تاریخ تمام ملتهای جهان آکنده است از مبارزاتی که نیروی محرکهی تکامل و پیشرفت بشریت بودهاند. این تاریخ، به رغم مقاومت طبقات ارتجاعی و میرنده در برابر تحولات، به حسب قوانین جبری و لایتغییراش پیش رفته و میرود. پیشرفت جبر مقاومتناپذیر تاریخ است. اما هیچ تاریخی مجزا از انسانهایی که آن را میسازند، وجود ندارد. این تودههای مردماند که تاریخ را میسازند. این نقش تاریخساز تودهها نیز در خلاء انجام نگرفته و نمیگیرد. در بطن مبارزهای جاریست که دو قطب متضاد تحول تاریخ را تشکیل میدهند. در یک قطب نیروهایی جای گرفتهاند که جانبدار پویایی، پیشرفت، دگرگونی و ترقیاند و در قطب دیگر، جانبداران ایستایی، سکون و آرامش قرار دارند که برای توقف تاریخ تلاش میکنند.
این نیروی بازدارنده که به یک دوران سپری شده تاریخ تعلق دارد، برای حفظ منافع اقتصادی و سیاسی خود، تمام قدرت و امکانات خویش را به خدمت میگیرد، به بیرحمانهترین قهر و سرکوب متوسل میگردد و وحشیانهترین کشتارها را به راه میاندازد تا نظم کهنه و ارتجاعی مستقر را حفظ کند.
هیچ پیشرفت و تحولی در تاریخ، بدون نبردهای سرسخت طبقاتی و بدون مقاومت مایوسانه پاسداران نظم کهن رخ نداده است. در دوران سلطهی بورژوازی نیز وضع بر همین منوال بوده است.
در برابر تلاش و مبارزه طبقه کارگر و پیشگامان کمونیست آن، برای سوق دادن تاریخ بشریت به پیش، برای رها ساختن انسان از قید هرگونه ستم، استثمار، نابرابری و بردگی، مقاومت و بیرحمی طبقه سرمایهدار برای حفظ نظم مبتنی بر طبقات، نابرابری و استثمار قرار گرفته است.
بورژوازی در تمام دوران حیات خود، بزرگترین جنایات سراسر تاریخ بشریت را برای حفظ نظم سرمایهداری سازمان داده است. اگر در جریان مبارزات کارگری قرن نوزدهم هزاران کارگر و کمونیست قتلعام شدند، در قرن بیستم، میلیونها کارگر و کمونیست کشتار شدند تا نظم ارتجاعی پا بر جا بماند.
در ایران نیز از وقتی که جنبش کارگری و کمونیستی شکل گرفت ،این جنبش همواره با سرکوب، زندان و کشتار طبقه حاکم روبرو بوده است. این روندیست که در طول یک صد سال اخیر تا به امروز با آن مواجه بودهایم. با این تفاوت که هر چه خصلت ارتجاعی و ضد انسانی طبقه حاکم بر ایران پررنگتر شده و هر چه جنبش کارگری و کمونیستی شکلی رادیکالتر و تهدیدکنندهتری به خود گرفته است، این سرکوب، تشدید شده و به بیرحمانهترین شکل ممکن انجام گرفته است.
وحشیانهترین سرکوب و کشتار را طبقه حاکم بر ایران، از هنگامی در دستور کار قرار داد که با نبرد سیاهکل، موجودیت جریانی اعلام شد که به تمام نظم موجود اعلان جنگ داد. رژیم شاه که با اختناق و سلب آزادیهای مردم، جزیره ثبات و آرامش ایجاد کرده بود، اکنون با یک جریان انقلابی مارکسیست – لنینیست مواجه شده بود که بر هر گونه سازشکاری، رفرمیسم، بیعملی و انفعال خط بطلان کشیده و برای دگرگونی نظم موجود، سلاح را در دستور کار قرار داده بود. ارتجاع حاکم، نیروی مسلحاش را به مصاف حماسه آفرینان سیاهکل فرستاد و ۱۳ قهرمان بزرگ جنبش کمونیستی ایران را در اسفند ماه ۴۹ به جوخه اعدام سپرد تا گویا آنچه را که در حال شکلگیری بود، در نطفه خفه کند. اما این خیالی باطل بود. چرا که این نبرد از بطن مبارزات تودههای زحمتکش برای دگرگونی نظم حاکم بر ایران برخاسته بود. از همین روست که به سرعت بازتابی گسترده در جامعه یافت و آگاهترین و پیشروترین انقلابیون کمونیست، راه مبارزه را تداوم مبارزه مسلحانه و پیوستن به صفوف سازمان چریکهای فدایی خلق یافتند.
