احمد موسوی: خشونت در زندان

خشونت در زندان، جزئی لاینفک از خشونت حاکم بر کل جامعه است. خشونتی که حکومت ها و نظام های طبقاتی برای سرکوب توده ها و نیروهای مخالف خود به کار می گیرند.حکومت های دیکتاتوری و به طور اخص جمهوری اسلامی ایران نه تنها جهت  پیشبرد اهداف ارتجاعی و ضد انسانی شان به اعمال شدید خشونت در زندان نیاز دارند، بلکه مروج و مبلغ اصلی آن در کل جامعه نیز هستند. لذا، ورود به بحث خشونت در زندان، لازمه اش پاسخگویی به پرسش های دیگری است که مقدم بر بحث خشونت در زندان است. ابتدا باید روشن گردد، زندان چیست؟ زندانی سیاسی کیست؟ و اصولا چرا در جامعه زندان ایجاد می شود؟

زندان و خشونت، دو جزء لاینفک نظام های طبقاتی ست. با پیدایش سیستم طبقاتی، خشونت و اعمال آن بر توده های فرودست جامعه نیز، جزعی از ابزارهای تحمیل اراده طبقاتی حاکمان ستمگر علیه توده ها و پیش گامان جامعه به کار گرفته شد. از همان آغاز شکل گیری سیستم های طبقاتی، هیچ حکومت و حاکمی را نمی توان یافت که بدون زندان و اعمال خشونت بر توده ها، توانسته باشد سلطه طبقاتی اش را بر جامعه تحمیل و استمرار  بخشد. به عبارت دیگر، بقاء و استمرار سلطه طبقات فرادست و حاکمان ستمگر، در گرو ایجاد زندان، اعمال سرکوب و خشونت  در کلیت جامعه بوده است. آنچه از روند شکل گیری نخستین جوامع طبقاتی تا به امروز، در مورد کاربرد خشونت دستخوش تغییرات شده است، عمدتا، تغییر شکل ابزارهای اعمال خشونت بوده است نه ماهیت خشونت. چرا که با گسترش آگاهی در جوامع بشری، تداوم مبارزات تاریخی توده های تحت ستم علیه طبقات حاکم، فرو پاشی نظام های برده داری، قبیله ای و فئودالیسم، و شکل گیری نظام سرمایه داری، ابزارهای اعمال خشونت نیز دگرگون شدند. بر بستر مبارزات تاریخی – طبقاتی  توده های مردم برای کسب آزادی و تحقق مطالبات شان، به تدریج پاره ای از ابزارهای قدیمی و شیوه های قدیمی اعمال خشونت و کشتار مردم، منسوخ و  به جای آنها، ابزارهای پیشرفته و پیچیده تر اعمال خشونت و مرگ به کار گرفته شدند.

در سیستم های طبقاتی و ستمگر، حاکمان مستبد برای تحمیل اراده و سلطه طبقاتی شان، ابتدا، جهت انقیاد توده ها و نیروهای مخالف، به ارعاب، تهدید و اعمال فشارهای عمومی بر کل جامعه روی آوردند. وقتی اعمال تهدید، ارعاب و فشارهای اولیه جهت انقیاد نیروهای مخالف و توده های فرو دست جامعه کارساز نیفتاد، زندان ابزاری شد جهت به بند کشیدن معترضان و انسان های  آگاه درون جامعه. ایجاد زندان و به دنبال آن، اعمال خشونت های مرگ آفرین بر زندانی، از دو منظر برای نظام های طبقاتی، سرکوبگر و ارتجاعی  اهمیت داشته و دارد.

دور نگه داشتن عنصر آگاه و مبارز جامعه از متن توده ها، نخستین ضرورت شکل گیری زندان بوده است. زندان، رایج ترین ابزار این گسست است. این جدا سازی، همواره با هدف جلوگیری از ارتباط، نفوذ و گسترش اندیشه مخالف علیه سیستم حاکم صورت گرفته و می گیرد. وقتی به بند کشیدن عنصر مخالف و دور نگه داشتن عناصر پیشرو از متن جامعه به منظور جلوگیری از حرکت اعتراضی توده ها کارساز نشد، درهم شکستن نیروی مخالف در عرصه های مختلف اجتماعی و به طور اخص از پای درآوردن فرد زندانی، جزعی از ماهیت وجودی زندان گردید.

