از قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان۶٧ سی سال گذشته است. زخم این جنایت هولناک، آنچنان کاری و فاجعهبار بود که با گذشت سه دهه، هنوز هم صدای بند و سلسله و دار از آن روزها به گوش می رسد. جنایتی عظیم، گسترده و ویرانگر که سازمان عفو بین الملل از آن به درستی به عنوان “جنایت علیه بشریت” یاد کرده است.
به رغم این که کشتار جمعی زندانیان سیاسی امری بی بدیل در تاریخ حاکمیت استبدادی جمهوری اسلامی است، اما این حادثه را هرگز نباید منفک از مجموعه کشتارهای آن در دهه ۶۰ ارزیابی کرد. زمینه های قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶٧ را، پیش از هر چیز، باید در ماهیت ارتجاعی و سرکوبگرانه دولت دینی و رهبران جمهوری اسلامی به ویژه شخص خمینی دید. آنچه در تابستان ۶٧ اتفاق افتاد، ادامه کشتار نیروهای مبارز، آزادیخواه، چپ و کمونیست در سال های پیش از آن بود. سیاستی که از زمان به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی شروع شد، در سال های ۶۰ تا ۶۲ به کل جامعه گسترش یافت و در تابستان ۶۷ با قتل عام چندین هزار زندانی سیاسی به اوج رسید.
کشتار زندانیان سیاسی در مرداد و شهریور ۶۷ هرگز یک اقدام خلقالساعه نبود و نمی توانست هم باشد. رهبران نظام، مسئولان زندان و بازجوهای رژیم پیش از آن بارها اعلام کرده بودند که، اگر در شرایط بحرانی قرار بگیرند، تمام زندانیان را خواهند کشت. سیاستی جنونآمیز که سر انجام در تابستان ۶۷ بدان عمل کردند.
به راستی چرا؟ چه عواملی زمینهساز وقوع این جنایت هولناک شد؟ کشتار چندین هزار زندانی سیاسی، آن هم در طول کمتر از دو ماه بر بستر چه شرایطی صورت گرفت؟ مهمتر این که، چرا هیات حاکمه ایران، این چنین بیمحابا زندانیان محبوس و دربند را قتل عام کرد؟
کشتاری که با گذشت ۳۰ سال از آن جنایت وحشتناک، هنوز هم خانوادههای این عزیزان جانفشان نتوانسته اند دردها و ویرانی حاصل از این فاجعه را التیام بخشند و بعضا در رویایشان بازگشت فرزندانشان را انتظار می کشند، و این چقدر غمانگیز است.
بر کسی پوشیده نیست که جمهوری اسلامی طی ۴۰ سال حاکمیت ارتجاعی اش، جنایات بی شماری را مرتکب شده است. جنایاتی که تماما ریشه در ماهیت نظام سرمایه داری، دولت مذهبی و افکار پوسیده خمینی و دیگر رهبران این رژیم منفور داشته و دارد. دشمنی طبقاتی جمهوری اسلامی با کارگران و زحمتکشان، چیزی نیست که قابل کتمان باشد. خمینی و دارو دستهاش، از همان آغاز به قدرت رسیدن با دستورالعملهای سرکوبگرانه در مقابل بدیهیترین خواست توده مردم یعنی برخورداری از کار، نان و آزادی که برایش انقلاب کرده بودند، ایستادند. ایجاد موانع شدید در مسیر تحقق آزادی و حقوق دمکراتیک تودهها، سرکوب سازمانهای مترقی، چپ و کمونیست و پیامد آن بازپسگیری تمامی دستاوردهای قیام شکوهمند بهمن ۵۷ از جمله اقداماتی بودند که از همان فردای به قدرت رسیدن این نظام اسلامی در دستور کار هیات حاکمه جدید ایران قرار گرفت.
دو سال جنگ و گریز، دو سال تضاد منافع حاکمیت ارتجاع با منافع کارگران و زحمتکشان، دو سال کشاکش انقلاب تودهها و ضد انقلاب جمهوری اسلامی، سرانجام با وقوع حوادث ۳۰ خرداد ۶۰ و پیامد آن سرکوب عریان سازمانهای چپ، کمونیست و نیروهای مبارز و انقلابی عملا اوضاع سیاسی جامعه به نفع جمهوری اسلامی رقم خورد. با شروع حرکت نظامی سازمان مجاهدین خلق در ۳۰ خرداد ۶۰، یورش هار و سرکوبگرانه ارتجاع اسلامی برای بازپسگیری آخرین تتمههای دستآورد قیام ۲۲ بهمن شدت گرفت. سازمان های انقلابی زیر تیغ ارتجاع اسلامی یکسره قلع و قمع شدند، انقلاب ۵۷ به شکست قطعی رسید، دستآوردهای انقلاب و قیام ۲۲ بهمن یکسره به محاق رفت، اختناق، سرکوب و بی حقوقی محض بر کل جامعه تسری یافت. استبداد دینی و حاکمیت بلامنازع جمهوری اسلامی در جامعه تثبیت شد.
