برنامهای به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد یادمان جانباختگان دههی شصت از سوی کانون زندانیان سیاسی در تبعید در روز ۲۱ سپتامبر در شهر استکهلم، برگزار شد.
این برنامه، با این جمله در مقدمه آغاز شد:
نه فراموش می کنیم، نه می بخشیم!
ایرج جنتی عطایی با سرودن شعر، رویا صادقی و گیسو شاکری با خواندن سرود، فریبرز فخاری با نواختن ساکسیفون و آرش با نوای پیانو، هنر انقلابی خود را طی برنامه به جانباخته گان قتل عام دههی شصت تقدیم کردند.
در بخش سیاسی، اما مراسم به شیوهای متفاوت از سال های گذشته برگزار گردید و پنج سوال پیش روی سازمان ها و احزاب اپوزیسیون زیر قرار گرفت:
عباس توکل از سازمان فدائیان- اقلیت، حسن حسام از سازمان انقلابی راه کارگر (کمیته مرکزی)، ابراهیم علیزاده از حزب کمونیست ایران (از طریق اسکایپ)، حمید تقوایی از حزب کمونیست کارگری و علی صادقی از حزب رنجبران، پاسخهای احزاب و سازمانها به این سوالات را در میزگردی در این مراسم بیان کردند.
چکیدهای از این میزگرد سه ساعته به ترتیب سوالات مطرح شده چنین است. گزارش تصویری این برنامه در اولین فرصت در سایت کانون زندانیان سیاسی در تبعید منتشر خواهد شد.
و اکنون سوالات مطرح شده و پاسخها به همان ترتیبی که سخنرانان پاسخ دادند:
۱- آیا یورش خرداد ۶۰ اقدامی مقطعی و تاکتیکی رژیم در رابطه با آن دوره بود یا از مسائل پایه ای تر نشات می گرفت؟ زمینهها و دلایل کشتار سیاسی مخالفان در دههی شصت چه بود؟ جمهوری اسلامی چه اهدافی را از کشتار مخالفان در دهه ی شصت دنبال می کرد؟
حمید تقوایی:
سی خرداد ضربه ی نهایی به انقلاب ۵۷ بود، اما این یورش پیش تر آغاز شده بود، حمله به انشگاه ها، دو بار تهاجم نظامی به کردستان، سرکوب زنان در ۸ مارس ۵۸ از جمله این تهاجمات بودند. اما با این حال، انقلاب از نفس نیفتاده بود. جامعه در حال جوش و خروش بود و رژیم نمی توانست با این مساله کنار آید. از نظر سیاسی بعد از شاه نوبت آمریکا نبود، بلکه بعد از شاه نوبت مردم بود.
حسن حسام:
اساس قضیه این است که به دنبال یک انقلاب پیروز یک ضد انقلاب آمد که بر گرده ی مردم سوار شود. رژیم نه تنها از سرمایه حفاظت می کرد، بلکه انگیزه ی دومی داشت و آن هم اجرای شریعت بود. این سیاست از شقاوت این و آن در نمی آمد، بلکه سیستمی بود که به دنبال ایدئولوژی اسلام، آن هم از نوع ولایت فقیه و با تفسیر دولتی از اسلام بود.
ما نباید از این حرکت این طور برداشت کنیم که اگر مجاهدین در سی خرداد دست به اسلحه نمی بردند، این سرکوب صورت نمی گرفت. همین اصلاح طلبان امروز هم در این سرکوب نقش داشتند. در ایران لایه های جدیدی از بورژوازی شکل گرفته است. این سرکوب نه تصادفی بود و نه یکباره.
ابراهیم علیزاده:
جمهوری اسلامی می خواست اساس روابط مالکانه را حفظ کند و بنابراین باید مخالفانی را که به دنبال آزادی و عدالت اجتماعی بودند، سرکوب می کرد و با این هدف تمام ابزارهای متعارف و غیر متعارف را به کار برد. سرکوب دهه ی شصت از مدت ها قبل برنامه ریزی شده بود.
