مقاله در دفاع از قوانین کشور، شاهکار دیگری است که احمد موسوی بعد از ایران تریبیونال به طراحی آن برای دفاع و تئوریزه کردن قانون استسمار و بالطبع مناسبات حاکم، فراتر از هر گفتمانی که تا کنون برای مشروعیت بخشیدن به جهنم حاکم صورت پذیرفته است را چنان شفاف با ولع در حد یک کارگذار شیفته به این مناسبات در سفره اقلیت می گذارد که فرخ نگهدار قبلا به اشکال دیگر بانی آن در سازمان چریک های فدایی خلق بود و دیدیم چه نتایجی را ببار آورد.
سخن بر سر این نیست که مردم در روند روزمره زندگی برای بقاء خود تلاش نمی کنند که یک مو از خرسی که در مقابل شان قرار دارد با زور و چنگ بستانند، ناگفته پیداست اگر این خرس را در جا بکشند دیگر نیازی به آن تار مو نمی بینند که از خرس جدا کنند، داستانی که احمد موسوی سر هم بندی کرده است دقیقا همین نکته را می خواهد لاپوشانی کند.
نویسنده ناشی در دفاع از قوانین کشور، اولا روشن نمی کند کدام کشور، دوما معلوم نمی کند کدام قوانین، افتضاحتر آن است که به ریشه درگیریهای طبقاتی در ایران اساسا تمایلی ندارد که پرداخت کند، اما تمایلش را آنجا نشان می دهد که به چند کشور اشاره می کند که در قوانین آنها لغو اعدام انجام گرفته است، اما با زیرکی تفاوتهای ساختاری، حقوقی، مبارزاتی را در حد یک لیبرال تلاش می کند نادیده بگیرد، در این زمینه مارکس مزاحم اوست، اولا باید مارکس را دور بزند آنجا که می گوید: “لذا، با توجه به این همه تغییر و تحولات مثبت در عرصه جهانی، اعمال سیادت طبقاتی طبقه کارگر که در شکل دیکتاتوری پرولتاریا تعریف می گردد، بدون شک نمی تواند همان شکلی را به خود بگیرد که صد یا صد و پنجاه سال پیش می توانست اعمال گردد. به عبارت دیگر آندسته از کمونیست ها که اجرای مجازات اعدام را عملا بخشی ناگزیر از اعمال اراده سیادت طبقاتی پرولتاریا تلقی می کنند، آگاهانه و یا ناآگاهانه سمی بسیار خطرناک را در کالبد منافع دراز مدت طبقه کارگر و به طریق اولی سمی کشنده را در کالبد سوسیالیسم و تحکیم آن در جامعه تزریق می کنند.” این صقرا صغرا تنها نتیجه گیری فردی است که قرار است چیزی را بفروشد اما مانعی در کار دارد، این مانع فراتر از خود احمد موسوی است، این مانع مناسباتی است که در هر دوره تاریخی به سیادت طبقاتی یا اعمال اراده یک طبقه بر طبقات دیگر منجر می گردد و از طریق آن، قوانین روبنایی هم برای حفاضت از آن رابطه تعریف می شود نه بلعکس.
این به این برنمیگردد که ما عنوان کنیم صد یا پنجاه یا یک سال پیش دنیا اینجوری بوده است و ما آنجوری، پس نتیجه گرفته شود آندسته از کمونی ست هایی که موافق اعدام هستند این چیزها را نمی فهمند و سم هستند و آقای احمد موسوی آمده است تا سم این کمونیست های نامدرن را از روح قوانین بورژوایی خلاص کند، گویی این کمونی ست های سم دار هستند که در ایران اجازه نمی دهند که روح قوانین آنطور که احمد موسوی علاقه دارد جمهوری اسلامی قانون لغو مجازات را در سیستم حقوقی خود برسمیت بشناسد.
احمد موسوی قرار گذاشته است که اجازه ندهد این کمونیست های سم دار چیزی را به طریق اولی که مربوط به صدو پنجاه سال پیش هم هست به کالبد سوسیالیسم که احمد قرار است از طریق روح قوانین همان کشور که شرم دارد در تیتری که نوشته است، نام ببرد نوعی از سوسیالیسم را رقم و تحکیم بخشد که از روح قوانین بر آمده باشد.
