نامه سرگشاده اسماعیل بخشی فقط یک افشاگری علیه شکنجه هایی که بر جسم و جان او وارد شد، نبود. او با این اقدام شجاعانه هم اینک به صدای بلند تمامی شکنجه شدگان جامعه تبدیل شده است. شکنجه شدگانی که در حاکمیت ستمگرانه جمهوری اسلامی داغ و درفش را تجربه کردند، زیر ضربات سنگین شلاق و شکنجه در سکوت و بی خبری جان باختند و اغلب کسی هم ندانست در آن روزهای شکنجه و بیداد چه بر آنان رفت. اسماعیل بخشی اما برگ زرینی گشود. او با این اقدام دلیرانه خود خون تازه ای در شریان جامعه و روند مبارزاتی کارگران و توده های زحمتکش ایران دمید. اقدام اسماعیل بخشی آنچنان موثر و کارساز بود که در اندک زمانی خشم و سراسیمگی مرتجعین اسلامی را برانگیخت. ساختن مستند “طراحی سوخته” و پخش آن از سیمای جمهوری اسلامی و پس از آن دستگیری شتابزده اسماعیل بخشی و سپیده قُلیان، فقط نمایی از درماندگی و برافروختگی دستگاه امنیتی و قضایی رژیم در واکنش به اقدام موثر اسماعیل بخشی بود.
اسماعیل اکنون دیگر تنها نیست، بی شمارانی با او هم صدا شده اند. حاکمان مرتجع اینک نگران راهی هستند که این کارگر مبارز و آگاه هفت تپه، پیش روی شکنجه شدگان جامعه گشوده است. شکنجه شدگانی که پیش از این یا سکوت کرده بودند و یا فریادشان ره به جایی نداشت. اینک اما آنان در همدلی و هم آوایی با اسماعیل فریاد می زنند “من هم شکنجه شده ام”. بیان این جمله و چرخش سریع آن در شبکه های اجتماعی از جمله واکنش های اولیه توده ها در دفاع از اسماعیل بخشی و اعلام کیفرخواستی عمومی علیه مرتجعین و شکنجه گران حاکم بر ایران است. کیفرخواستی برای محاکمه و رسوا کردن چهره دروغین طبقه حاکم که به رغم ۴۰ سال سرکوب و ستمگری همواره هرگونه اِعمال شکنجه بر زندانیان را “تکذیب”، کشتار جمعی زندانیان را “کتمان” و جان باختن صدها جان شیفته در زیر بازجویی و شکنجه را مخفی و یا “خودکُشی” اعلام کردند.
آدم کشانی که در سال های دهه ۶۰ زندانیان بسیاری را با نگه داشتن در انفرادی های طولانی مدت “گوهر دشت” و نشاندن در “تابوت” و “قیامت” قزل حصار به روان پریشی کشاندند، کشتار جمعی تابستان ۶۷ را رقم زدند، تحت عنوان “قتل های زنجیره ای” نویسندگان و شاعران را سر به نیست کردند و تا به امروز هم بر این روال شکنجه و کشتار و سرکوب ادامه داده اند.
در سال ۵۷ و در پی قیام شکوهمند ۲۲ بهمن وقتی رژیم سلطنتی شاه سرنگون شد، زندانیان سیاسی و شکنجه شدگان آن رژیم فرصت یافتند تا از شکنجه هایی که بر آنان رفته بود، سخن بگویند. در آن ماه های اولیه بعد از سقوط رژیم پهلوی که جامعه انقلاب کرده تشنه آگاهی از وضعیت زندان های شاه بود، توده های مردم ایران از طریق مصاحبه ها، چاپ مقالات و سخنرانی های شکنجه شدگان به عمق شکنجه و اعتراف گیری در زندان های رژیم سلطنتی شاه پی پردند. ناخن کشیدن، ضربات مرگبار شلاق و کابل، “قپانی” شدن زندانیان و آویزان کردن آنان از سقف اتاق های شکنجه، ضربات باطوم برقی، شوک الکتریکی، وصل کردن جریان برق به نقاط حساس بدن زندانیان، گذاشتن اتوی داغ بر پشت و باسن آنان برای اعتراف گیری، استعمال باطوم و بطری در مقعد و به کارگیری ابزار جدید شکنجه ای مخوف به نام “آپولو” از جمله شکنجه های متعارف ماموران ساواک در اعتراف گیری از زندانیان بود.
