اسماعیل بخشی کارگر مبارز هفتتپه، ۱۴ دیماه در نامهای خطاب به علوی وزیر اطلاعات کابینه روحانی، به افشای شکنجههای وحشیانهای پرداخت که “سربازان گمنام امام زمان” یعنی ماموران زیر دست علوی وزیر اطلاعات حسن روحانی در دوران بازداشت بر او اعمال کردند. اسماعیل بخشی که در ۲۵ روز بازداشت تا سر حد مرگ شکنجه شده بود، با این نامه بار دیگر زبان گویای بسیارانی شد، و اینبار بسیارانی که یا بعد از شکنجه و آزادی موقت، قدرت و شهامت اسماعیل بخشی را نداشتند و یا کسانی که هرگز دیده نشده و یا خبری از اینکه چه بر آنها در بازداشتگاه گذشت، به کسی نرسید. همچون جوانان مبارزی که در جریان اعتراضات دیماه سال گذشته دستگیر و در زندان توسط همین “سربازان گمنام امام زمان” شکنجه شده و حتا چند تن از آنها در اثر شدت شکنجه جان باختند. جوانانی که جویای کار بودند، جوانانی که از فقر به تنگ آمده بودند، جوانانی که نان – کار – آزادی را فریاد زده بودند. اینبار اسماعیل بخشی کارگر هفتتپه، صدای همهی آنها شد و سکوت را شکست.
اسماعیل بخشی ۲۳ روز پس از آزادی موقت از زندان، گوشهای از آنچه را که بر او گذشته بود، انتشار داد، در این نامه که خطاب به علوی وزیر اطلاعات است، میخوانیم: “در ۲۵ روزی که ناعادلانه در بازداشت وزارت اطلاعات بودم مصائب و رنجهایی بر من تحمیل شد که هنوز از شرّ آنها خلاص نشدم و برای رهایی از آنها به داروهای اعصاب و روان پناه آوردهام، اما در این مدت دو پرسش اساسی مثل خُره مغز مرا درگیر خود کرده است که پاسخ دهندهی اصلی آنها فقط شخص شما میباشید و این حق بنده و ملت شریف ایران است که پاسخ این پرسشها را بدانیم.
اول اینکه در روزهای اول بدون دلیل یا هیچ حرفی تا سر حد مرگ مرا شکنجه و زیر مشت و لگد گرفتند که تا ۷۲ ساعت در سلولم از جایم نمیتوانستم تکان بخورم و آنقدر زده بودند که حتی از تاب درد خوابیدن هم برایم زجزآور بود و امروز پس از گذشت تقریبا دو ماه از آن روز سخت در دندههای شکستهام، کلیهها، گوش چپم و بیضههایم احساس درد میکنم جالب اینکه شکنجهگران خود را سرباز گمنام امام زمان مینامیدند اما به بنده و خانم قلیان انواع اقسام فحشهای رکیک جنسی میدادند و ایشان را هم کتک میزدند. اما از شکنجهی جسمی بدتر، شکنجههای روانی بود، نمیدانم چه بر سرم آوردند که مثل موش آب کشیده شده بودم و هنوز دستهایم میلرزد، منی که زمین زیر پایم میلرزید تحقیر شدم و به شخصیت دیگری بدل شده بودم و هنوز با وجود قرصهای اعصاب و روان گاهی دچار حملههای شدید عصبی روحی و روانی میشوم”.
در بخش دیگری از نامه آمده است: “مساله دوم که برای من و خانوادهام بسیار بسیار مهمتر از شکنجههای جسمی و روحیست بحث «شنودِ» مکالمات تلفنی بنده و خانوادهام توسط دستگاه اطلاعاتی شماست، بازجویم میگفت ما از همه چیز تو خبر داریم حتا میدانیم همسرت چند بار بخاطر مبارزاتت با تو دعوا کرده است. گفتم از کجا میدانید گفت مدتها تماسهای تو «شنود» میشد که باعث عصبانیت شدید من حین بازجویی شد. حال پرسش بنده و خانواده ام از شما بعنوان وزیر اطلاعات و یک شخصیت روحانی و مذهبی این است که : آیا «شنود» خصوصیترین مکالمات انسانها از نظر اخلاقی، حقوق بشری و دین اسلام رواست؟ به چه حقی مکالمات تلفنی خصوصی بنده و همسر عزیزم را دستگاه اطلاعاتی شما باید «شنود» کند؟؟؟”.
