سال تحصیلی جدید در شرایطی آغاز شده است که ارتجاع اسلامی حاکم بر ایران تعرض همه جانبهای را در تمام سطوح و عرصههای نظام آموزشی کشور سازمان داده است. از مرحله پیش دبستانی تا دانشگاهها همه جا عرصه تاخت و تاز ارتجاع برای رواج بیشتر خرافات مذهبی، تشدید تبعیضات و سرکوبها قرار گرفته است.
اجرای سند موسوم به تحول بنیادی در نظام آموزشی که به تصویب شورای عالی ارتجاع فرهنگی رسید، به رغم ادعای مقامات وزارت آموزش و پرورش جمهوری اسلامی مبنی بر این که مجموعه اقداماتیست برای کنار گذاشتن سیستم مرسوم حفظیات دروس و آموزش و پرورش “بر اساس نیازهای جامعه و همچنین مطابق با استعدادها، فطرت و توانمندی” دانشآموز، در واقعیت امر، چیزی جدا از آنچه که در دانشگاههای کشور میگذرد و وزیر علوم به صراحت از آن تحت عنوان اسلامی کردن دانشگاهها نام میبرد، نیست.
لذا هر رنگ و لعابی هم که به آن بزنند، یکی از اهداف عمده اجرای این طرح، اسلامی کردن بیشتر مدارس و تربیت دانشآموزانی با روحیه و رفتار برگرفته از خرافات مذهبیست.
وزیر آموزش و پرورش در مصاحبه با خبرگزاری مهر در توضیح این سیاست رژیم میگوید: “نگاه سند تحول بنیادین به آموزش و پرورش نگاه بنیادی و نوسازی است. به این معنی که هر چیزی که در آموزش و پرورش وجود دارد باید نوسازی و به روز شود.” اما چگونه؟ “دانشآموز مخلوقی از خداوند است که قابلیت رشد و تربیت دارد و باید در پنج عنصر علم، ایمان، عمل، اخلاق و تفکر بالندگی پیدا کند. همچنین دانشآموز باید در این پنج عنصر، رابطه با خود، خدا، خلق و مخلوقات را بیاموزد.”
ماهیت ارتجاعی سیاست رژیم از همین اظهار نظر کوتاه به خوبی آشکار است. دانشآموز باید در ایمان به خدا، عمل به اسلام و اخلاق و تفکر ناشی از آن بالندگی داشته باشد و البته در کنار آن گویا علم هم میتواند محلی از اِعراب داشته باشد. دانشآموز باید رابطه با خود و خدا را بیاموزد، اما در جنب آن رابطه با خلق را هم مد نظر داشته باشد. آش شله قلمکار اظهارات وزیر، ظاهرسازی و رنگ و لعاب “نوسازی و به روزرسانی” را به کنار میزند و تضاد واقعی را برملا میسازد.
دانشآموز نمیتواند با علم که برخاسته از دانش، آگاهی و روشناییست، پرورش یابد و بالندگی داشته باشد، اما در همان حال با دین که حاصل اسارت، خرافات، جهالت، نادانی و تاریکاندیشیست، پرورش یابد و سر سازگاری داشته باشد. دانشآموز یا باید با علم پرورش یابد و با تکیه بر علم و تکامل دریابد که انسان در سیمای کنونیاش محصول یکرشته تحولات کمی و کیفی و تکامل از موجودات پستتر به عالیتر است، یا با علم وداع کند و با خرافات مذهبی پرورش یابد و بپذیرد که انسان ساختهی دست خدای عصر کوزهگریست که انسان را در سیمای کنونیاش از گل سیاه آفرید، روح خود را در او دمید و سپس جفتاش را از او آفرید و رهایشان کرد تا با تولید مثل، بندگان خدا را بیافرینند و شکرگزارش باشند. دانشآموز یا باید با دیدگاه ماتریالیستی مبتنی بر علم پرورش یابد که برای وسعت دانش و شناخت خود از کائنات بر علوم فیزیک، شیمی، طبیعی، ریاضیات و تمام رشتههای مرتبط با این علوم تکیه داشه باشد، یا باید با خرافات ایدهآلیستی و متافیزیکی پرورش یابد و آنچه را که در کائنات وجود دارد ساخته و پرداخته خدایی بداند که آنها را یک بار برای همیشه به همین شکل آفرید و بندگان خدا حق فضولی و دخالت در کار او را ندارند.
