به علت این که چند سالی است که بعضی به عمد یا به سهو مفهوم کلمه انسان تبعیدی و مهاجر را مخدوش کرده و یکی میدانند ضروری است که تعریفی از انسان تبعیدی و مهاجر بکنیم تا فرق و مفهوم این دو کلمه بارزتر شکافته بشود و در عین حال بررسی و برداشت اسانتر و دقیقی از موضوع بحث داشته باشیم. البته هر کسی میتواند برای خود تعبیر و تفسیری از انسان تبعیدی و مهاجر داشته باشد. ولی ان نظری که واقعیت عینی دارد مطرح است نه ان که هر کسی منفعت شخصی دارد. در این نوشته اشاره به تبعیدیان و مهاجرین در سی سال گذشته که از ظلم و ستم و جهنم جمهوری اسلامی فرار کرده اند مد نظر است نه تبعیدیان و مهاجرین در زمان قاجاریه و ۵۸ سال حکومت رضا و پسرش محمد رضا پهلوی.
۱ – تبعیدی کسی است که به خاطر داشتن نظر متفاوت و مخالفت و مبارزه در جهت ازادی و برابری رفاه و ترقی و پیشرفت جامعه علیه حکومت (سیاسی) یا عقیده ای متفاوت از عقیده حکومتی (عقیدتی) یا بخاطر ملیتی (ملی) یا شرایط غیر قابل تحمل جامعه از طرف حکومت (اجتماعی و فرهنگی) یا جنسیتی و غیره از طرف حکومت مورد ظلم و ستم و تعقیب و ازار و شکنجه و اعدام قرار دارد و بخاطر اینکه خودرا از تسلط رژیم بر خودش خلاص کند مجبور میشود محل سکونتش را ترک کند و خود را به جایی برساند که امنیت جانی داشته باشد. البته برای پناهندگان سیاسی واقعیفرار برایشان نه فقط برای امنیت جانی بلکه برای ادامه مبارزه در جایی (کشوری) دیگر است. ۲ – مهاجر کسی است که به علت شرایط اقتصادی (فقر بیکاری و غیره) مملکت خود را ترک کند و در جستجوی کار و فراهم کردن رفاه برای خود و خانوادهاش و یا اهل فامیلش باشد. پس فرقی که بین انسان تبعیدی و مهاجر وجود دارد اینست که در انسان تبعیدی روحیه تغییر ومبارزه جویی در جهت رفاه عموم مردم تحت ستم و استثمار هست و بخاطر تداوم مبارزه اجبارا از کشورش فرار میکند تا در شرایط و موقعیت و محل دیگری به مبارزه اش ادامه دهد. ولی انسان مهاجر نه بخاطر عموم مردم تحت ستم بلکه فقط برای منفعت شخصی خود و خانواده اش محل سکونتش را داوطلبانه ترک میکند. یعنی در اولی اجبار سیاسی وجود دارد و در دومی داوطلبانه یا اجبار غیر مستقیم اقتصادی. بعد از قیام شکوهمند سال ۱۳۵۷ اولین سری خیل فراریان را طرفداران رژیم سلطنتی (ساواکیها فرماندهان ارتش ژاندارمری پلیس درباریان و کسانی که در قتل و سرکوب مردم دست داشتند) تشکیل میدادند. این طیف از فراریان نسبت به امکاناتشان در سراسر دنیا مخصوصا امریکا و اروپا تقاضای پناهندگی سیاسی نمودند و بعد ار مدت کوتاهی از طرف دولتهای متبوعشان پاس پناهندگی دریافت کردند و بعنوان پناهنده سیاسی شناخته شدند. خیلی از این افراد چون در اکثر بچاب بچابها و دزدیها و قدرت در سیستم شاه شریک بودند اکثرا افراد پولدار و مرفه ای بودند که از نظر مالی مشکلی نداشتند و با پول مردمی که دزدیده بودند شروع به سرمایهگذاری در کشورهای پناهنده پذیر کردند. خیلی از این افراد بعد از چند سال همین که مطمئن شدند که جمهوری اسلامی با اینها کاری ندارد و هدف جمهوری اسلامی سرکوب و قلع وقمع سازمانهای سیاسی چپ و ازادیخواهان و مبارزان است به سفارتخانههای ج.