در سایت سازمان فدائیان (اقلیت) و در قسمت دیدگاهها، نوشتهای با عنوان “ارتجاع و امپریالیسم ” بقلم نسترن چاپ شده است و من به بعضی از مطالب مطرح شده در نامهاش اشاراتی دارم.
وی در ابتدای نوشتهاش مطرح میکند که پدیدههای اجتماعی ممکن است در آینده تغییر کند و با تکیه به همین برداشت مینویسد “….قصد من ورود به بررسی همه پدیدههای اجتماعی نیست در اینجا فقط میخواهم بطور موجز و بسیار مختصر جریان جنبش موسوم به جنبش سبز را بررسی کنم….” وی در این نوشته عملکرد و مواضع پنچ نیرو و یا جریان فکری را در ارتباط با جنبش سبز برمیشمرد و هرکدام را با “….تحلیل شخصی….” مورد بازبینی قرارمیدهد.ما هم بدلیل اینکه هنوزآینده فرا نرسیده است وآنچه که وی مطرح نموده است را باور و نگاۀ فعلی نسترن دانسته و به آن میپردازیم !
ایشان در مرحله نخست، ضمن بررسی نقش سپاه و نیروهای امنیتی در دوره انتخابات قبلی و اخیر ریاست جمهوری، نتیجه میگیرند که اینک سپاه بعنوان محور و قدرت اصلی درحاکمیت جمهوری اسلامی تبدیل شده است و تلاش میکند همه ارکانهای حکومتی را که ولایت فقیه نیز به آن اضافه شده است را تحت رهبری خویش بکشاند و با تکیه به این نظریه می نویسد”….در جریان انتخابات دولت نهم و با تقلب سپاه، قوه مجریه عملآ توسط سپاه و نیروهای امنیتی، اداره کشور را به دست گرفت و با اعمال نفوذ و تقلب مجلس هشتم را در اختیار خود گرفت .دراین مرحله هنوز بخشی از مجلس و وزارت اطلاعات تمام و کمال دلبخواه سپاه نبودند.
درانتخابات مهندسی شده دولت دهم، سپاه از رهبر هم عبورکرد. با اظهارات رحیم مشائی، به نظر میرسد که سپاه درحال عبور از نظام است….”! شکی نیست که ایران در مرکز منطقهای بحران زده قرار دارد و نیز بدلیل وجود حاکمیتی که حیاتش نماد بحران و بحران سازی است ونیزازسوئی دیگر لشکرکشی و نظامی شدن منطقه خاورمیانه توسط کشورهای امپریالیستی، ایران را وامیدارد اولآ برای حفظ موقعیت خویش درمنطقه، دولتی را برسر کارآورد که هم بتواند هرحرکت اعتراضی که درحال تشدید شدن بود را در داخل سرکوب وخفه کند و دومآ آمادگی آنرا داشته باشد تا بتواند در برابر هر هجوم خارجی ایستادگی نماید، و دقیقآ برپایه همین سیاست بود که یک دولت نظامی – امنیتی رابر سرکارآورد.
بنابراین در آن مرحله لازم بود فرد جنایتکاری بنام احمدی نژاد از صندوق انتخابات بیرون آید تا دولت نهم را با مختصات تعیین شده، تشکیل دهد. دردوره مذکور، سپاه پاسداران نه بعنوان عامل رهبری کننده بلکه به عنوان نیرو و بازوی رهبری! در تمامی بازیهای سیاسی نقش ایفا کرده و می کند. این بازو به دلیل ساختار قدرت در ایران حداقل تا زمانی که ولی فقیه زندگی جنایکارانه خویش را طی میکند، اندیشۀ ” …. از رهبر عبور کردن.. ” را نمیتواند در سرداشته باشد! چه رسد بهاینکه در فکر”….جایگزینی رهبربا مجتبی یا مصباح یزدی….”هم باشد. بنظر من چنین تحلیلی از حاکمیت مذهبی و بغایت ارتجاعی که به ولی فقیهاش نقش خدایگان داده است، درست نیست! اتفاقآ رهبر! با تمامی قدرت در برابر دیگر جناح ایستاده است و اگرهم به دلایلی عقب نشینی میکرد ( که چرائی عقب نشستن را توضیح خواهم داد) باز این بازوی سرکوب یعنی سپاه و بسیج، چشم بسته همانند گذشته گله وار اوامر رهبری را میبایستی لبیک گوید. اگر که میبینیم اینجا و آنجا بعضی نارضایتیها و اعتراضاتی درحد نق زدن در این ارگانهای سرکوب شنیده میشود، آن هم نه در بین فرماندهان ( که مطلقآ منتخب خامنهای و غلام حلقه بگوش وی هستند) بلکه در محدوده نیروهائی دست چندمی هستند که نقش اساسی و چندانی (جزسرکوب و کشتار) درروند تغییرو تحولات اخیرنداشته واساسآ فاقد هرگونه حق اظهارنظرهستند.