در روند بکارگیری ابزارهای خشونت در زندان و اعمال شکنجه بر زندانیان، زندانی مخالف رژیم های استبدادی، که از او به عنوان زندانی سیاسی نام برده می شود، بی آنکه خود بخواهد به “قهرمان” توده ها مبدل می گردد. این “اسطوره” و “قهرمان” شدن نیروی مخالف رژیم سرکوبگر، اغلب هزینه های بسیار سنگینی را برای فرد زندانی به همراه دارد.

به کارگیری شکنجه و اعمال خشونت بی حد و حصر در زندان، یکی از موثرترین ابزارها، برای درهم شکستن این “قهرمان” است. از پای درآوردن “الگوی مبارزاتی” توده ها، مهمترین هدفی است که بازجویان شکنجه گر و حاکمان مستبد از همان نخستین لحظه های دستگیری عنصر مخالف، به آن می اندیشند. تحقیر، توهین و ایجاد فضای رعب و وحشت که معمولا از همان آغاز دستگیری با چشم بند زدن به فرد دستگیر شده آغاز می گردد، قدم های اولیه بازجویان، جهت رخنه به موقعیت روانی فرد زندانی ست. پس از این مقدمات اولیه، بازجویی آغاز می گردد.

در جمهوری اسلامی و دیگر نظام های ارتجاعی، بازجویی و اعمال خشونت از طرف بازجویان، دو همزاد به هم پیوسته ای هستند که هر یک، بدون وجود دیگری ماهیت وجودی خود را از دست می دهند.  بازجویی های تکراری و خسته کننده، بی خوابی های مداوم، انفرادی های طولانی مدت، شکنجه های مرگ آفرین و هر لحظه با مرگ زیستن، ابزارهای در هم شکستن این “قهرمان” دستگیر شده است. تازه، پس از خروج از دالان وحشت انگیز مراحل بازجویی، مجازات مرگ به عنوان آخرین و متکامل ترین راه کار اعمال خشونت حکومتی، در انتظار عنصر دستگیر شده است. اعمال این همه خشونت و شیوه های ویرانگر در زندان، نه فقط راه کار جمهوری اسلامی بلکه، راه کارهای متداول همه نظام های مستبد طبقاتی ست. راه کارهایی، که مفهوم زندان را، از منظر یک چهار دیواری بسته با هدف قطع ارتباط فیزیکی عنصر مخالف حکومت با جامعه و دنیای بیرون خارج کرده و به آن ماهیتی خشونت زا و مرگ آفرین می دهند. مکانی که در آن گسترش خشونت، بعضا تا بدانجا پیش می رود، که نه تنها پوست و گوشت و استخوان نیروی مخالف، مورد تهاجم  بازجویان و شکنجه گران قرار می گیرد، بلکه  روان و انسانیت زندانیان  نیز به شلاق گرفته می شود.

اعمال خشونت در زندان های جمهوری اسلامی، نه فقط جزئی از خشونت حاکم بر کل جامعه است، بلکه همواره عریان ترین و مخوف ترین شکل اعمال خشونت حکومتی نیز هست. زندانی سیاسی، به دلیل محبوس بودن در یک چهار دیواری بسته، همواره به صورت گروگان در دست مرگ آفرینان جمهوری اسلامی قرار دارد. به هر اندازه که نیروهای امنیتی و اطلاعاتی  رژیم ارتجاعی و مذهبی حاکم بر ایران، برای سرکوب توده ها در عرصه های اجتماعی، به خشونت متوسل می گردند، اعمال خشونت در زندان نیز ده ها برابر شدت می یابد. لذا، اگر از این منظر، یعنی منظر رابطه تنگاتنگ اعمال خشونت حکومتی بر توده ها و  شیوه های خشونت اعمال شده در زندان های جمهوری اسلامی اندکی تامل نمائیم، بیش از هر دوره ای، به سال های وحشت انگیز دهه ۶٠ می رسیم. سال هایی، که شکنجه، کشتار، تجاوز و اعمال انواع خشونت، به مخوف ترین شکل ممکن در زندان های جمهوری اسلامی به کار گرفته شدند.

