“هیچ حکومتی (پادشاهی یا جمهوری) جرات نکرده است تحقیقی جدی درباره وضعیت طبقه کارگر فرانسه به عمل آورد؛ اما در عوض چه بسی تحقیقات درباره بحرانهای کشاورزی، مالی، صنعتی و سیاسی صورت گرفته است.”
مارکس
در شهر و منطقهای که زندگی میکنیم، با کارگرانی روبرو میشویم که در کارگاههای کوچک، در کوچه و خیابانها و بلوار و میدانها، مشغول کار هستند. ظاهر و لباس مناسب با شغل و حرفهای که دربردارند، پیشاپیش خبر به ما میدهد که یکی شاگرد نانوا، یکی آهنگر و دیگری مکانیک یا جوشکار و یا آنیکی رنگآمیزاست. رانندگان زحمتکش وسایل نقلیه سنگین را به فاصله هرچند روز و شاید در فاصله هر هفته دو بار میبینیم که در محله آفتابی میشوند. کارگرانی را میبینیم که هرروز صبح زود، در یک ایستگاه قراردادی سوار بر سرویسهای ایابوذهاب ویژهای، روانه کار در صنایع و یا کارخانههای بزرگ میشوند و در پایان روزبه خانهبر میگردند.
علاوه بر اینان، در هر محله و شهری که زندگی میکنیم، به فاصله عموماً هریکی -دو ماه و گاهی بیشتر، غافلگیرانه با یکی از هممحلهای خودمان روبرو میشویم که با اشتیاقی آمیخته بهنوعی توهم بهطرف ما میآید. ساک مسافرتی رنگ و رو باخته و متوسطی در دست دارد، درحالیکه خود را آشنا نشان میدهد، با دیدنش دچار تردید میشویم! آیا خودش است؟! تازه از رست و مرخصی برگشته، دو گوشه دهانش بهطرف عقب از یک ذوق درونی و مبهم باز است، اما صدای خندهاش را نمیشنوی، بیش از آن خسته، پریشان و گنگ و مات است که صدایش درآید. وقتی دستش را به ما میدهد، حس آزردگی همراه با همدردی جابجا در ما ایجاد میشود، دستهایش در کار با آهنآلات و ابزار کار جوشکاری، نصب پیچ و مهره، چکشکاری، زمخت و پینهبسته است. کمی بیم دارد، حلقه چشمانش کمی گشاد و با بیاعتمادی، پرسوجو از خانه و اطرافیانش میکند، مدتی است از آنان دور، وبی خبر بوده. لباسی که بر تن دارد، نه لباس کار است و نه لباس بیرون و خیابان. پوست صورتش، براثر کار سنگین طولانی و در معرض باد و باران مناطق سردسیر و یا آفتاب داغ مناطق جنوبی، خشک، ترکخورده و بلوطیرنگ شده. موی سروصورتش بلند و تقریباً نامرتب است، براثر تابش آفتاب داغ جنوب و برق و گرمای موتور جوش موهایش سوخته و قهوهایرنگ و در انتها خورده شدهاند. کار فشرده، تغذیه ناکافی، گرما و تابش آفتاب داغ موجب تبخیر آب بدنش شده، استخوان گونههایش بیرون آمده. اسپری خوشبوکنندهای را که بهطور اضطراری، برای برطرف کردن بوهای کارگاهی نشسته در جان و تنش استفاده کرده، برخلاف انتظارش با بوی زنگ واکسید آهن و بوی رنگ و دیگر بوهای مواد شیمیایی قاتی شده، بیشتر نگران و ناراضیاش کرده. عجله دارد تا با یک حمام گرم و دلپذیر که حسرتش را در تمام مدت کار در دل داشت، خود را شستشو بدهد و جسم و جانش را در فوریترین زمان از آلودگیهای کارگاهی برهاند. در تمام مدت شیفت کاری نتوانسته بدن خود را شستشو بدهد. ازدحام جمعیت کارگری در محیط کارگاه در مواقع حمام، حمامهای کارگاهی غیربهداشتی، فاقد امکانات و مواد بهداشتی با شیرآلات نامرتب، آب آلوده، متعفن و با بوی زنندهای که اطراف و محوطه بیرونی سرویسهای بهداشتی جمع شده، دیواره حمام که با جرم لزجی پلاستر شده، تهمانده وسایل بهداشتی استفادهشده و رهاشده در حمام و سرانجام آب حمامی که در تابستان براثر آفتاب داغ چنان گرم شده که بدن را میسوزاند و برعکس در زمستان چنان سرد است که مانند سوزن در بدن فرومی رود. ازجمله مواردی هستند که ذهنش را در آرزوی حمامی گرم و مطبوع در اولین فرصت به خود مشغول کرده. وقتی بافاصله یکماهه و بیشتری، با محیطی که در آن بزرگشده وزندگی کرده روبرو میشود، خاطراتی که از کوچه و خیابان و خانههای پیرامون و همسایگان دارد، بهطور گذرا و آزاردهندهای برای لحظاتی در ذهنش زنده میشوند، با یک دوگانگی روبرو میشود. در همان حال احساسی از بیگانگی با خود و محیطی که به آن تعلق دارد آزارش میدهد. فکر میکند ملاقات کوتاه چندروزه، در فاصلهٔ ماهها و در طول سالهایی که بهطور مرتب از محل زندگیاش دور بوده، همه او را از یاد بردهاند. وقتیکه به خانه و محل زندگیاش نزدیک میشود، برای لحظاتی کوتاه وجودش آکنده از محبت برای زن، فرزندان، پدر، مادر و دوستانش میشود. این افراد عموماً جوان و میانسال هستند، بیشترشان متأهل و دارای زن و فرزند و برخیها هم مجرد و تعداد آنان که سنشان از میانسالی گذشته خیلی کمتر است. اینان کارگران خانه بدوش پروژهای هستند که برای کارهای، گاهی چندماهه و یا کارهای پروژهای یکی – دوساله، به فاصلهای یک ماه و گاه بیشتر دور از خانواده و در دل کوه و دشت و بیابانهای دوردست و عموماً دور از شهر و آبادانی، به کار سخت و جانفرسا مشغولاند و کمتر از یک هفته در کنار خانواده وزن و بچه خود میمانند، مجدداً خانه، زندگی و علایق خود را، برای کار ترک میکنند و بهطرف شهر و استانهای دیگر روانه میشوند. سهم کارگران پروژهای، در دورههای رونق اقتصادی، کار در آوارگی و محیطهای دور از خانواده است. اغلب در مواقع بحرانهای اقتصادی –اجتماعی، مشکلات کارگران پروژهای فراتر رفته، دستمزدها کمتر شده، حقوق ماهیانه آنان دیربهدیر و بافاصلههای ۳-۴ ماه و گاه بیشتر پرداخت میشود، تهیه امکانات محدود آسایشی آنان، در محیط کار و خوابگاههای کارگاهی از طرف پیمانکاران به فراموشی سپرده میشود، از میزان برنامه حداقل غذایی -بهداشت، همچنین امکانات ایمنی آنان کاسته میشود. در تداوم چنین شرایطی و وقتیکه مدیریت شرکت پیمانکاری به دلایل نبودن متریال عمدتاً وارداتی، یا واریز نشدن پول از طرف کارفرما به صندوق شرکت و پیمانکاری و هر نوع بهانه دیگری که درنتیجه مصلحت خود بداند، کار پروژه به رکود و تعطیلی کشیده شود، کارگران پروژهای باید در حسرت و آرزوی کار در شرایط آوارگی به انتظار بنشیند!
“رایجترین کلامی که در میان کارگران پروژهای، هنگام تسویه به بهانه نیروی مازاد کار و اخراج به بهانه پایان کار پروژه که در میان کارگران ردوبدل شنیده میشود. در پاسخ سؤال همدیگرمی گویند:”کار پروژه است! یه روز میآیی، یه روز هم میری!” این کلام که بهصورت فشرده و شعار درآمده، کارکردی دوگانه دارد، در دوره رونق کارهای پروژهای، این جمله از روی میل و رضایت نسبی تکرار میشد، کارگر با اعتمادبهنفس این جمله را میگفت و ساکش را به کول میکشید و دنبال کار دیگری میرفت و کار هم قابلدسترسی بود؛ اما در جمهوری اسلامی و بخصوص هر چه به سالهای اخیر نزدیکتر میشویم و کار پروژه بیشتر به رکود و تعطیلی کشیده میشود، جمله شعارگونه کارگران -“کار پروژه است، یه روز میآیی و یه روز هم میری! “کارکردش شبیه کارکرد تعریفی است که مارکس دریک مورد از مذهب دارد، اینکه “مذهب آه مردم دردمنداست ” کارگر پروژهای هم در شرایط کنونی که میبیند، دستش دارد از کار کوتاه میشود و هیچگونه حامی و پشتیبانی ندارد، برای اینکه تحمل خودش را بالا ببرد و خود را تسکین بدهد در حالتی انفعالی به این جمله پناه میبرد. “کار پروژه است، یه روز میآیی و یه روز هم میروی.” بااینکه میداند احتمال برگشت کمتری در کار است. درصورتیکه این کلام کارگران پروژهای باسنت سندیکای کارگران پروژهای آبادان، اولین سندیکای کارگران پروژهای تفاوت بسیار دارد. آنان میگفتند: “سندیکا اصلاً خط عیسی مسیح را ندارد که با مظلومنمایی حقانیت خود را ثابت کند.” (۱)
کارگر پروژهای وقتی سختی کار و مشکلاتی که طی شیفیت کاری که شامل ۲۶ روز و گاهی بیشتر تا یکی – دو ماه به طول میانجامد، تحمل میکند، دچار خستگی و فرسودگی شدید میشود. علاوه بر دشواری کار، زندگی در خوابگاههای کارگاهی با حداقل امکانات آسایشی و رفاهی، تغذیه بدون کیفیت و بدون چاشنی، مسائل روانی و دوری از خانواده، سرویسهای بهداشتی بد و غیر کافی، تنش با پیمانکاران روی مسائل حقوقی و صنفی، روبرو بودن با سوانح و حوادث دلخراش در محیط کار و موارد دیگری که کارگر پروژهای در مواقع کار، بهطور روزمره با آنها روبرو بوده. زمانی که تحمل کارگر در رویارویی با این مشکلات به آخر رسیده و فرسوده میشود، با باری از ناملایمات که سلامت جسمی و روانی کارگر مورد تهدید قرارگرفته، رست استراحت کارگر فرامیرسد. کارگر پروژهای باحالی نزار و درحالیکه نمیتواند فکر خود را از مشکلاتی که در این مدت با آنها مواجه بوده رها کند، روانهٔ محل زندگی و خانه خود میشود. جایی که کارگر چند روز رست خود را میبایست در کنار خانوادهاشبا آرامش سپری کند. در خانه با مشکلاتی از نوع دیگری روبرو میشود. همان مشکلاتی که کارگر در تمام شیفت کاری خود به آنها فکرمی کرد. بحران عمومی اقتصادی-اجتماعی، اعتیاد و معضل مواد مخدر، فحشاء و بیبند باری، سقوط ارزشهای اجتماعی و…موارد بسیار دیگری. کارگران متأهل پروژهای که دور از خانواده هستند، با خود فکر میکنند، آیا پسر و دختر جوانشان از ناهنجاریهایی که آنها را محاصره کرده، محفوظ ماندهاند و در سلامت هستند؟ آیا وقفهای در تحصیل آنها پیش نیامده؟ آیا فرزندان و بچههای کوچک و خردسالشان سلامت هستند؟ آیا سلامتی خود را از بیماری که دچار شده بودند بازیافتهاند؟ زنش چگونه با مشکلات زندگی کنار خواهد آمد، گرانی مایحتاج زندگی، هزینههای روزمره، رسیدگی به وضع بچههایش و پیگیری آموزش آنان، پرداخت فیش بهای آب، برق، گاز و… آیا توانسته با همه این مشکلات مبارزه کند- تواناییاش به آخر نرسیده؟ چگونه با بچههای بزرگترش که دوره سنی بلوغ آنان آغازشده کنار آمده؟ کوفتگی بدن، کرختی و سستی ناشی از کار سنگین و پرشتاب، چنان بر جسم و بدن کارگر مستولی است که ساعاتی محدود میتواند در کنار خانواده و بچههایش بیدار بماند. خستگی مفرط و واکنش منفی که ساعات اولیه استراحت، بدن از خود نشان میدهد، غیرمستقیم به کارگر کمک میکند تا دریک وضعیت نیمه هوشیار این ساعات محدود را که با بچههایش گرم گفتگو و پرس جوی احوال آنها است، طولانیتر شود. کارگر خسته با همه مشغلهای که در انتظارش بوده و ذهنش را آزار میدهند، به خواب و استراحت عمیقی فرومی رود. رست استراحتی که کارگر بخصوص در روزهای آخر شیفت کاری در انتظارش بوده، دریک چشم به هم زدن، آغاز به شمارش معکوس میکند. با شتاب و عجله برخی از کارهایی را که مربوط به خانواده و بچههایش است که احتیاج به حضور او ضروری بوده، بهطور نصفه و نیمه انجام میدهد. بعد از یکی –دو روز درحالیکه هنوز دریک حالت خستگی و کرختی است، احساسی تلخ، همراه با نگرانی وجودش را تسخیرمی کند. خستگی کارگر برطرف نشده، تب بازگشت به کار اجباری درجانش شدت میگیرد، کارگر در خانه است، ذهن و فکرش بهطرف کار کشیده میشود، کاری که رنج و زحمت زیادی برای او به همراه دارد، روزهای محدود رست ساعتشماری میشود. بیست ساعت کمتر یا بیشتر در مسیر بازگشت به خانه بوده، همین مقدار از ساعات محدود رست را باید برای بازگشت مجدد به محل کار اختصاص بدهد. رنگ و شکلی ازخودبیگانگی مطلق!
سرآغاز شکلگیری طبقه کارگر ایران، به سالهای پیش از انقلاب مشروطیت برمیگردد. گرایش سوسیالدمکراسی و کارگری در این انقلاب نقش بارزی داشت. انقلاب مشروطیت جامعه ما را از قعر دوره تاریک جامعه ایلی – عشایری و روستایی بیرون آورد و به سمت یک جامعه شهری سوق داد. شهرها شروع به توسعه نمودند. طبقه کارگر ایران بهعنوان یک نیروی اجتماعی مؤثر وارد مبارزات اجتماعی گسترده گردید. در به هم خوردن توازن قوای جمعیتی به نفع شهرها، بعد از انقلاب ارضی و در دهه پنجاه همراه با ساختوسازهای صنعتی، شرکتهای پیمانکاری خارجی و داخلی در نقاط بسیاری از ایران و بخصوص در مناطق جنوب مشغول ساختوساز، عمدتاً در صنایع نفت و پتروشیمی میشوند، نقطه عزیمت کارگران پروژهای بهمثابه یک بخش از طبقه کارگر آغاز میشود.
مطابق یک آمار سرانگشتی که آقای فریبرز رییس دانا از طبقه کارگر ایران به عملآورده، البته همانطور که خودش گفته، شاید این طبقه و تعریفی که او از آن آورده، از طرف افراد دیگر با ضمیمه یا حذف کردن بخشی از افراد جامعه به این طبقه تغییراتی در آمار نهایی و در تعریف طبقه کارگر ایران داده شود! ایشان بهطور تقریبی رقم نهایی طبقه کارگر ایران را بیش از بیست و پنج میلیون نفر میداند. کارگران پروژهای که ۳۰ تا ۳۵ درصد از طبقه کارگر ایران را تشکیل میدهند، تعداد آنها رقمی بیش از هشت میلیون نفر میشود.
کارگران پروژهای عموماً مشاء روستایی دارند و یا از خانوادههای حاشیه شهری استانهای محروم برخاستهاند. شاید همین مشترکات با کارگران ساده محلی بود که در دوره پاگیری اولین سندیکای کارگران پروژهایآبادان، نام کارگران فصلی را هم در دنباله نام سندیکا آورده بودند. بخش وسیعی از کارگران پروژهای متعلق به خانوادههای محروم و فقیری هستند که به علت محرومیت، فقر و دیگر مشکلات اجتماعی نتوانستند به تحصیلات ادامه بدهند و یا موفق به یافتن کار و شغلی با درآمد در محل سکونت خود نشدند، سرخورده و ناچار، مجبور شدند، بهطرف کارهای پروژهای بروند، کار در مناطقی دور از خانواده و محل سکونت. البته در سالهای اخیر به میمنت دولتهای کاردان، مدبر و… و به یمن بیکاری روزافزون در میان جوانان تحصیلکرده، بخشی از این جوانان بهعنوان کارگر، وارد کارهای پروژهای شدند.
“سالهای نیمه دوم دهه پنجاه، یکی و دو سال پیش از انقلاب یکی از دورههای رونق کارهای پروژهای بود که در بعد از سالهای بهمن پنجاهوهفت هم تداوم داشته و یک تجربه جمعبندی شده آن، سندی است مربوط سندیکای کارگران پروژهای آبادان، (نشریه حقیقت شماره …) که در اختیار ماست.
در این سالها کارهای پروژهای بخصوص در جنوب و بنادر جنوبی فراوان بود و عمدتاً پروژههای واگذاری، نفت، گاز و پتروشیمی بودند. کارگرانی که امروز سن آنان بین پنجاه و پنجاهوپنج سال است، بهتر با دورهای که از آن یاد میشود آشنا هستند، بعضی از این افراد صحبت میکنند که دریک روز سه پروژه و شرکت را برای کار دلخواه و با مزیت بهتر بعد از ثبتنام عوض میکردند تا در محل مناسب و موردنظرشان مشغول کار شوند!
در سالهای جلوتر از این تاریخ، پیمانکاران و مجریان طرحهای پروژهای، نمایندگان و افرادی را همراه با پول به مناطقی که نیروی کار بیکار شده و ارزان داشت، گسیل میکردند. تا با بستن قرارداد با این نیروهای کار، به هزینه پیمانکاران آنان را روانه مراکز کار بکنند!
