اوضاع سیاسی جهان، آشفته و پرتشنج است. تضادهای قدرتهای بزرگ امپریالیست وارد مرحله جدیدی شده است. اختلافات میان دو قدرت امپریالیست آمریکا و اتحادیه اروپا که پس از جنگ جهانی دوم یک بلوک متحد را تشکیل میدادند، به شکافی عمیق منجرشده است. جنگ تجاری که میان قدرتهای امپریالیست به راه افتاده است، حاکی از تشدید بیسابقه تضادها و رقابت سبعانه آنها در نخستین سالهای قرن جدید است. حدت این تضادها به درجهای است که اجلاس سران گروه هفت برای نخستین بار با تشنج برگزار شد و بدون نتیجه پایان یافت. کشمکش در درون ناتو نیز که اخیراً با جنجال و حملات شدید ترامپ به برخی سران کشورهای اروپائی برگزار شد ، بازتاب دیگری از این تشدید تضادهاست. اختلافات دو قدرت امپریالیست روسیه و چین با آمریکا و اروپا نیز مدام در حال افزایش است. روسیه به یک تهدید نظامی جدی برای رقبای خود تبدیلشده است و مرزهای اروپای شرقی را مورد تهدید قرار داده است. چین با گسترش سیطره اقتصادی خود در بازارهای جهان به یک تهدید اقتصادی جدی برای اروپا و آمریکا تبدیلشده است.
آشفتگی و تشنجی که در جهان سرمایهداری مدام افزایش مییابد، اتفاقی دور از انتظار نبود. آنچه در رقابت میان قدرتهای امپریالیست جهانی در لحظه کنونی میگذرد، از تبعات عصر سلطه انحصارات و سرمایه مالی، تشدید تضادهای نظم جهانی سرمایهداری، زوال قدرت امپریالیسم آمریکا، بحران اقتصادی سال ۲۰۰۷ و بالاخره شکست سیاست نئولیبرالیسم است که گویا زمانی قرار بود نجاتبخش سرمایهداری و راهحلی بر بحرانهای این نظام باشد.
نشریه کار ده سال پیش در مقالهای تحت عنوان ” جهان سرمایه و ثروت به لرزه درآمده است” با تحلیل بحران جهانی نظام سرمایهداری، نتیجه گرفت که این بحران عواقب اقتصادی، سیاسی و حتی نظامی جدی در پی خواهد داشت. ازجمله اشاره شد که این بحران، بیان شکست آشکار سیاست نئولیبرال است و پی آمد آن، تشدید رقابتهای اقتصادی و تضاد قدرتهای امپریالیست جهان خواهد بود. آنچه اکنون در عرصه جهانی رخداده است، تأییدی بر این نتیجهگیری است.
به قدرت رسیدن ترامپ در آمریکا و سیاستهایی که در پیشگرفته است، اکنون به یک معضل جدی قدرتهای رقیب تبدیلشده است. سیاستمداران اروپائی و نظریهپردازان آنها میکوشند واقعیتی را که در ظهور ترامپ نهفته است، پنهان دارند. از دیدگاه آنها بهحسب اتفاق یک آدم نادان، بیکله و بیاطلاع از ضوابط نظم جهانی و نقش و موقعیت آمریکا، در این کشور به قدرت رسیده که با اقدامات نسنجیده و هرجومرج طلبانِه خود، نظم جهانی پس از جنگ جهانی دوم را با خطر فروپاشی روبهرو ساخته و به نقش و موقعیت جهانی آمریکا لطمه زده است.