اسلامی مراجعه و پاسپورت ج. اسلامی را تقاضا و کسب کردند و تا امروز هم یک پایشان ایران هست و یک پایشان امریکا و اروپا. و بعضی از اینها در عین حال که از کشورهای پناهنده پذیر حقوق بازنشستگی میگیرنداز ج.اسلامی هم بخاطر سرکوبهایشان در زمان شاه حقوق بازنشستگی میگیرند. زمانی که ج. اسلامی خاتمی را به عنوان رئیس جمهور به مردم تحمیل کرد رضا پهلوی گفت که خاتمی گورباچف ایران است این سخن سر دسته سلطنتطلبان زمینهای شد برای سلطنت طلبانی که تا ان روز پناهندگیشان را پس نداده بودند برای رفتن به ایران جلوی سفارتخانه های ج. اسلامی صف بکشند. و الان هم بعد از گذشت چند سال حمایت از خاتمی به بهانه اینکه ما همه ایرانی هستیم به حمایت از موسوی و کروبی زیر پرچم سبز اثنی عشری ج.اسلامی سنگر گرفته اند و شبانه روز از طریق رادیو تلویزیون مطبوعات و کمکهای کشورهای امپریالیستی و غیره مردم ایران را تحقیر و بمباران تبلیغاتی می کنند تا شاید جنبش اعتراضی مردم را به انحراف بکشانند. سری دوم تبعیدیان که بیشترین تعداد را تشکیل میداد از تیر ماه ۱۳۶۰ و تا اواخر ۱۳۷۰ ادامه داشت. در این گروه علاوه بر فعالین سیاسی واقعی سازمانهای مختلف چپ و کمونیست دمکرات و مترقی وحتی راست قشر وسیعی از خرده بورژوازی مرفه و میانی جامعه که اکثریتپناهندگان را تشکیل میدادند ایران را ترک کردند البته درصد قشر پائینی خرده بورژوازی خیلی پائین بود و از طبقه کارگر جامعه هم چندی نفری داخل این سری بودند. ولی اکثریت همین قشر مرفه و میانی تبعیدیان که بعد از سالها زندگی در خارج از کشور البته با هزینه کارگر و زحمتکش کشورهای پناهنده پذیر و از طرف دیگر با کار سیاه و کارهای دیگر و بگذریم که سر همدیگر و دیگران چقدر کلاه گذاشتند مال اندوزی کردند و منتظر فرصتی بودند تا سرمایه ای را که جمع کرده اند به ایران ببرند و سرمایهگذاری بکنند مثلا از قبیل خرید و فروش خانه، مغازه، رستوران و هتل و غیره. چون امریکا و مخصوصا اروپا بدلیل لو رفتن مسئله مالیاتیشان جای مناسبی برای انها نبود و در ضمن سرمایه انها به ان میزانی نبود که در اروپا یا امریکا کار بزرگی بتوانند انجام دهند. درصد خیلی پائینی از این افراد و سلطنت طلبان قبل از اوردن خاتمی بر تخت ریاست جمهوری اسلامی مخفیانه و با شرمندگی به سفارتخانههای ج.اسلامی در کشورهای پناهنده پذیر مراجعه و پاسپورت ج.اسلامی را گرفتند و تقاضای پناهندگیشان را از دولتهای متبوعشان پس گرفتند.البته اکثریت همین اقشار میانه و مرفه قبل از اینکه پاسپورت پناهندگی بگیرند در اکثر اکسیونهای اعتراضی مختلفی که بر علیه ج.