بعد از پنجاهوهفت کارهای پروژه در جریان بود تا سایه شوم جنگ رفتهرفته گسترده شد وبر همهچیز غلبه کرد، بعد از جنگ کارهای پروژهای شدت بیشتر گرفت، منتهی با تفاوت زیاد از یکی دو سال پیش و پس از بهمن پنجاهوهفت. در آن سالها نه رژیم سلطنت میتوانست از جامعهای که میرفت تا دچار تغییر و تحول بشود، جلوگیری کند و نه رژیم اسلامی بعداً که میخواست همهچیز را به کنترل و در مهار خود دربیاورد، از عهده این کاربرمی آمد. در کشاکش همین شرایط آزاد نسبی، تلاش و فعالیت کارگران پروژهای باسواد و آگاه در جنوب در ماهشهر و در آبادان در راستای ایجاد تشکلهای کارگری بود که به بار مینشیند و سندیکای کارگران پروژهای آبادان نتیجه این تلاش و کوششها بود. در شرایط استیلای قدر قدرتی رژیم اسلامی، در تمام سالهای بعد از جنگ و با تحمیل فشار سیاسی هیچگاه به کارگران پروژهای فرصت داده نشد تا تشکلهای خود را به وجود بیاورند.” (۲)
“عموماً کارگران پروژهای به دلیل آنکه طی ماههای بیکاری درآمدی نداشتند. همواره تأمین مخارج زندگی یکی از مشغلههای فکری آنان بود. با شروع تظاهرات تودهای در سال ۱۳۵۷، بسیاری از شرکتهای خارجی و همچنین سرمایهداران بزرگ داخلی بدون پرداخت حقوق کارگران از ایران فرار کردند و پروژهها متوقف ماندند و کارگران پروژهای در سطح وسیع بیکارمی شدند. این مسئله مهمترین پایهٔ عینی شکلگیری سندیکای پروژهای بود. موج بیکاری و فشارهای ناشی از آن نارضایتی وسیعی را در بین اکثریت این کارگران به وجود آورده و تحرکاتی را در میان آنان دامن زد. تجمعاتی در اطراف «اداره کار» آبادان شکل گرفت. در خلال همین تجمعات بود که کارگران پیشرویی که سابقه مبارزات ضد رژیم شاه داشتند کارگران بیکار را متقاعد کردند که حق گرفتنی است و نه دادنی و اگر قرار است حق خود را بگیریم باید یک تشکیلات کارگری به وجود آورده و با اتحاد و همبستگی خواستهای خویش را عملی کنیم.
کارگران بیکار اجتماع خویش را به محوطه «دانشگاه نفت آبادان» منتقل کردند. بعد از مشورتهای جمعی و تودهای با کارگران. ایده تشکل سندیکا شکل گرفت و هیئت مؤسس فعالیتهای خود را آغاز کرد.”(۳)
برپاکنندگان سندیکای کارگران پروژهای و فصلی آبادان، روشنفکران سیاسی –محلی، عمدتاً چپ و کارگران سمپات مرتبط با آنها بودند که در پروژههای صنایع نفت و گاز و پتروشیمی کار و فعالیت میکردند. در آبادان زمینه فعالیت و همکاری میان کارگران و روشنفکران از قبل وجود داشت و سابقه آن برمیگشت به مبارزات جنبش کارگری صنایع نفت در نیمه اول قرن بیستم. جوانان چپ و تحصیلکرده آبادان که در خارج درسخوانده بودند و به لحاظ خانوادگی تعلقات کارگری داشتند، با کوله باری از تجربه و فعالیت سیاسی، سندیکای پروژهای آبادان را حمایت فکری میکردند. اساسنامهٔ سندیکای کارگران پروژهای به کمک آنان تنظیم گردید. کلیات اهداف سندیکا مشتمل بر ۱-تأمین کار و بهبود وضع اقتصادی کارگران ۲-تلاش برای سرا سری کردن سندیکا ۳-آموزش دادن به کارگران و کار فرهنگی میان آنان ۴-ایجاد تشکلهای جانبی سندیکا. هرکدام از موارد فوقالذکر دارای زیرمجموعهای بود.
جافک در تحقیق و بررسی خود پیرامون فعالیت سندیکای کارگران پروژهای آبادان مینویسد:”کارگران شرکتکننده در مجمع عمومی هفت تن از کارگران را بهعنوان نماینده و مسئولین سندیکا انتخاب کردند. رفقانی چون مصطفی آبکاشک، علی چهارمحالی کاییدی، محمدعلی ابرندی، حمید شط زاده و… ازجمله منتخبین بودند.”
در مقالهای بانام “یادبود ” در بزرگداشت از فعالین پیشکسوت سندیکای پروژهای آبادان و حومه، از طرف اتحادیه نیروی کار پروژهای – ناصر آقاجری مینویسد:”اعضای هیئتمدیره (سندیکای کارگران پروژهای آبادان) عبارت بودند از: ۱-سید فاخر شجری ۲-…ابراندی (محمدعلی ابرندی؟) ۳-حمید شط زاده ۴-بهمن رودانی ۵-یدالله یعقوبی ۶-عیسی مردانی ۷-مصطفی آب پاشک ۸- مجید آبادانی ۹-خسرو ملازاده حسابدار. این هیئتمدیره و چند سندیکالیست بسیار قدیمی چون آقای ناصرخاکسار بنیانگذاران این تشکیلات کارگری در آبادان بودند. در کنار این افراد فعالان دیگری وجود داشتند که نقش بسیار مثبتی در فعالیتهای سندیکا داشتند مانند آقایان جعفر روز علی زاده، خسرو جشنی و غریب اسماعیلی.”
ویژگی سندیکای پروژهای آبادان، پیگیری در مبارزه انقلابی، سعی در پاکیزگی مبارزه تئوریک -سیاسی طبقاتی، نگاه هدفمند و همهجانبه به مسائل سیاسی جامعه و جنبش کارگری، دخالت گری فعال، توانایی در ارتباطگیری تودهای و توانمند در سازماندهی بود. این ویژگیهای نمایان و انقلابی، متأثر از وجه غالب جنبش کمونیستی در شرایط انقلابی آن روز جامعه ایران بود.
سندیکا در مدت کوتاه فعالیتش توانست ۱۴۰۰۰ تن از کارگران پروژهای را سازماندهی و متشکل کند.
نسیم خاکسار نویسنده آبادانی، رمان کمحجمی دارد بانام “با گامهای پیمودن ” که آن را در حولوحوش سالهای آغازین فعالیت کارگران پروژهای آبادان نوشته. خاکسارها رابطه صمیمی و نزدیک سیاسی -تشکیلاتی با کارگران پروژهای داشتند. کتاب، بهنوعی سرگذشت و روایتی است از مبارزه کارگران پروژهای در فاصله کوتاهی پیش از شکلگیری سندیکا. کتاب که سادگی و روانی مشخصه آن است، در نوع خود، تنها کتابی است که تلاش و فعالیت سیاسی –صنفی کارگران پروژهای آبادان را بازگویی میکند. خواننده علاقهمند به مسائل کارگری، هنگام خواندن کتاب، سرشار از اشتیاق و احساس میشود. در فضا و روابط میان کارگران پروژهای قرارمی گیرد. باروحیات، اخلاق، نگاههای متفاوت و موقعیت فعالین کارگری پروژهای و فرهنگ و خلقوخوی کارگران جنوب آشنا میشود.
مبارزه کارگری در حوزه کارهای پروژهای بهمثابه یک حلقه از جنبش کارگری و برخاسته از رابطه ناعادلانه و استثماری میان کار و سرمایه همواره در جریان بوده.
“در سال ۷۵ ضمن ساخت پتروشیمی تبریز با ۴۰۰ کارگر فنی به یک سازمان صنفی کارگری تبدیل شدیم. با یک درگیری ۴ ماهه با نهادهای نیمهدولتی و دولتی کهبرگ برندهٔ ما تشکل یکپارچه و تظاهرات و تحصنها در جلوی استانداری و فرمانداری تبریز بود. با کمک قوهٔ قضاییه و دادستان آن موقع تبریز توانستیم بزرگترین شرکت صنایع نفت آن زمان را محکوم کنیم که همیشه با ۴ وکیل پایهیک به جنگ ما میآمد و حقوق ۴ ماه را پس از ۴ ماه چالش به دست بیاوریم. ولی با پیروزی و دریافت حقوق هرکدام در جستوجوی کار به یکگوشه و یک پروژه رفتیم و درنهایت از هم گسستیم.”
“در سالهای ۷۷ و ۷۸ در فراساحل بندرعباس یک تعاونی کار به وجود آوردیم تا بتوانیم همیشه در کنار هم کارکنیم و پراکندگی را خنثی کنیم.”
“به پروژه بعدی رفتیم و با مشورتهای کتبی و نظرخواهی از کارگران و نیروی کار پروژهای بهسوی یک تشکل پیش رفتیم؛ و پس از دو سال و اندی تلاش اعلام موجودیت نمودیم. ولی ۶ ماه بعد کار به پایان رسید و بازهم ما از هم جدا شدیم. بهگونهای که حنا دو نفر از آن دو هزار نفر کنار هم نیستیم؛ و ارتباط ما یک ارتباط تلفنی شده است.”
کارگران پروژهای علاوه بر تلاشهای پیگیر در جهت تشکل یابی که گاهی تا آستانه شکلگیری یک تشکل پیش میرفتند، مبارزه جمعی و اعتراضی آنان در اشکال اعتصاب و تعرض، درگیری با پیمانکاران و ابوابجمعی آنان، همواره روی حقوق عقبافتاده و دیگر خواستها و مطالبات صنفی هم در جریان بوده.
“سال ۸۵ فاز ۹ و ۱۰ شرکت:” گاما ۴۰۰ کارگر داشت، ولی هیچکدام آدمفروش نبودند. ۷ ماه حقوق نگرفته بودند. جانشان به لبشان رسیده بود. شب باهم دست برادرانه دادند و یک تصمیم جدی و خطرناک گرفتند. ولی جواب سربالا شنیدند. دستهجمعی رفتند بهسوی دفاتر کارفرما- شرکت بزرگ نفتی ۰۱ – آنها هم گفتند این مسائل به ما مربوط نمیشود. این وظیفهٔ پیمانکارتان است. ما پول صورتوضعیتها را، حنا بیشتر، به او دادهایم. یکی از کارگران گفت: پیمانکار می گه پول نگرفته!
کارفرما گفت: ما پول همهٔ صورتوضعیتهایش را دادهایم و بابت ۲۰ درصد تجهیز کارگاه به ما بدهکار است.
کارگران از اینکه مرتب به آنها دروغ گفتهاند، خشمگین شدند. آنها از شب قبل تصمیم گرفته بودند امروز کار را تمام کنند. کاری که هیچکس فکرش را هم نمیکرد. کارگران ساکت ولی با شتاب به سایت برگشتند. همه کارها را همه باهم انجام میدادند تاکسی را به نام پیشگام یا محرک دستگیر نکنند. بعد از ۲۰ دقیقه وقتی کارمندان با شوخی حرکت کارگران را به ریشخند گرفته بودند، کارگران همگی باهم برگشتند، درحالیکه در دست هرکدام یک لولهٔ اسکافل قرار داشت. دفاتر پیمانکار، کانکسها، ابزار و کامپیوترها زیر ضربات کارگران پودر میشد.
کارمندان با وحشت پا به فرار گذاشتند. پس از خرد کردن همهٔ کانکسها و دفاتر پیمانکار همگی با فریاد بهسوی دفاتر ۰۱ رفتند. آنها از قبل پا به فرار گذاشته بودند. قبل از اینکه نیروهای انتظامی به محل حادثه برسند، کاری که میخواستند انجام بدهند، به پایان رسیده بود. همگی دریک گوشهٔ سایت، دورهم جمع شده بودند. ولی به کارهای انجامشده و ابزار تولید صدمهای نزده بودند.” (۴)
این مبارزه علاوه بر تحرکات و تعرضات موضعی و ویژهای که متأثر از عوامل درونی پروژه بوده، تحت تأثیر افتوخیزهای اجتماعی و جنبش عمومی کارگری نیز هست. طی دو-سه دهه اخیر و بعد از پایان گرفتن جنگ بیهوده و ویرانگر میان ایران و عراق، به پیروی از جنبش عمومی، مبارزه کارگران پروژهای با سرمایهداری و شرکتهای پیمانکاری، هرچند بطئی و کمتر بانام ونشان ادامه داشته که به علت عدم توازن قوای مبارزاتی نتوانست پرچم خود را بالا ببرد. مرتضی محیط، کنشگر چپ مدعی و دارای عرق ملی! در سالهای اخیر و دریکی از برنامههای هفتگی یکساعتهٔ تلویزیونی خود، در ارتباط باکارهای پروژهای با غرور اشاره میکند که بخش اعظم کارهای فنی، مدیریتی و اجرایی کارهای پروژهای، توسط افراد سیاسی و وابسته به جریانات چپ انجام میگیرد که از کارهای دولتی محروم شدهاند. حضور عناصر چپ در محیطهای کار و کارهای پروژهای و تأثیری که روی کارگران درزمینهٔ کار آگاه گرانه و تشکل یابی میگذارند مسئله تازهای نیست.
یکی از معضلات کار تشکیلاتی و کار تشکل یابی کارگران پروژهای، ماهیت کار غیر دائم آنان است. کاری که بافاصله و گسست همراه است. مدتزمان هر پروژهای نهایتاً دو-سه سال به طول میانجامد، در پایان کار ساختوساز پروژه و خاتمه کار، کارگران پروژهای پراکنده میشوند. شاید اصلیترین مسئله درزمینهٔ تشکل یابی کارگران، همین ویژگی کار پروژه باشد. البته علاوه بر استبداد و اختناق که از دیرباز مانعی بر سر راه سازمانیابی کلیههای جنبشهای اجتماعی و کلیت جنبش کارگری بوده.
کارگران پروژهای علیرغم اینکه کار دائم و ثابتی ندارند و بافاصله کار میان دو پروژه با بیکاری اجباری روبرو میشوند، از یک ساختوساز تشکیلاتی معین و زمینههای سازمانیابی خودبهخودی مناسبی برخوردار هستند. کار سخت و شاق پروژهای در مدت کوتاهی میان کارگران رشته دوستی، محبت و همکاری مشترک را به وجود میآورد. زندگی و کار فشرده در شرایط نیمه اجباری و تبعیدی و تحمل سختیها در کنار هم بهطور شبانهروزی، پیوند میان کارگران را تشدید و محکم میکند.
اقتصاد سرمایهداری جهانی و به پیروی آن سرمایهداری ایران، در پی تشدید استثمار و بهکارگیری نیروی کار در حداکثر زمان و ساعات کاری روزانه در کارهای پروژهای، کارگران را بیشازپیش معترض این وضعیت کرده. پروسه و روند مبارزه خشن میان کار و سرمایه، میان کارگران وزیر مجموعه آنان در یکطرف، رژیم، کارفرمایان و پیمانکاران در طرف دیگر، وجود تشکیلات را برای کارگران پروژهای به یک ضرورت مبرم تبدیل میکند. درگذشته که وسایل ارتباطجمعی به این گستردگی نبود، مسئله سازماندهی کارگران پروژهای بسیار مشکل بود؛ اما امروز با استفاده از ابزار و وسایل ارتباطجمعی غلبه بر مشکلات و موانع تشکل یابی این کارگران را آسانتر میکند.
دریکی دو-سه سال اخیر به همت برخی از فعالین کارگری در حوزه کارهای پروژهای تشکلی شکلگرفته به نام «اتحادیه نیروی کار پروژهای ایران»، در اطلاعیه شماره ۲ این تشکل، خود را در پرانتز اینگونه تعریف میکند.”منظور از نیروی پروژهای، مهندسان، تکنسینها، کارگران فنی و غیر فنی میباشد که در ساخت پروژههای صنعتی- نفت اشتغال دارند.”، در این اطلاعیه اشاره میکند که اتحادیه نیروی کار پروژهای مورخه ۱۴/۶/۹۰ اطلاعیه شماره یک خود را در روزنامه اعتماد شماره ۲۲۵۲ بچاپ رسانده است. در همین اطلاعیه سه نفر به نامهای ۱- داریوش خلیلآباد مدیریت شورا ۲-بیژن دوستانی، نایب مدیریت ۳- ناصر آغاجری، مسئول روابط عمومی این تشکل برای پیگیری ساعات کار و موضوع بازنشستگی، به نهادها و مراجع قانونی معرفی میشوند. امروز بیش از سه سال از فعالیت این تشکل میگذرد، این تشکل خود را مدافع کارگران پروژهای میداند. نام اتحادیه نیروی کار پروژهای ایران در کنار نام دیگر تشکلهای سیاسی-صنفی طبقه کارگر، نامی شناختهشده است.
کارگر پروژهای را با یک تعریف میتوان کارگر تبعیدی خواند، طی مدت ۲۶ و در بعضی مواقع ۲۴ روز، دور از شهر و خانه، دریک کارگاه با موقعیت شبه پادگانی، روزانه ۱۲ ساعت کار سخت، در شرایط نامناسب انجام میدهد. ساعت ۶ صبح روانه کار میشود و تا ۶ غروب، گاهی ۱ ساعت بیشتر به کار اضافی ادامه میدهد و در شرایطی کار طولانیتر از این هم میشود. کارگر پروژهای چنان چه دوام بیاورد، با محاسبه ۸ ساعت کار در روز مطابق قانون کار، ۵/۱ برابر مدتی بیش ازآنچه در مقاوله نامهها برای بازنشستگی کارگران تعیینشده، در شرایط بسیار ناایمن و هوای آلوده به مواد سمی و گرد غبار و در محیطی که سروصدای موتورآلات و ابزار کار بهشدت به شنوایی و مغز کارگر آسیب میرساند، باید کار انجام بدهد تا مشمول بیمه بازنشستگی شود! تصورش دردناک و غیرانسانی است. به میزان ۴۵ سال از ساعات عمر خود را باید کار کند تا مشمول بیمه بازنشستگی شود. البته همین مقدار و کمتر از ساعات روز کار را هم که شامل ۲۶ شب در هرماه میباشد، در کارگاه و دور از خانه سپری میکند.