در همان ماه های اولیه سرنگونی رژیم سلطنتی و درست در زمانی که بحث شکنجه در جامعه انقلاب کرده ایران پژواک عمومی یافته بود، صادق قطب زاده، نور چشمی آن روزهای خمینی که مسئول صدا و سیمای جمهوری اسلامی بود، بر صفحه تلویزیون ظاهر شد و با لحنی عتاب آمیز به بازگو کنندگان شکنجه نهیب زد، “به این شکنجه بازی ها” خاتمه دهید.
آنروز شاید کمتر کسی به عمق واکنش قطب زاده و چرایی موضع او در قبال شکنجه واقف بود. یکی دو سال گذر زمان لازم بود تا جامعه و توده های انقلاب کرده عمق واکنش تند و تیز او را در به سکوت کشاندن شکنجه شدگان دریابند. نماینده خمینی در صدا و سیمای جمهوری اسلامی که از سال های پیش از انقلاب ۵۷ با خمینی و افکار پوسیده او آشنایی داشت، خوب می دانست رژیمی که خمینی و دارو دسته اش بپا کرده اند، چه خمیر مایه ای دارد. او که از مقلدان خمینی بود، حتما سخنان ماکیاولیستی خمینی را در سال ۴۸ شنیده بود. مرتجعی که ۱۰ سال پیش از انقلاب در تبیین ولایت فقیه به پیروانش می آموخت، بهتان که به زعم او یک “گناه کبیره” است، برای بی آبرو کردن فرد یا افرادی که مردم را از اسلام [تو بخوان از خمینی] به دور می کنند، نه تنها “لازم” که اقدامی “واجب” خواهد بود.
خمینی این سخنان سخیف و ویرانگر را در زمانی دیکته می کرد که هنوز نام و آوازه ای نداشت، هنوز از قدرت حکمروایی بر توده های مردم ایران مست نشده نبود. حال تصور کنید، وقتی چنین هیولایی بر مسند قدرت نشسته باشد، چه بلایی بر سر مخالفین خود خواهد آورد. این همان رازی بود که نماینده خمینی در صدا و سیما از سال های پیش از به قدرت رسیدن خمینی بدان واقف بود و در آن زمان که خود نیز از یاران نزدیک او بود، به خوبی می دانست ایجاد هرگونه حساسیت و برانگیختن فضای مقاومت عمومی علیه زندان و شکنجه و اعتراف گیری برای رژیم خمینی که قرار است هرگونه مخالفت و اعتراض علیه خود را با زندان و شکنجه و “بهتان” پاسخ دهد، مشکل ساز خواهد بود.
گذشت زمانی نه چندان دور لازم بود تا خمینی و آدمکُشان او به صورت سیستماتیک مخالفین خود و متهمان سیاسی را برای اعتراف گیری به تخت شلاق و شکنجه ببندند. شکنجه هایی که سال از پس سال ابعاد وسیعتری گرفت و هر بار دستگاه قضایی و امنیتی جمهوری اسلامی تحت عنوان “شایعه” به تکذیب شکنجه در زندان پرداختند. اکنون اما ادعاهای طبقه حاکم در مورد “شایعه” شکنجه در زندان های رژیم، دیگر کاربردی ندارد. کشتی “تکذیب” و “شایعه” شکنجه که روزگارانی بر دریای تک صدایی جمهوری اسلامی شناور بود و از این رو راه پژواک صدای شکنجه شدگان را در جامعه می بست، اکنون به گِل نشسته است. تشت رسوایی طبقه حاکم و بازجویان آدم کش آن اگرچه از سال ها جلوتر به صدا درآمده بود، اما در وقایعه ۸۸ و با مرگ دست کم چهار زندانی بازداشتی در بازداشتگاه کهریزک پر صداتر شد. طنین این رسوایی در دی ماه ۹۶ با مرگ بیش از ده نفر از دستگیرشدگان از جمله سینا قنبری باز هم بیشتر شنیده شد. از دیماه ۹۶، ادعای “شایعه” شکنجه و اعلام “خودکُشی” کشته شدگانی که زیر بازجویی و شکنجه جان باختند، نظام را مضحکه عام و خاص کرد. اکنون اما با افشاگری اسماعیل بخشی طنین تشت رسوایی طبقه حاکم با شکل گیری هشتک “من هم شکنجه شده ام” در هر کوی و برزنی پژواک یافته است.