جمهوری اسلامی ایران از جمله نظام های طبقاتی ست که ماهیتا با خشونت همزاد است. این رژیم، از درهم آمیختن اعمال خشونت طبقاتی با ارتجاع دینی، نظامی را پایه ریزی کرده است که به لحاظ اعمال سرکوب، محو آزادی و پایمال کردن حقوق دموکراتیک توده ها، هم اکنون در راس همه کشورهای ستمگر قرار گرفته است. حاکمان مستبد جمهوری اسلامی، با تلفیق عریان ترین شکل خشونت طبقاتی و خشونت دینی، نه تنها از همه ابزارهای مدرن جوامع پیشرفته سرمایه داری برای شکنجه و اعمال خشونت در جامعه بهره برده اند، بلکه، به نحو بی سابقه ای، به ابزارهای کهن و قرون وسطائی اعمال خشونت نیز روی آورده اند.

ماهیت مذهبی نظام سیاسی حاکم بر ایران و به کارگیری ابزارهای کهن و قرون وسطائی شیوه های اعمال شکنجه، سرکوب و کشتار، نه تنها، زندان را به نا امن ترین مکان برای زندانی سیاسی و عنصر مخالف تبدیل کرده است، بلکه، توده ها و کلیت جامعه نیز، با اعمال خشونت های بی حد و حصر حکومتی، طی بیش از سه دهه از حاکمیت مرگ بار این نظام دینی و سرمایه د اری مواجه بوده است.

بعد از انتخابات کذائی ٢٢خرداد ٨٨، توده ها و نسل جوان ایران، نسبت به بخشی از شکنجه، تجاوز و خشونت اعمال شده  در زندان های جمهوری اسلامی آگاهی یافتند. خشونتی که همزمان، در بیرون از زندان در خیابان ها  نیز، به عریان ترین شکل ممکن به کار گرفته شد. در روزها و ماه های بعد از انتخابات فرمایشی دهمین دوره ریاست جمهوری ایران، به همان نسبت که توده های مردم ایران کشتار و خشونت بی حد وحصر نیروهای سرکوبگر رژیم را در عرصه مبارزات خیابانی تجربه کردند، زندان و زندانیان نیز به درجات شدیدتری با اعمال خشونت و شکنجه مواجه شدند. اگر در بیرون از زندان و در متن مبارزات جوانان و توده های مردم ایران، “ترانه”ها مورد تجاوز اوباشان جمهوری اسلامی واقع شدند و “ندا”ها با شلیک گلوله نیروهای امنیتی رژیم از پای درآمدند، در زندان نیز به نسبتی بالاتر از آن، دختران و پسران جوان، مورد شکنجه و تجاوز حیوانی بازجویان آدم کش جمهوری اسلامی قرار گرفتند. زندانیان دیگری از جمله امیر جوادی فر، محسن روح الامینی، محمد کامرانی و رامین آقازاده قهرمانی نیز، در بازداشتگاه مخوف کهریزک زیر شکنجه های وحشیانه اوباشان جمهوری اسلامی به قتل رسیدند.

خشونتی که در روزها و هفته های پس از انتخابات ٢٢ خرداد ٨٨، در متن جامعه بر توده های معترض و نیز در زندان های جهوری اسلامی بر زندانیان اعمال شد، تنها گوشه ای از خشونت اعمال شده در نخستین سال های دهه ۶٠ در زندان های جمهوری اسلامی بوده است.