“زحمتکشانی را در پروژهها میبینیم که حداقل ۴۲ سال کارکردهاند ولی در تأمین اجتماعی تنها ۲۱ سال سابقهٔ کاردارند. آنها باسنی حدود ۶۵ سال باید ۹ سال دیگر در پروژه کار کنند تا با حقوق کامل بازنشسته شوند. درحالیکه باروزی ۱۲ ساعت کار در پروژهها طی ۱۹ سال و دو ماه چنین فردی ۳۰ سال کارکرده است. ولی کو قانون، کو منطق و کو داد؟ “(۵)
در اغلب کشورهای جهان، در کشورهای درحالتوسعه و در کشورهای کوچک عربی سواحل خلیجفارس که خیلی دیرتراز کشور ما، قانون کار و تأمین بیمههای اجتماعی در آنها پا گرفت، کارگران پروژهای در ساختوساز صنایع، به علت سختی کار و ویژگی کار پروژهای، دو هفته کارمی کنند و دو هفته در استراحت هستند. در ایران پیش از ۵۷ کارگران پروژههای صنعتی نفت، گاز و… با حقوق و مزایای بیشتر از امروز،۱۴ روز کار و ۱۴ روز استراحت میکردند.
یکی از مطالبات کارگران پروژهای افزایش روزهای مرخصی و رست استراحت این کارگران است. در نامهای که کارگران پروژهای در تاریخ ۷/۴/۹۳ به نمایندگان مجلس نوشتند و خواستار افزایش مرخصی بیشتری شدند. اتحادیه نیروی کار پروژهای که مدافع کارگران پروژه است، در این نامه مینویسد:” طبق قانون کار جمهوری اسلامی و طبق مقاوله نامههای بینالمللی که جمهوری اسلامی آنها را تائید نموده است، روزانه کار ۸ ساعت است و در روز نباید بیش از دو ساعت اضافهکاری وجود داشته باشد، آنهم نه هرروز، زیرا ازنظر بهداشت جهانی کار، اضافهکاری ممتد عوارض درازمدت روانی را در پی دارد. درحالیکه کارگر پروژهای روزی ۱۲ ساعت کارمی کند، یعنی هرروز ۴ ساعت اضافهکاری. میزان کار کارگر در دو هفته برابر ۱۶۸ ساعت میشود که ۵۶ ساعت آن اضافهکاری است. محاسبه این ۵۶ ساعت اضافه کاربر اساس ضریب قانونیاش برابر با ۴/۷۸ ساعت کاری است که در این صورت جمع کارکرد ۲ هفتهای یک کارگر پروژهای ۴/۱۹۰ ساعت کاری میشود که نسبت به ۱۷۶ ساعت کاری ماهانهٔ کارهای سخت (که کار پروژهای هم جزو آنهاست)۱۴ ساعت بیشتراست و نسبت به ۱۹۲ ساعت کاری کارهای معمولی تنها ۶/۱ ساعت کمتر است. اگر تعطیلات رسمی سالانه را محاسبه کنیم که کارگران دیگر از آنها استفاده میکنند ولی کارگر پروژهای تمام آن روزها را کار میکند، میبینیم یک نیروی کار پروژهای طی دو هفته کار بیش از ساعات کار موظف دریک ماه کاری را کارکرده است، آنهم با توجه بهسختی و آلودگیهای کارش ازاینرو ما نیروی کار پروژهای پیشنهادمی دهیم که کار ماهیانه ما میباید دو هفته کار و دو هفته مرخصی (با روزانه ۱۲ ساعت کار) باشد تا این حالت اردوگاهی کار از میان برود. با توجه به پر شدن ساعت کاری یک ماه کارگران پروژهای، باید کلیه حقوق و مزایا و سختی کار یک ماه کامل به نیروی کار پروژهای پرداخت گردد.
ما بابت ارزش بسیار بالای کارمان (تکنیک تولید کارخانه تولیدی) و بابت سختیها و دشواریهای آن تقاضایی نداشتهایم، بلکه تنها انتظار داریم به این موارد قانونی کار نیروی کار پروژهای توجه شود و انتظار داریم، با توجه به این موارد اعلامشده، به این موارد نقض صریح قانون رسیدگی شود.”(۶)
قانون کار و مصوبات جاری آن، هیچ پیامی برای کارگران پروژهای ندارد. گوشهایش را برای نشنیدن حرفها و خواستهای کارگران پروژهای گرفته است. نهتنها کارگران مطالبه جوی پروژهای را نفی و انکار کرده، بلکه در راستای سیاستهای تسلیم طلبانه در مقابل پیشنهادها صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی هرروز بخشی از حقوق و مزایای بیمههای تأمین اجتماعی کارگران را مورد یورش قرار میدهند. به خاطر همین تعرضات روزانه که به حقوق کارگران، بخصوص پروژهای میشود، مبارزه کارگران اغلب دفاعی بوده. مبارزه تعرضی و مطالبه جویانه کارگران پروژهای تا رسیدن به سقف مطالبات کارگران صنعتی و غیر پروژهای فاصله زیادی دارد. موقعیت کارگران پروژهای، شبیه وضعیت جمعیتی است که بنا به شرایط و ضرورتی که برایشان پیشآمده، گرد هم آمدهاند و جمعیتشان بالاگرفته، تنها فرصت دارند به خواست و مطالبات حداقل فوری خود بپردازند. با کارگرانی که دارای یک وضعیت ثابت و حقوق نهادینهشدهای دارند، تفاوت بسیاری دارند، همیشه باید از کارفرما و پیمانکار حداقل خواستهای فوری خود را طلب کنند. ازاینرو کارگران پروژهای فرصت طرح خواستهای اساسی و کلان خود را نخواهند داشت. خواستها و مطالبات عقبافتادهای که قانون کار و مصوبات جاری، ضرورتی برای حل آنها نمیبیند و روزنهای برای باب گشایش آنها در چارچوب حقوق جاری کارگری وجود ندارد! خواستها و مطالبات زمینمانده کارگران پروژهای که تاکنون پاسخی به آنان داده نشده، با سرا سری کردن قانون کار مناطق ویژه، مراکز بیشتری که کارگران پروژهای مشغول کار هستند مشمول این قانون میشوند و بی حقوقی کارگران پروژهای کارگری بیشتری را در مناطق دیگر در بر خواهد گرفت. کارگران پروژهای برای الویت بندی خواستهای خود دچار مشکل میشوند. کف خواستهای کارگران پروژهای پایینتر از کف خواستهای بخشهای دیگر جنبش کارگری است. یکی از محوریترین خواستهای کارگران پروژهای تأمین بیمههای اجتماعی آنان است.
نظام عادلانه انسانی، موضوعی بوده که همواره، فکر انسان اجتماعی را طی قرون و اعصار طولانی به خود مشغول داشته و برای تحقق بخشیدن به آن کوشش نمود. این فکر حداقل در دو قرن اخیر، از آغاز انقلاب کبیر فرانسه در سال ۱۷۸۹ به شکل اهدافی برای نیروهای اجتماعی تبدیل شد. انقلاب اجتماعی سوسیالیستی اکتبر ۱۹۱۷ شوروی تأمین بیمههای اجتماعیطبقه کارگر عموم مردم را به شکل مدون و برنامهریزیشدهای به یکی از اهداف فوری خود تبدیل نمود. این دست آورد انقلاب اکتبر، در راستای تاریخ مبارزاتی یک قرن اخیر در عرصه دنیا، شکل جهانشمولی به خود گرفت. امروز تأمین اجتماعی مردم به شکل وسیعی به هدف برنامهای طبقه کارگر جهانی و نیروهای اجتماعی دمکراتیک تبدیلشده، کشورهای سرمایهداری با تفاوتهایی در توازن قوای مبارزات اجتماعی و زیر فشار طبقه کارگر و نیروهای اجتماعی پیشرو، به بخشی از بیمههای تأمین اجتماعی طبقه کارگر و مردم بهطور نسبی، تن دادهاند. ایجاد امکانات رفاهی -تفریحی، بهداشت، دارو و درمان، مراقبت و نگهداری از سالمندان و معلولین، ایجاد مهدکودک و آموزش اجباری، ایجاد اشتغال برای کارگران، دادن بیمه بیکاری به کارگران بیکار و دیگر مزایای بیمههای اجتماعی در پرتو مبارزه طبقه کارگر و زحمتکش به بخش اعظم کشورهای سرمایهداری تحمیل گردیده.
در کشور ما همزمان با انقلاب مشروطیت و شکلگیری طبقه کارگر، تأمین حقوق انسانی افراد ازجمله موضوعات مطرح جامعه گردید. به دنبال مبارزات جمعی و پایداری طبقه کارگر در سال ۱۳۲۵ قانون کار و تأمین بیمههای اجتماعی، تأسیس گردید. شگفتا درحالیکه نزدیک به ۷۰ سال از عمر بیمههای تأمین اجتماعی در ایران میگذرد، هنوز بخش اعظم طبقه کارگر ایران و بخصوص کارگران کارگاههای زیر ده نفر و کارگران پروژهای که اکثریت طبقه کارگر را تشکیل میدهند، از مزایای تأمین بیمههای اجتماعی محروم هستند، درحالیکه کشور ما به لحاظ منابع زمینی وزیر زمینی یکی از ثروتمندترین کشورها است! این ثروت عظیم متعلق به همه آحاد مردم است.
“رویه ۲۷ (… در هیچ کجا در سایر مواد مقررات اشتغال مناطق، هیچ تکلیفی که متوجه کارفرما، در باب الزام به بیمه نمودن کارگرانش باشد ذکر نشده است یعنی درهرحال کارفرمایان مناطق آزاد و ویژه بهموجب مقررات خاص آن مناطق، در هیچ ماده یا تبصرهای (مکلف) به بیمه نمودن کارگرانشان نشدهاند…)
رویه ۳۸ [کارگران شاغل در مناطق آزاد تجاری- صنعتی و نیز مناطق ویژه اقتصادی کشورمان، تحت پوشش قانون کار نمیباشند. (از سال ۱۳۶۹)] “(۷)
کارگران پروژهای در سرمای زمستان در شمال و غرب و در شرجی و گرمای تابستان جنوب، در حالی کار میکنند که از مزایای حقوقی قانون کار و بیمههای اجتماعی محروم هستند. منطقه ویژه نامیدن مراکز کار کارگران پروژهای در جنوب و عسلویه موجب شده تا کارفرماها و پیمانکاران سودجو و فرصتطلب، در چهارگوشه این مرزبوم قانون منطقه ویژه را که کارگران را از بیمههای اجتماعی معاف کرده تسری بدهند.
کارگر پروژهای به علت کار طولانی طی سالهای متمادی، کار روزانه طولانی تا ۱۲ ساعت در روز، عدم بهداشت و درمان و تغذیه کافی و مناسب، کار در فضای آزاد و بدون سرپناه، زندگی در خوابگاههای بدون امکانات، نداشتن تفریح و شادی و امکانات ورزشی و سلامتی، رنج و ناراحتی روانی و روحی زندگی جدا از خانواده، استرس بیکاری و اخراج از کار، فکر کردن به فرزندان و خانواده، در شرایط بد اقتصادی –اجتماعی جامعه، ازجمله مسائلی هستند که وقتی دستبهدست هم میدهند، سنگینی بارشان، کارگر پروژهای را در مدت کوتاهی بهزانو درمیآورد. کارگران پروژهای براثر تحمل این مشکلات عمر کوتاهی دارند و زود از بین میروند.
“یک نیروی کار پروژهای وقتی پس از ۳۰ سال کارکرد، میخواهد بازنشسته شود. با توجه بهروزی ۱۲ ساعت کار که روزانه ۴ ساعت اضافهکاری که میباید ۴۰ درصد بیشتر به کارگر پرداخت گردد که پرداخت نمیشود، محاسبه شود این رقم به بالای ۵۰ سال کارکرد میرسد. نیروی کار بیکار شده برای پیدا کردن کار جدید ماهها و گاهی به یکی دو سال بیکاری کشیده میشود. این مدت بیکاری جزو کارکرد محسوب نمیشود و از بیمه بیکاری هم تنها یکبار میتوان استفاده کرد. ازاینرو این نیروی کار اکثراً بیشتر از ۴۰ سال در پروژه استخوان خرد میکنند تا به بازنشستگی برسد. چنانچه یک آمار دقیق از کارگران پروژهای گرفته شود، خواهید دید بهندرت از کارگران پروژهای به بازنشستگی رسیده باشند. آنها قبل از پر کردن ۳۰ سال کارکرد یا در حوادث جادهای بین خانه و پروژه از بین رفتهاند و یا در محیط کار از داربست سقوط کردهاند و یا دچار برقگرفتگی شدهاند؛ و یا در اثر استرسهای محیط کار و آلودگیهای زیانبار آن سکته کرده و ازمیانرفتهاند. بهندرت یک کارگر پروژهای با این شرایط کار غیرانسانی بتواند از مزایای بازنشستگی بهرهای ببرد.”(۸)
اتحادیه نیروی کار پروژهای در اطلاعیه شماره ۲ خود خطاب به مراجع قانونی و مقامات، در مورد وضعیت بازنشستگی نیروی کار پروژهای مینویسد:”نیروی کار پروژهای که با روزانه دوازده ساعت کار همیشگی و بدون استفاده از تعطیلات رسمی که دیگر کارگران از آن استفاده میکنند، ۳۰ سال ساعت کاری برای بازنشستگی را طی ۱۹ سال و ۲ ماه کار روزانه ۱۲ ساعته، به انجام میرسانند. با توجه بهسختی کار پروژهای، کار در ارتفاع و خطر سقوط همراه با آلودگیهای گازی، صوتی، شیمیایی در محیط کار و با توجه به این واقعیت که این نیروی کار هرماه مدت ۲۳ الی ۲۵ روز را باید دور از خانواده، دور از شهر و در خوابگاهها زندگی کنند، آنهم با همهٔ کاستیها و دشواریهایش. با توجه به اینکه این شرایط صدمات روانی و جسمی فراوانی به او و خانوادهاش وارد مینماید، با در نظر گرفتن این واقعیت که حنا بدون احتساب این شرایط دشوار، نیروی کار پروژهای طی ۱۹ سال و ۲ ماه، مدت ۳۰ سال ساعات کاری انجام میدهد، از شورای سهنفره انتخابی میخواهد با مراجعه به مراجع قانونی کشور چون دفتر مقام معظم رهبری، دفتر ریاست جمهوری، کمسیون کار مجلس و تأمین اجتماعی و رسانههای کشور خواهان اجرای قانون دربارهٔ این وضعیت نیروی کار پروژهای بشوند.” (۹)
مراجع حقوقی و قانونگذاری، کمسیون کار مجلس و…علیرغم اینکه چند دهه از عمر کارهای پروژهای در این مملکت میگذرد و طی چند دهه بخش وسیعی از نیروی انسانی این مرزوبوم در غالب کارگران پروژهای در شرایط سخت و غیرعادی، مشغول ساختوساز صنایع و تأسیسات بزرگ نفت، گاز و پتروشیمی، سدسازی،…و هستند، کمتر توجهی نسبت به این نیروی کار داشتهاند. قانون کار سکوت کرده، مجلس بهعنوان نهاد قانونگذار به پیروی از همین سکوت علیرغم اینکه بخش عظیمی از کارگران در کارهای پروژهای تحت شرایط سختی مشغول کار هستند و از حداقل مزایای اجتماعی محروم هستند، زیر فشار نهادهای سرمایهداری داخل و خارج از هرگونه مصوبه در جهت احقاق حقوق عادلانه و اجتماعی این کارگران خودداری میکند. اگر اهمیت عظیم سرمایهگذاری و حجم انبوه کارگران پروژهای، در مناطق ویژه، بخصوص عسلویه و پارس جنوبی در میان نبود، کارگران پروژهای به یک معنی واقعاً فراموششده بودند. هیچ اهرم و اتکای قانونی ندارند تا با تکیهبر آن به خواستهای خود بپردازند!
کارگران پروژهای صنعت را میسازند، آباد میکنند و پس از استارت و راهاندازی، بدون اینکه از پروژهای که از روز اول در کار ساختوساز آن بودهاند، مستقیم بهرهای ببرند، یا اینکه از مزایای بیمههای اجتماعی در دوره بیکاری برخوردار باشند، آن را تحویل یک عدهٔ دیگر میدهند و رهسپار محل زندگی خودشان میشوند. خانهنشینی اجباری آنان بدون حداقل مزایای حقوقی آغاز میشود تا زمانی که بار دیگر دستشان در کار پروژهای تازه راه افتادهای بند شود. دورههای بیکاری اجباری ۲،۴ و گاهی تا ۶ ماه و یک سال طولانی میشود. تا بهواسطه دوست، آشنا، همکار و یا شرکت پیمانکاری که قبلاً در آن مشغول کار بودهاند، مجدداً به کار مشغول شوند. بیعدالتی و ظلم و ستمی که به کارگران پروژهای میرود، بخصوص در مورد کارگران پروژهای که در مناطق آزاد و ویژه مشغول ساختوساز هستند، بسیار عریان و ناعادلانه است. این کارگران درحالیکه در کار ساختوساز اساسیترین و مهمترین بخش سرمایهگذاری کشور مشغولاندهستند که از حداقل مزایای بیمههای اجتماعی محروماند
یکی از مطالبات کارگران پروژهای افزایش روزهای مرخصی و رست استراحت آنان است. دریکی از نامههایی که کارگران پروژهای بهواسطه تشکل «اتحادیه نیروهای پروژهای ایران» برای افزایش روزهای مرخصی به نمایندگان مجلس نوشتهاند، خواهان این شدهاند که مشمول سختی کار شوند و مرخصیهای دورهای آنان افزایش یابد.
