ستون مباحثات- جایگاه زنان در ساعت شماطه دار سرمایه داری

در جهانی زندگی می کنیم که صنعت و تکنولوژی همواره به مرحله ای پیشرفته تر دست می یابند. به نظر می رسد که عقربه های ساعت سرمایه داری همواره به جلو می شتابند. اما همزمان از نگاهی دیگر، این عقربه ها تنها به دور خود می چرخند و پیشرفتی واقعی نصیب انسان ها نمی کندد. چه بسا نقطه هایی که زمانی به گذشته تعلق داشتند، دوباره بر سر راه عقربه های شتاب زده ی این نظام پوسیده قرار می گیرند.

پس از گذشت ١۵٠ سال هنوز زنان پارچه باف علیه شرایط برده داری نوین سرمایه داری دست به اعتراض می زنند و هنوز از سوی پلیس سرمایه داری به خاک و خون کشیده می شوند. این بار اما نه در نیویورک، بلکه در بنگلادش و نه در ٨ مارس سال ١٨۵٧،  بلکه در سال ٢٠١٢.

در ماه نوامبر سال گذشته، پس از آتش سوزی در یک کارخانه ی پارچه بافی و مرگ بیش از صد کارگر و مجروح شدن بیش از دویست کارگر، زنان کارگر، روزهای متوالی در اعتراض به عدم رعایت ضوابط ایمنی در کارخانه و علیه شرایط استثمار خود، دست از کار کشیدند و در خیابان به  تظاهرات پرداختند. ده ها نفر از زنان کارگری که از آتش سوزی جان سالم به در برده بودند، سپس در زیر مشت و لگد پلیس مجروح  و به بیمارستان منتقل شدند. در ماه اوت سال میلادی گذشته نیز شاهد اعتصاب گسترده ی کارگران کارخانه تولید لباس در ویتنام بودیم. این اعتصاب در پی درخواست اخراج یکی از مدیران کارخانه که از زنان کارگر سوء استفاده ی جنسی می کرد، انجام شد. این مبارزات زنان کارگر به ویژه از این روی اهمیت دارد که شکست الگوی کارگر ارزان و قانع را در کشورهای آسیای دور ترسیم می کند. الگویی مبارزاتی که می تواند ضریه ای اساسی بر پیکر سرمایه داری جهانی که در شرایط کنونی وابسته به نیروی کار ارزان در این منطقه از کشورهای آسیایی است وارد سازد.