در حقیقت جمهوری اسلامی تا آن محدودهای میتواند علم را تحمل کند که به باورهای مذهبیاش لطمه نزند و چرخهای جامعه سرمایهداری بچرخد.
رابطه دانشآموز با “خلق” اگر منظور وزیر آموزش و پرورش را مردم در نظر بگیریم، بر همین منوال خواهد بود.
دانشآموز یا باید با روحیه انساندوستی، برابری انسانها و دشمنی با هر گونه تبعیض و نابرابری پرورش یابد و بالندگی داشته باشد، یا با روحیه برتریطلبانه فاشیستی، نفی برابری و قائل شدن به تبعیض. “عمل و اخلاق” دینی را که وزیر آموزش و پرورش خواهان اجرای بی کم و کاست آن در آموزش محصلین است، بر کسی پوشیده نیست. دانشآموز باید آموزش ببیند و به آن عمل کند که شیعیان برترین مردم جهاناند، در درجه دوم مسلمانان و در درجه سوم پیروان ادیان دیگر. کسی هم که دین و مذهبی نداشته باشد، بی چون و چرای قتلاش واجب است و موجب رضای خدا. آموزش باور به تبعیض و نابرابری که در ذات مذهب شیعه قرار دارد، البته محدود به عرصهی دینباوری و ناباوری به دین نیست. دانشآموز باید بیاموزد که زن و مرد نابرابرند و زن حتا مسلمان شیعه نیز در مرتبهای پایینتر از مرد مسلمان شیعه قرار دارد. آنچه را که وزیر آموزش و پرورش تحت عنوان آموزش رابطهی دانشآموز با “خلق و مخلوق” میگوید چیزی جز این نیست. این سیستم آموزشی اسلامی تماما علیه تودههای مردم ایران و فرزندان آنهاست.
وی در همین گفتگو به نکته دیگری هم به عنوان یکی دیگر از اهداف اجرای این سیاست رژیم اشاره میکند و میگوید: “در نظام جدید، تربیت دانشآموز، به گونهای است که دانشآموز در هر زمانی که اراده کند به مدرسه یا دانشگاه نرود، میتواند کار و شغلی برای خود در جامعه به دست بیاورد.”
این هم یک ادعای توخالی وزیر آموزش و پرورش. حتا در پیشرفتهترین کشورهای سرمایهداری که نظام آموزشی آنها بسیار پیشرفتهتر از جمهوری اسلامیست و وزیرآموزش و پرورش مدعیست که در اجرای سیاست خود، از آنها یاری گرفته است، هیچگاه کسی چنین ادعای ابلهانهای را مطرح نکرده است، چرا که ریاکاری آنها هرگز به سطح مقامات جمهوری اسلامی نمیرسد. لذا صریح و آشکار میپذیرند که در جامعه سرمایهداری همواره بخشی از مردم یعنی کارگران نمیتوانند با هر درجه از تخصص، کاری پیدا کنند و بیکار میمانند و وسعت این بیکاری بستگی به مراحل رونق و رکود و بحران اقتصادی دارد. فقط اسلامگرایانی از قماش وزیر آموزش و پرورش جمهوری اسلامی که میکوشند اهداف واقعی سیاستهای خود را بپوشانند، به این ادعاهای پوچ و توخالی متوسل میشوند. لابد وزیر آموزش و پرورش با خودش میگوید، وقتی که رئیس من ادعا میکند که در دوره عمیقترین رکود و بحران میتوان در طول یک سال ۵ / ۲ میلیون شغل ایجاد کرد، چرا نتوان ادعا کرد که با اجرای این سیاست، دیگر هر دانشآموزی که پایش به مدرسه رسید، یک شغل تضمین شده خواهد داشت.