:”نیروهای کار پروژهای بهدفعات در برخی رسانههای موجود (ایلنا، اعتماد، آرمان و …) مشکلات جدی کار پروژهای و پیشنهادها خود را منعکس نمودهاند، ولی باکمال تأسف نهادهای حکومتی در مقابل این خواستهای قانونی و منطقی کارگران و همهٔ نیروی کار پروژهای (مهندسان، تکنسینها، کارگران صنعتی و کارگران) سکوت نمودهاند. درحالیکه در همهٔ دنیا ازجمله در کشورهای عربی نفتخیز آنسوی خلیجفارس هم به دلیل درک این واقعیتها کار پروژهای دو هفته کار و دو هفته مرخصی صورت میگیرد، حنا در ایران در فلات قاره حفاری و شرکت نفت کارهای پروژهای بهصورت دو هفته کار دو هفته مرخصی که در حفاری باروزی ۸ ساعت کار میباشد. نه مانند کار ما، روزی ۱۲ ساعت و آنهم ۲۴ روز متوالی صورت میگیرد، در حفاری که کار باید ۲۴ ساعته ادامه یابد سه نوبتکاری ۸ ساعته با دو هفته کار و دو هفته مرخصی انجام میگیرد. آیا مسئولین محترم برای این تبعیض در حق کارگران و نیروهای کار پروژهای پاسخی دارند؟” (۱۰)
کارگران پروژه ازآنجهت کارشان سخت و دشوار است که یک پروژه، نفت، گاز، پتروشیمی یا سدسازی و ساختن کارخانه و یا ساخت ساز و ایجاد هر نوع صنعت دیگری را باید، در کمترین زمان و مطابق زمانبندی فشردهای که از قبل توسط کارفرما انجامگرفته، در مدت کوتاه حداکثر دو یا سه سال بسازند و تحویل صنایع و یا وزارت خانه و هر نهاد کارفرمایی دیگری بدهند. متریال و ابزار و وسایلی که در هر پروژهای، بخصوص پروژههای سنگین به کار میرود، متشکل میشود، از انبوهی از آهن و آلات متنوع و گوناگون، در سایز و اندازههای متفاوت، مواد شیمیایی و رنگها، مواد و مصالح ساختمانی، کارگذاری و نصب انواع و اقسام الکتروموتورها و ژنراتورهای بزرگ و کوچک… و وسایل بسیاری دیگر که جمع بستن و فهرست کردن آنان بیانتها است.
در شرایطی که میزان بیکاری بسیار بالا است، تورم، گرانی و هزینههای زندگی، ناشی از بحران اقتصادی- اجتماعی جامعه، کارگر را مستأصل و درمانده کرده، کارگران پروژهای مجبور میشود تن به هر کار شاق و سختی بدهد و در شرایط ناعادلانهای که از آن بهسختی رنج میبرند، به کار ادامه بدهند و همواره تلاش کنند تا رضایت کارفرما را فراهم آورند. کارگران در چنین شرایطی سعی میکنند مورد مقبولیت کارفرما قرار بگیرند. کارفرما و پیمانکار برای اینکه در یک نظم عمومی کارگران را استثمار و آنان را به کار طولانی و شاق وادارند، یک اکیپ کاری توانا را برای دیگر کارگران سرمشق و نمونه قرار میدهند، بقیه اکیپهای کاری و دیگر کارگران مجبور میشوند، میزان کار خودشان را به میزان راندمان کار اکیپ الگو بالا ببرند! کارگران شاغل را بهوسیله نیروی بیکار و داوطلب کار مورد تهدید قرار میدهند و مطابق با نیاز خودشان وارد رقابت میکنند تا کار بیشتری بکنند.
کارگران پروژهای در همه حالت و در تمام مدتی که ساختوساز یک پروژه به طول میانجامد، بهطور فشرده و ضربتی، مشغول کار هستند، پیمانکار و کارفرما از همان ابتدای استارت کار پروژه، درهم آهنگی با اطرافیان وزیر مجموعه سرپرستی و مدیریت شرکت، به کارگران روی سرعت دادن به کار تأکید میکنند. مهلت پایان قرارداد را بهانه میکنند، گاهی پرداخت حقوق کارگر را ملزم به پیشرفت کار و جذب پول را تحت عنوان فهرست بهاء و صورتوضعیت و کاری که میبایستی ارزیابی شود بهانه میکنند، برخی از کارها در یک شرایط زمانی خاصی باید انجام گیرد که نیاز به کار پیوسته و بدون وقفه دارد. همچنین گاهی برای هم آهنگی در کار وعدم تلاقی واحدهای کاری نیاز بهسرعت گرفتن کار دارد. سود، بهرهکشی و استثمار سرشت مناسبات سرمایهداری هم که نقش اصلی در این میان دارد و بیشتر از هرکدام از دلایل فوقالذکر دخیل میباشد تا کارگران پروژه با شتاب و سرعت کار کنند. کار کارگران پروژهای بیشباهت به زندگی ایلی در زمان کوچ نیست. در تمام مدتی که یک ایل در حال کوچ است، زنان و مردان ایل، شب و روز، پا از پا افزار درنمیآورند. تا به مقصد برسند. کارگران پروژهای هم از همان آغاز و استارت کار تا زمانی که صنعتی را که در حال ساختوساز در دست دارند، راهاندازی و واگذار نکنند، آرامش ندارند. واحدهای کاری هر صبح با یک نقشه که میزان و نوع کار آنان را تعیین میکند، روانه کار میشوند، پایان روز زمانی که راندمان کار خود را تحویل دفتر مربوطه میدهند، مشورت روی نوع کار فردا را با سرپرست کار خود انجام میدهند! محل کار، ابزار کار، وسایل جنبی و ایمنی کار و درنهایت نوع کار و نقشه همه به میزانی متفاوت از دیروز است. کارگر پروژه تا پایان کار به همین شکل تا پایان پروژه بیوقفه به کارش ادامه میدهد. زمانی به آرامش میرسند که بیکاری اجباریاش شروع میشود. کارش خیلی شبیه یک نو گردش و تکامل در جبر طبیعت است که مولود بعدازاین که دورهٔ نیازش به مادر تمام میشود، به شکل بیرحمانهای بانی خود را طرد مینماید! کارخانه و صنعتی را که کارگر پروژهای ساخته و راهاندازی کرده در دقایق آخر، به شکل بیرحمانهای کارگر را بیرون میاندازد!
سرعت در کار به بهانههایی که آورده شد، گاهی منجر به حوادث و سوانح دلخراش و جانگدازی میشود که کارگاهی را تا چند روز در شوک فرومیبرد. خانواده یا خانوادهایی را در ماتم کارگر، یا کارگران جانباخته و نانآور خود به عزا مینشاند. علاوه بر موارد فوق، خودداری شرکتهای پیمانکاری از خریدن و تهیه وسایل ایمنی نو و باکیفیت جهت استفاده کارگران، مسائل روانی ناشی از دوری کارگران از خانواده به مدت طولانی و بحران جامعه که مرتب فکر کارگر را مشغول میکند، تنش میان کارگران و کارفرما، غذای نامرتب وزندگی در خوابگاههای کارگاهی بدون امکانات و…ازجمله مسائل دیگری هستند که موجب مشغله ذهنی و منجر به حوادث و سوانح برای کارگران میشوند.
ایران یکی از کشورهایی است که بیشترین حوادث و سوانح کارگری را دارد. کمتر روزی در ایران است که خبری از یک حادثه کارگری شنیده نشود. بهطور روزانه سوانح کارگری هرروز جان ۵ کارگر ایرانی را میگیرد. روزانه چند برابر کارگران جانباخته، کارگران دچار آسیبهای جدی بدنی، نقص عضو و شکستگی اعضاء میشوند. بیشتر حوادث کاری از طرف رژیم گزارش داده نمیشوند.
علیرغم حوادث زیادی که روزانه جان تعدادی از کارگران را میگیرد و رژیم میتواند با اختصاص دادن درصد ناچیزی از هزینهها از این حوادث جلوگیری نمایند، یا میزان آنها را کاهش دهد، اما کمتر چنین کاری را انجام میدهد. کارفرمایان و پیمانکاران رانتخوار و سودجو دریک همسویی با رژیم سرمایهداری جمهوری اسلامی و با سرسپردگی به نهادهای سرمایهداری جهانی در اشکال متفاوتی مسبب حوادثی هستند که برای کارگران رخ میدهد.
سرمایهداری در کارهای پروژهای، عملکردی خشن و ضد کارگری دارد. نسبت به ایمنی و جان کارگران بیتفاوت و سهلانگار است. مضافاً بر این، کار پروژهای آمیزهای از شتاب و کار در شرایطی است که مرتب در حال تغییر جابجایی و پیشروی است. چون کارگر پروژه بسیاری از اوقات اول در کار نصب، مونتاژ و عمل جوشکاری یا برشکاری است، سپس باید در فکر محلی برای ایمنی جانش باشد! گاهی از اوقات در شرایطی بسیار خطرناک باید کارش را جلو ببرد، جایی که کمتر نقطه اتکا و یا وسیلهای پیدا میشود تا بتواند با مهار کردن خود، مطمئن کارش را انجام بدهد و جانش را حفظ کند. برای نشان دادن نوع حوادث دردناکی که موجب صدمه دیدن و مرگ کارگران پروژهای و چگونگی شرایط و اوضاعی که این حوادث روی میدهد. از کتاب “سی نما از زندگی و کار کارگران پروژهای ” بخشی از یک گزارش رامی آوریم
:”در این پروژه… (جزیره خارک مخازن شماره ۱۲، پیمانکاران شرکت دولتی نظامی) شبکهٔ وسیع و پیچیده و تودرتویی از کانالها برای عبور لولههای زیرزمینی حفرشده است. کیلومترهای کانال با عمقهایی از ۳ الی ۸ متر و با عرضهایی از یک متر تا چند متر که در اعماق آنها لولههایی با قطرهای ۵۲، ۱۲،۸،۲ اینچ کشیده شده است. برای عبور از روی این کانالها که کار روزانهٔ ماست و باید بهدفعات در روز تکرار شود، پیمانکار میتواند یک پل با لوله داربست بهصورت موقت بسازد تا روند کار بدون خطر طی شود. ولی عملاً تا قبل از وقوع حادثه زیر این عمل صورت نگرفت. نیروی کار چه با ابزار و چه بدون آن برای عبور از این کانالها باید از روی یکتخته شکسته ضایعاتی با عرض ۳۰ سانتیمتر و یا از روی یک قوطی بلند پروفیلی با عرض ۷ سانتیمتر آنهم بدون مهار عبور کند. در صورت خستگی وعدم دقت و یا چرخیدن پروفیل و یا در اثر برگشتن تخته، سقوط روی لولهها غیرقابلاجتناب است. در آن پایین مرگ و یا نقص عضو در انتظار قربانیان است. مهندس ساسان که از ساعت ۷ بامداد بیشتر گوشه و کنار سایت بزرگ را با عبور از دهها کانال برای بازرسی کار جوشکاران سرکشی کرده بود ولی ۳۰ دقیقه مانده به ساعت نهار مجبور شد به یونیت ۳۱ برای بازرسی کار پیمانکار برود. از تنها امکان عبور از کانال که یک قوطی پروفیل ۷ سانتی و بدون مهار بود بااحتیاط به آنسوی کانال رفت. پیمانکار دستدوم و سوم که یکی از راههای پولسازیشان حذف کیفیت و ندیده گرفتن استانداردهاست با تقلبهای متعدد مهندس جوان را بهشدت عصبانی کردند. درراه بازگشت استرس، خستگی ساعات نهایی در نیم روز دقت او را از بین برد و با گامها شتابزده و عصبانی به کانال بزرگ نزدیک شد و پای بر پروفیل با عرض ۷ سانتیمتر گذاشت. ولی در گام دوم پروفیل که مهاری نداشت چرخید. سقوط از ارتفاع سه متری بر روی ردیف لولهها صورت گرفت. سر و گردن ساسان به دیوارهٔ کانال برخورد کرد؛ و با کتف روی لولهها افتاد. کتف مهندس مو برداشت و گردنش آسیب جدی دید. کمرش که براثر کارهای ساختن پروژههای دارای دیسک شده بود، بدتر شد. با تلاشی دردناک توانست با موبایلش حادثه را خبر دهد. همکاران نگران به جستوجوی او پرداختند و او را لابهلای لولهها یافتند. زمان نهار بود و همهٔ کارگران محل کار را ترک کرده بودند. پس از حادثه مسئول ایمنی آن قسمت محل حادثه را موردبررسی قرارداد تا علل سقوط و مجرم حادثه را شناسایی و گزارش کند. محل کار من هم در آن محدوده بود. هرروز از کنار این کانالهای بدون پل عبور میکردم. فردای حادثه پیمانکار از اول بامداد با سرعت سه پل با لوله داربست و دوتخته بلند با عرض ۳۰ سانتیمتر روی کانالها قرارداد. مسئول ایمنی کار در فردای حادثه گزارش مفصلی تهیه کرد مبنی بر اینکه در محل حادثه چندین پل ایمنی برای عبور وجود داشته ولی نیروی کار از محل غیر ایمن عبور کرده و حادثه رخداده است. ولی اعلام نکرد که چرا ایشان که مسئول ایمنی محل بودند دستور ندادهاند محل عبور غیر ایمن برچیده شود؟! در گزارش، پیمانکار بیگناه و نیروی کار مقصر شناخته شد. مسئولان ایمنی بهدفعات در روز از کنار این پلهای غیر ایمن عبور میکنند و بدون هیچ اقدامی عملی برای جمعآوری آنها بدون اخطار به پیمانکاران برای نصب یک پل موقت ایمن. شایعاتی که در میان کارگران دهانبهدهان میگردد حاکی از دادن ۲ بطر ویسکی اصلی و ناب چاپ سیاه اصل از جانب پیمانکار محترم به گزارشگر ایمنی است. امروز مهندس ساسان با کتف شکسته و گردن آسیبدیده و با کمری دیسک شده خسته و غمگین در کنار دخترش، قربانی خوششانس پروژه است؛ زیرا امکان ادامه زندگی را دارد. همین ماه قبل از این حادثه یک کارگر داربست بلند در اثر سقوط از داربست بلند به حال اغما افتاد. در گزارش ایمنی کارگر به دلیل استفاده نکردن از کمربند ایمنی مقصر شناخته شد. ولی آقای ایمنی در گزارشش ذکر نکرده بود وقتی کارگر داربست بند باید تا ارتفاع گاهی حنا بیش از ۳۰ متر لوله با قطر ۴ سانتیمتر را تا سقف آسمان بالا ببرد و تکیهگاهشان همان لوله باریک داربست است و اجباراً باید برای نصب لولهها در بالاترین نقطهٔ داربست قرار گیرد، چگونه از کمربند ایمنی استفاده کند. آیا کمربند را باید زیر پایشان ببندند؟ یا در آسمان حلقهای وجود دارد که کارگر میباید کمربندش را به آن پیوند دهد؟ کارگر در حال اغما بود پیمانکار دست چندم یک آمبولانس برای انتقال بیمار به بیمارستان نداشت. کارفرما هم حاضر نشد تنها آمبولانس سایت را در اختیار پیمانکار قرار دهد. پیمانکار پس از وقت تلف کردنهای بسیار بدن خردشدهٔ کارگر را پشت یک وانت انداخت و روانه بیمارستان کرد. وانت تنها یک جسد به بیمارستان تحویل داد و خانواده کارگر کشتهشده که در انتظار چندرغاز ماهانه او بودند جسدش را تحویل گرفتند. شرکتهای رانتخوار واسطهگر، کار را با رابطه به دست میآورند و خود آن را اجرا نمیکنند. بلکه پس از برداشت درصد بالایی از مبلغ قرارداد آن را به شرکتهای دستدوم واگذار میکنند و دستدومیها به دست سومیها و الیآخر… این شرکتها برای دریافت مدارک استاندارد بینالمللی در رابطه باکار مشترک با شرکتهای خارجی بخشی به نام ایمنی دایر میکنند ولی افراد آن در قبال روند کار قادر نیستند اقدامی جدی انجام دهند تنها شکلی بدون درونمایه هستند.”(۱۱)
کارگران پروژهای علاوه بر عارضههای مستقیم ناشی از نوع حرفه، همواره در محیطی کار میکنند که هیچگونه امکاناتی برای تسهیل کارشان وجود ندارد و از قبل برایشان ساخته نمیشود، همیشه در شرایطی شبیه به وضعیت اضطراری به کار مشغولاند، کار در زیر آفتاب سوزان جنوب و در هوای آکنده از گردوخاک و گرما و شرجی و یا در استانهای سردسیر در زمستان و در هوای باز و بدون سرپناه پیامدهایی برای کارگران در بردارد. فضای سایت و محل کارگاه پر از انواع و اقسام صداها، اعمم از صدا و سوت کارگران که برای خبر کردن همدیگر از خطر احتمالی، یا صادر کردن دستور برای انجام کاری، صدای دریل، سنگ جت، صدای وسایل نقلیه و ماشینآلاتی که در حال تردد و فعالیت هستند، صدای رعشه آسای دیزل ژنراتورها و موتوربرق و فضایی که آکنده از همهمه و صداهای نامفهوم همراه با تردد پرشتاب کارگران، با گرد خاک ناشی از کار و برخاسته از محیط کارگاه و بوهایی که از وسایل و متریال ضمن کار پخش میشود، کار طولانی در چنین شرایطی که کارگران پروژهای هنگام کار روبرو هستند، آنان را فرسوده و عاصی میکند، بعد از چند سال دچار عارضههای عصبی و جسمی میشود.