خشونت سیستماتیک علیه زنان نه تنها در عرصه ی کار اجتماعی  با پایمال کردن حقوق آنان اِعمال می گردد، بلکه  تمام ابعاد خصوصی و زندگی اجتماعی زنان را تحت تاثیر قرار می دهد. اگر از تجربه های شخصی زنان در رابطه با خشونت که هر روزه در محیط خانواده، در محیط کار و در اجتماع با آن مواجه هستند، بگذریم و تنها به ذکر حرکت های عمومی اعتراضی در سال گذشته بسنده کنیم، می توان از تظاهرات عظیمی که در ماه ژانویه در هند پس از تجاوز گروهی به یک زن جوان، صورت گرفت، نام برد. مهمترین علت همه گیر شدن این حرکت، اعتراض به عدم حمایت کافی قانون و دستگاه اجرایی از زنان بود. همچنین تظاهرات زنان در مراکش در اعتراض به قانون ازدواج اجباری در پی خودکشی یک زن جوان از مواردی بود که مبارزه برای حقوق زنان را به رودررویی با قوانین حاکم و دولت دراین کشور کشاند. مردم افغانستان در سال گذشته شاهد قتل و تجاوز به زنان این کشور و عدم حمایت دولت در مجازات آمران آن بودند. دولت افغانستان در بسیاری از موارد نه تنها در مجازات مجرمین کوتاهی کرد، بلکه خود  در کنار آنان در جایگاه مجرم قرار گرفت. اعدام یک زن به دلیل روابط خارج از ازدواج و شلاق زدن یک دختر ١۶ ساله در افغانستان که مورد تجاوز قرار گرفته بود، تنها نمونه های اندکی از بسیار مواردی بودند  که در سطح جامعه و رسانه ها مطرح شدند. بنابراین، خشونت علیه زنان در عرصه ی خصوصی از ازدواج اجباری گرفته تا ختنه، ضرب و شتم زنان در محیط خانه و اجتماع، تجاوز به آنان، تجارت زنان و فحشای اجباری و قتل های ناموسی و غیره از سوی نظام های حاکم حتی اگر مانند ایران، افغانستان و دیگر کشورهای اسلامی حمایت رسمی و قانونی نشود، در بسیاری از کشورها با سکوت مراجع قضایی و عدم پیگیری و مجازات مجرمان، غیر مستقیم حمایت می شود. به همین دلیل به چالش کشیدن کل نظام سیاسی موجود،  مرحله ای از روند مبارزاتی زنان است. در همین روند است که مبارزات زنان علاوه بر ویژه گی های خود و مطالبات خاص خود به بخشی از جنبش سیاسی عمومی تبدیل می گردد و سرنوشت خود را ناگزیر با سرنوشت سیاسی دیگر جنبش های اعتراضی عمومی و سیاسی پیوند می دهد. این همان تجربه ای است که در ایران مبارزات زنان را که بخش وسیعی از فعالان حقوق زنان بر غیرسیاسی بودن آن  تاکید می کردند، در جنبش سیاسی عمومی پس از انتخابات حل کرد. شکست  اعتراضات سراسری پس از انتخابات نمایشی بود که کمپین یک میلیون امضا را به افسانه ها سپرد. چرا که حتی زنانی که به امکان برگزاری یک انتخابات سالم و آزاد در جمهوری اسلامی(!!!) باور داشتند، از خود سوال کردند، اگر میلیون ها امضا تاثیری در سرنوشت ما ندارد، چگونه یک میلیون امضا چنین هدفی را تامین می کند؟

این که برخی از فعالان زنان، سعی در سیاست زدایی از جنبش زنان دارند، آگاهانه یا ناآگاهانه در خدمت همان هدفی قرار می گیرد، که تجاوزگران در میدان تحریر مصر با تجاوز به زنان دنبال می کردند، یا در تونس و بحرین و یا با ترور سه زن فعال کرد در پاریس. این ها همه تهدیدی برای همه ی زنان با هدف بازداشتن آنان از مشارکت در امور سیاسی است. حتی  در تونس که آغازگر بهار عرب بود، هشداری به تمام زنانی داده شد که در تحولات سیاسی اخیر نقش بسزایی داشتند. در این کشور پس از قیام مردمی علیه حکومت وقت و براندازی آن، جناح  اسلامگرای النِهضه در دولت ائتلافی  تلاش کرد تا با تغییر قانون اساسی مصوب ١٩۵۶ در این کشور، حقوق زنان را مورد تعرض قرار دهد.

جنگ یکی از نمونه هایی است که نشان می دهد، چگونه زنان چه بخواهند و چه نخواهند تحت تاثیر سیاست قرار می گیرند. به هنگام جنگ، زنان بیشترین قربانیان جنگی هستند، که خود در آن دخالتی ندارند. در سال گشته اخبار مربوط به تجاوزهای جمعی به زنان کنگو در آفریقا منتشر شد. زنان در مقابل چشمان فرزندان و مردان خود مورد حمله و تجاوز جمعی قرار گرفتند. بسیاری که جان سالم به در بردند باید تا آخر عمر عواقب جسمی و روانی ناشی از این خشونت را تحمل کنند. آن ها حتی از برخورداری از کمک های پزشکی محروم بودند و چه بسا که بسیاری پس از این تجربه ی دردناک مجبور به فحشا شدند، چرا که  از خانواده و دهکده ی خود طرد شدند و هیچ امکانی برای زندگی نداشتند، جز تن فروشی.

