سی سال از حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی بر مردم ایران گذشت، سالهایی که کارگران، دانشجویان، معلمین، زنان، پیر و جوان و هر آنچه بنام جنبنده! حیاتی داشت تا به امروز، تاوان سنگینی برای آن پرداختهاند. تودههای زحمتکش ایران قیام شکوهمندی را آغاز نموده بودند که منجر به یک انقلاب گشت، انقلابی که توسط نمایندگان مذهب و سرمایه خاتمه یافته اعلام شد و نهایتآ در نیمۀ راه توسط هم آنان بسرقت رفت! مرتجعین حاکم از همان آغاز قدرت گیری، تمامی دستاوردهای انقلاب را یکی پس از دیگری نابود ساختند و یک دورۀ سیاۀ طولانی اختناق و کشتار را در جامعه حاکم گرداندند که در واقع سزاوار مردم زحمتکش ایران نبود! اکنون سی سال از تاریخ قیام بهمن میگذرد و امروز اما رژیم جمهوری اسلامی همان رژیم سی سال پیش نیست! این نظام اینک در شکنندهترین وضعیت دوران حاکمیت خویش قرار دارد. آیا سی و یکمین سال قیام، میتواند آغازگر فروپاشی و نابودی رژیم جمهوری اسلامی باشد؟ سئوالی است بزرگ، که یقینآ مبارزات مردم و خیزش عظیم آنان ، در آیندهای نه چندان دور به آن پاسخی روشن خواهد داد. حاکمیت ایران در این سی سال نقش اسید داشت! اسیدی که هرچه در توانش بود در خود کشیده و نابود کرد، تا جائیکه خاصیت اسیدی نظام عمل میکرد، همه چیز را در ایران سوزاند! آیا این خاصیت و نیروی نابود کننده، در سالگرد قیام ۲۲ بهمن، به خودسوزی دچار خواهد گشت و برای همیشه به حیات ننگیناش پایان خواهد داد!؟ به باور من و نیز به اعتقاد بسیاری دیگر، ۲۲ بهمن امسال، در واقع سالی است تعیین کننده که نه تنها موجودیت و آیندۀ رژیم اسلامی را مشخص میسازد، از طرف دیگر تودههای مردم خود مستقیمآ شاهد و نظارهگر آن خواهند بود که چگونه نقابها از چهرهها فرو میافتند و این از خصوصیات بارز این مرحله از مبارزه است. همۀ آن نیروهائی که تاکنون نقش میانجی و واسطهگری بین انقلاب و ضد انقلاب را بر عهده داشته و دارند، در آستانۀ سی و یکمین سال قیام مجبور خواهند شد جایگاه خود را روشن نمایند. روشن شدن هر چه بیشتر ماهیت آنان در پیشگاه مردم، بالطبع ضربات سنگینی به آنان وارد خواهد کرد. اما سئوال اینجاست که چرا بعضی از این نیروها بطور نمونه اصلاح طلبان با داشتن پیشینهای جنایتکارانه، هنوز در بخشی از مردم پایگاه دارند؟ آنچه مسلم است (صرف نظر از جایگاه طبقاتی نیروهای درگیر در مبارزه) همۀ تودهها، خواهان دگرگونی و انقلاب نبوده و نیستند، آنها از یک طرف تجربۀ تلخی از انقلاب ۵۷ دارند و بزعم خود نتایج وحشتناک آن را هم دیده و میبینند، و از سوئی دیگر فاقد درک مشخص و درستی از نیروهای تعیین کنندۀ و پیش برندۀ انقلاب واقعی و مردمی هستند، پر واضح است که از شنیدن کلمه و نیز وقوع هر انقلابی بر خود لرزیده و وحشت کنند! مضاف بر آن، مخالفین و دشمنان انقلاب در این مدت ساکت و بیکار ننشستند بلکه با تمام نیرو تلاش نموده از انقلاب و دگرگونی، تصویری خطرناک و وحشت انگیزی ارائه دهند و مدام تبلیغ کنند که: “در انقلاب خون ریخته خواهد شد”! “نگاه کنید جمهوری اسلامی نتیجۀ یک انقلاب است!”، “مردم از انقلاب خسته شدهاند”! “باید بدنبال راههایی بود که خون از دماغ کسی ریخته نشود!”، “انقلاب خشونت و ناامنی را در جامعه تشدید میکند!” و…. در چنین شرایطی نیروی متوهم جامعه سعی دارد مسیری را انتخاب نماید که هزینۀ کمتری در بر دارد! این نیروها که نقش پاشنۀ آشیل جناحهای فرصت طلب و فریبکار را دارند به محض آگاهی از شرایط موجود، که نتیجۀ اوج گیری مبارزات است، در نهایت به این مسئله پی خواهند برد که برای جلوگیری از کشتار و خونریزی و برای بدست آوردن رهایی، باید انقلاب کرد واین آن درسی خواهد بود که مردم در مبارزات جاری به آن دست خواهند یافت. این مسئله در واقع ناقوس مرگ دشمنان انقلاب خواهد بود.