” صدای ژنراتورها آنقدر بالاست که اسکلت فلزیِ اطرافش همیشه دچار یک لرزهٔ خفیف است. در محلهایی که کار در حال انجام است هر ۵۰ متر یک ژنراتور و در برخی مکانها که کار زیاد و سنگین است، دو الی سه ژنراتور غولپیکر در کنار همصدای ژنراتورهای تولید برق بسیار بالاتر از اندازهٔ استانداردهای بهداشت جهانی است بهخصوص زمانی که دستگاهها همه قدیمی باشند؛ و بدون پوششهای صداگیر کار کنند. آخر ما توی ایران کار میکنیم.
فریادشان را تا آسمان هفتم هم میرسانند و کار ما بازرسی در میان این امواج کرکنندهٔ صوتی است. بههرحال باید لقمه نانی به دست آورد. از گوشی هم نمیتوان استفاده کرد چون از زیر کمپرسیهای حمل خاک میرویم و یا بار لیفتراک و جرثقیل حسابمان را میرسد. تازه باید مرتب با نیروی کار گفتوگو داشته باشیم و ایرادات کار را گوش زد کنیم و یا به توضیحات آنان گوش بدهیم. به این جهت مجبور میشویم طی ۱۲ ساعت کار مرتب با صدای بلند حرف بزنیم. وقتی بعد از ۲۴ روزبه مرخصی میرویم با اولین گفتوگو مورد اعتراض واقع میشویم.
چرا داد میزنی. تو نمیتونی آرامتر صحبت کنی …
تازه متوجه میشویم باید صدایمان را آرامتر کنیم چون ژنراتورها اینجا وجود ندارند. در کارگاه تنها زمان ناهار برای یک ساعت همهٔ دستگاههای پرسروصدا خاموش میشوند. با این سکوت چه آرامشی به ما دست میدهد مثلاینکه بار سنگینی را از دوش ما برداشتهاند. بهیکباره احساس سبکی میکنیم. بدون استثنا پس از چندی کار کردن در این شرایط درصد شنوایی کارگران افت میکند و این نقص عضو غیرقابلبرگشت است. ولی پرسش این است مسئولیت این ناتوانی ناشی از شرایط غیر ایمن کار، با کیست؟(۱۲)
آسیبهای شغلی کارگران پروژهای بسیار سنگین و غیرقابلجبران است. بخشی از سلامت جسمی و فیزیکی کارگران پروژهای، ضمن کار طولانیمدت از بین میرود. کارگران جوشکار، کارگران لولهکش یا فیتر، کارگران مخازن و هرکدام از کارگران دیگر واحدها مناسبت با شغل و حرفهای که دارند یک یا چند عضو از بدشان در معرض آسیب قرار دارد. کارگران جوشکار کارگران لولهکشی یا فیتری و کارگران مخازن، چشم، گوش و پوست صورتشان، براثر برق جوش و صدای ناشی از ضربههای چکشی که بر آهنآلات وارد میکنند، دچار آسیبهای جدی میشود. گاهی چشم این کارگران دچار برقزدگی میشود، اشعه بنفش شبیه یک میل فلزی سخت نوکتیز از سطح و رویه چشم عبور میکند و در بافتهای تحتانی عصبی چشم کارگر فرومی رود، تکرار این عمل دردو-سه نوبت در حین کار موجب برقزدگی چشم کارگر میشود. پس از تحمل دو- سه ساعت درد موضعی و بافاصله، چشم بهشدت درد میگیرد، کارگر برای تسکین درد، ماهیچههای اطراف چشم را مالش میدهد، درون چشم فوقالعاده قرمز میشود و شروع به ریزش اشک میکند، کارگر برقزده در این شرایط نه میتواند پلک چشمهای خود را باز کند و نه میتواند آنها را ببندد، هر بار احساس میکند همزمان نوک دهها سوزن در عمق چشمهایش فرو میرود، باید در چنین شرایطی درد را حداقل یکشب تحمل کند تا چشمش بهبودی پیدا کند. این کارگران اغلب دچار بیماری دستگاه تنفسی براثر استنشاق دود واکسید ناشی از جوش هستند. دستگاه گوارش این کارگران مصون از عوارض این حرفه نیست. دانههای مذاب جوش که گاهی بر روی نقاطی از بدنشان میافتد، علاوه بر درد جگرسوز و موضعی، به پوست کارگر نیز آسیب وارد میکند. دیسک کمر یکی دیگر از بیماریها و عوارض ناشی از کار با آهنآلات است، این کارگران اغلب از درد کمر و بیماری دیسک کمر و گردن گرفتار هستند. به علت فضای کم و متراکم بودن اطراف از متریال و وسیله، یا کار در ارتفاع، این کارگران مجبور میشوند، آهنآلات موردنیاز را، خودشان جابجا و حمل کنند، این عمل دیسک آنان را تشدید میکند. صبحها هنگام کار و تا ساعاتی از کار بگذرد بهشدت دیسک آنان درد میکند.
پرتونگاران (رادیوگرافی) واحدی از نیروی کار پروژهای هستند که بنا به ماهیت شغلشان تافته جدا بافتهاند! البته نه از نوع رایج آن، خودبزرگبین، یا آنان که دم و دم بالچه دستگاه، مدیریت و کارفرماها هستند. بلکه کارگران و زحمتکشانی هستند که برای سلامتی و محفوظ ماندن دیگر کارگران از احتمال سرایت تبعات پرتو، بهاجبار و اقتضای حرفه، سوای از دیگر کارگران، در شب و تاریکی مطلق کارمی کنند! بابت این شبکاری که به اقتضای شغل کار میکنند، از هیچگونه حقوق و مزایایی بهرهمند نمیشوند. بخش اعظم پروژههای صنعتی نفت، گاز، پتروشیمیها و… کار لولهکشی ولوله گذاری در این سیستمها است. یکی از اصلیترین واحدهای کارگری پروژههای صنعتی کارگران لولهکشی (فیتری) و (پایپینگ) است. کارگران جوشکار، فیتر و پایپینگ در میان کارگران پروژهای دارای موقعیت هستند. کار جوشکاری که این کارگران انجام میدهند، آرگون نامیده میشود، نوع الکترود کاربردی این جوش با الکترود معمولی تفاوت دارد. این کارگران براثر استنشاق دود واکسید و نور بنفش ناشی از جوش این الکترود، دچار عارضههای جسمی میشوند. عقیم شدن این کارگران در میانمدت بسیار زیاد است. پرتونگاران برای عیبیابی و کیفیت محل جوش با عبور دادن اشعه گاما از روی محل جوش در معرض خطر و ابتلای به بیماری ناشی از کار رادیوگرافی قرار دارند. اشعه گاما در کار رادیوگرافی جوش لولهها، روی بخشی از اعضاء بدن اثرات زیان باری میگذارد. حساسترین نقاط بدن کارگر مانند، پوست، خون، سلولهای جنسی، دستگاه گوارش و چشم کارگر در معرض آسیب قرار دارند. کارگران پرتونگار علاوه بر محرومیت از تماس و همزیستی با دیگران کارگران، در شب و در تاریکی مطلق بدون روشنایی در میان انبوهی از آهنآلات و ابزار وسایل، در میان لولهها و در ارتفاع کار میکنند. زمانی که کارگاه در پایان روز کاری از کارگران خالی میشود و شب چتر سیاه خود را همهجا پهن میکند، پرتونگاران وارد کارگاه و سایت میشوند تا صبح و پیش از ورود کارگران به کار ادامه میدهند. شبکاری اجباری در بی حقوقی که هرروز کارگران را تحدید میکند. کارگر پرتونگار چنانچه دچار بیماری ناشی از پرتو شود، در مدت خیلی کوتاهی از بین میرود.
مسائل پزشکی و دارو درمان کارگران پروژهای ظاهراً بایستی بسیار جدی گرفته شود. چراکه تعدادی کارگر بهطور شبانهروزی در محل کارگاه و سایت و بافاصله با مراکز جمعیتی و شهری مشغول کار هستند. اغلب شنیدهشده که یک نفر دچار عارضه ایست قلبی شده اگر دقایقی دیرتر به پزشک میرسید از بین میرفت! یا شنیده میشود که یک نفر مورد ضربه قرارگرفته و عضوی از بدنش دچار شکستگی یا پارگی شده و براثر خونریزی و دیر رسیدن به پزشک جان خود را ازدستداده! این اتفاقات میتواند در دقایق محدود و ثانیهشماری اتفاق بیفتد. کارگران پروژهای در حالی در کارگاهها و سایتهای دور از مراکز درمانی کار وزندگی میکنند که هرلحظه امکان وقوع حادثه برای آنان وجود دارد. اغلب پروژههای پیمانکاری فاقد مراکز درمانی و پزشکی در محل هستند. در چنین شرایطی که نجات جان کارگر درگرو عمل فوری و اورژانسی است، کارگر چنانچه در دقایق اول جان سالم از حادثه به درببرد تا رسیدن به اولین مرکز درمانی – پزشکی باید مدتزمانی زیادی در خون بغلتد و درد را تا مرحله بیهوشی تحمل کند تا به اولین مرکز درمانی- پزشکی برسد. این کارگر چنانچه بعد از دارو و درمان سالم وزنده بماند، به علت دیر رسیدن به پزشک دچار دهها نارسایی جسمی در مابقی عمر خود خواهد بود. در محیط خوابگاهها به علت عدم بهداشت و وسایل تمیزکننده و غذاهای آلوده و سرد امکان مسمومیتهای عمومی وجود دارد. کارگران به علت عدم دارو و درمان طی سالهای طولانی، تغذیه ناکافی و ضعف جسمی، همواره درد، تب و بیماری را با خود حمل میکنند. در ساعاتی که در خوابگاهها هستند، باید دردهای موضعی و سطحی، دنداندرد، گوشدرد، چشمدرد، دردهای ناشی از بریدگی در حین کار تا درد ناشی از بیماری یکی از اعضاء بدن مانند درد کلیه، مثانه، میگرن، معده درد و… را تا زمانی که خودبهخود تسکین پیدا میکنند، درد را باید تحمل کنند!
در مناطقی از ایران که تعداد و تجمع کارگران پروژهای کم میباشد، مسائل پزشکی و درمانی کارگران موضوعیت ناچیز و کمرنگی دارد. جعبهٔ کمکهای اولیهای که محتوای آن را چند حلقه باند استریل، یکی دو شیشه و ظرف بتادین، تعدادی چسب زخم و چند برگ قرصهای سرماخوردگی و قرص زد معده درد، چند ظرف بتامتاذون قطره چشم شویه و… مجموعاً بهداری پروژه را میسازند. اغلب یک نفر بدون تخصص حرفهای، با حداقل آشنایی به مسائل، تغذیه، بهداشت و ایمنی پروژه، تصدی همه را یکجا به عهده دارد. به مسائل روانی کارگران و پرسش آنها درباره مشکلاتشان هم جواب میدهد!
منطقه ویژه عسلویه یکی از مراکز مهم جمعیتهای کارگری و کارگران پروژهای است. در خصوص مسائل دارو و درمان وسیله پزشکی کارگران پروژهای این منطقه، به نقل از نشریه شماره ۳۱ پیام سندیکا، فعال کارگری پروژهای، ناصر آقاجری چنین میگوید:”تا پیش از تأسیس بیمارستان، تیم پزشکی مستقر در داخل منطقه در اندازه یک بهداری بود. تیم پزشکی شامل، پزشک عمومی (پزشک سرباز)، بهیار و امکانات پزشکی درمانگاه نیز در اندازه مداوای بیماران سرپایی بود. آقاجری بابیان اینکه شرکتهای پیمانکاری بر مبنای تعداد پروژههای در فازهای متفاوت که در دست دارند، تجهیزات درمانی پزشکی تأمین میکنند، گفت: بهداری مرکزی و داروخانهای با امکانات دارویی ضعیف معرف امکانات پزشکی داخل هر فاز است. این فعال کارگری ضمن تأکید بر بیتوجهی پیمانکاران به ارائه خدمات پزشکی – درمانی کارگران منطقه ویژه ادامه داد: این تعداد بهداری، درمانگاه و بیمارستان در داخل منطقه نهتنها کافی نیست بلکه بیمارستان جدید عسلویه نیز در طی زمان آزمون خود را پس خواهد داد.”
حسن نوری یکی از فعالان حقوق صنفی کارگران عسلویه، در اشاره به بیمارستان تازه تأسیس در منطقه عسلویه و اینکه این بیمارستان فاقد بخش سیتی اسکن است و بیمارستان جراح مغز و اعصاب ندارد، صحبت میکند. درحالیکه کارگران در این منطقه عموماً با حوادث و سوانحی روبرو میشوند که نیاز فوری به دکتر جراح مغز و اعصاب دارند و با توجه به انبوه کارگران شاغل در این منطقه، بیمارستان باید دارای بخش سیتی اسکن، ارتوپدی و بخش سوختگی، گازگرفتگی و سوانح باقابلیت پذیرش کارگران این منطقه باشد.
در راستای سلامتی و بهداشت کارگران پروژهای و حفاظت از جان آنان، به نقل از نشریه شماره سیویک پیام سندیکا، یک فعال کارگری در منطقه ویژه اقتصادی پتروشیمی ماهشهر-کارون که بیست و هفت هزار کارگر در این منطقه مشغول کار هستند، خبر از غیرفعال بودن کمیتههای حفاظت فنی در این منطقه ویژه –اقتصادی میدهد. درحالیکه کارهای پروژهای از دیرزمانی تاکنون در این منطقه رواج داشته و بایستی کارگران از مزایای ویژهٔ مادی، معنوی و حقوقی کافی برخوردار بوده باشند. وی اشاره میکند که منطقه ویژه ماهشهر-کارون و منطقه ویژه پارس جنوبی (عسلویه) هردو تابع حاکمیت قوانین مناطق ویژه هستند، مطابق قوانین ویژه و اقتصادی در صورت بروز حوادث کاری برای کارگران، باید کمیتههای حفاظت فنی بهعنوان مرجع بیطرف به حادثه رسیدگی کند. درحالیکه شرکتهای پیمانکاری دستدوم، سوم و چهارم و…از دایره حفاظتی HSE ضعیفی برخوردارند. یکی دیگر از فعالان کارگری به نام قربانعلی درویشی در همین رابطه میگوید:”باوجوداینکه مطابق قوانین مناطق آزاد و ویژه اقتصادی کمیتههای حفاظت فنی باید وجود داشته باشند، اما در منطقه ماهشهر –کارون اثری از این کمیتهها به چشم نمیخورد.”
کارگران پروژهای علیرغم سختیها، بی حقوقیها و شرایط بدی که تحمل میکنند، به لحاظ فنی و تکنیکی، مهارتهای بالایی دارند. “نیروی کار فنی یا تکنسینهای تجربی سالها با هزاران دشواری و رنج کارکردهاند، بدون اینکه جامعه امکان آموزش آنها را فراهم کرده باشد. فن و تکنیک را از استادکارانشان آموختهاند، سنگینترین کارها را انجام دادهاند تا بهمرور به کار مسلط شدهاند.” صنایع نفت و گاز و پتروشیمی، سدسازی و… از بزرگترین صنایع و دارای پیچیدهترین سیستمها هستند. انواع و اقسام آهن و آلات ولوله جات، مواد شیمیایی و پتروشیمیها، پلاستیکی، مصالح سویل و ساختمانی، لاستیک و انواع دیگری از مواد و متریال گوناگون بهاضافه الکتروموتورها، موتورآلات برقی و قطعات صنعتی دیگر در ساختوساز این صنایع بهکاربرده میشود. کاربرد و نوع کار با وسیله و ابزاری که در کار ساختوساز و نصب بکار میرود، نیاز به مهارتی خاص دارد. هرکدام هم نیاز به ابزار دقیق و وسیلهای خاص دارد.کارگران پروژهای از همان ابتدا که پایشان به پروژه کشیده میشود و وارد کار میشوند، با محیطی روبرو میشوند که مملو از مواد و متریال و ابزار و وسیله صنعتی است.
از روز استارت و آغاز به کار تا روزهای پایانی پروژه، مرتب متریال و ابزار و وسیله وارد سایت و کارگاه میشود. در بخش وسیعی از محیط سایت و کارگاه، کوهی از انواع و اقسام متریال رویهم چیده میشود؛ و واحدهای کارگری مناسب با شغلشان مرتب در حال حمل متریال برای کار ساخت و نصب هستند، در پایان از این کوه متریال و مواد خام بیشکل، با دستان توانا و تلاش کارگران پروژهای، صنعت عظیمی برپا میشود.
ساختوساز و نصب این متریال و قطعههای گوناگون، احتیاج به سادهترین تا تکنیکیترین ابزار و وسیلهها دارد. دستان کارگران پروژهای روزانه با ابزار وسیلههای جدیدی آشنا میشوند. کار امروز کارگر پروژهای باکار فردایش کاملاً متفاوت است، ابزار و وسیلهای هم که برای کار استفاده میکند، مرتب عوض میشود. درنتیجه کارگر پروژهای استفاده از وسایل و ابزار متنوع را ضمن کار فرامیگیرد. به مدت دوتا سه سال علاوه بر فراگیری و تخصص در یکرشته کاری، با کلیه ابزارآلات مکانیکی و مهندسی و فنی هم آشنا میشود، قابلیت و توانایی استفاده از این وسایل را هم پیدا میکند. در مقایسه با کارگران ثابت صنایع و کارخانهها که سروکارشان با ابزار محدود و کار یکنواخت است، کارگر پروژهای مهارتهای عمومی بیشتری دارد.
