پدیدهی لمپنیسم و استفاده از بدنهی اجتماعی آنان در سرکوب تمامی خیزشهای مردمی پس از انقلاب ۵۷، ترور فعالان سیاسی در تبعید، کارگروه شکنجهگر در دههی خونین شصت، همگرایی صد در صدی با بدنهی ارتجاعی روحانیت در زمان پهلوی و پیش از آنان قاجاریه، دارای تاریخی خونبار است.
از «شعبون استخوانی» در دوران قاجار، «شعبان جعفری یا شعبون بی مخ» و نوچه هایش در کودتای آژاکس و وقایع ۱۳۳۲ تا ارادت و سرسپردگی این بدنه به مذهب، سلطنت و بروز لمپن هایی مذهبی چون نواب صفوی و طیب حاج رضایی تا روند انقلاب ۵۷ و استفاده سازمانی حاکمیت جمهوری اسلامی از جمعیت فرودست، حاشیهرانده و «شرّ مطرود»، آنها مورد شناسایی و جذب قدرت حاکم جهت سرکوب انقلابیون و مردم معترض قرار میگرفتند.
جمهوری اسلامی با بسط ایدئولوژی متکی بر شارلاتانسیم مذهبی، سرکوب سیاسی و با نگاهی به الگو و متد ارگانهای سرکوبگر پهلوی، باندهای فالانژ خود را در سراسر ایران جهت سرکوب «کمونیسم» در معنای کلی و حذف سازمانهای سیاسی چپْ گسترش داد. سازماندهی و بهرهگیری از زنان فرودست تاریخا سرکوب شده و محروم به نام “فواحش” که قربانی مناسبات سرمایهمحور جامعه و سیاستهای مطرود ماندگی عامدانه بودند، بعد از انقلاب ۵۷ مشخصا توسط هادی غفاری یا هادی فالانژ، دست چین شدند و پس از تهدید و اجبار به توبه با بزک اسلامی به شکنجهگر و زندانبان مورد استثمار در حاکمیت نوپای دیگری قرار گرفتند.
سیاست استفاده از لمپنهای جذب شده به دست جمهوری اسلامی، ما را با تعریفی متفاوت از گزارهی مورد تایید «اراذل و اوباش» آنان روبهرو میسازد. نیروی انتظامی طی سالیان گذشته با رسانهای کردن چهرههای جوانان نیازمند به کمک و بازپروی و با آفتابه آویختن بر گردن و در محلهْ چرخاندن آنان، سعی در ایجاد تصویری موهوم از «لممپن» های در دست خود دارد.
جمهوری اسلامی، جوانانی محروم، فاقد شغل و با پروندههای خرد دزدی را در مقام «اراذل و اوباشهای نامی» و عاملین فساد و رعب و وحشت در محلات معرفی کرده است. امری که تاریخا نگاه ما را به عناصر دست نشانده و قاتلان حرفهای مورد تایید حکومت، معطوف میدارد.
علیاکبر اکبری در کتاب «لمپنیسم» که در سال ۱۳۵۲ انتشار یافت در ارتباط با پدیده لمپنیسم در ایران مینویسد:
«تشکیل و وسعت هیئتها و مجالس روضهخوانی ضمن بسط مراسم مذهبی موجب افزایش درآمد آخوندها و وعاظ میگردد و اغلب افراد هیئتی از لمپنهای ممتاز و سرشناس حرفشنوی دارند و آنها هستند که میتوانند مستمعین را با اجبار یا ملاحظات دیگر به مجلس عزاداری بیاورند و آنها هستند که میتوانند با استفاده از امکانات و نفوذ خود بین جماعت مذهبی محل، مخارج حسینیه و مجالس عزاداری و پول روضه را تهیه و تأمین نمایند و آنها هستند که میتوانند مذهب را با رونق بیشتری حفظ و حراست نمایند. به این جهت لمپنها با همهی مفاسدی که دارند و اعمال خلاف شرعی که انجام میدهند مورد تأیید و احترام قرار میگیرند.
از طرفی لمپنها، با شرکت و کمک در برگزاری مراسم مذهبی اعتماد و احترام تودهی مذهبی را در قبال آنهمه رذالتها و پستیها و مفاسد جلب میکنند و بدین صورت با تجارب خصوصی خود خوب میدانند که چگونه و چطور میتوان احترام و تأیید تودهی مذهبی را به دست آورد»
او در ادامه مینویسد:
«لمپنها به دو منظور اساسی در مراسم و جریانات مذهبی شرکت میکنند:
۱- اغلب مجالس عزاداری و هیئتها زیر رهبری لمپن شاخص و با همکاری و همدستی دیگر دوروبریهای او تشکیل و اداره میشود. این نوع کوششها، او و دوستانش را در نظر تودهی مذهبی شاخص میکند و ضمن جلب احترام و اعتماد مسلمین و مسلمات اینجا تنها جایی است که لمپن خودش را از دیگران ممتاز کرده و تفوق خود را بر دیگران نشان میدهد و چون جای نجیبانهای برای عرصهی خود ندارد نمیتواند از این نوع حوادث برای عرصهی شخصیت منکوبشدهی خویش استفاده نکند.