علی صادقی:
انقلاب با روی کار آمدن جمهوری اسلامی شکست خورد، چرا که خواسته های مردم به سرانجام نرسید. آن ها نگذاشتند که انقلاب به پیش رود. سرکوب مقطعی نبود. رژیم قبل از انقلاب خط قرمز خود را با نیروهای انقلابی کشیده بود. مقطع خرداد شصت مقطع انحصار طلبی جمهوری اسلامی و یکدست شدن آن بود. اما مبارزات مردم، گرچه با افت و خیز، ادامه یافت.
عباس توکل:
انقلاب ۵۷ انقلابی با عظمت و با حضور میلیونی مردم بود. این که روحانیت در راس حکومت قرار گرفت نتیجه ی تلاش مشترک تمام جناح های بورژوازی بود. در آن زمان تجربه ی امروز تونس و غیره نبود. ایران اولین نمونه ی این انقلابات نیمه کاره بود. توده ی مردم به خمینی توهم داشتند. خمینی وعده ی جامعه ی بی طبقه ی توحیدی داده بود. در کردستان و ترکمن صحرا فرق میکرد. اما در شهرها همان مردمی که به دنبال خمینی رفته بودند، شروع به متشکل کردن خود در شوراهای کارگران، مدارس، دانشگاه ها و غیره کردند. نیروی مردم شروع کرد به جابجا شدن. کارگران آکاه تر و متشکل تر شدند . از این امر رژیم به وحشت افتاده بود. در مقطعی دیدیم که سازمان ما ۲۰۰ هزار نفر را در یک میتینگ در تهران را به خیابانها کشاند. رژیم که به وحشت افتاد بود سعی کرد فورا نیروهای نظامی و شبه نظامی خود را تشکیل دهد. چپ سازماندهی لازم برای مقابله با سرکوب را نداشت.
۲- آیا نیروهای مخالف حکومت می توانستند با پیش گرفتن سیاست های متفاوتی از این کشتار جلوگیری کنند؟
حسن حسام:
نه. حکومت های بورژوازی هم ویژگیهایی دارد که باید این ها را درنظر گرفت. اما ما در چه وضعیتی بودیم؟
ما حکومتی داشتیم که از درون یک انقلاب به وجود آمده بود. مردم توهم داشتند اما در عین حال مردم و جنبشهای اجتماعی نمی توانستند از مطالبات خود دست بکشند. اما دو اتفاق هم به ما ضربه زد. داستان راه رشد غیرسرمایه داری و حزب توده که با این نظر از رژیم طرفداری می کرد. حزب توده توانست نیروهای انقلابی را تجزیه کند.
ابراهیم علیزاده:
این حقیقت ساده را که امروز بدیهی فرض می شود. این که مبارزه ضد امپریالیستی نمی تواند یک مبارزه ی ضد سرمایهداری نباشد، در آن زمان خیلی ها درنمی یافتند. رژیم در سازمان مجاهدین یک رقیب با استراتژی متفاوت و در سازمانهای چپ یک دشمن طبقاتی پیدا کرده بود. سرکوب متکی بر یک ارزیابی سیاسی بود. نه تنها سازمان های سیاسی بلکه مردم نیز باید سرکوب میشدند. هیچ معجزهای نمی توانست رژیم را از سرکوب باز دارد. اما نیروهای چپ می توانستند با درس گیری از تجربیات انقلابات تاریخی همهی موجودیت خود را علنی نمی کردند. به یک عقب نشینی تاکتیکی دست می زدند که موجب شود سرکوب با شدت کمتری انجام گیرد.
علی صادقی:
نه. اما آیا نمیشد کارهایی کرد که سرکوب این ابعاد را نگیرد. نیروهای چپ فرصت نداشتند. نیروهای چپ برنامه نداشتند. تفرقه بین نیروهای چپ بود که بعد از انقلاب رشد کرد. هر کس می خواست مردم را به طرف خود بکشد. باید این درس آموری برای وضعیت کنونی باشد. و این مساله ی امروز است.