“امروزه، نه دولت و نه بخش خصوصی نیروی کار پروژهای ِصنایع نفت و پتروشیمی ایران را آموزش فنی نمیدهند و در این راه هیچ هزینهای صرف نمیکنند. جوشکاران دارای کد تخصص که امروزه در این صنایع تکنیکیترین عملیات جوشکاری را انجام میدهند، با سختکوشی و هزینه و استعدادهای خود در این موقعیت قرار دارند. جوشکاران استنلس، کاپرنیکل، ۶GR و آلومینیوم و جوش CO2 و فیترها که میباید ریاضیات را تا حدود پایان دورهٔ دبیرستان بهخوبی بدانند و بهصورت کاربردی بتوانند از آن استفاده کنند و بهاینترتیب بتوانند واحدهای کوچک و بزرگ پالایشگاهها را بسازند، همگی نسبت به کارگران کرهای، چینی و فیلیپینی که بهجای کارگران فنی و بیکار ایرانی در پارس جنوبی با حقوق چهار میلیون تومانی کار میکنند، در استانداردهای جهانی، کیفیت کاری بالاتر و تجربهٔ بیشتری دارند.”(۱۳)
کارهای پروژهای نهتنها به کمک ماشین و روبات انجام نمیگیرند، بلکه مرتب اتفاق میافتد که پروژه احتیاج فوری به یک وسیله یا ابزار و قطعهای نایاب یا کم یاب دارد که در بازار موجود نیست، کارگران پروژهای با همفکری و خلاقیت در محل پروژه اقدام به ساختن وسیله موردنیاز میکنند، وسیلهای که در شرایط تنگنا میتواند کار را پیش ببرد! در حین کار ساختوساز پروژه، در مواقعی پیش میآید که به یک قطعه و وسیله فلزی به تعداد فراوان موردنیاز است، چند استادکار ماهر با همفکری وسیله موردنیاز را طراحی و با کمک کارگران ماهر با حداقل وسایل موجود کارگاهی در تعداد زیادی قطعه موردنظر را میسازند! کار با نقشه و نقشهخوانی در ساختوسازهای پروژهای بسیار ضروری و مهم است، استادکاران، کارگران ماهر پروژهای با نقشهخوانی آشنایی کامل دارند.
واحدهای کارگران پروژهای متشکل میشوند از: کارگران سویل وساختمان-این کارگران در پروژهای صنعتی از کمترین موقعیتی برخوردارند. در نگاه پیمانکار و کارفرما و روابط مسلط پروژههای صنعتی این کارگران در رده پایینی قرار دارند. از بی حقوقترین کارگران محسوب میشوند. عموماً در کارهای پروژهای تواناییهای فرد در حرفه و شغلی که دارد، موقعیت او را تعیین میکند. شغل کارگر به هر میزان که فنی و تکنیکیتر باشد، کارگر به همان مقدار دارای موقعیت است. البته در روابط مسلط سرمایهداری موجود، این نگاه بیشتر از بالا و با خودبزرگبینی و تحقیر دیگران همراه است و همواره تشدید میشود. در شرایطی که بیکاری به میزان بسیار بالایی رشد کرده و فروش نیروی کار بهمراتب ارزان و فراوان است، درصد زیادی از این کارگران دارای قابلیتهای بیشتر و توانایی انجام کارهای دیگری را هم دارند، اما به علت بیکاری طولانی در کارهای ساخت ساز پروژهای مشغول میشوند. دستمزد این کارگران نسبت به کارگران دیگر واحدها بسیار کم و ناچیز است. در میان این کارگران بنایان موقعیت عمومی بهتری دارند. کارگران فنی دارای موقعیت از میان نیروهای سویل و ساختمان ترجیحاً با بنایان رابطه بهتری دارند.
کارگران وسایل نقلیه محیط کارگاه و سایت مملو از متریال و وسایل کاراست. کارگران وسایل نقلیه کارشان همواره با استرس و دلهره همراه است. رانندگانی که این وسایل را در محوطه متراکم از وسیله و رفتوآمد کارگران هدایت میکنند، با کمترین غفلت آنان و یا حرکت اشتباه یک کارگر از روی سهو، فاجعهای به بار میآید. هوای گرم و آلوده به گردوخاک، کار طولانی پرشتاب، خستگی ناشی از ساعات طولانی کار و…اغلب سبب حوادثی میشوند که مرتبط با وسایل نقلیه است و هنگام کار اتفاق میافتد. ماشینآلات و وسایل نقلیه اینکه در پروژهها کارمی کنند، فاقد وسایل ایمنی و محافظتی برای پیشگیری از حوادث و سوانح هستند. اغلب ماشینآلات فاقد نیروی کمکی و وسایل هشداردهنده هستند. بیشتر ماشینآلات کارهای پروژهای وسایل نقلیه دستدومی هستند که توسط پیمانکاران جزء در کشورهای حاشیه جنوبی خلیجفارس خریداری میشوند و در کارهای پروژه بهصورت اجارهای مشغول کار میشوند. فرسوده بودن وسایل نقلیه و مستعمل بودن ابزار کار، موجب تشدید سوانح و حوادث میشود.
میان کارگران وسایل نقلیه بهعنوان یک واحد کاری، مناسب با شغلشان روابط علیحدهای وجود دارد. میان کارگران واحدهای دیگر، با کارگران وسایل نقلیه رابطه کاری وجود دارد. رانندگان وسایل نقلیه، بخصوص جرثقیلها به خاطر مسئولیتی که در قبال جان و امنیت کارگران دارند، باید ششدانگ حواس خود را جمع کنند تا از وقوع حوادث جلوگیری کنند. به علت اقتضای شغلی، رانندگان در ساعات کار ترجیحاً کمتر با کارگران میجوشند، علیرغم اینکه یک صمیمیتی بین آنان وجود دارد. کارگران، بیشترین رفتار احترامآمیز را نسبت به رانندگان و نیروهای کمکی دارند که دارای تجربه و پختگی در کار باشند و حین کار کمتر دچار اشتباه یا حواسپرتی میشوند و نسبت به امنیت و جان کارگران احساس مسئولیت بیشتری میکنند. جرثقیل یکی از اصلیترین وسایل نقلیه سنگین کارگاهی است. در اغلب گزارشهایی که مربوط به حوادث کارگری و در هنگام کار با جرثقیل اتفاق افتاده است، اشاره به کموکاستیهایی دارند که از ناحیه پیمانکاران سهلانگاری شده و جان کارگران درخطر افتاده. جرثقیلها و وسایل نقلیه سنگین کارگاههای مناطق ویژه اغلب دستدوم، احیاناً بخشی از این وسایل نقلیه کشورهای کوچک عربی است که فاقد استانداردهای موجود در آن کشورها بوده، توسط پیمانکاران جزء ایرانی خریداری و در پروژهها بهصورت اجارهای مشغول کارمی شوند. بعضی از پیمانکاران در تجهیز کردن ماشینآلات، جرثقیلها و از خریدن تسمه و بکسل نو مورداستفاده، برای برداشتن متریالها که عموماً، آهن و آلات و دستگاههای سنگین هستند خودداری میکنند. به خاطر حرس و طمعورزی در سود بیشتر از استخدام نیروی کمکی جرثقیل که میتواند با کمک کردن به راننده و هدایت بار نقش تعیینکنندهای در جلوگیری از حوادث داشته باشد امتناع میورزند.
کارگران استراکچر و سازههای فلزی، حجم هنگفتی از متریال کارهای پروژهای نفت، گاز و پتروشیمیها، آهنآلات است. مواد و متریال اصلی اینکارهای پروژهای عمدتاً متشکل میشود از لولههای آهنی و استیل، نبشی، ناودانی، تیرآهن و تیرآهن اچ و… در اندازههای متنوع و متفاوت. استراکچر یا سازههای فلزی، کارگران استراکچر، کار جوشکاری لولههای ساپورت و حامل لولههای سیستم اصلی را انجام میدهند. نصب و کارگذاری لولههای سیستم گاه تا ارتفاع چهل متر و بیشتر بالا میرود. لولههای اصلی سیستم حامل مواد، در محلهایی شبیه پلهای فلزی فشرده و درهمتنیده هستند. این لولهها بدون ساپورت قدرت تحمل ندارند. بخشی از کارگران جوشکار پروژههای صنعتی، کار سازههای لولههای ساپورت را انجام میدهند، کار این جوشکاران همان سختی و عوارضی را دارد که دیگر جوشکاران لوله با آنها روبرو هستند.
کارگران رنگآمیز و سند بلاست، کار سند بلاست و نقاشی، یکی از آلودهترین حرفهها در میان کارهای پروژهای است. این کارگران اغلب در پو شده ترین لباس کار و کلاه ماسک دار پوشیده در سر در فضایی متراکم از گاز و پو در رنگی که در هوای محل کار پخش میشود، مشغول کار هستند. کار سند بلاست، یعنی گرفتن زنگ واکسید از آهنآلات کار گذاشته یا آماده برای کار، با فشار هوا همراه با ماسه و نوعی پودر. تمیز کردن دستگاهها، لولههای کار گذاشتهای که باید رنگآمیزی و نقاشی شوند. کار سندبلاست و رنگآمیزی در مناطق گرم جنوب بسیار آزاردهنده است. این کارگران علاوه بر تجهیزات ایمنی کامل، احتیاج به نوشیدن چند نوبت شیر در روز دارند. پیمانکاران از دادن شیر به این کارگران خودداری میکنند. اغلب این کارگران بعد از مدتی کار دچار بیماریهای تنفسی و گوارشی میشوند.
کارگران پایپینگ (فیتری) کارگران جوشکار آرگون و کارگران جوشکار، حجم عظیم و تعیینکنندهٔ نیروی کار حرفهای پروژهها هستند. این کارگران به لحاظ شغلی و موقعیت کاری و تعداد، نیروی اصلی کار پروژهاند. رابطه کاری نزدیکی میان این واحدهای کاری است، فورمنها و سرپرستها سعی میکنند برای تثبیت موقعیت خود و ادامه فعالیت کارهای پروژهای رابطه خود با این کارگران را تقویت کنند. کارگران پروژهای اغلب از جمع فیتری-جوشکار الگو میگیرند. در مبارزه صنفی اغلب این واحدها پیشگام در مبارزه هستند. تشکلهای کارگری فعال در میان کارگران پروژهای، با جذب و عضوگیری از این کارگران حرفهای، در سازماندهی کارگران پروژهای و در رویارویی با پیمانکاران و کارفرمایان موفقتر خواهند بود. در معرفی کارگران رادیو گراف و عوارض جانبی این حرفه، در مورد عوارض جانبی و بیماریهای ناشی از کار جوشکاری و جوشکاری پایپینگ یا فیتری و جوش آرگون توضیح داده شد.
کارگران مخازن، کارگر مخزن کار، ابتدا حرفهاش جوشکاری است و مهارتش در ساخت مخازن است که همراه با برشکاری و شکل دادن به ورقهای آهن در سایز و اندازههای مناسب با نقشه و سازه موردنظر است. قطر و ارتفاع این مخازن گاهی چنان بزرگ است که تصورش آدم را دچار شگفتی میکند. مخزن شبیه دیگ بزرگی است وقتی کارگر برای شکل دادن به آهن چکش بر آن فرود میآورد، هوای متراکم درون مخزن براثر ضربه با همه فشار به پرده گوش کارگر اصابت میکند، از تکرار مرتب فرود آوردن چکش سنگین بر آهن و صدای ناشی از آن در طولانیمدت، به شنوایی و اعصاب کارگر صدمه شدید میزند. کارگران مخازن در مناطق جنوب و در تابستان در گرمای بالای ۵۰ درجه، هنگام کار در مخزن، در حال پخت هستند، هرم گرمای آهنداغ فضای مخزن و محل کار کارگر را بیش از گرمای بیرون و معمول داغ میکند. در مناطق سردسیر در دمای چند درجه زیر صفر، در ساعاتی از روز هنگامیکه کارگر دست به آهن و ابزار وسایل یخزده میبرد، دستش مانند آهنربا چنان به آهن یخزده میچسبد که بهسختی کنده میشود.
کارگران اسکافلبند-اصطلاحا داربست بندی برای محل و مکانهایی که کار در ارتفاع انجام میگیرد درست میشود. کارگران با قرار گرفتن روی این داربستها به کار در ارتفاع مشغول میشوند. کارگران اسکافلبند، کارشان نصب و راهاندازی داربست بندی برای کارگرانی است که در ارتفاع کارمی کنند. کار داربست بندی، با لولههای اسکافل و بست لوله برای همین منظور و تخته چوببست برای زیر پای کارگران انجام میگیرد. این کارگران در شرایطی برای تأمین امنیت جانی دیگر کارگران کارمی کنند که گاهی از اوقات کار خودشان براثر اقتضای شغل، فاقد امنیت است. این کارگران گاهی در ارتفاع ۳۰ تا ۴۰ متری و در شرایطی که خودشان نمیتوانند از وسایل ایمنی استفاده کنند، برای ایمنی کارگران داربست درست میکنند. تحرک و جابجایی دائم کمتر اجازه میدهد که این کارگران خودشان از کمربند ایمنی استفاده کنند. کار کردن و گرفتن آهنداغ بخصوص در تابستان و در مناطق جنوب کار این کارگران را دشوار و عذابآور میکند.
کارگران نصب و مکانیک، این کارگران به لحاظ فنی و تکنیکی از مهارت بسیار بالایی برخوردارند کارشان با وسایل ابزار دقیق است. کار نصب دستگاههای صنعتی. میزان کردن و نصب یک قطعه، از دستگاههای سنگین و درعینحال حساس، به دقتی نفسگیر احتیاج دارد. در بعضی مواقع حدود مجاز در محاسبه و نصب یک قطعه نباید از چند صدم میلیمتر بیشتر یا کمتر باشد. دستوپنجههای ماهر و ورزیده کارگران نصب و مکانیک پروژهای، با ابزار وسایل مکانیکی و مهندسی بسیار آشنا است. اکثریت استادکاران و کارگران ماهر نصب و مکانیک با نقشهخوانی آشنا هستند. دستمزد کارگران ماهر نصب و مکانیک از کارگران فیتری و جوشکار بسیار پایین تراست. حرفه کارگران نصب و مکانیک، نسبت به کارگران پایپینگ و جوشکار، عوارض و آسیبهای کمتری دارد. کارگران نصب و مکانیک مثل اغلب کارگران پروژهای به علت کلنجار رفتن با آهنآلات سنگین از بیماری دیسک کمر رنج میبرند.
کارگران نقشهبرداری، واحدهای کوچک سه- چهارنفرهای هستند که همراه با مهندس یا مهندسین نقشهبردار مشغول کار نقشهبرداری هستند، اغلب در فضای باز و آزاد و در معرض آفتاب داغ و یا باد و سرما در حال کار هستند؛ و وسایل نقشهبرداری، دوربین، سهپایه، خط کش بلند چوبی چند متری، مترو ماشینحساب جهت محاسبات دقیق و…این واحد کاری مرتب درسایت در حال حرکت و در محلهای تعیینشده در حال نقشهبرداری هستند.
کارگران برق، در اغلب پروژههای در حال ساختوساز صنعتی از برق فشارقوی استفاده میشود، چون کار پروژهای دریک وضعیت اضطراری و با شتاب جلو میرود، احتمال برقگرفتگی زیادتر و خطر جانی بیشتری این کارگران را تهدید میکند. کارگران برق پروژه همواره خطر برقگرفتگی در کمینشان است. هوای رطوبتی و شرجی در مناطق جنوبی ایران که گاهی اوقات به صد در صد هم میرسد، خطر برقگرفتگی کارگران بیشتر بالا میرود. کار این کارگران با استرس و اضطراب همراه است. زودتر از معمول بیناییشان کم شود و انگشتانشان دچار لرزش میشود. این کارگران از لباس و ابزار ایمنی کاملی برخوردار نیستند. به کفش، دستکش و وسایل ایمنی ویژهٔ حرفهٔ خودشان نیاز دارند که پیمانکاران عموماً از تهیه کردن این وسایل خودداری میکنند.