آنچه مسلم است مبارزات تودههای مردم بربستر چنین تغییر و تحولاتی بالطب به یک فاز جدیدتری ارتقاء خواهد یافت، در واقع نتایج حاصله از این مسئله، تاثیرات خود را بر همۀ نیروهای فعال در ایران و نیروهای خارج کشور خواهد گذاشت و مختص به یک جریان و نیروی خاصی نخواهد بود. به عقیدۀ من در ۲۲ بهمن امسال، جنبشی که خود را سبز نامیده و علیرغم این که تلاش میکند خود را جدا از جناحهای حکومتی پندارد، دستخوش حوادث خواهد شد! چرا که سبز نمیتواند سبز باشد اما از ریشهاش که چیزی جز سبزینه نیست، خود را جدا کند! در صورت جدا شدن دیگر سبز نیست!! این قضیه خود را در عرصۀ فکری و عملی آنان هم نشان داده است که تاکنون با هر بالا و پائین رفتنهای تاکتیکی اصلاح طلبان، در پررنگ و بیرنگ شدن حرکت و مطالبات جنبش سبز تاثیر داشته باشد.
جنبش سبز هر قدر در حرف خود را رادیکال بداند و در همه جا و در همۀ زمینهها خود را عامل رهبری مبارزات مردم قلمداد کند، اما نمیتواند منکر این مسئله باشد که با اصلاح طلبان لااقل در مواردی چند تفاهم دارند! آن اینکه هیچ یک از این دو نیرو خواهان انقلاب نبوده و شدیدآ با آن مخالفند (البته لازم به ذکر است که جناح اصلاح طلب در واقع دشمن مردم و انقلاب است) در واقع مخالفت جنبش سبز و اصلاح طلبان با مقولۀ انقلاب است که تا این لحظه جناح اصلاح طلب را سر پا نگه داشته و به آینده امیدوار کرده است تا تلاش کند از سقوط نظام جلوگیری بعمل آید. اما رشد مبارزات مردم و عقب نشینی اخیر جناح مغلوب و کرنش پهلوان پنبههایی چون کروبی در مورد بزرگداشت ۲۲ بهمن، و متعاقب آن، سردرگمی و اغتشاش فکری در درون طرفداران و هواداران جنبش سبز نمونههائیست از این پیوستگیهای مرئی و نامرئی که در آینده به ثبات آنها لطمه خواهد زد! بطور نمونه، چه لزومی دارد که با هر لرزهای که در جبهه جناح مغلوب صورت میپذیرد، طرفداران جنبش سبز خود را موظف میدانند، عقب نشینیهای موسوی و کروبی در برابر جناح حاکم را توجیه کنند! توجیهات و تناقضات در درون جنبش سبز تداوم خواهد یافت تا زمانی که آنان این خرقۀ سبز را که متعلق به جناح اصلاح طلبان حکومتی است از تن خویش برکنند! تا زمانی که این جنبش نگاه سبز بر چشم و جامۀ سبز برتن داشته باشند، همه چیز را برنگ سبز و تنها متعلق به خود خواهند دید: سبز سکولار!! ۱۶ آذر سبز!! و آخیرآ ۲۲ بهمن سبز!! و…، اما سئوال اینجاست نیرویی که خود را نمایندۀ واقعی مبارزات مردم و نیز ادعای رهبری جنبش و بیانگر آرزوها و آمال مردم بشمار میآورد، چرا از آوردن نام مطالبات و مبارزات کارگران همین سرزمین وحشت دارد؟ چرا از مطالبات اقتصادی زحمتکشان سخنی به میان نمیآورد؟ جنبش سبز و یا هر نیرویی که بخواهد این نیازها و مطالبات حیاتی مردم را نادیده بگیرد و در صورت بیان آنها، راه حل و چگونگی دسترسی به آنها را بدون پاسخ بگذارد به واقع، خاک به چشم مردم ریخته و در نهایت آنان را در مسلخ سرمایه قربانی خواهد نمود. تکیۀ جنبش سبز تنها به شعارهای عمومی نظیر مرگ بر دیکتاتور، اگر چه موثر است، اما ساده انگارانه خواهد بود که فکر کند که خواستهها و مطالبات مردم زحمتکش ما تنها با رفتن و یا مرگ یک دیکتاتور و با آمدن یک فریبکار دیگر پاسخ داده شود! اعتراضات اخیر مردم به نبود آزادی در جامعه و مخالفت آنان با نظام دیکتاتور و مذهبی حاکم، در اصل ریشۀ اقتصادی دارد و این نیاز میبایستی در اولویت و در راس برنامههای جریانات و نیروهایی که دم از رهبری جنبش میزنند قرار گیرد. اما آنچه از هم اکنون روشن است! تشدید مبارزه و در نهایت پیروزی انقلاب مردمی در ایران، ریشۀ همۀ این نابرابریها را خواهد خشکاند! مهدی بازرگان اولین نخست وزیر جمهوری اسلامی، با مشاهدۀ مبارزات مردم علیه رژیم شاه و پس از سرنگونی آن با وحشت فراوان اعلام کرد، “ما انتظار باران داشتیم اما سیل آمد”! در آستانۀ سی و یکمین سال قیام ۲۲ بهمن، دیگر صحبت از باران نیست! بلکه صحبت ازسیلاب بزرگی است که از مدتی پیش آغاز گشته و هر لحظه بر قدرت توفندگی آن افزوده میگردد و هیچ نیرو و قدرتی نیز قادر نخواهد بود آن را متوقف سازد!
۱۹ بهمن ۱۳۸۸
نظرات شما