اسلامی از طرف نیروهای سیاسی در کشورهای مختلف انجام میگرفت فعالانه شرکت میکردند و همین که پاسپورت پناهندگی را گرفتند کلا سکوت کرده و دنبال مسائل شخصی و پول در اوردن رفتند و انگار نه انگار که اینها از جهنم ج. اسلامی فرار کردهاند و بعدها هر موقع اتفاقی باهاشان برخورد داشتی سعی در خراب کردن و پروندهسازی برای گروهها و فعالین سیاسی میکردند و انگار فراموش کرده بودند که مزدوران و تروریستهای ج. اسلامی در کشورهای مختلف چندین نفر از فعالین سیاسی را ترور کرده اند و هنوز هم دنبال شکار انها هستند. اکثریت این قشر تبعیدی که هیچگونه فعالیت سیاسی در تمام طول عمرشان در داخل ایران نداشتند و یا شاید تحت تاثیر قیام ۵۷ چند روزی و ماهی با افراد و گروههای سیاسی ارتباط داشتند. چون تمایلاتشان از طرف ج. اسلامی براورده نمیشد از فرصت استفاده کرده و ایران را ترک کردند و حالا پناهنده سیاسی در اکثر کشورهای جهان مخصوصا امریکای شمالی و اروپا بودند. البته هر کدام از اینها برای فرارشان تاریخچه ای دارند و چه مصیبتها و مشکلاتی که سر راهشان بود نکشیدند و بعضی از اینها متاسفانه حتی عضوی از خانواده اشان را سر فرار از دست دادند. بعد از رسوائی و محکومیت سران تروریست ج. اسلامی به کمک اپوزسیون خارج از کشور در جریان دادگاه میکونوس برلین جمهوری اسلامی چون دیگر به سادگی نمیتوانست مخالفینش را در خارج ترور کند شروع به مطالعه و بررسی موقعیت تبعیدیان ایرانی نمود و حتی بعضی از مزدوران خودش رابه عنوان پناهنده به خارج از کشور فرستاد تا علاوه بر شناسائی و جاسوسی در داخل پناهندهها موضوع را بهتر بررسی کند. بعد از سالها تحقیق داخل پناهندهها به این نتیجه رسید که میتواند از خیلی از تبعیدیان (البته با توجه به روحیه تبعیدیان و شرائط و موقعیتشان) که مخالف رژیم هستند افراد بی تفاوت بسازد و از افراد بی تفاوت موافق. این تاکتیک و سیاستی بود که ج.اسلامی که از قبل بررسی کرده بود توسط محمد خاتمی وزیر سانسور سابق ج. اسلامی و رئیس جمهور تازه به دوران رسیده سال ۷۶ بکار برد و خیلی هم در این امر موفق بود و از طرف دیگر همین طیف مرفه خارج از کشوری که مترصد فرصت بود تا برای تجارت و ایندهاش کاری انجام دهد پاسپورتهای پناهندگیشان را پس داده و شروع به مراجعه به سفارتخانههای ج. اسلامی در کشورهای محل اقامتشان و تقاضا برای پاسپورت ج. اسلامی نمودند. دیگر رفتن به ایران که قبلا بعضیها مخفیانه و شرمگینانه انجام میدادند الان به مد روز تبدیل شده بود و تبعیدیان دیروزی تبدیل به ییلاق و قشلاش کنندههای امروزی شده بودند. خیلی از اینها اوایل برای رفتنشان به ایران دلایلی مثل مادر و پدر و برادر و غیره که مریض است یا اهل فامیلم مشکل دارد یا بخاطر انحصار ورثه و غیره میاوردند و بعضیها حتی در دوره خاتمی پا را از این هم فراتر گذاشته و بعد از برگشت از ایران بیشرمانه مستقیم و غیر مستقیم شروع به تعریف از ج. اسلامی و اینکه وضع عوض شده و ایران، ایران سی سال پیش نیست و یا این که خاتمی مملکت