علاوه بر واحدهای کارگری که برشمردیم، کارگران آشپزخانهها، کارگران نظافتچی، واحد ایمنی، بعضاً واحد آتش نشنی، لایروبی، خرید، انبارداری و واحدهای کارگری بزرگ و کوچک دیگری در پروژهها کارمی کنند. واحدهای مدیریتی، دفاتر، حسابداری و…
پیمانکاران و کارفرمایان چگونه برخوردی با کارگران پروژه دارند و چه رابطهای میان آنان وجود دارد؟! “پیمانکاران قدر قدرت پروژهاند، آنهم بدون هیچ نهاد کنترلکننده و بازرسی. آنها مانند بردهداران ماقبل تاریخ شلاق به دستکار میطلبند. با این تفاوت که شلاق فیزیکی را با شلاقی دردناکتری تعویض کردهاند، با شلاق اخراج و محروم کردن نیروی کار از اشتغال. شلاقی که علاوه بر ریشریش کردن گردهٔ کارگر، زندگیاش راهم دچار چالش میکند. چالشی مالی که زندگی خانوادگی کارگر را به مرزهای سقوط میکشاند.” (۱۵)
پیمانکاران حقوق کارگران پروژهای را دیربهدیر پرداخت میکنند، بیمههای ناقص و بسیار کمتر از ساعاتی که کارگر کارکرده برای کارگر رد میکنند. یک ساعت وقت نهارخوری و مدت رفتوآمد کارگران از خوابگاه تا سایت را که در بعضی فاصله تا دو ساعت میشود برای کارگران منظور نمیکنند. کارگران را ماهها بهطور آزمایشی و با شرایط پیشنهادی سخت به کار میگیرند. لیست سیاه دارند؛ و…دهها مورد دیگر.”معمولاً وسایلی چون دستکش، ماسک و لباس کار از وسایلی است که بایستی آزادانه در اختیار کارگر گذاشته شود. در اکثر شرکتهای پیمانی لباس کار داده نمیشود. تنها در بعضی موارد بسیار استثنایی درصورتیکه هزینه لباس کار از شرکت ملی نفت و گاز گرفته میشود. (لباس به کارگر میدهند.) دستکشهای (کارگری) مصرفی در این شرکتها آنچنان بیکیفیت است که کارگر در موقع کار نمیتواند آن را مورداستفاده قرار دهد. این است که از خیرش میگذرد. (۱۶)
شرکتهای پیمانکاری هدفشان از دادن غذا به کارگران، پر کردن یک وعده غذایی است! اینکه غذای یک هفته و یا یک شبانهروز کارگران از چه موادی باشد که میزان کالری سوخت ساز شده، آنان را جایگزین و چه مقدار و میزان کالری برای فردا و روزهای آینده آنان را تأمین میکند تا بتوانند ادامه کاری بدهند، اصولاً در برنامه غذایی شرکتهای پیمانکاری برای کارگران منظور نمیشود. نهادهای مربوط به بهداشت و سلامتی کارگران که میبایستی در چنین مواردی دخالت بکنند، وجود ندارند. اگر احیاناً شکلکی از اینان در پروژهای یافت شود، وجودش انگاشته نمیشود. جایی که سرمایهداری دلالی و واسطهای حکم میراند، عبور کردن از چنین موانعی ساده است. سرمایهداری نو لیبرالی که سوار بر قدرت است، بدون هیچ ملاحظه انسانی و منطقی به نیروی کار و سرمایههای مادی و معنوی مردم، آنان را به غارت و یغما میدهد. به کارگران بهمثابه موجوداتی که فقط برای کسب سود بیشتر و درآمد فوری که حاصل میکنند، نگاه میکند و نه بیشتر. سرمایهداری نیولیبرال چند برابر بیشتر از سلف بردهدار خود فرومایهتر و ضد انسانی تراست. “شام آدینه آنها یک خوراک بومی است به نام هُنارآب. تشکیلشده از مقدری دانههای خشک و ترش انار و مقداری آرد که بدون روغن تفتداده میشود با پیاز و آب و نمک و مقداری روغن. (اشاره به غذای کارگران بیل و کلنگی و روزمزد بلوچ است) آیا هنارآب انرژی ازدسترفتهٔ آنها را بازتولید میکند؟ چرا باید توی این گرما و شرجی هوا که حیوانات هم نمیتوانند کار کنند، ما روزی ۱۲ ساعت بیل و کلنگ بزنیم ولی به ما ناشتایی و شام ندهند؟ خوابگاه هم ندهند؟ مگر ما نجس (قومی در هند) هستیم؟ بیمه نیستیم. بازنشستگی نداریم. سنوات نداریم. درحالیکه اینجا کارگاههای زیر ده نفر وجود ندارد، همهٔ شرکتها صدها نیروی کاردارند. چرا؟ چرا ما از شدت گرانی نتوانیم در هفته یک غذای کافی برای خودمان درست کنیم؟ بیلش را از ماسهها بیرون کشید و باخشم آن را مجدداً در ماسهها فروکرد. شام چی میخورید؟ سیب زمین آب پز با نان سفیدی که پر از جوششیرین است. همین؟
گاهی سیب زمین را روی پیکنیک باپوست میپزیم و با نان میخوریم. با تبسمی تلخ یکشب هم نان با ماست و شب بعد هم ماست با نان میخوریم. ناشتایی اکثراً نمیخوریم. آنهایی که ناشتایی میخورند خوراکشان یک گوجه و یک خیار سبز و کمی نمک ونان است.” (۱۶)
اهمیت وعدههای غذایی صبحانه، نهار و شام کارگران پروژهای، تنها ساعتی است که اختصاص به این وعدههای غذایی دادهشده، مابقی، غذای ساده و بدون کیفیتی است که کارگران از فرط گرسنگی و پس از چند ساعت کار سنگین، رغبت به خوردن آن پیدا میکنند. بسیاری از مواقع کارگران از خوردن این غذاها خودداری میکنند. صبحانه اغلب اوقات یکتکه پنیر شور که بیشتر شبیه دوغ ماسیده است به کارگران میدهند، کارگر برای پیشگیری از ضعف در ساعات کار میانروز و پیش ظهر و از روی ناچاری یکلقمهنانی که هیچگاه بوی تازگی ندارد میل میکند. بعضیاوقات یک قالب کوچک چند گرمی کره و یک بسته کوچک مربا به کارگر میدهند، بسیار اتفاق میافتد که کارگر حوصله برای یافتن این بستههای کوچک و باز کردن آنها در موقع صبحانه را ندارد، ترجیح میدهد یکلقمهنان را در دهن فروکند و روانه کار شود! نهار کارگر که ظاهراً بایستی یک وعده مهم غذایی در روز باشد، وضعیتی بهتر از شام و صبحانه ندارد. در ظرف یکبارمصرف به کارگران داده میشود. فاقد کیفیت و ارزش غذایی است، مقدار آنهم جوابگوی معدههای گرسنهای نیست که برای غذا دهن بازکردهاند. کار سنگین و کلنجار رفتن با آهنآلات در طول ساعات طولانی پیش از ظهر سوختوساز بدن کارگر را بهشدت بالا میبرد، خالی بودن معده گرسنگی را تشدید میکند، کارگر با فرصت کمی که دارد، غذای سرد و ماسیده در ظرف یکبارمصرف را، بدون ملاحظه میبلعد. موردی که پیامدهای گوارشی بدی برای کارگران دارد. بیماری گوارشی، درد و زخم معده در میان کارگران پروژهای بسیار رایج است. در گرمای جنوب و درحالیکه آب بدن کارگر در حین کار بهشدت تبخیرشده، عطش ناشی از این وضعیت موجب میشود که کارگر هنگام سرو نهار، حجم زیادی از آب بنوشد، درنتیجه معده کارگر سنگین، وترش میکند، کارگر تا یکی دو ساعت بعد از نهار از این موضوع رنج میبرد. عوارض نحوهٔ میل کردن فوری اینگونه غذاها برای کارگران پروژهای، علاوه برزخم معده، خراب کردن دندانهای آنان را هم در پی دارد. دو موردی از بیماریهای رایج و عمومی در میان کارگران پروژهای که ناشی از شرایط کار و محیط کار است. مورد دردآور دیگری که باید به آن پرداخت، سرو غذا در فضای آزاد و محوطه آلوده کارگاهها است. فضای بخصوص مناطق جنوب کشور که محل تجمع بیشترین تعداد کارگران پروژهای است، آکنده از گازهای سمی و گردوخاک است. کارگران ظرف غذای یکبارمصرف با نان را در دست میگیرند و در یکگوشه و محل که فکر میکنند مناسب است بدون زیرانداز و بهطور اضطراری میبلعند و برای کار مجدد آمده میشوند! دنیای سرمایهداری دنیای واژگونهای است. شاید دو برابر جمعیت کل کارگران ایران ماشینسواری خودرو باشد، این وسایل نقلیه درزمانی که کار نمیکنند، دریک محل وزیر یک سقف در مقابل گرما و سرما از آنان مواظبت میکنند. کارگران پروژهای محروم از یک سقف ساده با حداقل وسایل مانند میز و نیمکت برای نهارخوری هستند!
“عقربههای ساعت بهکندی بهسوی پایان نیم روز میرفتند. کارگران جوان سریع و مسنترها کندتر ابزار کارشان را به کناری میگذاشتند و پلههای طبقات را دوتایکی با شتاب روی بهسوی کف سایت سرازیر میشدند. تنها یک منبع آب در گوشهٔ یونیت ۱۲ (قسمت صنعتی پالایشگاه) وجود دارد. ازاینرو باید سریع به آنجا رسید تا نوبت را از دست نداد و دست و رویی صفا داد؛ غذا را از وانت توزیع دریافت کرد و آن را بهسرعت (خورد) تا فرصت چند دقیقه چرت زدن در زیر آفتاب بهاری بر روی سنگ ابزارهای سایت را از دست نداد “(۱۷) شام کارگران پروژهای، بیش از آن ساده و فاقد مواد غذایی لازم است که بتوان بهعنوان یک وعده غذایی از آن یادکرد. اغلب سیبزمینی آب پز، لوبیا، سوسیس یا کالباس، تخممرغ آب پز و… است. کارگران ترجیح میدهند با پول شخصی و مواد غذایی که از قبل آماده کردهاند، برای خود غذایی تهیه کنند، هرچند این غذا هم نمیتواند پاسخگوی نیازهای بدن آنان باشد، حداقل فکر میکنند با تنوع و چاشنی سادهای همراه است.
“بوهای درهم و عجیبی فضای خوابگاه کارگران را پرکرده بود. از سویی، بوی پیازداغ و روغن و تخممرغ با گرمای هیترها و گاز پیکنیکی به همهٔ اتاقها نفوذ میکرد. (بعد از ۱۲ ساعت کار با لولهها و ابزار سنگین، همه نیازمند غذای کامل و قوی هستند. غذای پیمانکار که مشتی برنج نامرغوب و خشک و کمی گوجهفرنگی با یک فنجان کوچک ماست ترش شده است، نمیتواند پاسخگوی نیازمندیهای جسمی روزانه کارگران باشد. ازاینرو، کارگران با هزینهٔ خودشان تخممرغ، گوجه و … میخرند و غذای شب را درست میکنند) از سوی دیگر بوی پوتینهایی که ۱۲ ساعت عرق و خستگی و خاک را با خوددارند و جورابهای پاره و بوی لباس کارهایی آغشته به عرق و رنگ و روغن و پلیسههای آهن و خاک، ترکیبی از بوها را ایجاد کرده بود که تحملش تنها با جبر و اجبار امکانپذیر است. صدای قاشقها در برخورد با ماهیتابهها، رو به پایان بود. شام با سرعت بلعیده میشد. لقمههای درشت در قیفی از نان تافتون بهسرعت از گلو پایین میرفت. هر کس میخواست سهم بیشتری را به معدهٔ خود سرازیر کند. ظرفهای یکبارمصرف آن برنج خشک بیبو و خاصیت، به زبالهدانیها ریخته شدند. بساط چای، جای سفرهٔ شام را گرفت.” (۱۸)
اگر بگوییم آبی که کارگران پروژهای مناطق عسلویه و پارس جنوبی برای آشامیدن استفاده میکنند، غیر آشامیدنی است، سخن به اغراق نگفتهایم. آب بهوسیله تانکر به این مناطق حمل میشود، در مناطق جنوب آبها عموماً سطحی هستند، یا از رودخانهها گرفته میشود. بهشدت آلوده به رسوبات معدنی و مواد سطحی زمین میباشند. اتفاق افتاده که تانکرهای حمل آب در این منطقه، بعد از یکی –دو سال کار به لحاظ آبگیری و تخلیه دچار اشکال و گرفتگی شده، یا اینکه جداره مخزن و تانک این وسایل نقلیه براثر جذب رسوبات، آب به درجهای از آلودگی میرسد که واقعاً غیرقابل استفاده است. در چنین مواقعی که برای رفع عیب و تمیزکاری، مخزن بهوسیله برشکاری شکافته میشود، با دیدن لجن تلنبار شده در مخزن و اینکه فکر کرد که تاکنون از این تانکر برای حمل آب آشامیدن استفاده میشد، تصورش دشوار است. استفاده کردن از این آب برای حمام، با غلظت زیاد مواد رسوبی که دارد موجب خارش بدن و ریختن موی سرکارگران میشود، ریزش موی سرکارگران براثر تابش آفتاب داغ تشدید میشود.
سرویسهای ایابوذهاب کارگران پروژهای بسیار کهنه و فرسوده است. از نوع وسایل نقلیهای که نمونههایی از آنان را فقط در مناطق کارگر نشین و مناطق روستایی میشود پیدا کرد. مشکل بشود در شهر و حومه از آنان استفاده کرد. فاقد وسایل خنککننده در فصل گرما هستند و در سرما از وسایل گرمکننده در آنان خبری نیست. کارگر پروژهای که محکومبه بدترین شرایط کاری و بی حقوقی است، وسیله رفتوآمد از محل کارش به خوابگاه نمیتواند بهتر از این باشد. بدنه فلزی رنگورورفته بیرون ماشینها و پوشش و تودوزی داخلی ماشین که براثر گذشت زمان فرسوده و از بین رفته، موجب انتقال فوری گرمای بیرون به داخل میشود، فضای داخل ماشین بهمراتب گرم تراز بیرون میشود. تا آخرین کارگر سوار ماشین بشود، کارگرانی که اول در اتوبوس نشستهاند، از حرارت گرما یک پخت بردهاند! عرق از همه جای بدنشان بهطرف پاها و پایین سرازیر میشود. گردوخاک محیط بر تن و لباس مینشیند، کارگر حسابی آزرده و مستأصل میشود.
کارگران پروژهای شاغل در عسلویه و پارس جنوبی، ساعت ۵/۵ صبح از خواب بیدارمی شوند، باعجله و بهطور فشرده در صف دستشوییها میروند، ساعت ۶ روانه کار میشوند و بعد از ۱۲ ساعت کار، عصرها، “ده دقیقه قبل از پایان کار، ساعت هفده و بیست دقیقه صدای ناهنجار مینی سنگها در سنگ فرزهای بزرگ و صدای ژنراتورهای پرقدرت خاموش میشوند. آرامش پایان کار، آدمها و ابزارها را در برمیگیرد. کارگران با سرعت لباسهای کارشان را بیرون میآورند و دست و رو را از منبع آب کوچکی میشویند که کنار انبار کارگاه پیمانکار قرار دارد و در آیینهٔ شکستهای که باکمی گچ روی دیوار نصبکردهاند، سرووضع خود را مرتب میکنند. شوق استراحت و برای بومیان رفتن به خانه، خستگی دوازده ساعت کار با لولههای ۶۰ اینچی (قطر ۱۵۰ سانتی) و ۸۴ اینچی (۲۱۰ سانتی) ولولههای یک و دو اینچی را از چهرهٔ کارگران دور میکند. درحالیکه باهم شوخیهای دوستانهای میکنند، با گامهای تند از محل کار دور میشوند تا هر چه زودتر در زیر دوش آب، باقیماندههای پلیسههای آهن و خاک و آلودگیهای مواد نفتی را از تن خود بزدایند. (۲۰)
اگر خستگی مفرط و از پا افتادگی کارگران در پایان روز نبود، هرگز به استراحت در چنین خوابگاههایی راضی نمیشدند. هنگام ورود به خوابگاه و دیدن درودیوار آن کارگران با دو احساس متفاوت روبرو میشوند. ابتدا راضی از پایان یک روز کاری سخت که سرانجام به پایان رسیده و احساس آزاردهنده اینکه با محیط سرد وبی روح و کسالتآوری روبرو میشوند که آکنده از بوی ماندگی، بوی سیگار، بوی لباسهای کارگاهی، بوی غذا و خردهریز چیزهای دیگراست. وقتی فکر میکنند که ساعاتی از عمرشان را بدون هیچ نشاط و شادی و وسیله آسایشی تا صبح روز دیگر باید در این خوابگاهها بگذرانند، غمی سنگین وجودشان را فرامیگیرد، تن خسته خود را روی تخت خوابها رها میکنند.
“چه فرقی میکند؟ اینجا پارس جنوبیه. اسمش روشه، جنوبی و جنوب یعنی همهاش محرومیت، خوابگاههایش در حد یک طویله است. اینکه کدام خوابگاه باشم مطرح نیست. همه مثل هماند. تابستان آب دستشویی و حمام جوش است که نمیتوانی دوش بگیری و زمستانها هم سرد میشود که نمیتوانی بدون سرماخوردگی حمام کنی اتاقهایش بوی ناو عرق تن و بوی جورابهای شسته نشده را میدهد. کارگران وقتی به خوابگاه میرسند خیلی خستهاند و حوصله و توان کار کردن را ندارند که بخواهند به نظافت خوابگاه برسند. پیمانکار هم که خدمات نمیدهد و میگوید خدمات مال زمان آن خدابیامرز است که شما کارگرها قدرش را ندانستید. آنچه را که میخواستید دارید (اعتقادات) پس عواقبش (فقر و فلاکت و بیقانونی) را هم تحملکنید. توی خوابگاه پتوها را نمیتوان روی سر کشید چون بوی ماندگیاش حال آدم را به هم میزند و خوابیده را بیدار میکند.”(۲۱)
کار پر تقلا با آهنآلات سنگین در طول روز آنان را بهزانو درمیآورد، بهناچار شب را در این خوابگاهها به سرمی برند. بعد از دست شستن در پایان یک روز کار، برای اینکه بتوانند فردا به کارشان ادامه دهند روانه خوابگاه میشوند. تحمل محیط خوابگاه و شب را بهروز سر کردن، یک روز آنان را به مرخصی و پایان ماه نزدیکتر میکند. غیرازاین باشد، مشکل بتوان خود را راضی کرد برای مدتی طولانی در محیطهای خوابگاهها که فاقد امکانات هستند، زندگی کرد.
“خوابگاه از چندین سالن مستطیل بزرگ تشکیلشده که عرض بسیار کوچکی نسبت به طولش دارد. یک راهرو باریک که در دو طرفش اتاقهای کوچک کارگری قرار دارد با ساختاری از بلوک. ازاینجهت تابستانها گرم است و زمستانها سرد. در هر اتاق سه تخت سهطبقه قرار دارد. فضای زندگی در این اتاقها آنقدر کوچک است که همه نمیتوانند باهم شام یا نهار بخورند. اکثراً غذایشان را روی تخت خوابشان صرف میکنند.”(۲۲)
اساساً نگاه غالب و مسلط به کارگران و نیازهای آنان همان نگاه سودمحور و استثماری است. کارفرماها، پیمانکاریها و مدیریت پروژهها خیلی کم بهسلامتی، سرنوشت و آینده کارگران توجهی دارند. با کارگران مانند کالای مصرفی برخورد میکنند. تا زمانی که به آنان نیاز دارند، بیکموکاست و با حداکثر بهرهگیری از فرصت، از آنان کار میکشند. امکان بازسازی و نیروی ازدسترفته را به آنان نمیدهند تا خود را تقویت کنند و سلامتی خود را حفظ کنند.