به ویژه زنانی که در اثر تجاوز حامله می شوند، خواهان سقط جنین اند. اگرچه مسلم است، این تنها علت انجام به سقط جنین نیست. مبارزه برای حق سقط جنین در سال گذشته بخشی از مبارزات زنان را در جهان به خود اختصاص داد.  در اسپانیا دولت دست راستی ماریانو راخوی در ماه ژولای سال ٢٠١٢ تلاش کرد تا حق سقط جنین را که در این کشور در دولت پیشین، تا ٢٢ هفته پس از بارداری تصویب شده بود، لغو کند. در ایالات متحده آمریکا یکی از مهمترین شعارهای انتخاباتی جناح جمهوریخواه، لغو حق سقط جنین بود که چهل سال پیش در این کشور به تصویب رسید. دولت اردوغان در ترکیه، پس از آن که تلاش هایش در ماه مه ٢٠١٢برای تصویب قانون محدود کردن حق سقط جنین با اعتراضات گسترده ی به ویژه زنان و نیز مردانی که از این حق دفاع می کردند، شکست خورد، اقدام به جمع آوری یکی از داروهای اساسی ضد حاملگی به نام میزوپروستول از بازار کرد که طبق تعریف سازمان بهداشت جهانی جزو داروهای اساسی محسوب می شود.

طبق گزارش سالانه ی جمعیت از سوی سازمان ملل در حال حاضر ٢٢٢ میلیون زن فاقد امکان دسترسی به ابزار پیشگیری از حاملگی هستند. آمار سالانه ی مرگ و میر مادران  ٣۵٠ هزار زن است که بیشترین این آمار مربوط به سقط جنین های غیربهداشتی است.

نگاهی دقیق تر به مخالفان سقط جنین در کشورهای مختلف نشان می دهد که گرایشات سیاسی حاکم یا رقیب درون حکومت ها که مخالف حق سقط جنین هستند به راست ترین جناح های حکومتی متعلق اند. اینان که جان انسان برایشان پشیزی ارزش ندارد، همزمان با مخالفت با سقط جنین، طرفداران  یا مجریان سیاست های جنگ طلبانه هستند که میلیون ها انسان را مستقیما از طریق جنگ یا از طریق تولید و فروش تسلیحات نظامی به کام مرگ می کشانند. اینان هستند که زنانی را که سقط جنین می کنند، قاتل می نامند، اما نه به این دلیل که دلشان برای کودکان می سوزد، بلکه به این دلیل که برای میدان های جنگ خود سرباز می خواهند و در بازار کار، نیروی کار ارزان. همین جناح های محافظه کار طرفداران قسم خورده  و آشکار سیاست های سرمایه داری نئو لیبرالیستی اند که بودجه های دولتی برای سیستم تامین اجتماعی و یارانه ها را حذف یا محدود می کنند و بسیاری از زنان را به دلیل فقر وادار به سرکوب حس طبیعی و انسانی مادری خود و سقط جنین می کشانند. سیاست نئولیبرالیستی که ماسک دولت های رفاه را اکنون به کناری زده، در نگاه کریه و زشت خود به انسان تنها به عنوان ابزار تولید و به ویژه به زنان به چشم ابزار تولید مثل می نگرد. این نگاه نه تنها در کشورهایی که سقط جنین ممنوع است وجود دارد، بلکه در کشورهای پیشرفته سرمایه داری نیز که سقط جنین در ماه های اول حاملگی آزاد است با سیاست های دیگری تحت عنوان تشویق خانواده به ویژه در سال های اخیر دنبال می شود. خانواده ای که از آغاز پیدایش مالکیت خصوصی در تاریخ، مقدس  و حفظ و انتقال آن به نسل های بعدی از طریق قوانین وراثت و کنترل امور جنسی زنان تضمین گردید.