را اصلاح می کند و روزنامه نگاران و نویسندگان ازادانه حرفشان را میزنند و مینویسند و غیره… سعی در توجیه اعمال زشت خود کردند و چون خودشان الوده شده بودند سعی میکردند که در خارج از کشور با تشویق تبعیدیانی که پاسپورت پناهندگیشان را پس نداده بودند به ایران بروند و تحولات به اصطلاح انقلابی را با چشمان خودشان مشاهده کنند. ولی سئوال اینجاست که دیدن اهل فامیل چه ربطی به تبلیغ و تعریف از ج. اسلامی دارد؟ حتی اینها هیچ موقع فکر نکردند که همه خواهر و برادر و فامیل دارند و انهایی که به خاطر مردم و حتی اینها اعدام شدند انها هم پدر و مادر داشتند ولی انها هیچ موقع توقعی از کسی نداشتند و جانشان را سر ازادی وبرابری همه انسانها هدیه کردند. البته قصد این تبعیدیان با این کارها اولا شریک جرم درست کردن برای خودشان دوما تقویت جبهه خودشان و سوما مقابله با افرادی که رفتن به ایران را پرنسیپی صحیح نمیدانستند و علیه رژیم موضع قاطع داشتند و دارند است. جالب اینجاست که هیچکدام از اینها با وجودی که در ایران سرمایهگذاری کردهاند و خیلی دم از دموکرات بودن خاتمی و از تغییر و تحولات دموکراتیک در جامعه میزدند حاضر به زندگی در ایران نیستند و هر کدام برای خودش یک بهانه ای دارد. غافل از اینکه هر انسان اندک اگاهی این را میداند که وقتی در یک جامعه مثل ایران که یک حکومت دینی است و نمایندگان خدا و پیغمبر بر زمین حاکم هستند ازادی سیاسی و غیره به کنار انسانها حتی ازادی شخصی هم نمیتوانند داشته باشند. درست است که ایران امروز ایران سی سال پیش نیست منتهی وضع در این سی سال گذشته نه در جهت بهبود شرایط اقتصادی اجتماعی و فرهنگی جامعه بلکه اگر نابودی نگوئیم در جهت حرکت به نابودیش است و تا زمانی که ج. اسلامی با هر جناح و دستهاش سر کار باشد این روند مخرب ادامه خواهد یافت. این درست است که جمعیت ایران دو برابر شده است ولی فقر و بدبختی و کارتون خوابی و حلبی-ابادها و کلیه فروشی فحشا اعتیاد رشوه خواری فساد و بیکاری و غیره هم چند برابر شده است. ساختن مترو اتوبان و چند تا زیرگذر و اسمانخراش هر چند لازم است ولی دلیل رفع نابرابری در جامعه نیست. خانواده کارگر و زحمتکشی که گرسنه می خوابد یا دختری که اجبارا تن به خودفروشی میدهد یا معلمی که برای گذران زندگیش مجبور است بعد از کار تعلیم مسافرکشی بکند یا زنی که بعنوان نصف انسان حساب میشود و همیشه مورد تحقیر و سرکوب است یا جوانی که بیکار است و هزاران ارزو دارد وغیره دیدن اسمانخراش و مترو و غیره برایشان جذابیتی ندارد چون حتی مشکلی از مشکلاتشان را حل نمیکند. این پناهندگان سابق ولی همیشه در صحنه چه در ایران و چه در خارج از کشور که همیشه خود را عقل کل میدانند و مثل پاندولی میمانند که پایشان به هیچ جایی بند نیست به چند گروه تقسیم میشوند. یک گروه خیلی کم که واقعا باید درکشان کرد و دلایلشان واقعا منطقی واصولی است بنا بدلایل روحی و خانوادگی