عباس توکل:
برای پاسخ به این سوال باید توازن قوا بین نیروها در آن زمان را فهمید. ما ماه های اول بعد از انقلاب خوب حرکت کردیم. اسلحهها را تحویل ندادیم. می دانستیم که اتفاقی می افتد. انشعابی که در سازمان رخ داد. زمانی که سازمان مجاهدین میخواست در سال شصت وارد فاز نظامی شود، سه جلسه با سازمان داشت. پیش از آن هم صحبتهایی داشتیم. نظر ما این بود که برای این اقدام زود است. اما زمانی که شروع شد ما به عنوان سازمان اقلیت ایستادگی کردیم و نیرویی که بخواهد تاثیرگذار باشد باید ایستادگی کند. حتی همان مجاهدین هم صرفنظر از این که ماهیت شان چی بود و الان کجا ایستاند. پیکار و رزم شان علنی بود. تشکیلات ما تا سال ۶۴ خود را حفظ کرد. راه کارگر کشید کنار که برود در بین تودهها کار کند، عقب نشینی کردند اما آنان را هم سرکوب کردند. همهی ما سرکوب شدیم. ما قبل از سرکوب اسامی را منتشر کردیم که چه کسانی را میخواهند بزنند. مجاهدین هم میدانستند. کار ویژهای نمی شد کرد. البته اشتباهات متعددی نیز بود مانند ضربه ای که در سال ۶۴ خوردیم.
حمید تقوایی
به نظر من این سوال را اینطور هم می شود مطرح کرد که آیا اصلا چپ می توانست کاری کند که خمینی به قدرت نرسد؟
چپ بخشی از یک جنبش ضد آمریکایی و نه حتی ضد امپریالیستی بود و یک بخشی از چپ چون خمینی ضد امریکایی بود رفت طرف رژیم. در عین حال چپی بود که ارزش هایش ضد امریکایی بود. شخصیت هایش از آل احمد بود تا شریعتی و … و منتظری و غیره. یک چپ ضد امریکایی بود. وقتی سفارت امریکا گرفته شد چپ تجزیه شد. در مورد کار علنی هم بگویم که سازمان های چپ در شرایط انقلابی نمی توانستند مخفی باشند.
مشکل مجاهدین به رژیم این بود که وارد قدرتش نمی کرد. مجاهدین به دلیل وجود بنی صدر در طرف خود فکر می کرد که ارتش باهاش است.
۳- قربانیان اصلی کشتار دهه ی شصت چه نیروهایی بودند؟
ابراهیم علیزاده:
کشتار اصلی و فرعی نداشت و به هیچ کس رحم نمی کرد. کسی در امان نماند.
عباس توکل:
بیشترین قربانیان، مجاهدین بودند و بعد از مجاهدین، چپ بود و در بین چپ هم “اقلیت”. در کردستان یک جنبش تودهای بود و سرکوب شد. از نظر طبقاتی هم بیشترین جانباخته گان سازمان کارگران، و یک بخشی هم دانش آموز و دانشجو بودند. در رابطه با مجاهدین بیشترین قربانیان دانش آموزان مدارس و تعدادی هم دانشجو و تعدادی هم در دستگاه بوروکراتیک حکومتی بودند.
حمید تقوایی:
رژیم همه را از دم تیغ گذراند. مساله سازمانها نبود و دستگیریها وسیع بود. در این بین اگر کسی هم با سازمان ها بود که بیشتر مجازات میشد. انقلاب اجتماعی بود و سرکوب هم اجتماعی بود.
حسن حسام:
مجاهدین بیشترین کشته ها را دادند اما چپ کشی و دگراندیشکشی از جمله کشتار بهاییها زودتر شروع شده شد.