بنابراین موضع گیری خامنه ای را نباید “….همراهی ….” و از روی “…. اکراه ….” ارزیابی کرد! خامنهای با شناخت از روند خیزش تودهها و نیز بخاطر جلوگیری از فروپاشی کلیت نظام، با قدرت تمام دستور کشتار تودههای به جان آمده را صادر کرد، چرا که وی وهمه نیروهای تشکیل دهندۀ جناح حاکم بخوبی ازاین مسئله آگاه بودند که لاشۀ بیجان اصلاحات دربرابرمطالبات رو به گسترش توده های مخالف نظام قادرنخواهد بود پس ازانتخابات، معترضین را به خانه هایشان بازگرداند چرا که بایستی پس از آن، به مطالباتشان که دراین سی سال به دلیل عدم پاسخگویی بر روی هم انباشت شده است به طریقی پاسخ گوید. چیزی که اساسآ با موجودیت نظام حاکم در تضاد آشکاراست، چه درراس آن خامنه ای باشد چه موسوی ویا کروبی. اما عقب نشینی وعدم “همراهی” و”اکراه ” خامنه ای درموضع گیری قاطع، زمانی صورت خواهد گرفت که درجبهه انقلاب، طبقه کارگرایران از تشکیلات حداقل سراسری برخوردار بوده ونیززمینه های اعتصاب عمومی سراسری توسط وی در حال شکل گیری باشد، درآن صورت خامنه ای که هیچ!، تمامی رهبران، حامیان و طرفداران ریز و درشت جناح به اصطلاح اصلاح طلب فریبکار! درون وبیرون حاکمیت نیز به وحشت مرگباری دچار می گشتند. این پاسخی بود در رابطه با ( چرائی عقب نشستن ) که در بالا اشاره کردم.
در مورد نظر دوم با ایشان موافقم. اما آنجائی که مینویسد ” ….اصلاح طلبان با هر انگیزه و طیف وسیعشان، حذف جمهوری (منظور نویسنده از حذف جمهوری، احتمالآ همان حذف جمهوری اسلامی میباشد) را به صلاح نمیبینند و معتقدند در صورت وقوع آن، گرداب حاصله همه ارکان وعناصر رژیم از جمله خود آنها را غرق خواهد کرد….” اصلاح طلبان نه درگذشته خواهان حذف جمهوری (حتی درحد فکر و خیال) بودند و نه حتی زمانیکه شرایط سرنگونی اش فرا رسد! اتفاقآ تمامی هزینه دادنشان بخاطرحفظ همین نظام اسلامی بوده و هست، چرا که رشته های کاملآ آشکارو قدرتمندی وجود دارد که هستی و نیستی شان را به این نظام الهی بنام جمهوری اسلامی گره میزند، موجودیت وحیات هر دو جناح دریک طلسم شیشه ای بنام جمهوری اسلامی نهفته است که این شیشه آغشته به خون، لحظه به لحظه درحال ترک برداشتن است و همین واقعیات موجود است که دقیقآ و به درستی نسترن نیز به آن اشاره نموده است، تا کنون جنایتکارانی چون موسوی را که “…. در سالهای نخست وزیریش سرکوب های وحشیانهای بر مردم را شاهد بوده….” وا میدارد تا به امروز”….اطلاع و دخالت خود در آن فجایع را انکار…” کند. بعبارتی دیگر تاکیدی است به باوراو به آن سالهای خون و جنایت. به عقیده من دل نگرانی های اصلاح طلبانی نظیرموسوی و دیگر همفکرانش در رابطه با خطری که نظام را تهدید میکند ، بسیار فراترو عمیق تر ازجناح حاکم است! دورشدن لحظه به لحظه موسوی درحد همین”…جنبش موسوم به جنبش سبز..” گواه این ادعا است !