سادهلوحی یا فریب محض است که کسی بخواهد پدیدههای تاریخی را یک اتفاق نابهنگام توصیف کند که میتوانست رخ ندهد و نیروهای محرکه عینی و ذهنی که پشت سر آدمی مثل ترامپ قرار دارند را نبیند. ترامپیسم آمریکائی پدیده منحصربهفردی در جهان نیست. او صرفاً نمونهای از یک کلیت است که در جهان پر از بحران و تضادهای سرمایهداری در حال رشد است. به درون اتحادیه اروپا نگاه کنید که راستترین گرایشهای درون بورژوازی به نحو روزافزونی قدرت میگیرند و ادعاهایی همچون ترامپ دارند. به ایتالیا نگاه کنید، اینها که هستند که اخیراً در رأس قدرت قرارگرفتهاند. به اتریش نظر افکنید که نخستین تلاش گروههای راست افراطی در رأس قدرت، تلاش برای افزایش کار روزانه به ١٢ ساعت است. آلمان را ببینید که حزب دست راستی افراطی موسوم به آلترناتیو در مدتی کوتاه به کسب قدرت نزدیک شده است. نیازی به ذکر نام برخی از کشورهای اروپای شرقی عضو اتحادیه اروپا نیست که بهتماممعنا فاشیستها در رأس قدرتاند. اینها همه محصولات رشد تضادهای نظم سرمایهداری و بحرانهای آن در شرایط کنونی هستند. البته توجیهات دست راستی هم برای آنها عنوان میشود: مهاجرین و پناهندگان. دقیقاً شبیه همان توجیه مسخره و ساختگی خطر یهودیان برای آلمان، توسط رژیم فاشیستی هیتلر.
واقعیت اما این است که ترامپ مستثنا از تمام مختصات فردیاش، نماینده یک جناح از انحصارات آمریکائی در شرایط معینی از بحران جهانی نظم سرمایهداری و زوال قدرت امپریالیسم آمریکا، در رأس قدرت قرارگرفته است. او درعینحال با وعدههایی که در جریان مبارزات انتخاباتی به مردم آمریکا داد و اکنون در حال عملی کردن آنهاست، توانست حمایت بخش وسیعی از مردم را که در جریان بحران اقتصادی لطمه دیده بودند، به دست آورد. بنابراین اگر ترامپ با وعده سیاست حصارکشی و حمایتگرائی اقتصادی، به قدرت میرسد، ناشی از واقعیتهای اقتصادی کنونی این نظم است. جدا از اینکه قدرت اقتصادی امپریالیسم آمریکا از اواخر قرن گذشته مدام به تحلیل رفته است، ضربه قطعی را بحران جهانی سال ٢٠٠٧ به اقتصاد آمریکا وارد آورد و با این بحران است که شکست سیاست نئولیبرال در جهان سرمایهداری نیز برملا میگردد.
سیاستمداران قدرتهای جهانی کوشیدند با کمکهای مالی بیدریغ به انحصارات و اندکی کنترل بیبندوباری حاکم بر این سیاست، معضل بحران را حل کنند. اما وقایعی که در چند سال اخیر رخداده است، نشان داد که معضل حلنشده است. تلاش یونان برای خروج از اتحادیه اروپا برای نجات از سیاست نئولیبرال بود. اما یونان بهعنوان یک کشور کوچک در اروپا، ناتوانتر از آن بود که بتواند در برابر اتحادیه اروپا مقاومت کند و توسط اتحادیه اروپا خفه شد، بدون اینکه معضلات اقتصادی-اجتماعی این کشور حل شود. تا وقتیکه بحران، شکست سیاست نئولیبرال اتحادیه اروپا را برملا نکرده بود، انگلیس مشکلی جدی با اتحادیه اروپا نداشت. اما در پی این بحران است که انگلیس کوشید به درون مرزهای ملی خود، جدا از اتحادیه اروپا پناه ببرد. معنای برکسیت و خروج انگلیس از اتحادیه اروپا چیزی جز این نبود که بورژوازی انگلیس دیگر نمیخواهد بیچونوچرا، یکی از پایههای اساسی سیاست نئولیبرال ، آزادی رفتوآمد سرمایهها و باز بودن مرزها و بازار برای کالاها را در مقابل رقبای قدرتمندی چون آلمان بپذیرد. انگلیس قدرتمندتر از آن بود که اتحادیه اروپا بتواند همچون یونان او را خفه کند. گرچه انگلیس سیاستی متمایز از