و غیره به ایران میروند و یا کسانیکه برای جمعاوری و تبادل اطلاعات به ایران میروند و موضع قاطعانه علیه ج. اسلامی با تمام جناحهایش دارند و واقع بینانه مسائل ایران را بدون ترس و محافظه کاری مطرح میکنند و هیچ انتظاری هم از هیچ کسی ندارند. ۲- یک گروه به بهانه دیدار فامیل برای تجارت و معامله میرود. این گروه برای بررسی اوضاع اقتصادی و این که ایا میتواند در انجا فعالیت اقتصادی بکند یا نه. گروه سوم برای فخرفروشی و فضل فروشی و پز دادن و ثروت خود را به رخ دیگران کشیدن و دروغ گفتن و اگر شد معاملهای هم بکند. گروه چهارم به بهانه کمک و دیدار خانواده برای خوشگذرانی با مواد مخدر، زنان تن فروش و معامله و کلاهبرداری و تعریف کثافتکاریهایشان را به دوستانش. گروه پنجم به ایران جنس میبرد و از ایران جنس میاورد. گروه ششم تودهایها و اکثریتیهایی که سالیان سال به مادرشان شوروی پناه برده بودند ولی از بد روزگار مادرشان انها را با لگد بیرون انداخت و به اروپای غربی پناهنده شدند و باز هم دم ج. اسلامی را ول نمیکنند. برای اینها الان کشورهایی مثل سوئد و المان ایدهالترین کشورهاست. گروه هفتم هم بریدههای سازمانهای سیاسی سرنگونی طلب که قبلا یک میلیمتر هم از موضعشان پائین نمیامدند. الان دچار پشیمانی شدهاند که چرا از قبل دنبال پول و زندگی نرفتند. بغیر از گروه اول گروههای دیگر به هیچ پرنسیب و اصول اخلاقی و انسانی معتقد نیستند. ان چیزی که برایشان مهم است، تنها منافع خاص خودشان است و برای رسیدن به منافعشان دست به هرعملی میزنند و دیدار خانواده یا دلشان برای وطن عزیز تنگ شده است یا مملکت مال اینها است نه مال اخوندها و ما ایرانی هستیم و غیره همه توجیه و بهانه است. مثل این که خمینی و موسوی تبریزی اردبیلی گیلانی و لاجوردی و غیره زیر برج ایفل یا در داخل ورسای و کاخ سفید بدنیا امدهاند. تعداد بیشتری از این ۶ گروه زمانی دنبال خاتمی افتادند و برایش تبلیغ کردند و در مقابل افراد و جریانات و سازمانهای سیاسی رادیکال و انقلابی ایستادند و الان دنبال موسوی و کروبی راه افتاده اند و برای حقظ منافع حقیرشان برای این جنایتکاران که ۳۰ سال تمام مملکت را به نابودی کشانده و میکشند و انسانها را خانه بدوش و بدبخت تبلیغ و فعالیت میکنند. اینها برای مردمی که ۳۰ سال از پرچم سیاه خلاص نشدهاند پرچم سبزرا علم می کنند. اینها حتی انقدر حقیرند که برای دفاع از موسوی و کروبی و رفسنجانی و خاتمی بدروغ حرفهایی از جانب انها میزنند که انها اصلا بر زبان نیاورده اند. توصیه میشود انهایی که از موسوی و امثالهم طرفداری می کنند و برایش تبلیغ و فعالیت می کنند انموقع که تقاضای پناهندگی دادند زمان موسوی بود و از دست موسویها فرار کردند و خیلیها همان موقع هزاران بدبختی و اوارگی را در هایمهای پناهندگی کشیدند و اگر باور نمیکنند به کیسشان نگاه کنند.