این روزها، به بهانه اینکه مادری از مادران داغدار و فرزند جانباخته عکس قاسم سلیمانی را در دست گرفته و یا مردمی که تا دیروز دم از مخالفت با جمهوری اسلامی می زدند، اکنون در مراسم تشییع جنازه قاسم سلیمانی حضور یافته اند، با گذاشتن پست هایی در شبکه های مجازی با مضمون “خلایق هرچه لایق” و یا “ما همان مردمی هستیم که در کودتای ۲۸ مرداد، صبح درود بر مصدق گفتیم و شب مرگ بر مصدق سردادیم”، توده های ستمدیده مردم ایران را به استهزا و مبارزات آنان را به سخره گرفته اند. در این میان عده ای هم که این پست ها به اشتراک می گذارند، خواسته یا ناخواسته، آگاهانه و یا ناآگاهانه با این جماعت کم حوصله در عرصه مبارزاتی هم سو و هم آواز گشته اند. این نوشته پاسخی است شتابزده به آنانی که در مسیر طولانی، دشوار و صعب العبور مبارزه طبقاتی و در روند مبارزات کارگران و توده های زحمتکش مردم ایران “با یک غوره سردیش می کنه و با یک مویز، گرمیش می کنه”
توده های مردم زحمتکش و رنجدیده ایران چهل سال است که به شکل های مختلف در حال مبارزه با جمهوری اسلامی هستند. مبارزه با رژیمی ارتجاعی و به غایت سفاک، ستمگر و آدمکش که در سال های حاکمیت خود هر آنچه در توان داشته، برای سرکوب و به انقیاد کشیدن توده های مردم ایران بکار گرفته است. کشتار و جنایت، تحمیل فقر و فلاکت به کارگران و زحمتکشان، اعدام های دسته جمعی، اعمال بی حقوقی محض به زنان، سرکوب اقلیت های دینی و ملیت های تحت ستم، ترویج اعتیاد و فحشا، گسترش کاتون خوابی، کودکان کار و خیابانی، به زیر خط فقر بردن بیش از ۸۰ درصد توده های مردم ایران و اقدام به کشتن ۱۵۰۰ تن از جوانان ایران در قیام آبان ماه، تنها بخشی از انبوه جنایات این رژیم فاسد و تبهکار طی سال های حاکمیتش بوده است. بی تردید، انجام همه این جنایات بدون پروپاگاندای وسیع صدا و سیما و دیگر دستگاه های تبلیغاتی جمهوری اسلامی هرگز ممکن بود. با این همه و به رغم اینکه توده های مردم ایران از کمترین روزنه ای برای ابراز وجود و بیان اعتراضات خود محروم بوده اند، این مردم طی ۴۰ سال با فراز و فرودهای مداوم و طاقت فرسا، مبارزه با جمهوری اسلامی را پیش برده و تردیدی نیست که این مبارزه سرنوشت ساز را تا سرنگونی طبقه حاکم و نظام سیاسی پاسدار آن در ایران پیش خواهند برد.
شیوه ای را که حاکمان جمهوری اسلامی بعد از کشته شدن قاسم سلیمانی، این سردار جانی و آدمکش رژیم در عرصه تبلیغاتی شروع کرده اند، هرگز دور از انتظار نبوده است. جمهوری اسلامی در این وضعیت بی ثباتی و بحران زایی که اکنون در آن گرفتار است، اگر کاری غیر از این می کرد، باید موجب تعجب همگان می شد.
تهران و حومه آن اکنون بیش از ۱۲ میلیون جمعیت دارد. برای جمهوری اسلامی با توجه به شیوه های تبلیغاتی و پروپاگاندای شناخته شده اش، آیا مشکل بود که در تشییع جنازه سلیمانی با تعطیل کردن تمام مدارس، دانشگاه ها، ادارات دولتی و کشاندن تمامی نیروهای ارتشی، بسیجی و خانواده های آنان، یک میلیون نفر را به خیابان های تهران بکشاند و آنوقت با تبلیغات پروپاگاندای خود حضورمیلیون ها نفر در مراسم را به خورد مردم بدهد. در این میان چه بسا، نه فقط مادر و یا خانواده هایی از جان باختگان اعتراضات خیابانی، که حتا لایه هایی از مردم به هر دلیلی که هنوز با جمهوری اسلامی تسویه حساب نکرده اند، ممکن بود در مراسم تشییع جنازه قاسم سلیمانی شرکت کنند. آیا این اقدام در جامعه و فضای سیاسی ایران تا بدین حد غیر منتظره و شگفت آور بوده است که موجبات سرخوردگی عناصری از درون جنبش مبارزاتی مردم ایران شده باشد که آنان را به سمت پست کردن جمله “خلایق هر چه لایق” در پبکه های مجازی بکشاند.
