غروب چهارشنبه سوم جولای به وقت مصر، مردم این کشور پس از روزها با حضور فعال و میلیونی در سراسر کشور، بخصوص در میدان تحریر که اینک به میدان تعیین و تکیلف و پایان فرمانروایی و عمر سیاسی دیکتاتورها تبدیل شده است، بار دیگر به کارنامه یک ساله رهبر اخوان المسلین و رئیس جمهور مصر، محمد مرسی را با به جا گذاشتن ۲۲ کشته، پایان دادند. محمد مرسی پس از حضور در کاخ ریاست جمهوری، همانند دیگر مرتجعین، سرمست از پیروزی نابهنگام، به جای پاسخگوئی به مشکلات اقتصادی و ریشهکن کردن فقر و گرسنگی در مصر، اقدام به تغییر قانون اساسی و الحاق لوایح به غایت مذهبی و ارتجاعی به شیوه متداول دیکتاتورها نمود تا از این طریق پایههای قدرت خود و حزبش و نیز اسلام سیاسی را در این کشور تقویت کند. اما مردمی که برای به دست آوردن آزادی و نان به کارنامه سه دهه حسنی مبارک رئیس جمهور دیکتاتور مصر خاتمه داده بودند، با مشاهده سیاستها و برنامههای مرسی در دوره یک ساله ریاست جمهوریاش، دریافتند بهاری را که قرار بود زندگی نوینی را به توده های زحمتکش مصر ارزانی دارد، میرود که به زمستانی سرد و تاریک بدل گردد. با آگاهی از این روند ارتجاعی بود که مردم مصر دیگر بار با حضور میلیونی خود در سراسر کشور و با تشدید مبارزهای تحسینبرانگیز، مانع از قدرتگیری و فرمافرمایی یک مرتجع دیگر شدند، اما در لحظاتی که انقلاب مصر میرفت اوج گیرد ارتش این کشور به عنوان ناجی و به اصطلاح در دفاع از مردم مصر، با حضور تمام عیار نظامی، کار انقلاب را تمام شده اعلام نمود. در این میان تودههای بی شکل و بدون تشکیلات مصر که خواهان به زیر کشیده شدن محمد مرسی بودند، تنها نظارهگر عملیات ارتش شده و متعاقب چنین رویدادی در سراسر کشور به شادمانی و پایکوبی پرداختند و به عبارتی بر این جابجایی که از طرف ارتش صورت گرفت مهر تائید زدند. به عبارتی دیگر، فاتح اصلی و برنده ماجرا ارتش این کشور بود که با سودجویی به موقع از حضور میلیونها مردم معترض غیر متشکل در خیابانها، رئیس جمهور را به زیر کشید، جانشین موقت تعیین کرد و با استقرار نیروی نظامی، از تانک و نفربر گرفته تا هلیکوپتر و هواپیماهای نظامی و…، سایه شوم خود را در سراسر کشور گستراند، رادیو و تلویزیون و تمامی تاسیسات و ارگانهای مهم سیاسی و اقتصادی کشور را در سیطره خود گرفت و ارتش همه کاره شد! چگونه میتوان به ارتشی که در دوران انور سادات و سپس در دوران حاکمیت مطلق حسنی مبارک نقشی جز سرکوب تودههای کارگر و زحمتکش و روشنفکران مصر نداشته است، اعتماد کرد؟ تجارب ایران میبایستی درس بزرگی را به کارگران و زحمتکشان مصر داده باشد چرا که ۳۴ سال پیش مردم ایران با پذیرش استقرار حاکمیت مذهبی و سرمایهداری در ایران، شکست انقلاب خود را به چشم دیده و هنوز که هنوز است تاوان سنگین این شکست را هر روزه با فقر و گرسنگی توأم با سرکوب پس میدهند. مردم مصر با مبارزات یکپارچه خود، در برابر استقرار حاکمیت مذهب در کشورشان ایستادگی نموده و عامل به زیر کشیده شدنش گشتند، اما به دلیل عدم وجود تشکیلات طبقه کارگر مصر، انقلاب توسط ارتش ربوده گشت. بنابراین کارگران و نیروهای آگاه این کشور راهی جز سازماندهی خود و رهبری مبارزات مردم که اینک تنها به نظارهگر اوضاع تبدیل شده اند، ندارند. آنها باید از همین لحظه که تودهها در خیابان هستند دست به این کار عظیم بزنند چرا که وقتی مردم به خانههایشان برگردند، کار انقلاب پایان یافته خواهد بود. تنها از این طریق است که میتوانند بهار زحمتکشان را به جای بهار عربی بر پیشانی مصر حک کنند. ارتشها نقشی جز سرکوب و کشتار ندارند و همیشه در تاریخ نظامهای سرمایهداری، حامی سرمایهداران و پاسدار منافع آنان در برابر هجوم خیل عظیم گرسنگان بوده و هستند. مردم مصر راه دیگری جز تداوم انقلاب و کوتاه کردن دست ارتش در این کارزار ندارند. انقلابات از آنِ مردم هستند و ارتش، دشمن مردم. ارتش مصر پس از اطمینان از جابجاییها، بیتردید لوله تفنگ را به سوی کارگران و زحمتکشان و نیروهای آگاه این کشور نشانه خواهد گرفت. قبل از این که کار به این فاجعه کشانده شود، کارگران و نیروهای آگاه مصر باید با تکیه به نیروی مستقل خود، صف خویش را از ارتش این کشور جدا سازند، در غیر اینصورت آیندگان مصر، با این جمله در کتب تاریخ این کشور مواجه خواهند گشت که “… در ۳ جولای ۲۰۱۳ ارتش مصر با همیاری، همکاری و از جان گذشتگی نزدیک به ۲۰ میلیون از مردم معترض این کشور، دست به کودتا زد و بدین وسیله بهار عربی در سراسر مصر مستقر گردید”!