اما تمام این ادعاها نمیتواند بر این واقعیت سرپوش بگذارد که سیاست جدید مصوب شورای عالی ارتجاع فرهنگی، که اکنون توسط وزیر آموزش رژیم به اجرا گذاشته شده است، سیاست به روز شده مصوبههای پیشین این ارگان جمهوری اسلامی برای اسلامی کردن مدارس و دانشگاهها ست.
بر طبق این سیاست، نقش دستگاه روحانیت و وزن دروس مذهبی در مدارس افزایش یافته است. تجدید نظر در برخی کتب درسی عمدتاً از همین زاویه صورت گرفته و تا جایی پیش رفته است که حتا تحریفات تاریخی به نفع اسلام و حکومت اسلامی انجام گرفته است. کتابهای دوم و ششم ابتدایی بر مبنای این سیاست هم اکنون در دستور کار مدارس قرار گرفته و قرار است از سال آینده کتابهای دیگر کلاسهای دوره ابتدایی و متوسطه نیز تغییر کند. در مدارس دخترانه تضییقات و فشارها بر دانشآموزان افزایش یافته است. پوشیدن چادر در شهرستانها به یکی از شروط ثبت نام تبدیل شده است.
معاون پرورشی آموزش و پرورش زنجان در ۲۵ شهریور در گفتگویی با خبرگزاری دولتی ایسنا کوشید اجباری شدن پوشیدن چادر را توجیه کند و گفت: “در برخی مدارس از همان ابتدای ثبت نام با دانشآموزان توافق میکنند که از حجاب برتر استفاه کنند. در حقیقت بحث اجبار مطرح نمیشود، بلکه بحث اصلی بر سر توافق است.” معنای توافق هم این است که به والدین دانشآموزان میگویند یا شرایط را بپذیرید و یا ثبتنام نمیکنیم. وی در عین حال هدف اصلی سیاست موسوم به “تحول بنیادین” و “به روزرسانی” رژیم را برملا کرد و افزود: “با توجه به هجمههای سنگین دشمن و الگوهای جدید که روز به روز به بازار میدهند، بر آن شدیم کاری انجام دهیم که ارزشهای دینی اجرا و ظاهر شوند.سند تحول بنیادین تأکید بر تربیت افراد وفادار به نظام و متدین است و برای عملی کردن آن از تعیین حجاب برتر، از مدارس خاص شروع کردیم. با برگزاری برنامههای دینی، توجیهی و آموزشی و حضور مبلغان در مدارس برای ترویج فرهنگ دینی در رسیدن به اهداف خود تلاش کردیم.”
این دقیقاً همان سیاستیست که وزیر علوم جمهوری اسلامی در دانشگاهها و دیگر مراکز تحصیلات عالی پیش میبرد. تفاوت در این است که وزیر به اصطلاح علوم بر خلاف وزیر آموزش و پرورش که میکوشد دهها توجیه برای پنهان ساختن هدف اصلی سیاست رژیم ارائه دهد، حرف خود را صریح و روشن میزند. او آشکارا از تفکیک جنسیتی و تک جنسیتی کردن دانشگاهها، محروم کردن زنان از ادامه تحصیل در تعدادی از رشتهها، اخراج و بازنشسته کردن استادان مخالف و منتقد ، اخراج و سرکوب دانشجویان معترض دفاع میکند و همانگونه که میدانیم به این سیاست نیز عمل کرده است. تغییری هم که در لحن گفتارش اخیراً صورت گرفته، به کار بردن واژه اسلامی کردن دانشگاهها به جای تفکیک جنسیتی است که آشکارا سیاست فاشیستی آپارتاید جنسی را منعکس میسازد.