اما چرا سرمایه داری به زنان نه تنها به چشم ابزار تولید، بلکه به چشم ابزار تولید مثل می نگرد و خواهان افزایش جمعیت است؟ برای پاسخ به این سوال باید پیش از هر چیز در نظر داشت که برای این نظام هیچ چیزی مطلق و مقدس نیست جز سود و انباشت سرمایه. بنابراین بایستی این سوال را چنین مطرح کرد که نظام سرمایه داری چه سودی در این دارد که زنان بیشتر بچه دار شوند. این موضوع از جنبه های مختلف برای این کشورها اهمیت دارد. پیش از هر چیز بحران جمعیتی یکی از مهمترین بحران هایی است که کشورهای صنعتی پیشرفته با آن مواجه اند و با ابزار مختلف سعی در مقابله آن دارند. حتی در کشورهایی مانند ایران مسئله ی جمعیت عامل بسیار مهمی در پیشبرد سیاست های دولت هاست. به همین دلیل است که خامنه ای در سال گذشته بر افزایش جمعیت تاکید کرد و شعار رسیدن به جمعیت ۴٠٠میلیونی داده شد. جنبه ی دیگری که فراملیتی است و مستقیما به نظام کار و سرمایه و رابطه ی این دو در سودآفرینی مربوط است، نیاز نظام سرمایه داری  به نیروی کار ارزان است. زنان حتی در کشورهای صنعتی پیشرفته که الگوی رفاه و برابری حقوق شهروندی در جوامع سرمایه داری هستند، به عنوان نیروی کار ارزان تر از مردان مورد استثمار قرار می گیرند. در کشور آلمان دو سوم افرادی که شغل های کم درآمد (تا سقف ماهانه ۴٠٠ یورو) دارند،  زنان می باشند. طبق آخرین آمار رسمی اداره ی کار این کشور در سال ٢٠١٣ تعداد زنان شاغل در این بخش ٧ میلیون و ۴٠٠ هزار نفر است. اکثریت این زنان را زنان خانه دار تشکیل می دهند. بنابر این ، زنان با بچه دار شدن نه تنها جمعیت کشور را افزایش می دهند، بلکه به این دلیل که مراقبت از کودک را بر عهده دارند، قادر به انجام کار تمام وقت و یا حتی نیمه وقت نیستند و شاید تنها ساعت هایی در روز بتوانند کار کنند. بنابراین خود را به عنوان نیروی کار ارزان در اختیار بازار کار قرار می دهند. در اینجا لازم است به این نکته اشاره شود که اکثرا حتی در مشاغلی که زنان به طور نیمه وقت یا تمام وقت کار می کنند از همکاران مرد خود حقوق کمتری دریافت می کنند. طق آمار رسمی درآمد، که در ماه دسامبر ٢٠١٢ در اتریش منتشر شد، حقوق زنان اتریشی از همکاران مرد خود ۴٠ درصد کمتر است. این تفاوت دستمزد، رقابت موجود بین بیکاران را افزایش می دهد و بیکاران را وادار به پذیرش شرایط سخت تر کار و استثمار شدیدتر می کند. همچنین این امر سدی برای همبستگی مبارزاتی بین کارگران و به طور کلی کارکنان ایجاد می کند. رقابت بین نیروی کار یکی از مهمترین دلایلی است که موجب شده در این کشور نیز در ١۴ سال اخیر بیش از 15 درصد حقوق ها کاهش یابد، بدون این که اعتراضی همه گیر و پیگیر انجام گیرد. در ایران نیز سیاست های مختلف از جمله خانه نشین کردن زنان با کاهش ساعات کار، افزایش مرخصی زایمان و خانه نشین کردن حتی زنان کارمند و غیره در دستور کار قرار گرفت و تا جایی که امکانش بود، قوانین لازم به تصویب رسید. سیاستی که تحت لوای مذهب به نفع نظام سرمایه داری صورت می گیرد.