همین سیاست شکستخورده اقتصادی ندارد و اساساً جهان سرمایهداری بدیلی برای این سیاست ندارد، اما شکی نیست که بهمحض قطعیت یافتن برکسیت، حمایت گرائی انگلیسی نیز سر بر خواهد آورد که با سیاست نئولیبرال در تضاد قرار دارد. آنچه را که هنوز در انگلیس عملی نشده است، ترامپ در آمریکا در حال عملی کردن آن است. ایجاد موانع گمرکی و وضع تعرفههای سنگین بر کالاهای قدرتهای رقیب به سیاست عملی آمریکا تبدیلشده است. چراکه دیگر ورود و خروج آزادانه سرمایه و کالا با منافع انحصارات آمریکائی و تلاش برای نجات از سیر قهقرائی توان اقتصادی آمریکا سازگار نیست. گرچه ترامپ هم سیاست اقتصادی جدیدی ندارد، اما روشن است که این اقدامات ضربهای به یکی از ارکان سیاست اقتصادی نئولیبرال است که خود آمریکا زمانی که هنوز یک قدرت اقتصادی برتر جهان محسوب میشد، واضع و پرچمدار اصلی آن بود. شعار آمریکا اول، قبل از هر چیز به معنای تقدم بیچونوچرای منافع انحصارات آمریکائی ، سرمایه و کالاهای آمریکائی و ایجاد مانع بر سر راه انحصارات و قدرتهای اقتصادی رقیب است. اگر آمریکا همچنان قدرت مسلط در بازار جهانی بود، بیتردید نفعش در آن بود که از آزادی بیقیدوشرط ورود و خروج سرمایه و کالا دفاع کند و اگر به حمایت گری روی آورده است که مقدمهای بر یک سیاست اقتصادی جنگی است، پوشیده نیست که آن سیاست، دیگر کار آیی پیشین را ندارد. اما بههرحال، ترامپ بر این پندار است که با این اقدامات میتواند قدرت ازدسترفته آمریکا را احیا کند. اما گرچه ممکن است بتواند امتیازاتی از رقبای آمریکا بگیرد و در کوتاهمدت هم اوضاع اقتصادی آمریکا کمی بهبود یابد، اما قطعاً اقدامات وی در شرایطی که درنتیجه تحولات چند دهه اخیر، اقتصادهای تمام کشورهای سرمایهداری عمیقاً در بازار جهانی ادغامشدهاند، بعید است ، نتایج دلخواه ترامپ را در پی داشته باشد.
وضع تعرفههای سنگین بر کالاهای صادراتی اتحادیه اروپا، کانادا، مکزیک و چین، سیاستی است که شدیداً اتحادیه اروپا و چین را نگران ساخته است. چین با این سیاست آمریکا مخالف است و هرگونه تخطی به آزادی رفتوآمد سرمایه و کالا و ایجاد موانع گمرکی و حمایتگرایانه را شدیداً به زیان خود میداند، چراکه در طول سه دهه گذشته بسیار از سیاست نئولیبرال سود برده است. برای اتحادیه اروپا وضع تعرفه برای دو کالای فولاد و آلومینیم این اتحادیه البته مسئلهای جدی نیست، اما اتحادیه اروپا هر ضربه ولو کوچک را به ارکان سیاست اقتصادی نئولیبرال، مترادف ازهمپاشیدگی اتحادیه میداند. اگر قرار باشد کشورهای اروپائی هم از اقدامات ترامپ پیروی کنند، این به معنای پایان اتحادیه اروپا و سرکردگی و منافع آلمان و فرانسه خواهد بود. بهویژه که اکنون در ایتالیا هم گروههایی در قدرت قرارگرفته که مترصد لحظه مناسب برای خروج از اتحادیهاند. اصل اختلاف آمریکا و اتحادیه اروپا که البته به منافع اقتصادی متضاد طرفین برمیگردد، بر سر این مسئله است، والا برخلاف آنچه در ظاهر مطرح و تبلیغ میشود با دیگر سیاستهای داخلی ترامپ مشکلی ندارد. سیاست ضد مهاجرتی و تبعیضآمیز ترامپ واقعیتی است که در دیگر کشوهای امپریالیستی هم وجود دارد. سیاست حصارکشی و بالا بردن سیمهای خاردار در برابر پناهندگان، نخست در اروپا رخ داد و یکی از سیاستهای اتحادیه اروپاست. تبعیضی که در کشورهای عضو این اتحادیه نسبت به اقلیتهای ملی، مذهبی و نژادی وجود دارد، واقعیتی غیرقابلانکار است.