زدن کابل در قطرهای گوناگون و به دفعات مکرر بر کف پا، پشت کمر، سر و باسن زندانی در هنگام بازجویی که اغلب با قطع انگشت و ناخن نیز همراه است، بستن دست ها به شکل قپانی و آنگاه  آویزان کردن زندانی از سقف، طی ساعت های متوالی، داغ کردن و سوزاندن نقاط مختلف بدن با سیگار و فندک، روشن کردن شمع زیر بیضه ها و سوزاندن پشت و باسن زندانی با اتو و اجاق برقی، وارد کردن شوک الکتریکی و استفاده از باتوم برقی برای ضرب و شتم، بستن وزنه سنگین به بیضه، کشیدن ناخن و فرو کردن میخ در نقاط مختلف بدن زندانی، شکستن دست و پای زندانی از جمله گذاشتن ابتدا و انتهای ساق پا روی دو مانع و آنگاه جفت پا پریدن روی ساق و شکستن آن، تجاوز به زنان زندانی توسط بازجویان، وادار کردن زندانی به لخت شدن خصوصا در مورد زندانیان زن، تجاوز جنسی به مردان، فرو کردن بطری در مقعد زندانیان مرد و سوء استفاده های جنسی از زنان و دختران در هنگام بازجویی، سرپا نگه داشتن با چشمان بسته طی چندین شبانه روز متوالی، انفرادی های طولانی مدت تا دوسال، نشستن و خوابیدن در جعبه هایی به ابعاد یک تابوت برای ماه های طولانی، اعدام مصنوعی، مثل قرار دادن زندانی در صف جوخه های اعدام و تیرباران افرادی که در کنار او قرار گرفته اند، از جمله بخشی از  شیوه های متداول اعمال شکنجه بر زندانیان در سال های نخست دهه ۶٠ بوده است. سال هایی که خمینی، این دیکتاتور بزرگ و  سر دسته آدمکشان جمهوری اسلامی با اقتدار تمام بر مسند حکومت بود. سال هایی که خاتمی، کروبی، میر حسین موسوی و جناح موسوم به اصلاح طلبان حکومتی، با وقاحت تمام از آن ایام وحشت و مرگ، به عنوان “دوران طلائی” جمهوری اسلامی یاد می کنند. سال هایی که شکنجه و اعمال خشونت، به مخوف ترین شکل ممکن بر جان و هستی زندانیان دربند چنگ انداخته بود. خشونتی که سر انجام در مرداد و شهریور سال ۶٧، با فرمان مستقیم خمینی به اوج رسید و هزاران زندانی سیاسی در دربند، به یک باره قتل عام شدند.

در اینجا ترجیح می دهم از دو منظر به نوع خشونت اعمال شده بر زندانیان در سال های نخست دهه ۶٠ اندکی مکث کرده و به باز گویی آن بپردازم. خشونتی که جسم و جان زندانیان را به مسلخ برد و خشونتی که “انسانیت” زندانیان را هدف گرفت.

“قیامت” و”دستگاه”  از جمله ضد انسانی ترین شکنجه هایی است که در “دوران طلایی” حاکمیت بلامنازع خمینی برای درهم شکستن عنصر “مقاومت” در زندان های جمهوری اسلامی پایه گذاری شد. “قیامت”، “قبر”، “تابوت”، “قفس”، “جعبه” و “قرنطینه” همه واژگان نسبتا هم سانی هستند که جهت توصیف وضعیت یکی از مخوف ترین شکنجه های ابدایی بازجویان و زندانبانان جمهوری اسلامی به کار گرفته شده است.  این شکنجه، در زندان قزل حصار توسط حاج داود رحمانی رئیس زندان و توابین زندان از نیمه سال ۶٢ پایه گذاری گردید و در تیر ماه ۶٣ نیز برچیده شد.

حاج داود، به کار گیری واژه “قیامت”  و “دستگاه” را بر “تابوت”، “قبر” و “قرنطینه” ترجیح می داد. از نظر او، “قیامت” برای توصیف شکنجه ابدایی او مناسب ترین کلمه بود. به زعم او، زندانی در مدت نشستن در “تابوت”، روزهای جهنمی قیامت را تجربه می کرد.

“قیامت”، جعبه هایی ساخته شده از تخته نئوپان بودند که زندانیان مقاوم را جهت در هم شکستن جسم و جانشان در آن جای می دادند. این جعبه ها، همانند تابوتی بدون سقف بودند که با ابعادی به طول تقریبا دو متر، عرض و ارتفاع کمتر از یک متر، زندانی “قیامتی” را در خود جای می داد.. یک طرف جعبه نیز، جهت ورود زندانی به درون جعبه باز بود. جعبه ها به فاصله کمی کنار هم قرار داده شده بودند. زندانی را با چشمبند داخل این “تابوت” می نشاندند. زندانی از ساعت هفت صبح تا نه شب حق دراز کشیدن نداشت. فقط می توانست چهار زانو بنشیند و یا پایش را دراز کند. از ساعت نه شب تا هفت صبح روز بعد نیز، مجاز به دراز کشیدن و خوابیدن بود. خارج شدن کمترین صدایی از طرف زندانی نشسته در “تابوت”، حتا صدای به هم  خوردن قاشق و بشقاب در هنگام غذاخوردن، یا صدای شکستن بند مفاصل، جرم بود و مجازات ضرب و شتم شدید حاج داورد و توابین تربیت شده او را به همراه داشت.