اما موضوع تنها جنبه نظری آن نیست، در شکل پراتیکی آن این خواسته چگونه با وجود حکومت جمهوری اسلامی قابل تحقق است
احمد موسوی باید فراتر از اینها این بخش را توضیح دهد، باید به این پرسش اساسی این دیدگاه که اقلیت بدآن تن داده است را توضیح دهند که آیا با بودن جمهوری اسلامی در شرایط کنونی، جمهوری اسلامی قابل اصلاح و ترمیم هست یا نه، باید باز هم توضیح داده شود کارکرد جمهوری اسلامی در ایران به کدام مناسبات و کدام طبقه و کدام گروه بندی های سیاسی در ایران و جهان بیشترین خدمات را داده است و پیدایش چنین معجونی در ایران و منطقه برای چه بوده است، اساسا این رابطه که بطور اخص با کشتار مردم ایران توانسته است به چنین حکومتی ادامه دهد و چگونه ممکن می شود که جمهوری اسلامی که بقائش بدون این رابطه غیر ممکن می گردد به مقوله لغو مجازات اعدام که جزء کلانی از این رابطه را در برمی گیرد و به هویت جمهوری اسلامی از منظر سیاسی، اقتصادی، حقوقی، اجتماعی، فرهنگی برمی گردد به این گردن بگذارد، این سم هیچ ارتباطی با کمونی ست ها ندارد نه تنها با کمونیست ها حتی با هیچ انسان آزادیخواه و مبارزی هم ندارد.
برای یادآوری شما آقای موسوی!، در زمینه سم، کدام بخش از کمونی ست ها و آزادیخواهان که بدست جمهوری اسلامی در دهه شصت کشتار شدند به این سم آلوده بودند، من مانده ام بشما چه بگویم.
آنطور که شما کمونی ست ها را بتصویر کشاندید خلاف تمام اندیشه های مارکسیستی است، خلاف و عدم شناخت شما از کمونیسم است، کمونیست ها برای هیچ سمی مبارزه نکرده و نمی کنند، هم شما این را می دانید و هم تئوریسین های مدافع مناسبات جاهلانه سرمایه داری. این پنهان سازی، درهم آمیزی و خلط نگری، اهدافی را دنبال می کند تا دقیقا مانعی در جهت تقویت سوسیالیسم و انیشه های بنیان گذاران آن شود، شما همین کار را انجام می دهید.
دانه به دانه موارد کج فهمی شما را اگر آگاهانه انجام نگرفته باشد در همین کج فهمی بسته بندی می کنم در غیر اینصورت نام های دیگری را هم می شود استفاده کرد بستگی به این دارد شما به اصرارتان در این زمینه ادامه دهید یا نه
اما باید دید شما واقعا چه می گویید وقتی عنوان می کنید که “بنیان گذاران مارکسیسم با توجه به شرایط تاریخی آن زمان، اگر از لغو اعدام به طور صریح و روشن در مانیفست خود حرفی نزده اند، لااقل از مجازات اعدام دفاع نیز نکرده و اجرای آنرا در دستور کار و برنامه عمل خود نداشتند”
اما مانیفست با صراحت تمام همان صدو پنجاه سالی را که احمد موسوی قرار است نادیده بگیرد، اینگونه ارزیابی می کند
“ولى دوران ما، یعنى دوران بورژوازى، داراى این صفت مشخصه است که تضاد طبقاتى را ساده کرده است: سراسر جامعه بیش از پیش به دو اردوگاه بزرگ متخاصم، به دو طبقه بزرگ که مستقیما در برابر یکدیگر ایستادهاند تقسیم میشود: بورژوازى و پرولتاریا”
اگر احمد موسوی قرار است که به همین ارزیابی وقعی بگذارد بجای اینکه بگوید “من روی واژه امروز و شرایط فرهنگی، اجتماعی و سیاسی حاکم بر جهان کنونی و بشریت امروز تاکید دارم”
می گفت: “من روی این صفت مشخصه، که تضاد طبقاتى را ساده کرده است، پافشاری می کنم و اصرار می کنم، امروزه خصوصا بعد از صد و پنجاه سال فرصتی فراهم شده است که جهان در وضعیتی قرار گرفته است که بدون حل آن تضاد طبقاتی که سیمای عمومی جهان را به صحنه کشتارهای دستجمعی مبدل ساخته است، هر گونه ماله کشی برای استتار فاصله ای که مانیفست بدرستی بدآن اشاره کرده است را در دستور کار یک سازمان انقلابی قرار نمی داد، تلاش احمد موسوی در همین چهار چوب معنا می شود اما گفته مارکس را نمی تواند با برجسته کردن عامل زمان در سایه قرار دهد که مانیفست بر اساس آن شکل گرفته است
