکال و سیاسی – صنفی خود را محقق سازند. این مطالبات اما محقق نخواهد شد مگر آن که کارگران و زحمتکشان، با سرنگونی انقلابی رژیم جمهوری اسلامی و به زیر کشیدن تمام نظم موجود، قدرت شورایی خود را مستقر سازند و اداره تمام امور جامعه را در دست گیرند.

غلبه برمعضلات و مشکلاتی که رژیم جمهوری اسلامی و نظام سرمایه داری حاکم به‏بارآورده و مدام برآن افزوده است و رهائی ازبحران و بن بست موجود، یک راه حل انقلابی، راه حل کارگری- کمونیستی را می طلبد.طبقه کارگرایران و چپ کمونیست مدافع منافع این طبقه،اگرچه درشرایط کنونی نیروی بالفعل عمده ای به نظر نمی‏آید، اما بزرگترین ونیرومند ترین نیروی بالقوه درعرصه سیاسی  و اجتماعی‏ست. به‏رغم آن که ابرهای تیره ارتجاع و دیکتاتوری،براین ستاره سرخ و این آلترناتیو کمونیستی- کارگری سایه افکنده است،اما هرکس چشمی برای دیدن داشته باشد می تواند پرتو افشانی ان را حتا اززیر ابرهای تیره ببیند.این است آن ستاره تابناکی که درافق سیاسی می درخشد. ستاره ای که درخشش‏اش درآسمان جنبش انقلابی، تمام تحولات جامعه را به سمت آینده ای روشن و افق های سوسیالیستی رهنمون خواهد شد و سرنوشت این تحولات را رقم خواهدزد.کافی‏ست ابرهای تیره کنارزده شوند تا تشعشع خیره کننده این ستارهِ‏ی زندهِ‏ی زندگی‏بخش تمام پهنه کشور را نور افشانی کند.

ستاره سلطنت‎طلبان اما فاقد حیات، سرد و بی‏جان و به کلی خاموش است.

متن کامل نشریه کار شماره ۷۸۱ در فرمت پی دی اف

 

POST A COMMENT.