این واقعیت را گسترش مبارزات سال ۵۰ در شهرها و توام با آن مبارزات جنبش دانشجویی در حمایت از مبارزه مسلحانه، آشکار ساخت. رژیم شاه سرکوب و کشتار را تشدید کرد. دهها رفیق فدایی در نبرد رودررو جان باختند و یا به جوخه اعدام سپرده شدند. در اسفندماه سال ۵۰ ، دهها تن از فداییان در بند، تیرباران شدند، تا گویا این کشتارهای دستهجمعی، درس عبرتی برای دیگر مبارزان کمونیست باشد. اما نتیجهای در پی نداشت و پایانی بر رویآوری به مبارزه قهرآمیز علیه نظم موجود نبود. به جای هر رفیقی که بر خاک افتاد، دهها رفیق فدایی به پا خاستند. بر تعداد زنان و مردان مبارز و کمونیستی که آماده پیوستن به صفوف سازمان بودند، پیوسته افزوده میشد. گروههای مسلح جانبدار خط مشی سازمان شکل گرفتند. زندانهای رژیم شاه مملو از چریک فدایی شد. رژیم شاه دیگر قادر به نابود کردن جریانی که به نبردی آشتیناپذیر علیه نظم موجود برخاسته بود، نبود. هر کمونیست مبارز، هر کارگر پیشرو، هر روشنفکر مترقی و هر زن آگاه و مبارزی، آمال و آرزوهای آزادیخواهانه، برابرطلبانه و سوسیالیستی خود را در سازمان چریکهای فدایی خلق ایران یافت. اما در طول دروانی که بالاخره به قیام مسلحانه تودهای و سرنگونی رژیم سلطنتی شاه انجامید، در نتیجه وحشیگری طبقه حاکم بر ایران، سازمان ما لااقل ۳۰۰ تن از برجستهترین کمونیستهای ایران را از دست داد. قهرمانان نبرد سیاهکل نخستین آنها بودند. امیرپرویز پویان، مسعود احمدزاده، حمید اشرف، بیژن جزنی، حمید مومنی، بهروز دهقانی، احمد زیبرم، اسکندر صادقینژاد، جلیل انفرادی، حسن نوروزی، یوسف زرکار، جعفر اردبیلچی، اصغر عرب هریسی، چوپانزاده و صدها کمونیست دیگر جانفشانان این دوره از مبارزات سازمان بودند.
در این سالها، دهها زن قهرمان کمونیست در صفوف سازمان پیکار کردند و جان باختند. مهرنوش ابراهیمی، مرضیه اسکویی، نزهت السادات روحی آهنگران، فاطمه افدرنیا، شیرین معاضد، فاطمه حسنپور، پروین فاطمی در زمره رفقایی بودند که تا سال ۵۴ به دست جلادان رژیم شاه به قتل رسیدند. روی آوری زنان به مبارزه در صفوف سازمان به حدی وسعت گرفت که لااقل ۱۸ تن از جانباختگان فدایی در سال ۵۵، زنان کمونیستی بودند که در راه آرمانهای آزادیخواهانه و سوسیالیستی سازمان جان فشاندند.