یعنی، تاریخ کلیه جامعههایى که تا کنون وجود داشته، تاریخ مبارزه طبقاتى است
البته احمد موسوی تلاش می کند زیر واژه های دیروز و امروز تمام حقیقت این مبارزه را تا حد لغو مجازات اعدام در قوانین جمهوری اسلامی تنزل دهد، در همین پاره هم هنوز مستدل حرفی نمی زند تنها استدلاش در حد فاصله های زمانی است، آنهم بطور کلی، می خواهد زیر گذشته و امروز حریف را بترساند، استدلال احمد موسوی در همین حد است،خیلی به او تخفیف دهیم تا حد یک آدم خیرخواه و مصلح می توانیم به او درجه دهیم، در همین زمینه هم طبق همان مناسباتی که احمد کمر به حفظش بسته است، چون ناشیانه بدفاع بر می خیزد درجه ای که می گیرد در حد سرجوخه خواهد بود، باید برای درجات بعدی بیشتر تلاش کند
آقای احمد موسوی، سخن بر سر دو دنیاست نه بطور کلی بشریت و حقوق بر آمده از مناسبات متخاصم که یکی به حقوق بشر از زاویه نگاه تئوریسین های سرمایه بدآن پرداخته، یکی از زاویه منافع طبقاتی کارگران و زحمتکشان که در شرایط کنونی “امروزی “نود و نه در صد جوامع را تشکیل می دهند ، شما در این شکاف که هر روز “امروز”بیشتر و بیشتر می شود کجا قرار می گیرید وقتی که در مانیفست گفته شده است” سراسر جامعه بیش از پیش به دو اردوگاه بزرگ متخاصم، به دو طبقه بزرگ که مستقیما در برابر یکدیگر ایستادهاند تقسیم میشود: بورژوازى و پرولتاریا””
برای همین شکاف کدام سازماندهی را شما در نظر می گیرید که کلید حل این راز سر به مهر است تقلیل این مبارزه تا حد ترمیم لقو مجازات اعدام در قوانین جمهوری اسلامی است یا نوعی از مبارزه که تمام قوانین جهوری اسلامی و تمام دستگاهای برآمده از این مناسبات را شامل می شود، تجویز شما در جهت رفع این کشتار که یک رابطه است، نه تنها نمی انجامد بلکه آگاهانه تلاشی است که قرار دارد جمهوری نکبت اسلامی را تزئین کند، اینکه شما اعتراف می کنید “من مخالف اعدام هستم. از طرف دیگر به انقلاب اجتماعی کارگران نیز عمیقا باور دارم. چرا که بر اساس دیدگاه و نظریه سازمان فدائیان –اقلیت، که من نیز با همه وجودم به آن اعتقاد دارم، رژیم جمهوری اسلامی را باید با یک اعتصاب عمومی سیاسی و در نهایت بر بستر یک قیام مسلحانه توده ای ساقط کرد. و طبیعتا چنین انقلاب و قیامی با لبخند و ساز و دهل تحقق نخواهد یافت. من، به عنوان عضوی از سازمان فدائیان-اقلیت، موافق دیکتاتوری پرولتاریا هستم. پس الزاما موافق خرد کردن ماشین دولتی بورژوازی، انهدام کلیه ارگان ها و نهادهای سرکوبگر وابسته به دولت بوژوازی نیز هستم و در جهت تبلیغ و ترویج آن نیز حرکت می کنم”
من هم حمین حرکت را “جهت تبلیغ و ترویج آن نیز حرکت می کنم” که شما در پراتیک خود هدف قرار داده اید را بر خلاف جنبه های شعاری که ممکن است تعدادی از همان دوستان اقلیتی اتان را خام کند در این جا به نقد کشیده ام، و آن باورهایی که در “من یی یت” شما نهادینه شده است وقعی نمی نهم به آنچه شما در پاسخ به ضروریات مبارزه طبقاتی در ایران تنها موضوع لقو مجازات سران رژیم راه به عنوان راه حل کاربردی برای این تخاصم که ریشه در مناسبات عهد کهن بورژوازی است را سر لوحه هر مبارزه ای قرار داده اید و به محتوی آنچه زیر نام لغو اعدام سران رژیم قرار دارد با زرنگی خاصی می خواهید بنام راه حل با نام مستعار لغو مجازات اعدام بخورد مردم عاصی در شرایط سرنگونی (به نوشتجات اقلیت در همین زمینه مراجعه کنید) غالب کنید