بیشترین نیرویی که کشته داد، طبقه ی کارگر بود.
۴- کشتار مخالفان چه تاثیری بر فعالیت و حیات سیاسی سازمان ها و احزاب سیاسی و جامعه و انقلاب ۵۷ داشت؟
علی صادقی:
در درجه اول تحمیل یک رژیم مذهبی به غایت ارتجاعی که به جای این که به طرف آزای و عدالت اجتماعی برود به قهقرا رفت. شعارهای انقلاب بر باد رفت و تحقق نیافت. مساله بر سر چه باید کرد است. وگرنه شکست نیروهای سیاسی محرز است.
عباس توکل:
کشتار دهه ی شصت فقط این نبود که تعدادی کشته شدند. بلکه خیلی پردامنه بود. تجربه ی خود ما این بود که..
زمانی که اقلیت شکل گرفت با این که این تحلیل را داشتیم که چه اتفاقی میافتد نمی توانستیم آنچه را که می خواستیم عملی کنیم. کادر محدوی داشتیم و هواداران زیادی که نمیتوانستیم سازماندهی شان کنیم. بنابر این مخصوصا در شهرستانها همه لو رفتند. ما مجبور بودیم کمیتههای تشکیلاتی را دائم در پی ضربات بازسازی کنیم وامکانات ما نیز بسیار محدود بود. و هر بار که ضربه می خوردیم جایگزین کردن مشکل بود. با این حال همانطور که قبلا گفتم ایستادگی کردیم و امروز هم می گویم که کسی که بخواهد تاثیرگذار باشیم باید بایستد.
وحشتی که رژیم پس از دهه ی شصت بر جای گذاشت تاثیر خود را گذاشت. در کنار نیروهایی که سرکوب شدند، بخشی از نیروهای بینابینی هم به طرف رژیم رفتند و بخشی هم منفعل شدند. سازمان ها ضربه خورند و طبیعی است که روی حرکت تودهها تاثیر گذاشت و حتی روند معکوسی طی شد.
تاثیر سرکوب دههی شصت را امروز هم می بینیم که چگونه به لحاظ تشکل و آگاهی سطح جنبش در مقایسه با پس از قیام تنزل یافته است. امروز گرایش لیبرالی بر دانشگاهها غالب است. بخش کارگری با این که تشکل ها و نیمه تشکلهایی به وجود آورده اما گرایشی راست را نیز در درون خود دارد. جنبش زنان نیز همینطور. رژیم توانست جامعه و حتی کودکانی که در مدارس هستند را نیز تحت بمباران ایدئولوژیکی بگیرد. گرایشات خرافی شدیدا رشد کرده است…
حمید تقوایی:
نقدی که من بر چپ گذاشتم این نیست که مهم نیست که افراد سازمانها کشته شدند اما در مقیاس کلان میتوان از کشتار ۶۷ به عنوان یک نسل کشی نام برد، در نتیجه ایجاد رعب و وحشت و خط زدن صورت مساله.
تکوین سیاسی و نظری در دوران انقلابی شتابش ده ها برابر دوران عادی است. کشتار سیاسی فضای شناختن تئوریهای چپ را پایان داد.
مسائل دیگر نیز تحت شعاع قرار گرفت. امروز جنایتکاران آن دوران اصلاحطلبان می شوند. نقد بی حقوق زن و کودک تبدیل می شود به بحث سرکوب، اما نه این که ریشهی سرکوب چیست. بحث می شود، بحثهای حقوق بشری و گفتمان چپ از جامعه برچیده شد.