ترامپ باسیاست حمایتگرایانه و وضع تعرفههای سنگین، تلاش میکند که اتحادیه اروپا را برای دادن امتیازات اقتصادی زیر فشار قرار دهد. حملات پیدرپی ترامپ به آلمان، زیر ضرب قرار دادن یک قدرت اقتصادی بزرگ اروپاست که در برابر آمریکا قد علم کرده است. او صریح و آشکار عنوان کرد که اگر قرار است آمریکا متحد اروپا شد، بهجای اینکه روسیه منبع تأمین انرژی آلمان باشد، این اولویت باید به شرکتهای آمریکائی داده شود، اتحادیه اروپا باید محدودیت ورود برخی کالاهای آمریکائی را بردارد و کالای بیشتری از آمریکا وارد کند. او اخیراً در جریان نزاع بر سر هزینههای ناتو گفت تأسفبار است که آلمان معاملات کلان خرید نفت و گاز با روسیه دارد و هرسال میلیاردها دلار به جیب روسیه سرازیر میکند، اما ما باید از آنها حفاظت کنیم. ترامپ همچنین تهدید کرده است که ممکن است عوارض سنگینی بر واردات اتومبیلهای اروپائی وضع کند. اما جنگ تجاری اصلی آمریکا نه با اتحادیه اروپا، کانادا و مکزیک، بلکه با چین است که تهدیدی جدی برای آمریکا محسوب میشود و بهزودی به قدرت برتر اقتصادی جهان تبدیل خواهد شد. بهویژه با برنامه بلند پروازانه تبدیلشدن به کشوری با برترین فنّاوریها تا اواسط دهه ٢٠ خطری جدی حتی برای قدرت نظامی آمریکا نیز هست. از همین روست که فشارهای شدیدی را روی چین متمرکز کرده است. ضمن وضع میلیاردها دلار عوارض گمرکی بر کالاهای چینی، تهدید کرده است که در صورت اقدامات متقابل چینیها این تعرفههای گمرکی بر کالاهای وارداتی چینی میتواند کالاهایی به ارزش تا ٢٠٠ میلیارد و حتی ۴٠٠ میلیارد دلار را در برگیرد. گرچه چینیها تلاش کردند با دادن برخی امتیازات، ترامپ را به عقبنشینی وادارند،اما هدف آمریکا چیزی فراتر از این امتیازات است. ترامپ میخواهد که چین حتی برنامههای خود را برای کسب برتری در فنّاوریهای سطح بالا متوقف سازد. روشن است که چنین درخواستهایی برای چین پذیرفتنی نیست. بنابراین، نتیجه، اقدامات تلافیجویانه چین بوده است. چنین به نظر میرسد که بهسادگی راهحل و توافقی بر سر این جنگ تجاری نیست. سیاستهای اقتصادی حمایتگرانه باید بهتدریج در عموم کشورهای درگیر گسترش یابد و چنانچه ادامه یابد و حاد شود، سیاست اقتصاد جنگی برای درگیریهای حادتر در دستور کار قرار گیرد. چراکه پی آمد رویآوری دولتها به ایجاد موانع گمرکی و وضع تعرفههای سنگین بر کالاهای وارداتی، تشدید تضادها حتی تا مرحله درگیریهای نظامی خواهد بود. اینکه بهویژه در دنیای کنونی این درگیریهای نظامی چه اشکالی میتواند به خود بگیرد، موکول به شرایط وقوع آنها خواهد بود.