آقای احمد موسوی در شرایط کنونی هم باوردارند باید بسمت یک قیام توده ای رفت، هم باور دارند آن قیام بدون درنگ مسلحانه است، هم به سرنگونی جمهوری اسلامی در حد نابودی و بر قراری دیکتاتوری پرولتاریا باور دارند و همین امروز برایش دارد تدارک می بیند اما با این تبصره که می خواهد جای در پای سوسیال دموکراسی اروپا نهد
می خواهد “امروزی” شود، می خواهد مدرن شود اما نمی تواند این دو خواسته باطنی اش را همانطور که هست ساده بیان کند و بمانند هر سوسیال دموکراتی از آن دفاع کند، باید آن باورهایی که تنها در حرف دارد را هم چاشنی لغو اعدام کند، درخواست اصلی احمد موسوی جرم نیست او این حق را همانند همتایان سوسیال دموکرات خود دارد که در همین مناسبات بدنبال بهشت برین باشند اما این حق را ندارد که نو د و نه درصد مردم را زیر شعارهای باورمندانه خود که پشیزی نمی ارزند به سلاخ خانه جمهوری اسلامی بفرستد
جهان محل یک تنازع جدی، عمیق، گسترده و خارج از هر نوع عدالت و آزادی و دموکراسی واقعی و کشتار قرار گرفته است، یک طرف آن مردم قرار گرفته اند و یک طرف دیگر جنایتکاران، پیش از هر سخنی در مورد انسان بطور کلی، در چنین شرایطی ابتدا باید این رابطه تغیر یابد، بدنبال تغیر کیفی در این رابطه، باز گرداندن انسانیت به انسان سخن بی معنایی است، در هر دوره و مناسباتی، انسان هم در همان چهار چوب تعریف می شود، اگر احمد موسوی تلاش می کند از خودش تعریفی بدست دهد باید از این پوسته ای که در آن قرار گرفته است فراتر رود، آنهم نه در حرف بلکه در تدارک و نوعی از سازماندهی که راه عملی مناسبات بعدی را در پیش روی مردم قرار دهد، با شاخه شونه کشیدن کارش بجایی راه نمی برد
در فصل دوم مانیفست به رابطه کمونی ست ها و پرولتاریا اشاره می کند که”آنها (یعنی کمونی ست ها) اصول ویژه ای را بمیان نمی آورند که بخواهند جنبش پرولتاریا را (خصوصا بعد از صد و پنجاه سال) در چهارچوب اصول ویژه (بخوان در اینجا اصول حقوق بشری احمد موسوی)بگنجانند
احمد موسوی که ظاهرا خود را محق فرض می گیرد که همه فراموش کرده اند که مبا رزه روزمره مردم را با توجه به خواستهای بر آمده از آن را نادیده بگیرند حالا او آمده است به حضانت از جانب کمونی ست ها مسئله اساسی هر انقلابی را که باید در جهت تدارک و تسخیر قدرت سیاسی است را با کد رمزی حقوق بشری معاوضه کند، بر همین پاشنه است که بخشی یعنی همه کمونیست ها و آزادیخواهان را متهم به سمپاشی می کند، گویی که کمونیست ها در این صف اساسا قرار ندارند، اما آگاهانه بشکلی این خلط را عنوان می کند که ما کمونی ست ها گفته ایم: مردم برای خواست های روزمره و حقوقتان حتی در همین جهنم مبارزه نکنید
این را هیچ کمونیستی نمی گوید آنچه کمونیست ها می گویند بیان آن رابطه ای است که خواست های مردم در ارتباط با مسائل پایه بنیادی تر چگونه به برتری مردم در امر انقلاب یاری می رساند و در همان حال به افشای هر گونه توهمی که به اشکال مختلف توسط تئوریسین های با سواد و بی سواد بورژوازی در جهت ادامه همین مناسبات زیر نام این قانون یا اصلاح آن قانون برای پیچیده کردن این رابطه دست و پا می زنند تا کل این سیستم را از تیر رس انقلاب اجتماعی و موضوع اساسی آن یعنی تسخیر قدرت بوسیله توده های بجان آمده برای دوره دیگری نجات دهند ، این همان روشی است که آقای موسوی دارد با ناشیگری انجام می دهد