در سال ۵۹ و ماههای آغازین ۶۰، در شرایطی که تودهها از توهم جمهوری اسلامی کنده شده بودند و تقابل جامعه و رژیم در حال ورود به مرحله آنتاگونیستی بود، ورود زودرس و ناگهانی سازمان مجاهدین خلق به فاز نظامی، آنهم در وضعیتی که دیگر سازمانهای سیاسی هنوز آمادگی مقابله همهجانبه با ارتجاع اسلامی را نداشتند، اوضاع جامعه را به سرعت به نفع جمهوری اسلامی تغییر داد. هیات حاکمه ایران با استفاده از فرصتی که سازمان مجاهدین خلق برایش فراهم کرد، سرکوب عریان تودهها و سازمانهای مبارز و انقلابی را که از پیش در دستور کار خود داشت، در ابعادی سراسری به مرحله اجرا درآورد.
از ۳۰ خرداد ۶۰ تا پایان سال ۶۲، صدها هزار نفر دستگیر، هزاران نفر اعدام و ده ها هزار مبارز و آزادیخواه دیگر به زندان و حبس محکوم شدند. در پی سرکوب خونین سالهای نخست دهه ۶۰، اگرچه جمهوری اسلامی گریبان خود را از وجود سازمانهای مترقی، انقلابی، چپ و کمونیست و نقشآفرینی آنان در سازماندهی و بسیج تودهها رها ساخت، اما، ذرهای از دشمنی طبقه حاکم با مطالبات تودهها و نیز تضاد منافع تودهها با حاکمیت جمهوری اسلامی کاسته نشد. نه تنها کاسته نشد، بلکه با ادامه جنگ ارتجاعی و تعمیق بیشتر بحرانهای جمهوری اسلامی، تضاد کارگران و زحمتکشان با جمهوری اسلامی بیشتر هم شد.
در تیر ماه ۶۷، پس از ۸ سال، جنگ ارتجاعی میان دو رژیم ایران و عراق به پایان رسید. با پایان جنگ، زمان آن فرا رسیده بود که تودههای میلیونی مردم، به دنبال مطالباتشان حرکت کنند. وضعیت سیاسی جامعه و شرایط پس از جنگ، کاملا به نفع تودههای مردم، سازمانهای مبارز و نیروهای سیاسی جهت اعتراض به وضعیت موجود رقم خورده بود. وقوع تلاطمات سیاسی و تعرض توده ها نسبت به جمهوری اسلامی، از هر زمان دیگری محتمل تر شده بود. جمهوری اسلامی دیگر قادر نبود به سادگی و به بهانه شرایط جنگی سرکوب و کشتار را همانند گذشته به جامعه تحمیل کند. مهمتر از همه، پایان جنگ و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل، زمینه های شکست روانی رژیم را در نزد توده ها دامن زده بود.
با اعلام پذیرش قطعنامه ی ۵۹۸ در ۲۷ تیر ماه ۶۷، سردرگمی، حقارت و ناامیدی تمام نیروهای رژیم را فرا گرفته بود. این سرگشتگی و حقارت، طبیعتا در فضای زندان و در متن جامعه یازتاب بیشتری داشت. اوج حقارت رژیم، دو روز بعد از پذیرش قطعنامه به نمایش گذاشته شد. در شامگاه ۲۹ تیر، خمینی بر صفحه تلویزیون ظاهر شد. او پذیرش قطعنامه ی ۵۹۸ شورای امنیت و پایان جنگ هشت ساله را رسما و شخصا به اطلاع مردم ایران و جهان رسانید.