حالا چطور شد که موسوی ۶۷ (لقب موسوی بخاطر قتل عام زندانیان سیاسی در زندانها در تابستان ۱۳۶۷) را ازادیخواه و ناجی مردم جا میزنند؟ ایا احمدینژاد در سپاه پاسداران تیر خلاص زن و نوچه موسوی و دارو دستهاش نبود؟ ایا احمدینژاد در دهه شصت شکنجه گر زندانیان سیاسی در اذربایجان غربی و کردستان بدستور همین اقایان انجا اعزام نشده بود؟ چطور شد که فقط احمدینژاد ادمکش و جنایتکار شد و رئیسهایشان دمکرات و ازادیخواه؟ ایا یادتان هست که کیس پناهندگی دادید شما فعال سیاسی بودید و بخاطر فعالیتتان نه یکبار بلکه چند بار اعدام می شدید؟ ایا یادتان هست بخاطر گرفتن عکس و غیره در اکسیون گروههای سیاسی چقدر فعال بودید و برای کیستان مدارک جمع میکردید؟ ایا یادتان هست که چقدر دنبال گروههای سیاسی افتاده بودید تا از انها برگ تائیدیه سیاسی برای دادگاه بگیرید؟ ایا یادتان هست این ناسزاها و فحشهایی که به افراد و گروههای سیاسی مبارز و انقلابی میدهید هواداران یا اعضایشان چقدر خالصانه به شما چه از نظر روحی و مالی و هر چه که در امکانشان بود در اختیارتان می گذاشتند؟ یادتان هست چه کسانی کیستان را می نوشتند یا تنظیم می کردند یا بعنوان مترجم پیش وکیل و دادگاه دکتر و غیره می امدند؟ ایا اصلا یادتان میاید بعد از گرفتن پاسپورت پناهندگی تا ۲۲ خرداد ۸۸ در اکسیون اعتراضی علیه ج. اسلامی شرکت کنید؟چطور شد شماها یکمرتبه لباس سیاسی به تن کردید و دنبال موسوی و کروبی راه افتادید؟ غرض از گفتن اینها منت سر کسی گذاشتن نیست. تمامی افراد و فعالین سیاسی تعهدشان خدمت به انسانهاست و تنها وظیفه انسانیشان را انجام دادند ولی متاسفانه شماها پرچم کسانی را برداشتهاید که عامل بدبختی خودتان و ۷۰ میلیون ایرانی هستند. این که انسانها تغییر میکنند هیچ شکی نیست منتهی تغییر افرادی مثل موسوی و کروبی و خاتمی در چه جهتی است؟ ایا این حاکمان دیروزی مخالف حکومت اسلامی هستند؟ ایا از اعمال ننگین گذشته خود یکبارانتقاد کرده اند؟ انطوری که موسوی و کروبی خودشان چه قبل از انتخابات و چه بعد از انتخابات مطرح کردند و میکنند هدفشان فقط برای رفع خطر از نظام ج.اسلامی هست که وارد صحنه شده اند و چیزی کمتر از ج. اسلامی نمی خواهند و دوباره برای احیای اقتدار زمان خمینی جنایتکار تلاش میکنند. حالا اینکه اشخاصی مثل اکبر گنجی و محسن مخملباف و سازگارا و ابراهیم نبوی و اطلاعاتیهای دیگر سابق که زمانی شکارچی هنرمندان متعهد و فعالین سیاسی و تواب ساز در زندانهای ج. اسلامی بودند سناریو مینویسند و خودشان را رهبر به اصطلاح جنبش مردم در خارج از کشور قلمداد می کنند و به کمک مالی و تبلیغاتی دولتهای امپریالیستی اکسیون اعتراضی در حمایت از جنایتکاران دیروزی راه میاندازند ما انتظاری نداریم بخاطر این که دست همین مزدوران به خون مردم اغشته است و همراه خمینی و خامنه ای و هاشمی رفسنجانی و خاتمی و موسوی در تحقیر و شکنجه و سرکوب مردم دست داشته اند. اینها سالیان سال برای مردم زندان و چاه کندند و الان خودشان به همان چاه افتادهاند. سری سوم تبعیدیان ایرانی از اوایل دهه هفتاد شروع و تا امروز کم و بیش ادامه دارد. در ترکیب این سری بغیر از تعداد خیلی کمی از فعالین سیاسی و جان بدر بردگان زندانیان سیاسی دهه ۶۰ بقیه از افراد عادی جامعه از قشرهای مختلف جامعه است از طبقه کارگر و زحمتکش هم در این سری افراد انگشت شماری دیده می شود.