وقتی می گوید “قوانین کشور” منظورش همان قوانین جهموری اسلامی است ما در اینجا تنها کشوری را که منظور نویسنده است را جمهوری اسلامی در نظر می گیریم، شاید آقای موسوی یک کشور دیگری را در نظر دارد که فعلا در ایران بوسیله جمهوری اسلامی تحت کنترل قرار نگرفته است و مردمش کشتار نمی شوند، تنها در مواردی در حقوق جزایی برای بخشی از جرائم که در ارتباط با بعضی از قتل ها یی که در جامعه اتفاق می افتد، قانون اعدام در تنبیه مجرم بنا بهر دلیلی به اعدام اقدام می کند، گفتم شاید منظور نویسنده با آن کشور فرضی است، اگر چنین است که حتما موضوع لغو اعدام پاسخی است که هر جامعه ای در مرحله ای از رشد دستگاه های حقوقی و مدنی بدآن خواهد رسید، اما این چه ربطی به حکومت سرمایه داری اسلامی که مصداق بارز جهنم الهی بر روی زمین است، دارد، این معما را باید احمد آقا پاسخ دهد
البته ناصر زرفشان وکیل پرونده های قتل های زنجیره ای هم که استاد حقوق است در زمینه حقوق عمومی و حقوق خصوصی تحت حاکمیت جمهوری اسلامی بدآن گونه تفسیر نمی کند که احمد موسوی در ارتباط با همین لغو در همین مناسبات و با همین حقوق شبیه سازی می کند، شاید بنظر آید که حتما متوجه نیست دارد در چه زمینه ای سیاه کاری می کند، آقای احمد موسوی!، مو ضوع اعدام و لغو آن، هم پیوند با رابطه حکومت و مردم است، اول شما باید توضیح دهید چه حقوقی مردم در ارتباط با جمهوری اسلامی دارند، دوم ماهیت این رابطه به چه صورتی به مردم تحمیل می شود، کاستی های این رابطه در ارتباط با حقوق اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی در کجاست، آیا اساسا مردم صاحب حقوقی در شکل متعارف آن هستند که بر بستر آن به یک بند از قوانین جزا معترض شوند و با جانشین سازی آن کاستی و بقول شما امروزی شدن قانون بمرحله طلایی شدن در جمهوری اسلامی منجر شود، آیا شما تلاش نمی کنید که این رابطه را که بر سه محور قرار گرفته است را (یعنی کشتار، استبداد، دیکتاتوری) طوری مطرح می کنید که گویی با لغو اعدام تمام آن سه محور دود می شود و به هوا می رود، فرض بر اینکه شما ریگی به کفش ندارید و دارید حرف حسابی می زنید و خواهان لغو مجازات اعدام هستید
اگر واقعا همین است چرا به اصل این رابطه که همان کشتار مردم ایران است اشاره نمی کنید، همه بخوبی می دانیم یعنی تجربه واقعی حکومت جمهوری اسلامی نشان داده است چیزی کمتر از کشتار مردم نبوده است، حالا شما با طرح لغو اعدام در مجموعه ای که جمهوری اسلامی نام دارد قرار است اعدام را با این طرح از جمهوری اسلامی بگیرید که دیگر اعدام نکند، با کشتار در کهریزک و کهریزک های احتمالی در آینده با بودن جمهوری اسلامی چه خواهید کرد، کشتار به مفهومی که به جنایت از طریق حکومت به مردم برای هر گونه حقی چه حقوق جزئی و چه حقوق کلان تنها پاسخش، تجاوز، سرکوب، ترور، مردم را گرسنه دق مرگ کردن و هزاران مصیبت دیگر است را چه نام گذاری می کنید، وقتی گفته می شود با جادو جنبل کردن نمی شود تمام این رابطه را که در حد کشتار وسیع مردم است را زیر نام جعلی لغو اعدام، پنهان کنید و خود این رابطه را که حکومت برای بقاء خود از زمان شکل گیریش تا همین امروز کماکان ادامه می دهد را نادیده فرض کنید این همان پاشنه آشیل شما در طرح لغو اعدامتان است
کشتار مردم ایران با لغو هیچ بند قانونی در ایران به کشتار مردم ایران پایان نخواهد داد، این کشتار زمانی بپایان می رسد که جمهوری اسلامی با همان انقلابی که شما ظاهرا مطرح کردید، به پایین کشیده شود، این تنها شرط آن لغو ی است که شما از بورژوایی دارید گدائیش می کنید،آنهم در شکل مفتضحانه اش