او که در دوره وزارتاش صدها دانشجو را اخراج و به زندان انداخته و دهها استاد دانشگاه را “محترمانه” اخراج کرده است، در ادامهی سیاست آپارتاید جنسیاش فقط در سال جاری، زنان را از ۷۷ رشته کارشناسی در ۳۶ دانشگاه محروم کرد و از هم اکنون برای اخراج گروهی دیگر از استادان دانشگاهها به تهدید متوسل شده است.
تمام آنچه که اکنون در مدارس کشور تحت عنوان “تحول بنیادین” در آموزش و پرورش و در دانشگاهها تحت عنوان اسلامی کردن دانشگاهها در جریان است، تعرض هار و عنان گسیختهی ارتجاع اسلامی را به مراکز آموزشی کشور نشان میدهد. این سیاست ارتجاع فرهنگی، فشار غیر قابل تحملی را بر دانشآموزان، دانشجویان، معلمان و اغلب استادان دانشگاهها وارد آورده است.
اما فجایع ناشی از سیاستهای ارتجاعی جمهوری اسلامی به آنچه که گفته شد، خلاصه نمیشود.
سال تحصیلی جدید در حالی آغاز شده است که اکثریت بسیار بزرگ مردم ایران با وخیمترین شرایط مادی و معیشتی روبرو هستند. در طول ۶ ماهی که از سال جاری میگذرد، سطح دستمزد و حقوق کارگران و زحمتکشان در واقعیت ۵۰ درصد کاهش یافته است. این کاهش دستمزد واقعی، برای اکثریتی از کارگران ایران که دستمزد اسمی آنها حتا پایینتر از ۵۰۰ هزار تومان در ماه است و با این مبلغ ناچیز نمیتوانند هزینه نان خشک و خالی خانواده ۴ تا ۵ نفره خود را تأمین کنند، راهی جز این باقی نگذاشته که یا از تحصیل فرزندان خود چشم بپوشند و این کودکان کم سن و سال به جمع میلیونی کودکان کار بپیوندند و یا این که زیر فشار قرضهای کمرشکن و فروش دار و ندارشان قرار گیرند تا بتوانند هزینه تحصیل فرزندان خود را فراهم آورند.
وقتی که حتا فروشندگان لوزامالتحریر در گفتگو با خبرنگاران خبرگزاریهای رژیم از افزایش ۱۵۰ تا ۲۰۰ درصدی اغلب اقلام خبر میدهند، پوشیده نیست که برای کل هزینههای تحصیلی خانوادههایی با سه تا چهار فرزند، در طول یک سال چه مبلغ هنگفتی باید پرداخت شود.
آخرین گزارشات مرکز آمار ایران حاکیست که از متجاوز از ۱۹ میلیون کودکی که در سنین ۷ تا ۱۹ سال قرار دارند و باید در مدارس تحصیل کنند، بیش از ۷ میلیون از این کودکان از رفتن به مدرسه باز ماندهاند. مرکز آمار در توضیح این مسئله به دلایل مختلف اشاره میکند، اما در واقعیت تنها یک دلیل برای ترک تحصیل این جمعیت عظیم ۷ میلیونی وجود دارد و آن فقر فراگیر در جامعه ایران است. بی دلیل نیست که سال به سال بر تعداد افراد بیسواد و کمسواد افزوده میگردد.
اما فقط کارگران نیستند که با وضعیت وخیم مادی و معیشتی روبرو هستند، معلمان نیز در همان حال که زیر فشار ارتجاع فرهنگی در مدارس قرار دارند، با فشار ناشی از وخامت روزافزون شرایط معیشتی نیز درگیر هستند. نیازی به تکرار این واقعیت نیست که تنها در نیمه اول سال جاری حقوق این معلمان در نتیجه تورم افسار گسیخته تقریباً نصف شده است. حتا معلمانی که پیش از این از وضعیت بهتری برخوردار بودند و فرضاً حقوق ماهیانه آنها به ۷۰۰ تا ۸۰۰ دلار میرسید، اکنون همین معلمان، حقوقشان به ۳۵۰ دلار تا ۴۰۰ دلار در ماه کاهش یافته است. وضعیت معیشتی معلمان سطوح پایینتر، از این هم وخیمتر است و وخیمتر از همه دهها هزار معلمی که اخراج و بلاتکلیف شدهاند و همه روزه شاهد اعتراضات آنها در تهران هستیم.