 آری! خشونت و تبعیض جنسیتی چهره های گوناگون دارند  و با نگاهی دقیق تر، تاثیرات تبعیض جنسیتی را در تمام جوانب زندگی اجتماعی و سیاسی می توان دریافت. جهانی که در آن سود سرمایه داران به بهای پایمال کردن حق کارگران و زحمتکشان دم به دم افزون می گردد و حتی کاهش این سود نیز به بهانه ی بحران اقتصادی از جیب مردم زحمتکش تامین می شود، همیشه به قربانیانی نیاز دارد که در اولین صف به مسلخ کشیده شوند و اینان ضعیف ترین اقشار جامعه هستند. بنابراین منافع چنین نظام هایی در این است که بخشی از جامعه را ضعیف نگه دارد و این تنها زمانی امکان پذیر است که جامعه تکه تکه شود. چرا که هیچ بخشی از نیروی تحول طلب به تنهایی قادر به تغییر کل مناسبات حاکم نخواهد بود. به همین دلیل است که انسان ها در جوامع مختلف در طول تاریخ و به ویژه در زمان حیات برده داری مدرن سرمایه داری به دلیل رنگ، نژاد، قومیت، مذهب و جنسیت مورد تبعیض قرار می گیرند. زمانی که انسان ها خود این تبعیض ها را بپذیرند و تفاوت های تاریخی، فرهنگی و جنسیتی را مانعی برای همبستگی خود و حتی دلیلی برای اِعمال خشونت، جنگ و حق کشی  تلقی کنند، آنان که در راس هرم قدرت نشسته اند، با خیال راحت می توانند به چپاول و غارت اکثریت جامعه بپردازند. نظام سرمایه داری که  ثروت‌های عمومی را به یغما می برد و مالکیت خصوصی را تنها برای اقلیتی از جامعه جایگزین آن می کند، به مردان این دیدگاه را القا می کند که شما نیز مالک زنان هستید. این دیدگاه نه تنها در کشورهایی مانند ایران حاکم است و خود را در قوانین ضد زن اسلامی که مرد را مالک جان و هستی زن می داند، برقرار است، بلکه در تمام کشورهای سرمایه داری می توان کم و بیش مناسبات مردسالارانه را در جامعه مشاهده کرد. از همین روی، نقش آگاهی انسان ها، چه زن و چه مرد، به ریشه های اقتصادی – اجتماعی و سیاسی تبعیض در جامعه،  نقشی اساسی در تحولات اجتماعی در جهت رفع آن ایفا می کند. زنان طبقه ی سرمایه دار این را به خوبی دریافته اند. به همین دلیل مهمترین خواسته ی آنان در حال حاضر دستیابی به  پست های مدیریتی در عرصه ی سیاست و اقتصاد است. اما سیاست برای زنان کارگر و زحمتکش و برای اکثریت زنان جامعه محتوای دیگری دارد.  آنان نمی خواهند در کنار مردان و زنان طبقه سرمایه دار از استثمار سهم ببرند، بلکه خواهان برچیدن هر گونه تبعیض و بی عدالتی هستند. به همین دلیل، زنانی که نیمی از جامعه را تشکیل می دهند، تنها در کنار مردان کارگر و زحمتکش می توانند به این هدف دست یابند و جامعه ای بسازند تا در آن رفع  هرگونه ستم جنسیتی تضمین شده باشد، نه به این دلیل که چون زن هستند به تنهایی نمی توانند کاری را به پیش ببرند، بلکه به همان دلیل که مردان نیز به تنهایی نمی توانند کاری از پیش ببرند. آگاهی به این امر است که می تواند سیلی خروشان از زنان و مردان کارگر و زحمتکش جاری کند تا بنیان کهن را برانداخته و دنیایی رها از هر گونه تبعیض را تحقق  بخشند.

افسانه پویش

متن کامل نشریه کار شماره ۶۴۰ در فرمت پی دی اف

 

POST A COMMENT.