اینکه همانتور که در بیانیه دفاع از چهارچوب های شناخته شده بورژوازی هم احمد بدرستی اشاره می کند که “و به ویژه، حاصل انقلابات و مبارزات کارگران، زحمتکشان، زنان، نویسندگان، روشنفکران انقلابی و به طور اخص نتیجه مبارزات کمونیست ها در دو قرن اخیر بوده است” بر منکرش لعنت اما با این پیچ و خم ها در نهایت گفته می شود که حالا که بورژوازی چموش شده است ما یعنی باند احمد باید نقش بورژوازی را برای بسر انجام رساندن انقلابات بورژوایی بشر انجام برساند برای همین هم دوره انقلابات پرولتری را با سنبل نه به اعدام که آنهم معلوم نیست کی بخورد کارگران گرسنه دهد
دلیلش را هم از مانیفست بر می گیرد که مانیفست نگفته است اعدام کنید یا نکنید اما در همان مانیفست گفته است ” نزدیکترین هدف کمونیستها همان است که دیگر احزاب پرولتارى در پى آنند، یعنى متشکل ساختن پرولتاریا بصورت یک طبقه، سرنگون ساختن سیادت بورژوازى و احراز قدرت حاکمه سیاسى پرولتاریا”
یا اینکه ” در دوره ای که بورژوازی جهانی، اجرای مجازات اعدام را در صدر برنامه ها و قوانین خود داشت، بنیان گذاران مارکسیسم با توجه به شرایط تاریخی آن زمان، اگر از لغو اعدام به طور صریح و روشن در مانیفست خود حرفی نزده اند، لااقل از مجازات اعدام دفاع نیز نکرده و اجرای آنرا در دستور کار و برنامه عمل خود نداشتند”
مطمئنا هیچ کمونیست را شما نمی توانید پیدا کنید که بگوید من موافق اعدام مردم هستم نه در مانیفست می شود آنرا یافت بنه در کمون ، اما کمونی ست ها در جنگ طبقاتی در تمامی ابعاد بدفاع از خود و به حمایت از هر حرکت انقلابی توده های بپا خواسته بهر شکلی حمایت می کنند ،همانگونه که مارکس در جریان کمون در حمایت از شهروندان پاریسی با صراحت کامل اعدام جنایتکارانی را که به شنیع ترین وضعی زندانیان کمونی را قتل عام کرده بودند ، مورد تائید قرار داد، همانگونه که شما هم عنوان کردید در جنگ طبقاتی حلوا به جنایتکاران نمی دهند، مجازات جنایتکاران جنگی یکی از مسایلی است که حتما بشیوه انقلابی به آن پرداخته خواهد شد
باز در همان مانیفست در بخش سوسیالیزم محافظه کار می گوید :
“سوسیالیستهاى بورژوا میخواهند شرایط حیات جامعه معاصر را حفظ کنند ولى بدون مبارزات و مخاطراتى که ناگزیر از آن ناشى میشود. آنها میخواهند جامعه موجود را حفظ کنند ولى بدون عناصرى که آن را انقلابى کرده و شیرازهاش را از هم میپاشد. آنها بورژوازى را بدون پرولتاریا میخواهند. بورژوازى عالَمى را که در آن حکمرواست، طبیعتا بهترین عوالم میپندارد. سوسیالیسم بورژوا این پندار تسلیت بخش را بصورت یک سیستم تمام و یا نیمهکارهاى در میآورد. هنگامى که این سوسیالیسم از پرولتاریا دعوت میکند که سیستم او را عملى نماید و در بیتالمقدس جدید وى گام گذارد، در واقع توقع وى فقط آنست که پرولتاریا در جامعه کنونى همچنان باقى بماند ولى اندیشههاى کینهآمیز خود را درباره این جامعه بدور افکند.
سوسیالیسم بورژوازى درست منحصر به این ادعاست که بورژوا بورژواست، بسود طبقه کارگر. “
به همین اعتبار مقاله در دفاع ازحذف اعدام از قوانین جمهوری اسلامی ، می خواهد این را بگوید که مناسباتی که جهوری اسلامی بر آن استوار گشته خوب است اما تنها اشکالش همان لغو اعدام است که به آن تن نمی دهد
از این رو این مقاله تلاش می کند به بخش “عاقل تر بورژوازی ایران” راه کار برون رفت از مخمصه را نشان دهد ، این همان چرخشی است که اقلیت را به حیات خلوت بورژوازی پرتاب می کند .