حاج داود به کمک توابین، سکوت و فضای مرگباری را در”قیامت” زمینی اش،  سازماندهی کرده بودند، تا زندانی نشسته در تابوت، تصور کند که او به تنهایی در  شرایط “قیامت” نشسته است. فقط هنگامی که طی ماه ها نشستن در تابوت، زندانی به جنون دچار می شد، فغان و ضجه های شکستن او، حضور زندانیان دیگر را در “قیامت” بازگو می کرد. “قهرمانان” بسیاری طی ماه ها نشستن در تابوت، پس از اینکه دیوانه شدند، با روانی پریشان درهم شکستند و آنگاه صدای شکستن غرور  انسانی شان در بلند گوهای مدار بسته زندان، به گوش همرزمانشان رسید. اما، در همان وضعیت زنده بگوری، کم نبودند “قهرمانانی” که از آن “قیامت” نیز سرافراز برخاستند. زندانیان “قهرمانی” که با نشستن طی ۶ تا ٩ ماه  در تابوت های “قیامت”، زنده بگوری را تجربه کردند و سرانجام سرافراز به نزد همبندی های خود باز گشتند. زندانیانی که بر شقاوت  و بی رحمی خشونت دوران خمینی، پیروز شدند. من خود شخصا با چهار تن از این “قیامت” نشسته گان، از نزدیک آشنایی دارم. زنان چپ، کمونیست و مبارزی که هرکدام ۵ تا ٩ ماه مداوم، این زنده بگوری را به تجربه نشستند و سرافراز به دنیای بیرون باز گشتند.

همزمان در همان ایامی که حاج داو،د “انسان” را در مسلخ “قیامت” به سلاخی گرفته بود، در درون بند نیز، “قیامت” دیگری بر پا کرده بود تا علاوه بر انسان، “انسانیت” زندانیان را نیز در زیر چکمه های خشونت ذبح نماید. در دوران مورد نظر، جدای از همه ابزارهای سرکوب و فشار، که جسم و جان زندانیان دربند را نشانه داشت، “انسانیت” و “عاطفه” نیز به مخوف ترین شکل ممکن ذبح می شد. همدلی با زندانیان دیگر، حتا در اندازه های دادن یک لیوان آب به همرزم بیمارت عقوبت داشت و چه بسیار زندانیانی که در دفاع از حریم “انسانیت” به زیر هشت کشیده شدند و روزها و شب های پی در پی، با چشمان بسته و پاهای سیاه و متورم سرپا نگه داشته شدند، و  پس از تکرار “جرم” هایی از قبیل خندیدن، شاد زیستن، رفیق و همراه بودن، پایشان به “تابوت” و “قیامت” نیز کشیده شد.

اما، این همه خشونت در مقابل مقاومت اسطوره ای خیل زندانیان مقاوم، واپس نشست.، مقاومت زندانیان در دفاع از حریم انسانی شان در درون بند و ایستادگی تعدادی از “قیامت” نشسته گان، نه تنها عمر “تابوت” و “قیامت” را کوتاه کرد بلکه، “انسانیت” زخمی شده نیز، از زیر چکمه های خونین زندانبانان خمینی دوباره قد برافراشت. .

اعمال این همه خشونت بر زندانیان در سال های نخست دهه ۶٠، دیگر جهت تخلیه اطلاعاتی در زیر بازجویی نبود، که خود ویرانگری های غیر قابل تصور را به همراه داشته و دارد. چرا که زندانیان در این دوران، به رغم اینکه ایام مخوف بازجویی، دوران کابل خوردن ها غیر قابل شمارش را  پشت سر گذاشته بودند، دادگاهی شده، حکم گرفته و دوران محکومیت خود را می گذراندند. اما، همچنان در چنگال خونین خشونت گرفتار بودند. این همه خشونت، صرفا جهت درهم شکستن عنصر مقاومت در درون زندان بود. برای ویران کردن تصویر اسطوره ای زندانی “قهرمان”، در ذهنیت توده ها و در متن جامعه بود. چنانچه شاهدش بودیم خمینی جلاد و تمام سازمان دهندگان این نظام متعفن، سر انجام برای پاک کردن حضور “قهرمانی” مقاومت زندانیان در سال های نخست دهه ۶٠، به قتل عام زندانیان روی آوردند و در تابستان خونین ۶٧، طی کمتر از دو ماه، هزاران زندانی سیاسی دربند را به دار آویختند.