نامه اسماعیل بخشی و افشای شکنجههایی که بر او گذشت، آنچنان مهم و اثرگذار بود که بر تمام رسانههای رژِیم سکوت مرگباری حاکم شد، تا به خود بباورانند که هیچ اتفاقی نیافتاده است. اما وقتی که نامه بخشی دیوارهای سکوت را شکست و از شبکههای اجتماعی به همه جا راه یافت، چارهای جز هذیانگویی برای رژیم نماند. خبرگزاری دولتی ایلنا یک روز بعد از انتشار این نامه بدون آنکه متن نامه را انتشار دهد، گفتگویی کوتاه با محمد کاظمی نماینده مجلس اسلامی و عضو کمیسیون به اصطلاح قضایی مجلس ترتیب داد و از قول وی نوشت: “این ادعایی است که باید اثبات شود و نیاز به رسیدگی قضایی دارد… با این ادعا فضاسازی بسیاری علیه مسئولان کشور صورت گرفته است و باید حتما مورد رسیدگی قرار گیرد”.
به بیان دیگر و با دور انداختن پوستهی آن، هستهی اصلی سخنان این عضو کمیسیون قضایی مجلس اسلامی این است که باید یکبار دیگر اسماعیل بخشی را تحویل همان دستگاهها داد تا ادعای او زیر شکنجههای مجدد بررسی شود!!! و صد البته بدون حضور وکیل مدافع اسماعیل بخشی و در پشت درهای بستهی بازداشتگاههای اطلاعات، یا سپاه و یا قوه قضاییه. عجب نمایندهای!!! وی در این گفتوگو آنچنان خود را وقیحانه و مضحک به حماقت زده و از ممنوعیت شکنجه در قانون اساسی صحبت میکند که گویی در این کشور زندگی نمیکند!! اما این مزدور خرفت که نامه اسماعیل بخشی پریشانشان ساخته، دیر از خواب بیدار شدهاند. انتشار این نامه کار خود را کرده است و نه ولیفقیهشان “جانشین پیامبر” و نه “خدایشان” قادر به برگرداندن زمان به عقب نیستند!!
از این رسواتر اما واکنش خبرگزاری فارس وابسته به سپاه پاسداران بود. این خبرگزاری به نقل از یک مقام آگاه (بخوان مامور وزارت اطلاعات یا همان سرباز گمنام امام زمان) مدعی شد که یک مقام مسئول (یعنی دیگر سرباز گمنام امام زمان) در بازداشتگاه با اسماعیل بخشی در فضایی آزاد(!!!!!) گفتگو کرده و در مورد شایعاتی که در فضای مجازی در مورد شکنجه وی منتشر شده از اسماعیل بخشی سوال کرده و او هم همه آن شایعات را رد کرده و هیچ گلهای از شرایط زندان نداشته!!!!
و باز از همه مضحکتر سخنان غلامرضا شریعتی استاندار شارلاتان و کوتوله خوزستان است که در گفتگو با سایت جماران گفت: “من امروز موضوع شکنجه را از دستگاههای ذیربط جویا شدم، آنها به شدت چنین مسألهای را تکذیب کردند و گفتند که مدارک و مستنداتی در اختیار دارند که شکنجهای در کار نبوده (توفان خنده) و دلیلی هم برای شکنجه شدن او وجود ندارد، زیرا شکنجه از لحاظ شرعی و قانونی در تمامی دستگاههای جمهوری اسلامی مردود است… بازهم تأکید میکنم که دستگاههای ذیربط این مسأله را تکذیب میکنند و مدارکش هم موجود است“. به روباه گفتند شاهدت کیست گفت دمم. خبرگزاری فارس و استاندار خوزستان آنقدر مضحک به تکذیب برآمدند که تکذیبشان خود عامل رسواییشان شد.
نامه اسماعیل بخشی اما اگرچه خطاب به علوی وزیر اطلاعات است، مخاطب واقعیاش کارگران و زحمتکشان هستند. آنها که این نامه را با جان و دل خواندند و بر سینههای پُردردشان گذاشتند، کارگران هفتتپه، کارگران فولاد، معلمان، بازنشستگان، جوانان بیکار، دهقانان و دیگر زحمتکشان جامعه. مخاطب این نامه کارگران فولاد اهوازند که همچنان ۸ تن از رفقایشان در بازداشت هستند بدون آنکه خبری از وضعیت نگهداری و سلامتشان منتشر شده باشد. مخاطب این نامه همانها هستند که نگران اسماعیل بخشی و سلامت او در زیر شکنجه “سربازان گمنام امام زمان” بودند، همانها که برای حمایت از او به خیابانها آمده بودند، همانها که گفته و نوشته بودند “من هم اسماعیل بخشی هستم”، همان دانشجویان که به صدای اسماعیل بخشی تبدیل شده و فریاد برآوردند “فرزند کارگرانیم، کنارشان میمانیم”.