جمهوری اسلامی در شرایطی تعرض همه جانبهای را در تمام سطوح و عرصههای نظام آموزشی و نیز تعرض به سطح معیشت کارگران، معلمان و عموم زحمتکشان سازمان داده است که دامنه مبارزات تودهای در پایینترین سطح خود قرار گرفته است. این واقعیت به خوبی نشان میدهد که هر گاه مبارزات تودهای اندکی فروکش کرده است، جمهوری اسلامی از این فرصت برای تعرض به تودههای مردم، به عقب واداشتن آنها و پیشبرد سیاستهای خود استفاده میکند. اما سکون و آرامش کنونی پایدار نیست. فشار بی حد و حصری که جمهوری اسلامی به مردم ایران وارد آورده است، منجر به انفجاری خواهد شد که دیگر قادر به مهار آن نخواهد بود. اما تا آن لحظه فرا برسد، ضروریست که دانشجویان، دانشآموزان و معلمان با مقاومت خود، جلوی این تعرض رژیم را سد کنند. اگر مقاوتی صورت نگیرد، رژیم با قدرت بیشتری دست به تعرض خواهد زد. نقش مهمی در این مقاومت تا جایی که به عرصه نظام آموزشی کشور ارتباط دارد، بر عهده دانشجویان و معلمان است.
دانشجویان همانگونه که تجربیات جنبش دانشجویی مکرر در ایران نشان داه است، میتوانند با مبارزه و مقاومت خود جلوی تعرض ارتجاع را در دانشگاهها بگیرند و آن را به عقبنشینی وادارند. به ویژه دخترانی که تهمانده حقوق آنها در معرض تاراجگری ارتجاع حاکم قرار گرفته است، باید در این مبارزه پیشقدم باشند.
عناصر پیشرو و آگاه دانشجویی نقش مهمی در سازماندهی این مقاومت بر عهده دارند و باید تلاش کنند از طریق احیای ارتباطات گسسته و برقراری ارتباطی زنده با فعالین دانشگاههای دیگر، موج جدیدی از مبارزات دانشجویی را برپا دارند.
با توجه به این که سیاستهای اخیر رژیم در مدارس و تنزل شدید سطح معیشت عموم معلمان، موجب نارضایتی حتا گروهی از معلمانی شده است که در گذشته روحیهای محافظهکارانه داشتند و گاه مانع از مبارزات رادیکال تودههای وسیع معلمان میشدند، شرایط برای رویآوری معلمان به اعتراضااتی جدید، بیش از هر زمان دیگر فراهم است. این مبارزات را میتوان بر پایه مطالبه افزایش حقوق و اعتراض به تعرضات اخیر ضد فرهنگی رژیم در مدارس سازمان داد. این مبارزه و مقاومت معلمان نه فقط قادر است رژیم را در تعرض ارتجاعی ضد فرهنگیاش به عقبنشینی وادارد، بلکه به خاطر نقش مهم معلمان در سراسر کشور، انعکاس سراسری مبارزه و تأثیری که بر دانشآموزان و مبارزات آنها خواهد داشت، میتواند رژیم را به افزایش حقوق وادار کند.
فقط مبارزه و مقاومت است که میتواند رژیمی هار و به غایت ارتجاعی را به عقبنشینی وادارد. اگر این مقاومت و مبارزه به تأخیر افتد، دانشگاهها و مدارس، دانشجویان و معلمان با وضعیتی وخیمتر و اسفبارتر از امروز روبرو خواهند بود. راهی جز مقاومت و مبارزه، در برابر دانشجویان، معلمان و دانشآموزان قرار ندارد.
نظرات شما