حسن حسام:
تنها نیروی متشکل و سازمان یافته که در تاریخ جنبش چپ ایران وجود داشته حزب توده بوده به ویژه در شهریور ۲۰ تا ۳۲٫ تجربهای که منتقل شد تجربه ی حزب توده بود که آن هم رفت در کنار ارتجاع. رژیم شاه و حزب توده امکان انتقال تجربه ی چپ را ندادند. نیروهایی که از زندان شاه بیرون آمدند فرصت سازماندهی نداشتند. و رژیم میخواست به این ترتیب خطی بر انقلاب بکشد. اما به نظر من چپ هرگز به این حد آگاه نبوده است. معلم امروز افتخار میکند که کارگر است. و این سطح آگاهی در مصاف بزرگ خود را نشان می دهد.
ابراهیم علیزاده:
راجع به این تاثیرات می توان کتاب نوشت. اما مهمترینها: با شکست انقلاب ایران. یک نسل مرعوب شد. رژیم تشکل های صنفی و مدنی و سازمان ها را نابود کرد. و یک حکومت سرمایه داری اسلامی را برقرار کرد. با حذف فیزیکی سازمان های چپ سیر مباحثا ت چپ در ایران تحت تاثیر قرار گرفت.
ابراز ندامتها که فضای وحشت و شکنجه های قرون وسطایی علت آن بود، کار بازسازی سازمان های کمونیستی را دشوار کرد و از این جنبه نیز ضربه وارد کرد.
۵- چه عواملی باعث می شوند مردم پیشاپیش سازمان ها و احزاب سیاسی نتوانند با سرکوب حاکم مقابله کنند؟
عباس توکل:
توهمات را باید کنار بگذاریم و این فکر را نکنیم که در آن زمان طبقه ی کارگری قابل مقایسه با طبقه ی کارگر در روسیه و انقلاب اکتبر و احزاب قوی مانند آن زمان وجود داشتند.
واقعیت این بود که از آبان ۵۷ کسی جرات نمیکرد که حرکت مستقلی بگذارد. چرا خمینی ابتکار عمل را در دست گرفته بود. تشکلهای قوی کارگری وجود نداشت. بخش وسیعی از مردم مذهبی بودند. وقتی حزب اللهیها میریختند و به نیروهای انقلابی حمله میکردند، به همین دلیل دفاعی از طرف مردم صورت نمی گرفت. طبیعی است که مردم پس از قیام تجربه و آگاهی کسب کردند و سازمانهای سیاسی در مقطع کوتاهی فعالیت وسیعی داشتند اما به دلیل کوتاهی این مدت زمانی برای برنامه ها و تاکتیک های منسجم نبود.
حمید تقوایی:
مردم مقابله کردند. در زمان شاه مردم جرات نداشتند حرف بزنند اما در جمهوری اسلامی هیچوقت نتوانستند اختناق را برقرار کنند. با این که رژیم دهها برابر رژیم شاه کشتار کرد.
اما این که چرا پیشگیری نشد. چپ مشکلش با نارساییهای سرمایهداری بو د و نه به خود سرمایه داری. بعدها چپی از نوع انقلاب اکتبر به وجود آمد. و دیگر چپ چه گوارایی مخالف آمریکا نبود. انقلاب ۵۷ جزئی از جنبش عمومی ملی اسلامی بود.
حسام:
مقابلهی جانانه ای شد. مقاومت وجود داشته و دارد. زنان و جنبش های مدنی از نمونه های این مقاومت هستند.
ما چشمانداز سرکوب داشتیم اما وقتی سرکوب آمد سازماندهی نداشتیم. تمام آن هایی که فکر می کنند در درون رژیم میشود تحول به وجود آورد خاک به چشم مردم می پاشند. ما یک دشمن نداریم که حکومت اسلامی است بلکه دشمنان رنگارنگ داریم که به لباس خودی در آمده اند. ما در یک سربالایی سخت حرکت می کنیم.
ابراهیم علیزاده:
منافع طبقاتی متفاوت است و رفتارها طبق آن متفاوت. در غیاب حضور طبقه ی کارگر نمی شود به یک پیروزی استراتژیک دست یافت. اگر تشکل کارگران وجود داشت میشد پروسه ی سرنگونی رژیم شاه را به تعویق انداخت و صفی در مقابل تشکیل رژیم جمهوری اسلامی به وجود آورد.