بهرغم تمام وحشیگریهای رژیم شاه که در سال ۵۵ به کشتار دستهجمعی رهبری سازمان انجامید، اما از آنجایی که سازمان ما از اهداف و آرمانهای طبقه کارگر دفاع میکرد و در قلوب تودههای زحمتکش جای گرفته بود، هیچگاه از پای درنیامد. در پی هر ضربهای هر چند سنگین، دوباره به پا خاست، تا جایی که حتا در ضعیفترین موقعیت خود، پس از ضربات سال ۵۵، توانست بپاخیزد و نقش بسیار برجستهای در جریان قیام مسلحانه تودهای برای سرنگونی رژیم شاه ایفا کند و در پی آن به بزرگترین سازمان کمونیست خاورمیانه تبدیل شود. با تمام کشتار و وحشیگری ارتجاع، سرانجام این رژیم شاه بود که از پای درآمد و به گورستان تاریخ سپرده شد. سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، به عنوان یک سازمان انقلابی مدافع آزادی و سوسیالیسم، سرفراز از این مبارزه بیرون آمد. معهذا این واقعیت به جای خود باقیست که سرکوب و کشتارهای رژیم شاه، چنان سنگین بود که این امکان را از سازمان گرفت تا در دوره برآمد تودهای سال ۵۷، بتواند هدایت و رهبری جنبش تودهای را در دست خود بگیرد و مانع از آن گردد تا طبقه سرمایهدار داخلی و متحدین امپریالیست بینالمللی آن ،گروه مرتجع دیگری را تحت رهبری خمینی به جنبش تودهای مردم ایران تحمیل کنند، انقلاب را درهم بشکنند و جنایاتی صدبار وحشتناکتر از رژیم شاه را علیه انقلابیون و مردم ایران سازمان دهند.
با به قدرت رسیدن فراکسیون دیگری از طبقه سرمایهدار تحت رهبری خمینی در ایران و استقرار جمهوری اسلامی، ارتجاعی هارتر و بیرحمتر از رژیم شاه حاکم گردید.
جمهوری اسلامی ادامه و تشدید کمونیستکشی رژیم شاه را به نام خدا برعهده گرفت تا این کشتار را به چند برابر افزایش دهد. جمهوری اسلامی، در اساس وظیفه و رسالتی جز سرکوب وکشتار نداشت. این ارتجاع هار و بیرحم، از آن رو، زمام امور را به دست گرفته بود که طبقه حاکم بیش از هر زمان دیگر نظم موجود را در خطر میدید. ابعا بحرانی که میلیونها تن از مردم را به انقلاب کشانده بود، رادیکالتر شدن روزافزون جنبش کارگری، تقویت مداوم جنبش کمونیستی، بورژوازی حاکم را به هراسی مرگبار دچار ساخته بود. لذا سرکوب و کشتار بیرحمانه را یگانه راه نجات خود و نظم پوسیده ارتجاعی میدانست.
نخستین کشتار فداییان در دوره جمهوری اسلامی، چند روزی پس از قیام در فروردین ۵۸ در ترکمنصحرا بود. مزدوران رژیم حداقل ۱۵ تن از فداییان را کشتار کردند. آنابردی سرافراز، بهرام آقآتابای، آراز محمد دردیپور و گروه دیگری از فداییان در یک حمله وحشیانه نیروهای سرکوب رژیم جان باختند. ترور فعالان سازمان در شهرهای مختلف به یکی دیگر از شیوههای کشتار و سرکوب رژیم تبدیل گردید. اعدام فداییان در کردستان از اواسط سال ۵۸ به اجرا گذاشته شد. یوسف کشیزاده، ناصر سلیمی، رشوند سرداری، گرجی بیانی، شهریار و احسن ناهید در زمرده این گروه از جانباختگان فدایی بودند. در آخرین روز بهمنماه نیز رهبران خلق ترکمن، رفقای فدائی توماج، مختوم، واحدی و جرجانی ترور شدند.
اما خیانت بزرگ جناح موسوم به اکثریت در سازمان ما و پشت کردن آن ها به اهداف و آرمانهای آزادیخواهانه و سوسیالیستی سازمان، طرفداری آنها از رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی و همدستی آنها و حزب توده با رژیم در سرکوب کارگران و زحمتکشان و سازمانهای انقلابی و کمونیست، به رژیم امکان بیشتری در سرکوب و کشتار داد.