اکثریت این سری از تبعیدیان هم مثل سری دوم بعد از تحمل مشکلات و تحقیرهای دولتهای پناهنده پذیر بعد از اینکه پاسپورت پناهندگیشان را گرفتند چون افراد سری اول و دوم زمینه رفتن به ایران را قبلا اماده کرده بودند در نتیجه اینها هم بعد از مدت کوتاهی پاسپورت پناهندگی را پس داده و پاسپورت ج.اسلامی را گرفتند. الان یک پایشان ایران است و یک پایشان خارج از کشور.حتی بعضی از اینها قبل از اینکه پاسپورت پناهندگی بگیرند برای رفتن به ایران بعد از گرفتن پاسپورت پناهندگی برنامه ریزی میکردند. خیلی از افراد ییلاق و قشلاق کن این سری در عین حال که خیلی رادیکال به ج. اسلامی ایراد می گرفتند یک مرتبه طرفدار اصلاح طلبان حکومتی و الان هم پرچمدار و مبلغ کروبی و موسوی در خارج از کشور شدهاند و یک ضدیت هیستریک علیه افراد و نیروهای سیاسی انقلابی و سرنگونی طلب دارند و برای خراب کردن انها دست به هر پرنسیپی میزنند.انگار که اینها از دست سازمانهای سیاسی فرار کرده اند نه از دست ج. اسلامی. بی شرمی را بحدی رساندند که حتی مانع شعار مرگ بر ج. اسلامی از طریق اپوزیسیون رادیکال در تظاهراتها شدند و برای ممانعت از دادن شعارهای رادیکال دست به دامن پلیس دول مربوطه و حتی شناسائی شعاردهندگان رادیکال شدند. اینها مثل این که فراموش کردهاند که همین رفسنجانیها خامنهایها خاتمیها و موسویها ۲۶ سال حاکمیت در دستشان بود و چقدر جامعه را به قهقرا سوق دادند و خود اینها قربانی ان سیستم با مدیریت خاتمی و موسوی و رفسنجانیها بودند و هستند.حالا در مقابل پرچم سرخ چپ پرچم سبز را علم می کنند که مبادا منافع حقیر اینها به خطر افتد. اینها که حتی ادعای دفاع از مردم و جنبش اخیر را دارند حتی حاضر نشدند که حداقل برای چند ماهی ایران نروند و یا بعبارت دیگر ایران ایر را بایکوت کنند.خیلی از اینها اصلا موافق تغییر رزیم ج.اسلامی نیستند بلکه فقط موافق جابجایی افراد هستند. ترس اینها از تغییر اساسی رژیم اینست که مثلا مبادا ملکی که خریده اند قیمتش پایین بیاید.وای چه بدبختی و شخصیت ارزانی بعضیها دارند. اینها حتی حاضر نشدند بی تفاوت هم بمانند بلکه چاهی که ج. اسلامی کنده بود از طریق اینها عمیقترش میکند. من مخالف رفت و امد هیچ کس به هیچ جایی نیستم و معتقدم که هیچکسی هم اجازه ندارد که به کسی یا کسانی بگوید انجا برو و یا نرو. ولی در مورد مسئله تبعید وضعیت بکلی فرق میکند بخاطر اینکه وقتی انسان تبعیدی پاسپورت پناهندگی را پس میدهد اولا به ج. اسلامی مشروعیت می دهد. ۲ – موقعیت افرادی را که بعدها برای پناهندگی میایند بخطر می اندازد چون کشورهای به اصطلاح پناهنده پذیر هزاران مانع سر راه پناهجویان جدید قرار می دهد و سوم افراد و نیروهای انقلابی و رادیکال را که برای سرنگونی ج. اسلامی مبارزه می کنند تضعیف میکند. بنا به این دلایل من با پس دادن پاسپورت پناهندگی مخالفم.