حتما مقاله نویس در دفاع از قوانین جمهوری اسلامی منهای قانون اعدام که تاج سر این شبهه جمهوری است مقاله نه به کشتار مردم ایران را هم نیم نگاهی کرده اند چون درست در همان مقاله به “خرد کردن” ماشین دولتی اشاره شده است و مقاله نویس عینا همان را در مقاله اش به عاریه استفاده کرده اما بتمامی استدلاهای آورده شده نه تنها توجه نمی کند بلکه باز هم اصرار می ورزد که دست گلی را که به بار آورده است درست است
دوست عزیز من نه به کشتار مردم را بدین صورت پیش روی شما قرار دادم که شاید توجه شما را جلب کند و اشتباهی که شاید ناخواسته انجام دادید را اصلاح کنید من نوشتم :
“قطعنامه اقلیت در واقع فرار به عقب است بنام گام رو بجلو ، قطعنامه نه به اعدام بجای اینکه اعدام را در شرایط فعلی مبارزه طبقاطی ایران قرار دهد آن را از محتوایی سیاسی آن تهی می کند ، “کشتار ” که دارای بار سیاسی است و نوعی از رابطه حکومت و مردم را در شرایط ایران هدف قرار می دهد ، تهی ساخته و بجای آن مفهوم حقوقی را بجای آن قرار می دهد ، این مفهوم علاقه ندارد به خود این رابطه اشاره کند رابطه ایی که رژیم بدون آن یک روز هم قادر به بقاء خود نخواهد بود
نه به کشتار مردم ایران در اساس نه به خود جمهوری اسلامی است نه به دیکتاتوری و استبداد در ایران است ، نه به ماشین جنگی جمهوری اسلامی بر علیه مردم است ، از آن طرف “نه به اعدام” نه به اعدام دست اندرکاران کشتار هم می تواند معنا بگیرد ، ساده گفته شود نه حقوقی است نهی است که ملزم به تغیر و تحولات انقلابی نیست”
یا اینکه” تا مادامیکه بورژوایی انگلی و رژیم سیاسی آن وجود دارد “نه به اعدام” در ایران به امری نزدیک به محال تبدیل می شود”
باز در همان مقاله بشما گفته شد که“سرمایه در ایران به آن صورتی که در آمریکا یا در انگلیس دوره انکشاف و انباشت را سپری کرد ، در ایران همانگونه طریق راه نکرد ، وارد جزئیات نشویم ، بهر شکل این اتفاق افتاد و یک چیزی در این وسط بانی این روند شد ، حرکت آنرا تسریع کرد و نوعی از مناسبات را در ایران بوجود آورد که شما بر هر سازی آنرا استوار کنید ته اش به مصرف خواهد رسید یعنی با نوعی روبرو هستید که باید بخش اعظم ارزش اضافی در جامعه را در اختیار این بازار در عرصه جهانی قرار دهدد یکی در این دایره می شود آقا، یک می شود نوکر
وقتی عنوان می شود با بودن جمهوری اسلامی هیچ قانونی در حد کلان آن نه تغییر می کند و نه اصلاح می شود دقیقا بهمین علت است در توان و استعداد این گونه مناسبات نیست که بهتر از جمهوری اسلامی به این چپاولگری خدمات دهد ، اساس این چپاول گری و کشتار در خصوصیت ویژه ای است که در اقتصاد و سیاست ایران وجود دارد ، اگر این درست باشد مسایل ایران در ارتباط با رابطه حکومت و مردم که به شکل کشتار شما شاهدش هستید را باید در همان دو کلید اساسی جستجو کنید از این رو هر گونه شعاری که شما بعنوان حزب سیاسی مطرح می کنید باید در بر گیرنده اساس همان رابطه باشد یعنی کشتار ، شما در این بخش الزام دارید که دائما به این رابطه اشاره کنید یعنی مردم را حول نه به کشتار مردم ایران بحرکت در آورید چون هدف شما کسب قدرت سیاسی است ، البته این بدآن معنا نیست که برای هر امتیازی که مردم از این رژیم کشتارگر بزور می گیرند شما در کنار مردم قرار نمی گیرید این وظیفه روزمره شماست اما پیشآپیش مردم قرار نمی گیرید که شعاری را مطرح کنید که در پراتیک سیاسی مانعی در جهت سرنگونی جمهوری اسلامی ایجاد کنید یا اینکه توهمی را دامن بزنید“
در دفاع از شعار نه به کشتار مردم ایران در پاسخی که دادم چنین عنوان شد
“در ادامه باید گفت اگر گفته شود نه به کشتار مردم ایران این به کرامت نه به اعدام که معلوم نمی کند منظور نه به اعدام خامنه ای است یا نه به اعدام مردم، وقتی می گوییم نه به اعدام مردم ،همزمان داریم می گوییم نه به کهریزک ، نه به عدم دستمزد کارگران و نه های بیشماری که دقیقا به ماهیت جمهوری اسلامی اشاره می کند ، اتفاقا این نه همان وجه سلبی تمامیت جمهوری اسلامی است ، بهمین دلیل است که شما شعار سرنگون باد جمهوری اسلامی را می دهید و قرار گذاشته اید که با یک اعتصاب عمومی و قیام مسلحانه توده ای ،حکومت شورایی را بنا کنید”
در پایان دلائلی که شما در دفاع از قطعنامه “لغو مجازات اعدام و حذف آن از قوانین کشور” مصوب کنفرانس چهارده سازمان آورده اید چنین است :
یک : من به آنچه می گویم باور دارم
دو: من اقلیت را دوست دارم و به آن افتخار می کنم
سه: اعمال سیادت طبقاتی طبقه کارگر که در شکل دیکتاتوری پرولتاریا تعریف می گردد، بدون شک نمی تواند همانشکلی را به خود بگیرد که صد یا صد و پنجاه سال پیش می توانست اعمال گردد. به عبارت دیگر آندسته از کمونیست ها که اجرای مجازات اعدام را عملا بخشی ناگزیر از اعمال اراده سیادت طبقاتی پرولتاریا تلقی می کنند، آگاهانه و یا ناآگاهانه سمی بسیار خطرناک را در کالبد منافع دراز مدت طبقه کارگر و به طریق اولی سمی کشنده را در کالبد سوسیالیسم و تحکیم آن در جامعه تزریق می کنند.