برای سازمان های سیاسی راهی جز مبارزه ی مخفی وجود ندارد. اما باید نیروهای بالقوه و بالفعل را شناخت. چپ ایران در دوره ی سال های شصت نه خود را میشناخت و نه دشمنش را بنابراین، شکست اجتنابناپذیر بود.
علی صادقی:
انقلاب به ویژه انقلاب کارگری امر مبارزه ی علمی است در سطح اجتماعی. رژیم استراتژی و تاکتیک برای سرکوب داشت و ما نداشتیم.
اما چه باید کرد؟
اگر قبول داریم ماهیت رژیم سرمایهداری است. اگر قبول داریم که طبقه کارگر عمدهترین نیروی اجتماعی است و قبول داریم که تضاد کارگران با رژیم آشتیناپذیر است. باید دید که این طبقه را چطور باید سازماندهی کرد. اگر این صورت نگیرد کارهای مان فایده ای ندارد.
از همین رهبران سازمان ها که اینجا هستند باید یک سازماندهی شود و یک حزب ایجاد شود و یک رهبری داشته باشد.
حمید تقوایی:
به نظر من چپ نمیتواند خودش را سرزنش کند که طبقه کارگر متشکل نیست. چپ وجود دارد و نتیجه ی فعالیت آگاهانهی چپ است. معلوم است که هر حزبی میخواهد همه وارد حزبش شوند. چپ خیلی قوی است. نسل سومی به وجود آمده است. بحث این است که پس از انقلاب طبقهی کارگر آمادهتر است. چپ اجتماعی وجود دارد و مساله برای ما این است که چپ متشکل به این چپ بپیوندد.
حسن حسام:
باید یک قطب چپ به وجود بیاید. در گام نخست مهم، بردن منسجم گفتمان چپ و کمونیستی به درون جامعه است. که لازمه ی آن بردن ایجاد یک قطب چپ و بردن این گفتمان به این قطب است.
به عنوان یک گام عملی میتوانیم یک رسانه ی مشترک از نیروهای چپ ایجاد کنیم و از این پراکندگی رسانه ای به در آییم.
جمع بندی
ابراهیم علیزاده:
نیروهای چپ بدون آمادگی وارد انقلاب شدند و شکست خوردند. میشد تلفات را با تاکتیکهای دیگر کاهش داد. سرکوب رژیم علیه طبقه کارگر نشان از تشخیص قدرت طبقه کارگر توسط رژیم دارد. وحشتی در دل رژیم است. باید امیدوار بود و این امیدواری ریشه ی عینی دارد.
علی صادقی:
ما سعی کردیم که کارگران جهان متحد شویم. اما در اینجا گفته شد که چپ قطب است و بر مبنای تجربه ای که تا به حال شده، این ره به جایی نمی رود.
عباس توکل:
ما دورانی را از سر گذراندیم. این دوره تجربیاتی برای ما و تودههای زحمتکش داشته. این تجربه تکرار نخواهد شد اما سرکوب شکلهای دیگری می تواند به خودش بگیرد، چرا که رژیم نمیتواند بحرانها را حل کند. ما تجربه ی ۸۸ را داشتیم که نشان داد علیرغم قهرمانیها، اگر طبقهی کارگر به میان نیاید نتیجه ی مطلوب به بار نخواهد آمد.
ده بار هم که انقلاب صورت گیرد تا طبقهی کارگر قدرت را در دست نگیرد، تغییری روی نخواهد داد. در مورد این که ما در اینجا حزب طبقه ی کار تشکیل دهیم، نظر من این است که ما پراتیک اجتماعی نداریم و حزب هم جمعی مکانیکی نیست. طبقه کارگر باید حزب خود را از درون طبقه ی خود به وجود آورد.
گزارش: فعالین سازمان فدائیان – اقلیت
نظرات شما