این عمل برای لمپنی که در طول زندگی و در همهی شرایط مورد تحقیر و اهانت است اهمیت فوقالعادهای دارد. اکثریت جماعت مذهبی را تودهی خردهبورژوازی تشکیل میدهند، لمپن از این که خردهبورژوازی را در این مواقع این طرف و آن طرف میکشد و رهبری و فرماندهی دارد به طرز انتقامجویانهای احساس غرور و تفوق میکند.
۲- با تشکیل و بسط این نوع مجالس ضمن رونق و حراست مذهب بر درآمد سخنوران میافزایند. رضامندی سخنوران موجب عفو و بخشش آنها است و به همین وسیله به مراکر روحانی نزدیک میشوند و با تجلیل و احترام و حمایت از آنها و حامیان آنها متقابلاً در مواقع بحرانی پشتیبانی آنرا نسبت به خود جلب میکنند.»
بر این اساس میبینیم که بعد از کودتای ۲۸ مرداد، بزرگترین دستهی سینهزنی تهران در ماه محرم متعلق به طیب حاجرضایی بود که از اشرار معروف تهران محسوب میشد.
اکبری، در ارتباط با پیوند روحانیت و بازار، قائلهی ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و چگونگی استفاده فاشیسم ساختاری در جذب لمپنها نوشت: «حکومت با اتکا بر ماجراجویی این نیروهای عاصی و ماجراجو و به جان آمده، خطرناکترین و وحشیانهترین کاراها را انجام میدهد».
به سراغ جایگاه نیروهای سرکوبگر در بدو مصادرهی انقلاب ۵۷ بازگردیم.
استخدام لمپنها در کمیتههای انقلاب اسلامی، دادستانی انقلاب، سازمان زندانها و گروهبندی آنها به عنوان «امت حزبالله» از اولین گامهای جمهوری اسلامی جهت تحکیم پایههای قدرتش بود.
اینبار دایرهی فعالیت بازاریها و روحانیت/آخوندها از منبر وعظ،حجرهی بازار، تجارت و سرکوب انقلابیون به ادارهی زندان و دادستانی و سرکوب گروههای سیاسی تغییر کرده بود. بدنهی لمپن، از دیرباز متحد اصلی آنها بودند و در شرایط جدید لزوم همکاری با آنها دوچندان شده بود.
این بدنه با پیوستن به کمیتههای انقلاب اسلامی و دادستانی اوین که در ید قدرت لاجوردی بود به جای چاقو و تیزی و پنجهبکس و قمه و زنجیر و … به پیشرفتهترین سلاحها مجهز شدند و به دلیل نیازی که نظام ولایی به وجود آنها برای سرکوب نیروی سیاسی داشت از قدرت خارقالعادهای در دستگاه سرکوب برخوردار شدند.
تیرخلاصزنهای اوین، از جمله جلیل بنده، حبیبالله اسلامی، مجتبی محراببیگی، ملک حسینتکلو، محمدرضا مهرآیین و … از جمله لمپنهای جذب شدهای بودند که در تیم لاجوردی، تیم حاج مرتضی (رئیس ترابی اوین)، پاسداران سپاه، بازجویان، شکنجهگران اوین و با حضور در جبههی جنگ با عراق (و سپس تداومِ جنگ با فرمان خمینی) تاریخ سرکوب دههی شصت را نیز به پیش بردند.
همکاری بدنهی لمپن با ارگانهای سپاه و بسیج نیز به همین منوال است. حسین همدانی فرمانده پیشین سپاه محمد رسولالله تهران که اواسط مهرماه سال ۱۳۹۴ در حلب سوریه کشته شد یکی از فرماندهان میدانی سرکوب تظاهرات سال ۸۸ بود. او چند سال پس از سرکوب اعتراضات خیابانی در یک مصاحبه گفته بود: «در کار اطلاعاتی اقدامی انجام دادیم که در تهران صدا کرد. ۵ هزار نفر از کسانی که در آشوبها حضور داشتند ولی در احزاب و جریانات سیاسی حضور نداشتند بلکه از اشرار بودند را شناسایی کردیم و در منزلشان کنترلشان میکردیم. روزی که فراخوان میزدند اینها کنترل میشدند و اجازه نداشتند از خانه بیرون بیایند. بعد اینها را عضو گردان کردم. بعداً این سه گردان نشان دادند که اگر بخواهیم مجاهد تربیت کنیم باید چنین افرادی که با تیغ و قمه سر و کار دارند را پای کار بیاوریم. یکی از اینها فردی بود به نام ستاری. این ستاری وقتی به جمعیت زد جانباز ۷۰ درصد شد و سال گذشته هم به شهادت رسید.