اسماعیل بخشی کاری کرد کارستان. دستگیری مجدد او و اِعمال شکنجه های بیشتر بر جسم و جان این کارگر مبارز که اکنون در چنگال آدم کشان جمهوری اسلامی گرفتار است، هزینه های سنگین این اقدام شجاعانه اوست. بی خبری از سرنوشت اسماعیل بخشی و سپیده قُلیان دست بازجویان و شکنجه گران نظام را برای اعمال شکنجه های بیشتر، بهتان های جنسی و پرونده سازی های توطئه گرانه برای اعتراف گیری علیه آنان آنچنان باز گذاشته است که سرنوشت این دو اکنون در هاله ای از ابهام است. با این همه یک چیز مثل روز روشن است. جمهوری اسلامی و بازجویان شکنجه گرش هر بلایی را که بر سر اسماعیل بخشی و سپیده قُلیان بیاوند، هرگز دیگر نمی توانند آب رفته را به جوی باز گردانند. طنین رسوایی شکنجه و مرگ در زندان های جمهوری اسلامی دیگر “شایعه” بردار نیست. مادر سینا قنبری در پی یک سال سکوت، اکنون با صدای بلند بانک بر کشیده است: “ادعای خودکُشی” سینا دروغ است… پسرم خودکشی نکرده، در زندان کتک خورده بود، وقتی جنازه پسرم را گرفتیم نمیگذاشتند حرف بزنم ولی کاش حرف زده بودم.” با چنین اوضاعی که اکنون بر جامعه حاکم است، شکنجه گران اسماعیل بخشی دیگر نمی توانند جار برکشند و شکنجه در زندان های جمهوری اسلامی را “شایعه” اعلام کنند.
کتمان مرگ صدها جان شیفته ای که در سال های نخست دهه ۶۰ زیر بازجویی و شکنجه جان باختند و تاکنون هیچ رد و نشانی هم از تاریخ و محل دفن شان در دست نیست، دیگر کتمان شدنی نیست. با هیچ “تکذیب” و “شایعه” ای هم نمی توانند بر این جنایات ۴۰ ساله سرپوش بگذارند. برای کشتار جمعی هزاران زندانی سیاسی که در کمتر از دو ماه به فرمان خمینی جلاد قتل عام شدند، چه پاسخی دارند؟ “تابوت” و “قیامت” قزل حصار دوران حاج داود را چگونه توجیه خواهند کرد؟ در مقابل زندانیان محکومی که بعضا تا ۷۲ ساعت بی خوابی و سر پا ایستادن را تحمل کردند، زندانیانی که تنها به جرم خندیدن، ورزش کردن، یک نخ سیگار به هم دادن، تن به بیگاری در آشپزخانه زندان ندادند، به جرم خوردن میوه مشترک، سالاد مشترک، کشیدن یک نخ سیکار مشترک، استفاده از شامپو و صابون مشترک و ده ها مورد دیگراز این دست، به سلابه کشیده شدند، چه توجیهی را سرهم بندی خواهند کرد؟
کشتار جمعی هزاران زندانی سیاسی در تابستان ۶۷ هرگز فراموش شدنی نیست. با بیان هیچ تکذیب و کتمانی هم نمی توانید بر آمریت دستگاه امنیتی و قضایی رژیم در قتل های زنجیره ای سرپوش بگذارید. محسن روح الامینی، محمد کامرانی، امیر جوادی فر، رامین قهرمانی، احمد نجاتی از جمله بازداشت شدگان وقایع ۸۸ بودندکه در بازداشتگاه کهریزک زیر فشار و شکنجه جان باختند. رامین پوراندرجانی پزشک وظیفه و تنها شاهد این بازداشتگاه را هم تحت عنوان “خودکُشی” به قتل رساندید. براستی اعمال این همه فشار و شکنجه در زندان های جمهوری اسلامی “شایعه” است؟ مرگ ستار بهشتی در بازداشتگاه پلیس فتا چی؟ آیا مرگ زهرا کاظمی و کاووس سید امامی در زندان اوین هم “شایعه” “ضد انقلاب” است؟
در پرتو افشاگری اسماعیل بخشی و پیامد آن شکل گیری هشتک “من هم شکنجه شده ام”، طبل رسوایی شکنجه و کشتار در زندان های جمهوری اسلامی آن چنان در هر کوی و برزنی طنین انداز شده است که طبقه حاکم و نیروهای امنیتی اش با هیچ “تکذیب” و کتمان و “شایعه” ای دیگر نمی توانند بر این رسوایی سرپوش بگذارند.
نظرات شما