اختلافات میان دو قدرت امپریالیستی آمریکائی و اروپائی هماکنون از عرصه اقتصادی و جنگ تجاری نیز فراتر رفته و مناسبات سیاسی و نظامی این دو قدرت را متشنج کرده است. حملات متقابل علنی ترامپ و مقامات دولتهای عضو اتحادیه اروپا به یکدیگر، هیچگاه به این شکل سابقه نداشته است. این منازعات به ناتو و هزینههای آن نیز کشیده شده است که این هم در همان حال که بازتابی از رشد تضادهای درون اردوگاه امپریالیسم است، نشانه دیگری از ضعف قدرت اقتصادی و نظامی امپریالیسم آمریکاست. دولت آمریکا در واقعیت امر از مدتها پیش در نتیجه ضعف قدرت اقتصادی خود و تغییراتی که در توازنهای اقتصادی و سیاسی جهانی رخ داد، سرکردگی خود را در اردوگاه امپریالیستی از دست داد. معهذا برای دورهای تلاش نمود با تکیهبر قدرت نظامی برتر خود، این هژمونی را حفظ کند. اما شکستهای پیدرپی نظامی در خاورمیانه، برای همیشه این سرکردگی را مختومه اعلام کرد. اکنون دیگر نه آن قدرت اقتصادی وجود دارد که آمریکا بتواند هزینههای هنگفت بلوک نظامی امپریالیستی را مثل گذشته تقبل کند، نه آن سرکردگی که لازم باشد بهای آن را خود بپردازد و نه مناسبات دوستانه با اتحادیه اروپا. بنابراین، یکی دیگر از سیاستهای ترامپ این است که هزینههای نظامی ناتو را تا جایی که هنوز این بلوک نظامی امپریالیستی درنتیجه اختلافات از هم نپاشیده است، بر دوش بهویژه اتحادیه اروپا قرار دهد. در اجلاس اخیر که آن نیز همچون اجلاس گروه هفت متشنج بود، او توانست با تهدید به اینکه اگر خواست وی تا سال آینده تحقق پیدا نکند، راه خود را از ناتو جدا خواهد کرد، بخشی از این هزینهها را بر دوش رقبای اروپائی خود قرار دهد، اما راه را برای ادعاهای آتی خود باز گذاشت و اعلام کرد که این هنوز کافی نیست.
ترامپ با شعار اول آمریکا تلاش میکند توهمات عظمت طلبانه شوینیستی را در میان مردم آمریکا دامن بزند. تودههای ناآگاه آمریکائی را حول این شعار برای پیشبرد سیاستهای خود بسیج کند، تا شاید بتواند هژمونی ازدسترفته آمریکا را که حتی با تکیه به قدرت نظامی آمریکا به دست نیامد، احیا کند. اما این رؤیا تحقق نخواهد یافت، چراکه دوران آن سپری شده است.
اما تشدید تضادهای قدرتهای امپریالیست و جنگ تجاری کنونی چه عواقبی برای توده های زحمتکش مردم خواهد داشت؟
جنگ تجاری قدرتهای امپریالیست در همان حال که خطر بروز جنگهای نظامی را افزایش میدهد، نتیجه فوری آن برای تودههای کارگر و زحمتکش، افزایش هزینههای زندگی در نتیجه افزایش قیمتکالاها، بیکاری کارگران در برخی رشتههای تولیدی، کاسته شدن از بودجههای اجتماعی و رفاهی به نفع افزایش بودجههای نظامی خواهد بود.
متن کامل نشریه کار شماره ۷۸۱ در فرمت پی دی اف
نظرات شما