١۶ آذر روز دانشجو، ما را بر آن داشت تا به پاسداشت این روز، نگاهی به وضعیت کنونی جنبش دانشجویی بیاندازیم. فرصتی که میتوان با نگاهی به گذشته و تجارب دهها سالهی آن، به بررسی و تحلیل چرایی وضعیت کنونی، روندهای احتمالی و وظایف دانشجویان چپ و کمونیست در این مقطع تاریخی بپردازیم.
از ١۶ آذر سال ١٣٣٢ که دانشجویان در اعتراض به ورود ریچارد نیکسون معاون رئیسجمهور وقت آمریکا (درست چند ماه پس از کودتای ٢٨ مرداد) تظاهرات برپا کرده و سه دانشجو در جریان آن جان خود را از دست دادند، ۵٩ سال میگذرد. در طول این سالها، جنبش دانشجویی ١۶ آذرهای بسیاری داشته است، از “انقلاب فرهنگی” در اردیبهشت ۵٩ گرفته تا ١٨ تیر سال ٧٨ و ٢۵ خرداد سال ٨٨ همه روزهایی بودند که جنبش دانشجویی بهخاطر اعتراضی که به وضع موجود داشت، مورد تهاجم خونین رژیم حاکم قرار گرفت. اما در پَس این همه تهاجم، مقاومت و مبارزه، چرا جنبش دانشجویی در شرایطی که به نظر میآید باید تحرک داشته باشد، در سکون بسر میبرد؟! سکون کنونی در جنبش دانشجویی نتیجهی چه شرایطی بوده و علل مشخص آن چیست؟! برای درک صحیح از شرایط کنونی جنبش دانشجویی، ابتدا لازم است نگاهی به گذشتهی این جنبش و نقش آن در مبارزات دمکراتیک و طبقاتی علیه نظام سرمایهداری بیاندازیم و سپس با تحلیل شرایط کنونی جامعه و نقش عوامل دخیل در آن، به بررسی وضعیت کنونی آن بپردازیم.
جنبش دانشجویی بهمثابهی یک جنبش اجتماعی اعتراضی، گاه حامل خواستهای لیبرالی بوده و گاه به رادیکالیسم و طبقهی کارگر روی آورده است. اگر این جنبش در سالهای اولیه دههی چهل از موضعی لیبرالی به طرح خواستهای خود میپرداخت، از نیمه دوم دههی چهل و دههی ۵٠ به شدت رادیکال شد، بهگونهای که جنبش کمونیستی آن سالها بیشترین نیروی خود را از صفوف دانشجویان گرفت. رویآوری جنبش دانشجویی به جریانات کمونیستی آن زمان بود که پس از قیام به شکلگیری “سازمان دانشجویان پیشگام” بزرگترین و فراگیرترین تشکل مبارز دانشجویی در تاریخ این جنبش منجر گردید. “انقلاب فرهنگی” سیاستی بود که حکومت اسلامی برای سرکوب این جنبش پی گرفت تا با آن بتواند یکی از پایههای رشد سازمانهای چپ و ارتباط آن با تودهها را بخشکاند. دانشگاه محل جذب نیرو به سمت سازمانهای چپ شده بود و رژیم با تعطیلی دانشگاه مانع تداوم این روند گردید. در واقع تعطیلی دانشگاهها زمینهسازی سرکوب سراسری گروههای چپ و رادیکال بود که در سال بعد اجرایی گشت.
بازگشایی دانشگاهها سالها بهطول انجامید. اگرچه از سال ۶١ شروع مجدد دانشگاهها کلید خورد اما تا بازگشایی کامل آنها چند سال دیگر طول کشید. از سوی دیگر رژیم سفاک و دیکتاتور با گذاشتن موانع متعدد برای ورود به دانشگاه، تسویه و اخراج بسیاری از دانشجویان، اساتید و کارمندان دانشگاه و برقراری سهمیه برای عوامل خود سعی کرد تا دانشگاه را بهقول خود “اسلامی” کند. شرایط آن زمان و خفقان حاکم، یکی از غیرسیاسیترین و منفعلترین دوران تاریخ جنبش دانشجویی را دراین سالها رقم زد.
با پایان جنگ، فضای سیاسی کشور تغییر یافت. خواستهای سیاسی و اقتصادی تودهها که با شکست انقلاب و سالها جنگی ویرانگر به دالان فراموشی تاریخ سپرده شده بود، آرام آرام از محل کار گرفته تا محل زندگی و رفتوآمد امکان بیان یافت. این نارضایتیها حتا در اشکال اعتراضی هم چون اعتصابات کارگری و یا تظاهرات تودهای بهویژه در حاشیهی شهرها خود را بهخوبی نشان داد. در این مقطع و در حالی که نسل جدید دانشجویان ارتباط خود را با نسل قدیم و در نتیجه تجارب گذشته از دست داده بود، هنوز اثری از “جنبش اعتراضی دانشجویی” نمیتوان دید. سالها بعد و زمانی که رژیم مجبور به تغییر سیاستهایی میشود که ریاستجمهوری خاتمی نتیجهی آن بود، تازه خاکسترها به کناری زده شده و صداهایی از دانشگاهها بهگوش رسید. البته در این جا نباید حمایت “دانشجویان دفتر تحکیم وحدت” از خاتمی در زمان انتخابات سال ٧۶ را فراموش کرد.