کمتر پیمانکار یا مدیریت پروژهای پیدا میشود که به خواهد با ایجاد امکانات و تهیه وسایل آسایشی، ورزشی و تفریحی برای کارگران به نشاط و شادابی کارگران کمک کند. عموماً ترجیح میدهند که کارگران از وقت باقیمانده از بیستوچهار ساعت شبانهروز را که کار نمیکنند، به استراحت بپردازند تا روز دیگر بهتر بتوانند سر ساعت مشغول کار شوند. سرگرم شدن کارگر بهر طریقی غیر از کار و استراحت برای بازتولید کار، ازنظر پیمانکار اتلاف و پر کردن وقت بیهوده کارگر است. پیمانکار پروژهای اینطور فکر میکند که نهایتاً یکی –دو سال با این کارگر کار میکند، چکار با سلامتی طولانیمدت کارگر دارد! البته در رژیم سرمایهداری جمهوری اسلامی نمیتوان توقعی بیش از این داشت، طبقه کارگر مشابه دیگر سرمایههای ملی باید مفت تاراج شود و از بین برود.
کارگران پروژهای در میان یکی- دو پروژه، گاهی فرصتی برایشان پیش میآید، با خرید یک توپ روزهای معدودی دریک محوطه مناسب از کارگاه یا در بیرون و اطراف کارگاه فوتبال بازی میکنند. تعداد انگشتشماری از کارگران در هر پروژه که سابقهای در فعالیتهای ورزشی دارند، در روز چند دقیقه ورزش میکنند. بعضی از صبحها یا عصرها جمعی معدود ورزش و نرمش جمعی میکنند. دیدهشده بعضی از کارگران دریک گوشه سایت خود را به لولهای آویزان میکنند و بارفیکس میروند. حداکثر تفریح کارگران پروژهای در هفته عموماً روز جمعه و یا بعدازظهر این روزاست، به نزدیکترین شهر برای خرید و تماشا میروند. شبها در بعضی از خوابگاهها که تلویزیون داشته باشند، کارگران تلویزیون تماشا میکنند، عموماً به موبایل ور میروند و شوخی و اختلاط با همدیگر میکنند. وقتی بحث سیاسی و اجتماعی پیش کشیده شود، اکثراً با جدیت نظر میدهند، معمولاً یک کتاب به مدت طولانی در میان آنان میچرخد، شاید توسط یک یه دو نفر کامل خوانده شود. درباره کتابهای تاریخی که موضوعشان نقد تاریخ اسلام است بیشتر گفتگو میکنند. با حرارت و شدت زیادی وارد گفتگو درباره تاریخ اسلام، فوتبال و سریالهای تلویزیون میشوند. نسبت به مسائل سیاسی روز بیتفاوت نیستند، عموماً منتقد رژیم و آدمهای رژیم هستند. کارگران که خودشان در نظام سرمایهداری سوژه و موضوع اصلی بهرهکشی، استثمار و سود هستند، چون این مسائل را با گوشت و پوست در طول عمر کاری خود احساس میکنند، فکرمی کنند بیانش کمتر لازم است! البته درصورتیکه روی موضوعی دراینارتباط و مسائلی دیگری مثلاً در مورد تبعیض و سرکوب میان دو نفر دیالوگ و گفتگویی باشد، کم نیستند نفرات سوم و چهارمی که یکی از کارگران را که در بحث دونفره است، خطاب قرار میدهد و اشاره به او میکند که چه میزان در جامعهای که زندگی میکند بدبخت است و مورد بهرهکشی قرار دارد. رابطهٔ غالب در میان کارگران پروژهای فنسالاری یا تخصص سالاری است. همیشه یک رابطهٔ ویژهای میان کارگرانی که تواناییهای فنی و مهارت بالاتری دارند وجود دارد. جو عمومی کارگاه تحت تأثیر این رابطه قرار دارد. دستاوردهای تجربی و تکنیکی کارهای پروژهای از طریق افرادی که فنیتر و ماهر هستند، همیشه مستقیم و در راستای یک همکاری ناشی از نوعدوستی و انسانی به زیرمجموعهها انتقال نمییابد، تحت تأثیر فرهنگ غالب سرمایهداری و سکانداری رژیم جمهوری اسلامی و سرمایهداری نو لیبرال، رابطه کاری مسلط و عمومی که میان کارگران در جریان است، یکطرفه، از بالا و همراه با تکبر است.
رقابتهای قومی در میان کارگران وجود دارد. در شرایط عادی همدیگر را به داشتن خصلتهای بد قومی متهم میکنند و بعضی القاب را در این زمینه به همدیگر میدهند.
کارگران پروژهای از سه بخش ماهر، نیمه ماهر و کارگران ساده تشکیل میشوند. دریک تقسیمبندی دیگر کارگران به نسل اولیها که افرادی با منشأ ایلیاتی و بسیار محافظهکار و غیرحرفهای و نسل دومیها کارگرانی ماهرو فنی دارای منشأ مشترک شهری و روستایی، معرفی میشوند. برعکس نسل اولیها این کارگران تندرو و رادیکال و با مسائل حقوقی و صنفی هم آشنایی دارند، در مواقع پیش آمد و در رویارویی با پیمانکار و کارفرما بسیار جدی هستند. به لحاظ سنی، افراد کم سن و سال و نوجوانی در پروژهها کار میکنند که میبایستی پشت میز مدارس و آموزشگاهها مشغول تحصیل باشند و از آنطرف افراد مسنی پیدا میشود که چندین سال از سن بازنشستگی آنها میگذرد، اما همچنان کار میکنند. – “زحمتکشانی را در پروژهها میبینیم که حداقل ۴۲ سال کارکردهاند ولی در تأمین اجتماعی تنها ۲۱ سال سابقهٔ کاردارند. آنها باسنی حدود ۶۵ سال باید ۹ سال دیگر در پروژه کار کنند تا با حقوق کامل بازنشسته شوند.” (۲۳)
رژیم جمهوری اسلامی از مواد مخدر بهعنوان یک حربه علیه مردم به شکل برنامهریزیشدهای استفاده میکند. هیچ مرکز جمعیتی مصون از این آفت نیست، دود کشی و مواد مخدر قربانیانی زیادی در میان کارگران پروژهای دارد. از میان وسایل ارتباطجمعی رادیو فردا برای این کارگران رسانهای تقریباً آشنا است. شنیدن و گوش دادن به رادیو فردا مجهز به در سرویسهای ایابوذهاب وقت آنان را بخصوص در برگشت به کارگاه پرمی کند، البته چنانچه سرویس رادیو باشد. این رادیو میان کارگران وسایل نقلیه کارگاهی که ماشینشان تجهیز به دستگاه رادیو باشد طرفدارانی دارد. کارگران پروژهای خیلی کم فرصت مطالعه منظم پیدا میکنند، خستگی مفرط، کار تماموقت بیش از ۱۲ ساعت در روز، مرتفع کردن نیازهای شخصی روزانه، بعلاوه اختناقی که به انواع و اشکال سایه سنگین خود را بر زندگی کارگران تحمیل میکند، فرصت فعالیت فرهنگی و مطالعه را از کارگر میگیرد. فعالیت جریانات سیاسی در میان کارگران پروژهای از طریق افراد فعال سیاسی و باسابقه که در پروژهها مشغول کار هستند، بهطور فردی و پراکنده بازتاب داده میشود. یکی از مسائل بازدارندهای که موجب کندی مبارزه طبقه کارگر ایران درزمینهٔ سازماندهی تشکیلاتی شده، برخورد فرقهای فعالان کارگری با جنبش کارگری بوده است.
کار نابسامان پروژهای تأثیر مستقیمی روی زندگی کارگران پروژهای دارد. دوری از خانواده در مدت طولانی که بهدفعات تکرار میشود، در درازمدت، آثار تخریبی و منفی روی اعصاب و فکر کارگر میگذارد. سختی و دشواری کار طولانی روزانه، عدم امکانات رفاهی و آسایشی، تنش ناشی پیچیدگی کار، وقتی با مشکلات اجتماعی که خانواده این کارگران در جامعه با آن روبرو هستند، سرجمع میشوند، روی ذهن کارگر سنگینی میکنند، در مدت کمی کارگر به لحاظ عصبی و ذهنی دریک فلج نسبی قرار میگیرد، بخشی از هوشیاری خودش را آرامآرام از دست میدهد. نابسامانی و مشکلات کارگران پروژهای در یک مورد و دو مورد خلاصه نمیشود. گسستهای دورهای که با پایان گرفتن کار پروژه، کارگر گرفتار بیکاری میشود، تأثیر منفی روی نظم زندگی این کارگران میگذارد. کارگر پروژهای را مقایسه کنید مثلاً، با کارگری که دریک صنعت و کارخانه مشغول کاراست. کارگر کارخانه از همان ابتدای اشتغال یاد میگیرد که چگونه با مزدی که پایان هرماه دریافت میکند، آن را هزینه نماید. با کمک و همراهی خانوادهاش یک نظم نسبی و حداقلی در دخلوخرج خانواده به وجود میآورند، با برنامه و از قبل با آمادگی به رویارویی با مشکلات میروند و به زندگی نسبی خود میتواند ادامه بدهد. اگرچه امروز، به علت بحرانی بودن وضعیت اقتصادی- اجتماعی جامعه و مشکلات عدیدهای که وجود دارد، آرامش از عموم تودهها گرفتهشده. خانوادههای کارگران پروژهای از حداقل آرامش و نظم نسبی محروم هستند. ابتدا جای کارگر پروژهای بخصوص آنجا که سرپرست خانواده است و خیلی نیازاست که در کنار زن و بچه خود باشد، عموماً در خانه و محل زندگی خانواده خالی است و هیچ ارتباط منظم و روزانهای نمیتواند بازندگی ایجاد نماید، چون فاقد کار ثابت در محل زندگی است و مزایای اینگونه کارها را ندارد. حقوقش را دریک روز معین و در پایان هرماه دریافت نمیکند، هزینهها از دو مجرا انجام میگیرد، خانواده هزینههای زندگی روزانه خود را دارد، کارگر هم که جدا از خانواده است برای خود هزینههایی میکند. ذهن و فکر کارگر پروژهای در تسخیر آنارشی و نابسامانی ناشی از گسست و انفصالهای دورهای کار پروژه است! همین مسئله، سازمانیابی تشکیلاتی این کارگران را با مشکلات بیشتری همراه میکند. از همین رو فعالین کارگری پروژهای باید با تلاش فراوان و با امکانات بیشتر، به مصاف با مشکلات برای سازماندهی فعالیتهای سیاسی –تشکیلاتی بروند. یکی از مواردی که در تحکیم دوستی و رفاقت میان کارگران پروژهای بسیار مؤثر است، همان سختی کار در کنار همدیگراست. این کارگران وقتی به مدت یک یا چند سال در یک وضعیت محرومیتی، در کنار هم کار سخت انجام میدهند، از شنیدن حرف دل همدیگر بینیاز نیستند. مشکلاتی که در زندگی و در ارتباط باکار دارند، با همدیگر در میان میگذارند، همین همکاری و همدردی در شرایط سخت، موجب رفاقت و دوستی پایداری میان کارگران پروژهای میشود که گاهی این رفاقت تا پایان عمر دوام میآورد و در هیچ دورهای از زندگی بیخبر از هم نیستند. یکی از امتیازهایی که فعالین کارگران پروژهای نسبت به دیگر فعالین کارگری دارند، این است که همیشه میتوانند از طریق ارتباطی که میان کارگران پروژهای برقرار است، با گرفتن شماره تلفن و آدرس یکی از کارگران، در کوتاهترین و ممکنترین زمان با افراد زیادی ارتباط بگیرند و یک خبر و موضوع را در سطح وسیعی میان کارگران پروژهای انتشار بدهند!
خستگی ناشی از کار سخت و طولانی، قدرت فکر کردن را از کارگر پروژهای میگیرد. حوصله و فرصت مطالعه مفصل را ندارد، تمامروز در حال کارست. در فاصله ساعاتی از شب فرصتی برای گپ و گفتگو پیرامون کار و مشکلات ناشی از آن و مسائل گوناگون اجتماعی پیش میآید. یکی از ابزارهای اصلی انتقال آگاهی و وسیلهٔ سازماندهی کارگران پروژهای، ابتدا انتشار یک نشریه در غالبخبرنامه کارگری است؛ که اخبار مربوط به کارگران پروژهای را در سطح وسیعی میان این کارگران انتشار بدهد. این نشریه ابتدا میتواند شامل یک برگ یا بیشتر و بافاصله منتشر شود. در مناطق جنوب که تعداد زیادتری از کارگران پروژهای مشغول هستند، انتشار این نشریه ممکنتر است. این نشریه تکبرگی که ابتدا خبرهای مربوط به کارگران پروژهای را منتشر میکند، رفتهرفته میتواند مسائل تبلیغی و توضیحی و مسائل تشکل یابی را میان کارگران توسعه دهد. این نشریه خبری تکبرگی الزاماً غیر از یک نشریه اینترنتی است که خوانندگان فقط با مراجعه به اینترنت آن را میتوانند بخوانند. بلکه باید از طریق امکانات نشر و چاپی که تقریباً این امکانات در محل کارگاهها موجود است، از طریق فعالین کارگری و آشنایان و دوستانی که در آنجا کارمی کنند میتواند تهیه بشود. این نشریه در مدتی طولانی در دست کارگران و علاقهمندان دستبهدست و در فرصتهای مناسب خوانده میشود. تداوم این کار موجب علاقهمندی بیشتر کارگران به فعالیتهای سیاسی –صنفی میشود.
کارگران پروژهای، برای ایجاد تشکلهای کارگری و قوام دادن و منسجم کردن فعالیتهای خود، علاوه بر استفاده از همهٔ دست آوردهای مبارزاتی طبقه کارگر، میتوانند منشأ تجربیاتی در مسیر فعالیت سازمانیابی خود شوند. ناصر آقاجری فعال کارگری و عضو اتحادیه نیروی کار پروژهای پیشنهادی داده که کارگران پروژهای شهرهایی که نزدیک هم هستند، میتوانند مرتبط باهم قرار بگیرند و در منطقهای که هستند، یک پایگاه و مرکز ارتباطی میان خود ایجاد نمایند، از کارگران پروژهای مسجدسلیمان، ایذه و اهواز نامبرده. کارگران پروژهای در شهرهای همجوار در استانهای همدان و کرمانشاه، در هنگام رست و مرخصی و در فاصله بیکاری میان دو پروژه، میتوانند با ایجاد یک کانون در شهرهای مراکز استانها همدیگر را ملاقات و روابط و فعالیتهای سیاسی- صنفی خود را گسترش بدهند. تشکلهای کارگری که هدفشان محدود به فعالیت کارگری در چارچوب روابط موجود باشد، اگر همه اکثریت کارگران عضو آن شوند، بهمثابه تودهٔ بیشکلی در آحاد مردم بدون سازمان در جامعه حل خواهند شد.
نگاه هدفمند و همهجانبه به مسائل سیاسی- اجتماعی، دخالت گری فعال، ارتباطگیری و سازماندهی کارگری و آموزش کارگران برای رهایی از مصائب و مشکلاتی که گرفتارند، ازجمله مواردی بوده که سندیکای کارگران پروژهای آبادان، در بستر فعالیتهای خود هرگز فراموش نکرد. کارگران در حین آموزش و یادگیری مسائل سیاسی –صنفی روزمره، چنانچه از مسائل کلان بازداشته شوند و یاد نگیرند که مبارزه روزانه آنان بهمثابه گامهای کوچکی در خدمت رسیدن به هدفهای اصلی آنان است، فعالیتشان محدود، کم اثر و فعالیتی در خود خواهد بود. تشکل و مبارزه هدفمند درست انقلابی، میل و رغبت مبارزه و فعالیت مشترک را در کارگران ایجاد میکند. ایجاد رابطه میان کار صنفی روزانه با مسائل اجتماعی، همسطح هوشیاری کارگران پروژهای را که زندگی آنها محدود به کارگاه و خوابگاه است، بالا میبرد، هم اینکه از این طریق، پیوند آنان با جامعه بیشترمی شود. کارگران پروژهای که بهنوعی درحالیکه کار در تبعید هستند، از این طریق در ارتباط با جامعه قرار میگیرند. علاوه بر اینها به مسئله پراتیک و فعالیت سیاسی –اجتماعی، موضوعی که بسیار تعیینکننده در مبارزه است، بهتر پاسخ داده میشود. یکی از فعالیتهای سندیکای کارگران پروژهای آبادان، کمک به سیلزدگان منطقه و مشارکت داوطلبانه در ساخت بنای یادبود برای قربانیان انفجار سینما رکس آبادان در همکاری و هم دری با خانوادههای این قربانیان بود. مشارکت و فعالیت در مبارزات کارگری و اجتماعی موجب بالا رفتن اعتمادبهنفس کارگران و تقویت روحیه و عنصر شجاعت میان آنان میشود. شخصیت رهبران کارگری در همین مسیر شکل میگیرد و کارگران به آنان اعتماد پیدا میکنند و در یک رابطهٔ سازمانیافته قرار میگیرند. کارگران پروژهای در تشکل سیاسی- صنفی و در اتحاد طبقاتی با دیگر بخشهای طبقه کارگر، دریک نبرد طبقاتی عمومی علیه سرمایهداری است که بر رنج و درد و مشکلات گریبان گیرشان غلبه میکنند.
فعالان کارگری جنوب- کارگر پروژهای
تقدیم به همه کارگران پروژهای، تقدیم به اتحادیه نیروی کار پروژهای ایران
آذرماه ۱۳۹۳
———-
(۱) نقل از یک گزارش کارگری-آرشیومقالات سازمان فداییان اقلیت
(۲) همان
(۳) نقل از مجموعه تاریخ جنبش کارگری ۱ جافک بررسی فعالیت، سندیکایی کارگران پروژهای و فصلی آبادان و حومه
(۴) سی نما از کار وزندگی کارگران-ناصرآقاجری
(۵) همان (۶) همان (۷) همان(۸) همان (۹) همان (۱۰) همان (۱۱) همان (۱۲) همان (۱۳) همان (۱۴) همان (۱۵) همان (۱۶) همان (۱۷) همان (۱۸) همان (۱۹) همان (۲۰) همان (۲۱) همان (۲۲) همان (۲۳) همان
نظرات شما