بیشترین ضربات را سازمان ما، فدائیان اقلیت، در میان سازمانها کمونیست متحمل شد که به سنتهای انقلابی پیشین خود در آشتیناپذیری با دشمنان طبقاتی کارگران، پایبند ماند و از آرمانهای آزادیخواهانه و سوسیالیستی سازمان دفاع نمود. فداییان اقلیت که در پی انشعاب خرداد ماه سال ۵۹، حرکت مستقل را آغاز نمودند، اکنون در شرایطی که ارتجاع حاکم تمام نیروی خود را برای سرکوب و کشتار همه جانبه تودههای کارگر و زحمتکش، سازمانهای کمونیست و انقلابی بسیج کرده بود، میبایستی همانند دوران رژیم شاه، اما با تاکتیکهای جدید منطبق با شرایط نوین، در مقابل ارتجاع حاکم بایستند و به مبارزه ادامه دهند.
از همان آغاز جدایی اقلیت و اکثریت، جمهوری اسلامی اقدامات سرکوبگرانه خود را علیه جریان اقلیت تشدید نمود. دستگیری رفقای ما افزایش یافت. تجمعات و گردهمآییهای سازمان مورد یورش نیروهای سرکوب رژیم قرار گرفت. در جریان همین یورشها و سرکوبگریها بود که یکی از برجستهترین فعالان جنبش کارگری، رفیق جهانگیر قلعه میاندوآب، دستگیر و ترور شد.
با یورش همه جانبهی رژیم در سال ۶۰ صدها تن از فداییان (اقلیت) دستگیر و گروه کثیری از آنها در همان سال ۶۰ به جوخه اعدام سپرده شدند. رفیق سعید سلطانپور، عضو هیات نویسندگان نشریه کار، در میان نخستین اعدام شدگان سال ۶۰ بود. ۵ تن از اعضای کمیته مرکزی سازمان، رفقا سیامک اسدیان، محسن مدیرشانهچی، محمدرضا بهکیش، یدالله گلمژده و رفیق احمد غلامیان لنگرودی در طول همین سال در درگیری با مزدوران حکومت اسلامی جان باختند و رفیق منصور اسکندری تربقان، زیر شکنجه جان باخت. تا سال ۶۴ که حدود ۶۰ تن از اعضای کمیته کارگری تهران دستگیر و کمتر رفیقی از میان آنها زنده ماند، صدها تن دیگر به خیل جانفشانان فدایی افزوده شد. اگر در دوران رژیم شاه، دهها تن از جانباختگان فدائی کارگران آگاه و پیشرو بودند، در دوره سرکوبگریهای رژیم جمهوری اسلامی علیه فداییان (اقلیت) صدها تن از جانباختگان سازمان، کارگر و زحمتکش بودند. رفقا احمد منادی، غلامرضا مولائی بیرگانی، خیرالله حسنوند، جهانبخش سرخش، مرتضی کریمی، محمد علی ابرندی، محمد رضا راستی، هوشنگ کیانی، رضا حسینی مستعان، موسی آباد ، حسین ملا طالقانی، داوود مداین، لقمان مدائن، عبدالرضا ماهیگیر، عبدالکریم عبدالله پور، علی میرشکاری، هوشنگ احمدی، بیژن اسلامی، ونداد ایمانی، احمد برار پور، بیگ محمدی هزاوه، ملک محمد جاوه، محمد چشم به راه، محمود خاموشیان، اکبر مسلم خانی، حسین محمدی، رحمت فتحی، بهزاد عمرانی، قدرتالله شاهین سخن در زمره خیل عظیم کارگران پیشروئی بودند که توسط جمهوری اسلامی کشتار شدند.
در این دوران، همچنین گروه کثیری از اعضا و هواداران سازمان که توسط رژیم اعدام شدند و یا در جریان درگیری جان باختند زنان مبارز کمونیست بودند. زهرا بهکیش، ویدا گلی آبکناری، مریم توسلی، منیژه طالبی، نفیسه ناصری، سوزان نیکزاد، ژیلا سیاب، ناهید محمدی، مریم دژآگاه، زهرا بیدشهری، زهرا فرمانبردار،فاطمه محمدی، نادره نوری، فریده یوسفی، خاطره جلالی و دهها رفیق زن کمونیست دیگر در راه آرمانهای آزادیخواهانه و سوسیالیستی سازمان جان باختند.