چهره خمینی در آن لحظات نوشیدن “جام زهر” تماشائی بود. مردی که در سال های پیش از آن، اغلب مخالفین سیاسی خود را به پای اعترافات تلویزیونی کشانده بود، اینک خود در همان جایگاه، در مقام اعتراف نشسته بود. از آن اقتدار همیشگی اش خبری نبود. غرورش در هم شکسته بود. صدایش دیگر آن طنین گذشته را نداشت. زمان برایش به کندی پیش می رفت. او شتاب داشت تا هر چه سریعتر از جلوی دوربین کنار برود. لذا، در جملاتی کوتاه و فشرده، پایان جنگ را اعلام کرد و گفت، که پذیرش قطعنامه صلح با صدام حسین برایش، به منزله ی نوشیدن “جام زهر” است.
حال چگونه ممکن بود، مرد مقتدر جمهوری اسلامی، اینچنین سرافکنده جام زهر را نوشیده باشد، اما در فکر انتقام نباشد؟ جام زهری که خمینی سر کشیده بود، می بایست تلخی زهرش در جایی ریخته می شد. حمله نظامی سازمان مجاهدین خلق در مرزهای غرب کشور، که با حمایت نیروی هوائی ارتش صدام در روز سوم مرداد ۶۷ شروع شد، همان بهانه لازمی بود که خمینی بدان نیاز داشت. اینک، شرایط و زمان برای بازسازی غرور شکستهاش فرا رسیده بود.
با نوشیدن “جام زهر”، هرچه شرایط برای رژیم و نیروهای حزبالهیاش سخت و دشوارتر شده بود، اوضاع در عوض برای طرح مطالبات برحق و سرکوب شده تودهها فراهمتر شده بود. جمهوری اسلامی به عینه خود را در محاصره غلیان طرح مطالبات صنفی، اجتماعی و سیاسی کارگران و تودههای زحمتکش می دید. خواستها و مطالباتی که با پایان جنگ سر باز کرده بودند و خطر عروج اعتراضی تودهها خواب را در چشمان خمینی و دیگر رهبران شکست خورده جمهوری اسلامی آشفته کرده بود.
در چنین شرایط ویژهای که طرح مطالبات برحق تودهها برایشان فراهم شده بود، جامعه عملا از وجود و حضور عینی سازمانهای سیاسی مبارزه و انقلابی تهی و بی بهره بود. رهبران جمهوری اسلامی از این لحاظ خطری را متوجه خود و رژیم نمی دیدند. عمده نیرویی که در آن هنگامه جمهوری اسلامی را از درون جامعه تهدید میکرد، حضور دهها هزار زندانی سیاسی محکومِ دربند بود. نسلی از جوانان مبارز، پر شور و آرمانگرا که طی سال های زندان- آن هم بودن در زندانهای مخوف جمهوری اسلامی- قد کشیده، تجربه آموخته و چون فولادی مستحکم آبدیده شده بودند.
حضور چنین حجمی از زندانیان سیاسی، تکیهگاه و نقطه امید موثری برای تحرک اعتراضی تودهها در متن جامعه بود. مضافا این که در آن شرایط بحرانی که جمهوری اسلامی در تلاطمات روانی نوشیدن “جام زهر” دست و پا میزد، مطالبه آزادی زندانیان سیاسی نیز میتوانست به یک خواست عمومی خانوادهها و کلیت جامعه تبدیل گردد. مطالبهای که با توجه به رشد روحیه مبارزاتی تودهها در آن برهه زمانی، مطالبهای سیاسی بود و می توانست برای هیات حاکمه ایران یک زنگ خطر جدی باشد.
لذا، بر بستر چنین شرایطی که در پایان جنگ ارتجاعی ۸ ساله برای خمینی و دارو دسته اش پیش آمده بود، آنان سیاست کشتار جمعی زندانیان سیاسی را پیشه کردند. خمینی و دارو دستهاش با صدور فرمان کشتار جمعی هزاران زندانی سیاسی بر این باور بودند، تا گریبان خود و جمهوری اسلامی را برای همیشه از تیررس آگاهترین، شریفترین و پرشورترین نیروهای مبارز درون جامعه رها سازند. هیات حاکمه ایران که سیاست کشتار و قلع و قمع سازمانهای سیاسی مبارز و کمونیست را در تجربه سرکوبگریهای سالهای نخست دهه ۶۰ داشتند، این بار نیز نجات خود را در کشتار جمعی چندین هزار زندانی سیاسی دیدند. کشتاری بی محابا و جنونآمیز که به فرمان مستقیم خمینی جلاد، همانند صاعقه ای رعدآسا بر فراز زندان و زندانیان سیاسی فرود آمد.
متن کامل نشریه کار شماره ۷۸۶ در فرمت پی دی اف
نظرات شما