بعد از روی کار آمدن خاتمی و در فضای سیاسی جدید است که اولین تحرکات دانشجویی آغاز میگردد. ویژگی بارز این مرحله از جنبش دانشجویی “لیبرال رفرمیسم” حاکم بر آن است که بهشدت از فضای سیاسی حاکم متاثر بوده و هیچ ارتباطی با گذشته این جنبش نداشت. یعنی درست برخلاف جنبش دانشجویی در نیمهی دوم دههی چهل و دههی پنجاه که جنبش دانشجویی نقشی پیشتاز و بینظیر داشت و از همین رو بخش عمده نیروهای سازمانهای انقلابی و دمکرات از آنها تامین میشدند و به همین دلیل نیز بخش بزرگی از زندانیان سیاسی دانشجو بودند، جنبش دانشجویی سالهای بعد از ٧۶ تنها به دنبال حوادث سیاسی جاری روان بود.
البته این آغاز کار بود. سرخوردگی “جنبش دانشجویی” در سالهای بعد که نتیجهی آن انشعابات متعدد در “دفتر تحکیم” و بریدن بخشهای از آن از حاکمیت بود، نه نتیجهی “رادیکالیسم” که متاثر از ناتوانی اصلاحطلبان از تحقق همان وعدههای محدودی بود که در چارچوب خواستهای “لیبرالی” این جنبش طرح شده بود. ١٨ تیر ٧٨ برجستهترین نمود این وضعیت بود. جایی که اعتراض به بسته شدن روزنامه “سلام” متعلق به اصلاحطلبان در کوی دانشگاه تهران و در پی آن حمله نیروهای سرکوب به کوی دانشگاه، منجر به اعتراضاتی در سطح شهر تهران شد که ۶ روز فضای سیاسی کشور را تحتتاثیر خود قرار دهد. اعتراضاتی که در خیابانهای مرکزی شهر بعد از سالها چهرهی تهران را تغییر داده بود.
اما به مانند دیگر تجارب تاریخی، سیاستی که حاکمیت بعد از سال ٧۶ اتخاذ کرد نیز دو نتیجه بههمراه آورد. اگرچه در ابتدا جریان اصلاحطلب برای بهرهگیری از جنبش دانشجویی در منازعات داخلی با جریان “اصولگرا” تغییراتی در وضعیت سیاسی دانشگاهها ایجاد نمود، اما همین تغییرات و در این فضا بود که جریان چپ دانشجویی نیز شکل گرفت. آرام آرام صدای همسبتگی با طبقهی کارگر و خواستها و نظراتی که دیگر در چارچوب “لیبرال رفرمیسم” قابل تعریف نبودند در دانشگاهها بلند شد که مراسم ١۶ آذر سال ٨۴ در برابر دانشگاه فنی دانشگاه تهران و نیز مراسم ١۶ آذر سال ٨۵ که پیش و پس از آن با تهاجم رژیم به دانشجویان چپ و دستگیری وسیع آنها همراه شد، نتیجهی رشد این جریان بود.
اگر بخواهیم به تحلیل این سالها بپردازیم باید بگوئیم که ١٨ تیر ٧٨، نقطهی پایانی بر توهم تودههای دانشجو در مورد کلیت حاکمیت و اصلاحپذیری آن گذاشت، بدون آنکه آن دیدگاه را از درون دچار تحولات اساسی سازد. در واقع پوسته آن شکاف سختی برداشته بود اما هستهی آن به دلیل نقش روبهرشد خردهبورژوازی مرفه مدرن در فضای سیاسی اجتماعی جامعه، نزدیکیهای آن به سرمایهداری و دوریاش از انقلاب و طبقهی کارگر، به همان شکل باقی ماند. به همین دلیل جنبش دانشجویی مانند دههی ۵٠ به چپ و طبقهی کارگر نگرایید، اگرچه این تفکر رشد یافت و موازی با رشد جنبش کارگری و تقویت مواضع چپ در سطح جامعه این جریان نیز رشد کرد و به یک جریان مهم در دانشگاهها تبدیل گردید.
پس از سرکوب دانشجویان چپ در سال ٨۵ و در کل افزایش مداوم جو خفقان و سرکوب دانشگاهها در دورهی احمدینژاد، و ضعفی که جریان چپ در مقایسه با دهههای ۴٠ و ۵٠ داشت، جو خفقان در عمل بار دیگر منجر به رشد توهمآفرینیهای لیبرال – رفرمیستی در دانشگاهها شد که در شرایط سرکوب و در صورت نبود یک آلترناتیو انقلابی، امکان بروز بیشتری مییابند.