ولی در مورد افراد مهاجر موضوع کلا فرق می کند.شاید بعضیها بگویند که اینها سیاسی نبودند و رفتنشان مساله ای نیست. ما هم می دانیم که اکثریت این افراد سیاسی نبودند ولی پاسپورتی که به اینها داده شده است سیاسی بوده است و در ضمن قرار نیست که همه سیاسی باشند. در ثانی مسئله پرنسیپی است.یعنی وقتی که انسان فقط به خودش ضربه می زند مسئله شخصی است ولی اگر قرار باشد با عمل شخصی اشخاص دیگری ضربه ببینند این عمل نادرست است. بر این اساس روی اینگونه افراد هر اسمی میتوان گذاشت بغیر از تبعیدی. چون نه پرنسیپ انسان تبعیدی را دارند و نه اصلا دوست دارند که اسم پناهنده بر ایشان اطلاق شود و اطلاق پناهنده برایشان تحقیراور و نامناسب است بقول هادی خرسندی این افراد در تابستان وقتی به ایران میروند پناهندگیشان را پس میدهند و در زمستان وقتی بخارج میایند دوباره پناهنده میشوند. ولی یک چیزی را این طیف همیشه در صحنه فراموش کرده اند که تا زمانیکه ج.اسلامی سر کار است نه تنها برای جان این افراد که به هر قیمتی به هر دری میزنند امنیتی در ایران وجود ندارد بلکه سرمایه بی ارزش اینها هم از گزند ج. اسلامی در امان نیست.این اعمال تبعیدیان ایرانی سابق در خارج از کشور مخصوصا از زمان خاتمی به بعد بوضوح به ما نشان میدهد که ماهیت طبقاتی خیلی از تبعیدیان سابق عوض شده و موضعگیریهایی که میکنند عملا موضعگیری بورژوازی است. بیهوده نیست که این طیف همیشه در صحنه در تمام مراسمهای ارتجاعی و خرافی ج. اسلامی در مساجد یا سفارتخانههایش از عاشورا و تاسوعا سفره رقیه و زینب و ابوالفضل و پخش حلوای مرده و با گذاشتن ریش و پشم و انداختن همسرانشان در توبره حجاب با همدیگر مسابقه می دهند.و سخنم را با چند جمله زیبا و عبرت انگیز زنده یاد غلامحسین ساعدی که در مورد پناهنده سیاسی نوشته شده است به اتمام می رسانم. روحیه پناهنده سیاسی عضلانی است انگار که از سرب ریخته شده. واهمهای از مرگ ندارد و زمانیکه خود را در صف پناهنده های قلابی میبیند خشم جان او را به لب می رساند چون می بیند ستون فقرات بشردوستی ساخته و پرداخته حکومتها فرقی بین او و دلالان اسلحه نمیگذارد. اولی مدام با دو گذرنامه در رفت و امد است او (دومی) اگر پا به وطن بگذارد ج. اسلامی امکان نفس کشیدن نیز برایش نخواهد گذاشت و پای دیوار خواهدش کاشت و سوراخ سوراخ خواهد شد. پناهنده سیاسی قلابی جانوری است همه چیز خوار ولی پناهنده سیاسی واقعیانسانی است مرگ بر کف که بی هیچ چشمداشتی میخواهد کمر رژیم جمهوری اسلامی را بشکند خشت روی خشت بگذارد و خانه تازه و وطن تازهای بسازد.
نظرات شما