خاصه سپیدۀِ دام گشته، در چنگ تباهی
چه اندازه شور انگیزبود آن لحظه، دیدن چهرههای شما را در مکان آزادی؟ به چه مقدار تماشائی مینمود خندههای شما در صورتهای زیبائی؟ خصم را چه اندازه، اندوه آمد از شادی شماها؟ سرزمین خفته در یآس، لحظهای چید حس امیدواری! لبخند بر لب نشاند یک آن، دختر آبی! گرچه مکان بسیار کوچک بود از بهر آزادی، اما، نوید میداد آینده را بر بال زیبای پیروزی! و من با چه شوقی غرق بودم شما را تماشائی!
اشکها بودند برصورت سوختهام جاری. یادم بود دخترک شیرین زبان، سپیده قلیانی. او که تن دارد به زنجیر سیاهِ دلان خفته در تاریکی. دخترکان: منم من، راوی قصههای دوران خمینی و لاجوردی. من هستم بازمانده ازقافله خاورانی. جامانده از کشتار زندانیان شصت و شصت و هفت، اوینی و گوهردشتی. قصهها دارم بر شما از آن زمان، طولانی. دخترکان تن پیچیده در آرزوی آزادی! خوف دارم فراموش کنید سپیدههای خود را در هل هله و شادی! غرق شوید در خوش حالی اندک از یافتههای آنی. خصم را تجربه بسیار است و دو دست پر از کینه و نفرت از هر ایرانی. بر یکی بنهاده، دشنه و گلوله و چوبه دار و اعدامی. آن دگری مملو از حیله و خدعه و نیرنگ و فریب کاری. آیا نیاز هست گویم شما را داستانهای بسیار و فراوانی؟ بگذارید، گویم تنها یک نمونه از زمان خمینی. همو، که بود همهٔ قاتلان در عالم را سرکرده و بر هستیِ آدمیان هی میداد فتوا و دستوری. هیئت مرگ فرستاد به زندانها در جامهٔ آزادی! ما را در آن زندانها فرا خواندند با نام و نشان آزادی! لیک بر پا ساختند چوبه دار و اعدامی! جادهٔ خاوران شد پراز کاروان آزادی! رفتند برآن راه، یاران بسیاری! عدهای هم که ما باشیم، شرمنده از بودن، آمدیم بر زندگی تا قصه گو باشیم و روایت کنیم داستانهای رفقای اعدامی. از نمونه و نشانهٔ آن هیئت، یکی همین رئیسی. او را خوب بنگرید! بر تار هر ریش او، آویزان ست چندین و چند جوان رعنا قامت اعدامی! دهانش پر ز خون جوانان ایرانی. سفرهاش رنگین از کسب و پیشهٔ جنایت کاری! شغل او سوختن مرد و زن هر آزادی خواهی. در عوض نام پیشهٔ او، حاکم شرع و ریاست قوهٔ قضائی ست! دادگری و دادستانی ست!! دخترکان مست در بوی آزادی! یادتان باشد نام گرگ را در مرامنامهٔ خصم، نوشتهاند، “چویانی”!! اسماعیل بخشی سپیده قلیان و….. در یاداشت نامهٔ دشمن، ثبت شده، جوانان ضد آزادی!!
علی خامنهای، ابراهیم رئیسی، لاجوردی، اژهای، خلخالی،…نام از خمینی گرفتهاند، “مردان دینداری”!!
حال این شمائید قافله سالار در مسیر سنگلاخ آزادی، بپیمائید راه و فرا خوانید مردان و زنان از بهر فریاد، رسوائی بر دشمنان آزادی. برحَذر باشید از کین و تفرقه دشمن خون ریز جنایت پیشه برای فاصله گذاری اندرون صفوف بهم پیوسته رهروان آزادی.
کامتان باشد استوار
۲۰ مهر ۱۳۹۸
یک جامانده از کاروان خاورانی
نظرات شما