شکی نیست که هر قدر مبارزه طبقاتی رشد کند، هر قدر طبقهی کارگر در صحنهی سیاست وارد عمل انقلابی گردد، جنبش دانشجویی نیز به مانند دیگر جنبشهایی که هماکنون در سطح به هر حال مهمی تحت تاثیر تفکرات لیبرال رفرمیستی قرار دارند مانند جنبش زنان، تحت تاثیر مبارزه طبقاتی و طبقهی کارگر قرار گرفته و به همان نسبت به رادیکالیسم سوق مییابند. اما امروز و در حالی که هنوز طبقهی کارگر بهرغم اعتراضات متعدد و نارضایتی گسترده به دلیل آن که به صورت یک تودهی غیر متشکل وارد مبارزه شده است، فاقد تشکلات سیاسی و صنفی خود است و بنابر این نمیتواند وزنهی خود را در معادلات سیاسی بالا ببرد، این خردهبورژوازی مرفه مدرن (و حتا بخشهایی از بورژوازی که از حاکمیت رانده شدهاند) است که میتواند در فضای اختناق کنونی با توجه به امکانات گستردهای که دارد به تبلیغ و ترویج نظرات خود و کشاندن جنبشهای دمکراتیک به دنبال خود اقدام کند.
در واقع وضعیت کنونی در دانشگاهها و تحرکات کمرمق و ناچیز دانشجویان در برابر تهاجمات مداوم رژیم به دانشگاه، از بسته شدن تمامی فضاهای ابراز عقاید سیاسی گرفته تا اعتراض به وضعیت صنفی و یا تفکیک جنسیتی از یک سو نتیجهی اختناق و سرکوب و فقدان یک گرایش قدرتمند چپ در دانشگاههاست و از دیگر سو نتیجهی سلطه گرایشی ست که به بهانهی جو حاکم و پذیرش آن، و به دلیل عدم اعتقاد به مبارزه طبقاتی و سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی، به دنبال چانهزنی و راهحلهایی از بالا است. راهحلهایی که در شرایط کنونی چیزی جز انفعال را برای جنبش دانشجویی به همراه نمیآورد. راه حلی که محافظهکاری و سازش با وضع موجود نتیجهی عملی آن است.
اما بیان شرایط کنونی نه تنها از وظایف دانشجویان چپ و کمونیست کم نمیکند که برعکس تحلیل وضع موجود و درک درست از شرایط کنونی، تاکیدیست بر اهمیت چپ دانشجویی و نقشی که در شرایط حساس کنونی میتواند ایفا کند.
در شرایطی که هیچ جریانی در درون جامعه جز طبقهی کارگر راه حلی برای برون رفت از بحرانهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی موجود ندارد، مناسبترین زمان برای تبلیغ و ترویج دیدگاههای سوسیالیستی در میان تودههای مردم و از جمله دانشجویان است. برای مقابله با دیکتاتوری افسارگسیخته، بیکاری، فقر، نابسامانیهای اجتماعی، فاصلهی فاحش طبقاتی و بحران عمیق اقتصادی هیچ طبقهای جز طبقهی کارگر راهحلی ندارد. حتا در مورد آزادیهای سیاسی، نوع برخورد به دین، حقوق زنان، تامین اجتماعی، معضلات آموزشی و پرورشی و دیگر مسایل مبتلا به جامعه نیز تنها طبقهی کارگر و کمونیستها هستند که پاسخ و راه حلی روشن و مشخص برای آنها دارند.
جریانات چپ دانشجویی در شرایط کنونی نه تنها نباید عقب بنشینند که برعکس با تلاشی مضاعف میتوانند به پیشبرد نظرات جریان چپ و کمونیستی ایران در جامعه یاری برسانند و این وظیفهی مهمیست که برعهدهی روشنفکران انقلابی از جمله دانشجویان چپ قرار دارد. دانشجویان چپ باید با استفاده از تجارب تاریخی چپ ایران که تجاربی بسیار گرانبها و پر ارزش هستند، تجاربی که میتواند به آنها درسهای بسیاری بیاموزد، و دیدن خود در چارچوب جنبش چپ و کمونیستی ایران و استفاده از تمامی ظرفیتهای موجود در شرایط کنونی، بر فعالیتهای خود افزوده و مسئولیت
های مهم خود را بهپیش ببرند. آنها با استفاده از تاکتیکهای متنوع و البته سازماندهی خود در تشکلات مخفی و رعایت تمامی اصول مخفی کاری، بیشک میتوانند بر نقش و وزن دانشجویان چپ در دانشگاهها ومبارزهی طبقاتی کارگران برای نابودی نظام سرمایهداری بیافزایند.
اگر تفکرات محافظهکارانه و نگرشهای لیبرالی حضور خود در دانشگاه را به دانشجویان تحمیل میکند، یک بُعد آن نیز کم تحرکی چپ میتواند باشد. دانشجویان چپ تنها با فعالیت خود که بر بستر شرایط موجود و هماهنگ با آن صورت بگیرد، میتوانند حداکثر تاثیر را در محیط گذاشته و هر چه بیشتر جبههی نیروهای چپ و کمونیست را در دانشگاهها و در شرایط حساس کنونی تقویت کنند.
نظرات شما