گیرم در مراسم تشییع قاسم سلیمانی، مادری از میان هزاران مادر فرزند از دست داده عکس سلیمانی را در دست گرفته باشد و یا هزاران نفر دیگر، اصلا چرا هزاران نفر، بگیریم ۱۰۰ هزار نفر دیگر از جمع مردمانی که هنوزمتوهم رژیم هستند، همراه با دیگرانی از جنس محمود دولت آبادی، مسعود بهنود، پرویز پرستویی و دیگرانی از این قماش، در این مراسم شرکت کرده باشند، که آن هم با توجه به شیوه تبلیغاتی رژیم و در فضای کشاکش و تند پیچ های روند مبارزه طبقاتی ای که اکنون در جامعه ما وجود دارد، می تواند امری کاملا طبیعی باشد. چرا که تجربه ۴۰ ساله جمهوری اسلامی نشان داده است که این رژیم در عرصه برنامه ریزی برای چنین حرکاتی با استفاده از شیوه های پوپولیستی و کشاندن لایه هایی از اقشار مردم که به هر دلیلی هنوز با این رژیم تسویه حساب نکرده اند، بسیار با تجربه و توانمند است.
آنچه امروز در تشییع جنازه سردار آدمکش جمهوری اسلامی رخ داد، اگر چه مایه تاسف است، اما آنچنان غیر قابل انتظار نبود که مایه یاس و سرخوردگی بخش های از جامعه و عناصر درگیر در مبارزه با جمهوری اسلامی گردد. چرا که اینگونه رخدادها همه بخشی لاینفک از روند مبارزه ای سخت و طولانی و پر تلاطم است که اکنون در جامعه ما جاری است.
تاسف من بیشتر نسبت به آندسته از آدم هایی است که ادعای مبارزه، انقلابی گری و شناخت از پروسه مبارزه و فراز و فرودهای این مسیر طولانی و پرخطر دارند، اما با “یک غوره سردی می کند و با یک مویز گرمی می کنند”.
همان آدم های مبارزی که با یک حرکت اعتراضی وسیع توده های مردم ایران از خود بی خود می شوند، با هیجانات آنی، آرام و قرار از دست می دهند و هر لحظه خواب سرنگونی جمهوری اسلامی را می بینند و دو روز بعد با یک تظاهرات حکومتی همانند ۹ دی ماه ۸۸، اجتماعات ۲۲ بهمن، حضور مردم در انتخابات نمایشی ریاست جمهوری و یا همین مورد اخیر که در تشییع جنازه سلیمانی در تهران و شهرهای اهواز و مشهد اتفاق افتاد، به یک باره دچار یاس و سرخوردگی می شوند و با زبان بی زبانی انبوه مردمانی را که ۴۰ سال در رنج و عذابند، همان توده های کار زحمتی را که چهل سال مبارزه کرده اند و می کنند، همان توده های سرکوب شده ای را که طی ۴ دهه بهای بسیار سنگینی را برای مقابله با جمهوری اسلامی پرداخته و همچنان در حال پرداختن هستند، نمی بینند و تنها با فوکوس کردن بر مراسم تبلیغاتی سلیمانی، در پیله ای از یاس و سرخوردگی فرو می روند و بی اختیار توده ها را به باد استهزا می گیرند و با قیافه ای حق به جانب شعار می دهند: «خلایق هرچه لایق». همان هایی که بدون توجه به اینهمه شیوه های تبلیغاتی جمهوری اسلامی، برای ارضای حس بی اعتمادی خود به توده های مردم ایران و برای سرپوش گذاشتن بر بی طاقتی و کم حوصلگی شان از روند مبارزات طولانی و طاقت فرسایی که طی ۴ دهه قدم به قدم پیش رفته و با دادن ده ها هزار کشته و صدها هزار اسیر و زندانی شکنجه شده اکنون به دوران سرنوشت ساز خود نزدیک است، این چنین بی پروا به توده های مردم ایران می تازند و می نویسند: “ما همان مردمی هستیم که در کودتای ۲۸ مرداد، صبح درود بر مصدق گفتیم و شب مرگ بر مصدق سردادیم”
برای مبارزانی از این دست بسیار متاسف هستم که به بهانه اینکه مادری از مادران جانباخته، چنین و چنان کرده است، و یا اینکه، این روشنفکر و آن نویسنده و بازیگر در وصف سلیمانی چنین و چنان نوشته اند، آنچنان در هاله ای از واکنش های حق به جانب درخود فرو می روند، که به یکباره این همه تلاش و مبارزه و جان فشانی و کشته دادن ۴۰ ساله توده های رنج کشیده و بلادیده مردم ایران را به هیچ می گیرند و تنها از سر استیصال با یک چرخش قلم بانک بر می کشند: “خلایق هرچه لایق”.
در این میان اگر جای تاسفی باشد، که حتما هم هست، ابتدا باید به حال این دسته از آدمهای مدعی مبارزه تاسف خورد که “با یک غوره سردیش می کنه و با یک مویز، گرمیش می کنه”
۱۶ دی ماه ۹۸
احمد موسوی
نظرات شما