در کردستان نیز گروهی از فداییان که در پی خیانت اکثریت از مواضع اقلیت جانبداری نمودند و در صفوف سازمان به مبارزه علیه رژیم ادامه دادند، در یک مبارزه رودررو جان باختند. رفقا مسعود رحمتی، علی نوذری، جواد کاشی، محمد کس نزانی، انور اعظمی، رشید یزدانپناه، سیروس قصیری، تیمور ستاری، فریدون بانهای، مختار قلعهویسی در میان دهها جانباخته فدایی در کردستان بودند.
در بلوچستان نیز رفقا مهدی خانزاده، علی رضا بامری، صمد حسین زهی، فقیر محمد زینالدینی، امیر نورائی، کریم کهرازهی از جمله رفقائی بودند که به دست جلادان جمهوری اسلامی به قتل رسیدند.
جمهوری اسلامی در فاصله سالهای ۶۰ تا ۶٧ نزدیک به هزار تن از فدائیان (اقلیت) را به جوخه اعدام سپرد و هزاران تن را به بند کشید. گروهی از این محکومین نیز در کشتار سال ۶۷، اعدام شدند. اکثریت این جانباختگان فدائی در دوره جمهوری اسلامی، کارگر، معلم، پرستار و کارمند بودند.
سارمان ما تاکنون توانسته تنها اسامی و زندگینامه صدها تن از جانباختگان فدایی (اقلیت) را جمعآوری کند، اما هنوز بسیارند از میان هواداران سازمان که در شهرهای مختلف ایران به دست جلادان جمهوری اسلامی اعدام شدند، اما گمنام باقی ماندهاند. یاد آنها نیز گرامی باد.
رژیم فوق ارتجاعی و ضد انسانی جمهوری اسلامی تا میتوانست کشتار کرد، اما این رژیم نیز هیچگاه نتوانسته و نمیتواند سازمان ما را از ادامه مبارزه برای اهداف و آرمانهای انسانی سوسیالیستیاش باز دارد. برای سازمانی که هدف و آرمان خود را سرنگونی نظم ستمگرانه سرمایهداری و برقراری نظمی سوسیالیستی قرار داده است، توقفی در مبارزه وجود نخواهد داشت. این جمهوری اسلامیست که با تمام جنایات و فجایعی که به بار آورد، سرانجام از پای درخواهد آمد و همچون رژیم شاه به زباله دانی تاریخ پرتاب خواهد شد. این واقعیت را هم اکنون وضعیت وخیم جمهوری اسلامی به خوبی نشان می دهد. سرتاپای این رژیم را بحران فراگرفته است. هیچ راهی برای این بحرانها و پاسخی حتا به جزییترین مطالبات تودههای مردم ایران ندارد. مبارزه طبقه کارگر که اساس هرگونه تحول انقلابی در ایران است، پیوسته رشد و گسترش مییابد. افکار و اندیشههای رهاییبخش سوسیالیستی در میان کارگران مدام توسعه مییابد و شرایط برای سرنگونی انقلابی رژیم آمادهتر میشود. جمهوری اسلامی چشماندازی برای بقاء ندارد.
سازمان ما که در طول ۴۳ سال مبارزه خود همواره از اهداف و آرمانها و منافع طبقه کارگر و تودههای زحمتکش دفاع نموده و استوار علیه نظم موجود جنگیده است، امروز نیز استوارتر از هر زمان دیگر بر سر دفاع از اهداف و آرمانهای سوسیالیستی کارگری، مبارزه علیه نظم ارتجاعی سرمایهداری و برای استقرار نظمی شورایی و جامعهای سوسیالیستی، از طریق یک انقلاب اجتماعی، ایستاده است.
این همان هدف بزرگیست که صدها فدایی برای تحقق آن مبارزه کردند و جان باختند و سازمان ما در ۲۵ اسفند، روز بزرگداشت یاد و نام جانفشانان فدایی، بار دیگر برعهد و پیمان همیشگی خود در دفاع از منافع طبقه کارگر و مبارزه برای تحقق اهداف و آرمانهای آزادیخواهانه و سوسیالیستی سازمان تاکید میورزد.
یاد تمامی رفقای جان باخته سازمان گرامی و راهشان پر رهرو باد.
نظرات شما