نسترن در پایان نامه با طرح و پیش کشیدن سئوالات بیشمار، خواستار پاسخگویی هم شده است و خوانندهای همچون من با دیدن این همه سوالهای غیرضروری و متفاوت، وا میماند که وی دنبال چه چیزیست!!؟ آیا بهتر نبود با ارائه یک و یا دو سئوال مشخص و اساسی به خواننده کمک میکرد تا پاسخ درست و”….مستدل و روشنی برای همه آن ها….” بیابد؟
درسئوال اول، نسترن از خواننده میپرسد :”….آیا مردم ژست همراهی صدای آمریکا با جنبش را می پذیرد؟….” بعقیده من گوش کردن به یک صدا و یا احیانآ خواندن نوشته ای دال برتمایل و یا پذیرش آن نگاه و نظرازطرف خواننده نیست. نویسنده خود درمقاله اش قید می کند که این جنبش تمایلی به دخالت خارجی ندارد، و من نیزهمانند وی باورعمیق دارم که مردم زحمتکش ما ازدرون وبا اتکاء به نیروی خود مبارزه را به پیش می برد واین واقعیتی است که برهمگان روشن وآشکاربوده ونویسنده نیزبه آن تاکید دارد.
سئوالاتی دیگرازاین قبیل که احتمالآ دیگران پاسخی برای آنها خواهند داشت. اما به سهم خود ودرحد شناخت حداقل خود، تنها به یک سئوال آن هم نه ازجایگاه یک پاسخگو بلکه تنها نظرم را نسبت به آن ابراز می دارم. وی سئوال می کند “…. آیا جنبش سرکوب میشود وتشکیلات زیرزمینی مسلحانه شکل خواهد گرفت؟…. ” این مسئله کاملآ واضح و آشکار است تا زمانیکه جنبش مردمی از یک پشتوانه قوی وسازمانگربرخوردار نباشد ومهم تر ازهمه موتوراصلی وتعیین کننده یک انقلاب مردمی یعنی طبقه کارگرحضورنداشته باشد، وقوع هررویداد ناگواری را باید انتظار داشت. یکی ازعوامل تعیین کننده درمبارزه ای که مردم درآن درحال تعیین و تکلیف کردن با حاکمیتی ضد انسانی و دیکتاتوری نظیر جمهوری اسلامی می باشند ، گسترش وحضورفعالانه طبقه کارگرو رهبری آن برجنبش است که به آن قوام بخشیده و پیروزی را میسر می سازد. با این وصف می شنویم که هنوزاین امراتفاق نیفتاده وتنها زمزمه های حرکت های کارگری شنیده می شود درصف دشمنان چنان وحشتی ایجاد کرده که این روزها خواب ورویای آنان را به کابوسی هولناک مبدل ساخته است. حضورقاطع طبقه کارگردر این مبارزه، همچنین عامل بازدارنده ای خواهد بود که رژیم و نیروهای سرکوب را به عقب نشینی واداشته و قدرت سرکوب همه جانبه را تا حدود زیادی از آنان سلب می کند و نتیجه این عقب نشینی، خیل عظیم مردمی که به دلیل وحشت از سرکوب وحشیانه رژیم، خانه نشین شده بودند، دوباره واین باردراتحاد با صف کارگران و زحمتکشان و دیگراقشار جامعه به میدان آمده تا وضع خویش را با رژیم آدمکش جمهوری اسلامی یکسره وتمام کنند. اینکه “….مردم درحال حاضرهنوز به سمت مبارزه مسلحانه گام نگذاشته اند….” بدین معنی است که جنبش هنوزدرآغاز راه است و به عبارتی (توفان درراه است)! اما در روند مبارزه وهمانطورکه از نوشتۀ نسترن هم میشود استنباط نمود، مردم ظرفیت و توان روی آوردن به مبارزه مسلحانه را، درشرایطی که زمانش فرا رسد، دارا هستند.
تمامی جملات و یا کلمات داخل گیومه از دوست ما نسترن است.
سپتامبر ۲۰۰۹
نظرات شما