چهار: من مخالف اعدام هستم. همچنین مخالف هرگونه تفتیش عقاید و شکنجه. وقتی مخالف تفتیش عقاید، شکنجه و اعدام هستم، کاملا ضروری است که در جهت تبلیغ و ترویج آن نیز عمل کنم. فعالیت های روز مره خودم را در خانه و خیابان، در جمع دوستان، در بحث های سیاسی و در هر کجای این جهان پهناور که صحبتی از تفتیش عقاید، شکنجه و یا موضوع مجازات اعدام باشد، با دفاع از نظریه لغو هر گونه شکنجه و نیز “لغو مجازات اعدام و حذف آن از قوانین کشور” چه در ایران و چه در هر کشوری از جهان، به صورت روشن و شفاف بیان کنم
پنج: من مخالف اعدام هستم. از طرف دیگر به انقلاب اجتماعی کارگران نیز عمیقا باور دارم. چرا که بر اساس دیدگاه و نظریه سازمان فدائیان –اقلیت، که من نیز با همه وجودم به آن اعتقاد دارم، رژیم جمهوری اسلامی را باید با یک اعتصاب عمومی سیاسی و در نهایت بر بستر یک قیام مسلحانه توده ای ساقط کرد. و طبیعتا چنین انقلاب و قیامی با لبخند و ساز و دهل تحقق نخواهد یافت. من، به عنوان عضوی از سازمان فدائیان-اقلیت، موافق دیکتاتوری پرولتاریا هستم
شش: در دوره ای که بورژوازی جهانی، اجرای مجازات اعدام را در صدر برنامه ها و قوانین خود داشت، بنیان گذاران مارکسیسم با توجه به شرایط تاریخی آن زمان، اگر از لغو اعدام به طور صریح و روشن در مانیفست خود حرفی نزده اند
هفت: من روی واژه امروز و شرایط فرهنگی، اجتماعی و سیاسی حاکم بر جهان کنونی و بشریت امروز تاکید دارم
هشت:
به اعتقاد من، اگر بنیان گذاران مارکسیست در شرایط تاریخی صد و پنجاه سال پیش، حتا اگر آشکارا از حکم اعدام در مانیفست خود دفاع و یا آنرا عملا در برنامه های خود قید کرده بودند، باز هم ما مجاز نبودیم که در شرایط امروز جهان، از آن به عنوان یک فاکت تاریخی در تایید صدور مجازات اعدام مورد استناد قرار دهیم.(البته بشما هم اجازه نمی دهد که سر مردم کلاه بگذارید،و بخواهید ،بگونه ای، سر نگونی جمهوری اسلامی را که خواست مردم است با این سطحی نگری به تاخیر بیندازید) تا چه رسد به اینکه، بنیان گذاران مارکسیسم در شرایط تاریخی صد و پنجاه سال پیش نیز اجرای مجازات اعدام را به عنوان یک حکم دولتی در دستور کار و برنامه های عمل خود نداشتند. آیا در آن مقطع زمانی، که اوج اعدام ها از طرف بورژوازی جهانی صورت می گرفت، از میان طبقات ستمگر حاکم و یا از میان کمونیست ها کسی تصور می کرد روزی، روزگاری فرا برسد که با وجود سیادت طبقاتی دنیای سرمایه داری، مقوله مجازات اعدام از برنامه اکثریت کشورهای بورژوازی جهان حذف گردد. تا چه رسد به بنیان گذاران انقلابی کمونیسم که از همان آغاز موافق مجازات اعدام نبوده اند و آن را محصول جوامع طبقاتی دانسته و می دانند.
در پایان باید گفت عجب ! اینگونه که شما می گویید کسی حتی تصورش را هم نمی کرد پس باید بهمین علت شما ما را به درجا زدن در همین مناسبات دعوت کنید، چون بنا به همین دلیلی که می آورید ممکن است کسی تصور کند بعد از اینکه کارگران را امروز به سیادت همان طبقه دویست سال پیش دعوت می کنید که به آن امروز گردن نهد تا دویست سال بعد مزه اش را بچشد مگر همین را شما نمی خواهید! این همان بخشی است که کسی خوابی برای کس دیگری دیده باشد شما هم همین خواب را برای مردم دیده ای
نظرات شما