وقتیکه جلسه شورای تأمین استان تهران در شب عاشورا برگزار شد همه برآوردها این بود که فردا تهران آرام خواهد بود. برآورد من این بود که روز عاشورا اتفاقاتی در پیش خواهد بود. به همین خاطر دو بار دیگر درخواست جلسه فوقالعاده دادیم و جلسه تشکیل شد و آمادهباش اعلام کردیم. همه سینماهای تهران را اجاره کردم. تمام مدارس و حسینیهها را در اختیار گرفتیم. بچهها با لباس مشکی در میدان حضور داشتند. نزدیک به ۳۰ هیأت را هم که با من مرتبط بودند را هم آماده کردیم و گفتم دستهها را به سمت میدان دانشگاه بیاورید. در روز عاشورا همین سه گردان غائله را جمع کردند.»
در جریان جنگ سوریه و عراق، سپاه پاسداران تعداد زیادی از این نفرات را تحت عنوان «مدافعان حرم» به مناطق جنگی فرستاد. «هانی کُرده» یکی از لمپنهای سابقهداری است که پیشتر به سوریه اعزام شد.
طی ساعات گذشته، ویدئوی حملهی ۶ نفر با قمه و چاقو به وی، مورد پوشش رسانهای قرار گرفته است. او که بیش از ۱۶ سال از زندگی خود را به جرایم قتل، قمهکشی، توزیع مواد مخدر و شکلدهی مافیای محلاتی جهت کنترل داد و ستدهای مواد را در دست دارد، مورد توجه سپاه پاسداران و نیروهای امنیتی قرار گرفت. تصاویر او با تجهیزات جنگی در خط مقدم سوریه و ذیل «مدافع حرم» در کنار دیگر ویدئوها از حضور وی در مراسم مهمانی افطاری حسن روحانی در خرداد ۹۷، حاکی از پیوند و اعلام آشکار رویهی سرکوبگرایانهی جمهوری اسلامی است.
«هانی کُرده» به سیاق دیگر جمعیت جذب شده در بدنهی سرکوب، حضوری فعال را در قلع و قمع اعتراضات سراسری دیماه ۹۶ را نیز داشته است.
در خلال هر آکسیون اعتراضی، مراسم بزرگداشت جانباختگان و یا خیزشهای سراسری، چشمان جمعیت حاضر در خیابان به فیگورها و مناسکی میافتد که اینبار چاقو، باتوم و کلت خود را با حکم حکومتی و مشروعیتی تعریف شده بر سر «غیر خودیها» و کالبدهای معترضشان فرود میآورند. کسانی که نفْسِ شرارتشان نیز برای حاکمیت واجد نعمت است.
جمهوری اسلامی به صورت عامدانه و کاملا سیاسیْ سعی در وارونه جلوه دادن تعاریفی چون جنایت و حفظ امنیت را دارد. وجود یک کاتر کوچک در جیب، اقدام علیه امنیت ملی محسوب میشود، اما قمهکشی لمپنها در هیئتها و قتلهای در کارنامهی آنان، مسائلی ناموسی و قابل حل در نهاد خانواده نام گرفته است. دست رسانه در بازتاب حقیقی جنایتْ کوتاه است و هر از چندی تصویر یک «قهرمان امنیتی» به مخاطب نشان داده میشود.
اگر «هانی کُرده» یک جنایتکار است، روند رشد، ارتقای شرارت و کمک به ساخت فیگور مسلح سرکوبگرش را مدیون سپاه پاسداران و حکومت جمهوری اسلامی است.
چه ارتجاع روحانیت به صورت تاریخی و چه کارنامهی خونین ۴۰ سالهی حاکمیت، مملو از بیشمار مطرودان، حاشیهراندگان و عنصرهای شرارتی است که نه تنها تلاشی جهت ارتقای معیشت و یا بسترسازی تغییر شرایط زیستی آنان صورت نگرفت، بلکه تنها به جذب و استثمار سیاسی/نظامی آنان پرداخت. از این رو، هانی کُرده و دیگر ردیف سرکوبگران استخدام شده نه تنها یک نیرو که آینهی تمامقد سیاستورزی جمهوری اسلامی هستند.
«متن از گروه نویسندگان #سرخط »
نظرات شما