به راستی جز کودتا، چه واژه دیگری میتوان بر این اقدامات ارتش مصر نهاد؟
اکنون ارتش کنترل کامل اوضاع را در اختیار دارد و این نظامیان هستند که آینده مصر را شکل میدهند. هر نیرو و حزبی هم که بخواهد در آینده این کشور نقشی داشته باشد، باید که به این کارگردان اصلی تحولات جاری تمکین نمایند!
به نظر من هر نیرویی که با استفاده از اهرم ارتش و اتکا به سرنیزه، حاکمیتی را تغییر دهد، حتی اگر از دماغ کسی خونی نریزد، نام دیگری جز کودتا بر آن نمیتوان گذاشت! حضور ارتش مصر در این جابجایی دقیقاً همان نتایجی را در برداشت که کودتاهای توام با خونریزی و کشتار و سرکوب و خفقان در برداشته است. اگر امروزه چنین کشتاری در مصر رخ نداده است، در آیندهای نه چندان دور، مطمئنا ارتش به وظایف ضد انقلابی خود عمل خواهد کرد و متاسفانه اولین قربانیان آن نیز کارگران و نیروهای چپ و کمونیست و آزادیخواه خواهند بود!
با توجه به روند تحولات جاری در مصر چه درسهایی باید فرا گرفت؟ آیا وقایع مصر و حضور ارتش با ماهیت به ظاهر ناجی، میتواند زنگ خطری برای تودههای زحمتکش ایران باشد؟ آنچه مسلم است، همه از این مسئله آگاهی کامل دارند که رد پای سپاه پاسداران را در هر جایی که نشانی از منابع مالی و اقتصادی است، دیده میشود. سپاه تمامی یا بخش قابل توجهی از اهرمهای مهم اقتصادی از صنعت نفت گرفته تا موسسات مالی و بانکی را در اختیار گرفته است. تنها نیرویی است که بر تمامی واردات و صادرات خیمه زده و تحت کنترل خود درآورده است، از لحاظ نیروی نظامی و دست یازیدن به کشتار و سرکوب، سرآمد همه ارتشهای جهان است. نهایتا این اصل مهم “حفظ نظام بالاتر و والاتر از دین و مذهب و نماز است” یکی از مهمترین باورهای حاکمان نظام سرمایهداری و مذهبی و تمامی مرتجعین ایران است. این اصل چنان مهم هست که پیغمبر اسلام را وامیدارد کعبه و خانه خدا را از بیت المقدس برچیند و بر خاک مکه بر زمین بکوبد تا پایۀ اقتصاد اسلام تحکیم یابد. حفظ نظام و در نهایت سرمایهداری و مالکیت خصوصی در نظام اسلامی ایران از چنان اهمیتی برخوردار است که نمایندگان خدا چون خمینی جنایتکار را وادار میسازد در سال ۶۲ علنا بگوید که اگر خواندن نماز باعث تضعیف نظام شود، خواندنش مکروه است! به دور از ذهن نخواهد بود اگر سپاه پاسداران یا هر نیروی نظامی دیگر در آینده به این ارزیابی برسد که بر اثر اعتراضات مردمی، احتمال فروپاشی پایهها وستون نظام میرود و سرکوب نیز دیگر اثر ندارد، پس خود را تجهیز کرده و برای حفظ نظام سرمایهداری حاکم از گزند دشمن طبقاتی یعنی کارگران و زحمتکشان، به فکر اجرای همان نقشهای بیافتد که در حال حاضر ارتش و سرمایهداران و دشمنان انقلاب در مصر در حال اجرایش هستند! به زعم آنان دفن بدن نیمه جان و لاشه متعفن خامنهای بهتر از آن است که کارگران و زحمتکشان این نظام سرمایهداری را واژگون سازند. احمدینژاد در دورۀ چهار ساله آخر خود، نیمۀ اول تکوین این سناریو را پیش برد و نیمه دیگر آن را شاید سپاه پاسداران همانند ارتش مصر با یک کودتا پایان دهد! در صورتی که طبقه کارگر و مدافعین و فعالین کارگری و تمامی سازمانها و احزاب چپ و انقلابی و کمونیست ایران، خود را در برابر دشمنان کار و نان و آزادی سازمان ندهند، این یکی از احتمالات خواهد بود.
زنده باد سوسیالیسم
نظرات شما