اسماعیل بخشی با این نامه همهی ترفندهای رژیم برای جدا کردن اسماعیل از جنبش کارگری، جنبشی که متعلق به اسماعیل بخشیهاست خنثا کرد و چقدر موثر. اسماعیل بخشی با این نامه بار دیگر از خودگذشتگی و وفاداریاش به آرمانهای طبقه کارگر را اثبات کرد. او در حالی این نامه را نوشت که نه تنها تهدیدات رژیم کم نشده، بلکه بهخوبی میدانست که با این نامه بر تهدیدات رژیم افزوده خواهد شد. اما او شجاعانه همهی این خطرات را به جان خرید و صدای بی صدایان شد، نگذاشت جنایات رژیم در پشت میلههای زندان پنهان بماند. و امروز بر جنبش کارگری و تمام زحمتکشان و آزادیخواهان است که بار دیگر به صدای اسماعیل بخشی تبدیل شده و از او حمایت کنند. بر دیوارهای شهرها بنویسند “من هم اسماعیل بخشی هستم”، بر سکوت شهرها پنجه کشیده و فریاد بزنند “ما همه اسماعیل بخشی هستیم”.
نامه اسماعیل بخشی افشای شکنجه در زندان است و اینکه زندان انفرادی و بیخبری از زندانی به چه معناست و چه اتفاقاتی برای زندانیان در شرایط بیخبری رخ میدهد. تاکیدی دوباره بر این که از نیروی انتظامی و سپاه پاسداران، تا وزارت اطلاعات، از قوه قضاییه تا کابینه روحانی و مجلس و دستگاهها و نهادهای وابسته به ولی فقیه در سرکوب کارگران و زحمتکشان هر کدام سهم خود را دارند.
این نامه نشان داد که چرا زندانیان از همان ابتدا محروم از وکیل هستند و چرا در تمام مدت بازجویی، زندانیان با بازجویان و ابزار شکنجه تنها هستند. این نامه دلیلیست که چرا باید با تمام توان برای آزادی فوری کارگران دربند فولاد اهواز مبارزه کرد و این که چرا زندانیان از لحظه بازداشت باید از حق داشتن وکیل بدون هیچگونه محدودیتی برخوردار باشند.
نامه اسماعیل بخشی تاکیدی دوباره بر اهمیت مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی، مبارزه برای لغو شکنجه، حق آزادی بیان و اندیشه بدون هیچ قید و شرط، حق داشتن تشکل و حق اعتصاب است، تمام آن خواستهایی که اسماعیل بخشی بهخاطر آنها و در نبود آنها تا سر حد مرگ شکنجه شد.
و این نامه البته یادآور دوباره جانهای شیفتهی بیشماریست که در تمام سالهای حاکمیت جمهوری اسلامی، در سیاهچالهای رژیم همچون “نازلی سخن نگفتند”، “چو خورشید از تیرهگی برآمدند و در خون نشستند و رفتند”، هم چون ستارهای “یک دم درین ظلام درخشیدند و جستند و رفتند”، “گل دادند و مژده دادند: زمستان شکست” و “رفتند”.
نامه اسماعیل بخشی از صد بار محکومیت جمهوری اسلامی در سازمانهای بینالمللی به خاطر نقض حقوق بشر موثرتر و مهمتر است. از درون این نامه فراخوانی بیرون میآید. فراخوانی برای حمایت از کارگران دربند فولاد اهواز بهزاد علیخانی، مصطفی عبیات، کریم سیاحی، کاظم حیدری، میثم علی قنواتی، طارق خلفی، غریب حویزاوی و محمدرضا نعمتپور؛ فراخوانی برای حمایت از علی نجاتی، عضو هیئت مدیره سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه، و فراخوانی برای حمایت از آنهایی که بعد از این به سرنوشت اسماعیل بخشی و کارگران دربند فولاد اهواز دچار میشوند. برای همین هم نامه اسماعیل بخشی ماندگار است، به همانگونه که شعار کارگران هفتتپه “نان کار آزادی اداره شورایی” ماندگار شد و به میان تودهها رفت.
متن کامل نشریه کار شماره ۸۰۵ در فرمت پی دی اف
نظرات شما