این سطور را از آن جهت نوشتم تا تفاوت ماهوی زندانی مقاوم با زندانی غیر مقاوم را بیان کرده باشم. تا نشان دهم، دراعمال خشونت مطلق حاکمان اسلامی، نه تنها، مبارزه کردن و ایستادن بر سر آرمان های سیاسی شوخی بردار نیست، بلکه، ایستادن و پای فشردن بر سر آرمان های انسانی نیز، هزینه ای بس گزاف دارد.

اگرچه، نفس زندان و بودن در انفرادی، عین شکنجه است ، اما در سیستم های دیکتاتوری عریان، و به طور اخص در حاکمیت جمهوری اسلامی، هر آن کس که نسبت به ماهیت سرکوبگرانه و اعمال خشونت مطلق بازجویان و شکنجه گران حیوان صفت این رژیم، دچار تردید و توهم است، الزاما در اولین یورش خشونت بار بازجویان شکنجه گر، از درون تهی شده و فرو خواهد ریخت تا چه رسد به اینکه، چرخ دنده های مداوم ماشین خشونت و شلاق و شکنجه بر جشم وجانش جولان دهند.

نگرشی که امروزه به عمد یا به تغافل، تمام نیروی فکری و قلمی خود را جهت مخدوش کردن مرز میان زندانیان مقاوم و زندانیان “در هم شکسته” به کار می گیرد و تلاش دارد تا همه زندانیان را بی توجه به عنصر وجودی مقاومت، در یک سبد بریزد، مسلما اهداف سیاسی معینی را دنبال می کند.

سرپوش گذاشتن روی جنایات عظیم خمینی در دهه ۶٠ می تواند نخستین هدف این نگرش باشد. غبار افکنی و مخدوش کردن حماسه مقاومت زندانیان، دومین گام این نگرش است، زندانیانی که با مقاومت و حتا قربانی شدن زیر شکنجه، در آن سال های آتش و خون دهه شصت و در هجوم مرگ بار کارخانه “تواب سازی” خمینی، اعتبار زندانی سیاسی را زنده نگه داشتند. در نهایت، یک کاسه کردن و ارزش گذاری یکسان زندانیان “درهم شکسته” دوره اخیر با آن دسته از زندانیانی است که با استقامت و پایداری شان، یک بار دیگر حرمت زندانی سیاسی را پاس داشته و به آسانی در مسیر “کجراهه” خامنه ای و بازجویان شکنجه گرش قرار نگرفتند.

کلام آخر

خشونت جزوی از زندان و زندان نیز نیاز مبرم نظام های طبقاتی و سرکوبگر است. شکنجه، به هر اندازه که باشد شکنجه است و لاجرم قابل نکوهش و اعدام عالی ترین شکل اعمال خشونت حکومتی است. برای محکومیت خشونت، برای اعلام انزجار از جمهوری اسلامی و وحشی گری شکنجه گران مخوفش، هیچ نیازی به مخدوش کردن ارزش وجودی زندانی سیاسی مقاوم و زندانی غیر مقاوم نیست.

گرچه زندانی “درهم شکسته” خود، قربانی خشونت بازجویان است، اما، نفی وجودی  ارزش عنصر مقاومت  در زندان و هم سنگ کردن زندانی غیر مقاوم با زندانی مقاوم، نوع دیگری از اعمال خشونت است که دارندگان این نگرش، بر زندانیان مقاوم اعمال می کنند. مضافا اینکه، مخدوش کردن این دو چهره و ترویج این نگرش، از آنجا که فرش قرمزی را علی العموم زیر پای عنصر دستگیر شده پهن می کند، پیشاپیش، زندانی را خلع سلاح کرده و اراده مقاومت را از او باز می ستاند و این، مطلوب ترین شرایط ممکن، برای بازجویان و نظام های سرکوبگر است.

منتشره در: آرش شماره‌ی ۱۰۶- ۱۰۵ – اسفند ۱۳۸۹ مارس ۲۰۱۱، ص ۱۲۲- ۱۲۴

 

POST A COMMENT.