یادداشت سیاسی- قتل محسن خشخاشی، معلم فیزیک در بروجرد، بار دیگر گستردگی و رواج خشونت در جامعه را به رخ میکشد. در بحثهای جاری در رسانههای ایران، کارشناسان متعددی به ابراز نظر درباره علل رشد خشونت پرداختهاند و به عوامل گوناگونی از جمله اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی اشاره داشته و راهکارهایی ارائه کردهاند.
در این میان، تعدادی از کانونهای صنفی معلمان در اعتراض به قتل معلم بروجردی، بیانیهای صادر کردند. آنان نوشتهاند: “ما تردید نداریم که نادیده گرفتن و کوچک انگاشتن این حوادث، نتیجهای جز عادی و روزمره شدن آنها را به همراه نخواهد داشت، خشونتهایی که متأسفانه هر روز بیش از روز قبل در جامعه و فرهنگ ما گسترش مییابد. از عادی شدن درگیریهای خیابانی گرفته تا قتلهای خانوادگی و تجاوز و فقر و کودکان کار و خیابانی و این اواخر اسیدپاشی بر روی دختران و زنان بیگناه کشورمان.”
اما چرا “هر روز بیش از روز قبل در جامعه و فرهنگ ما” خشونت گسترش مییابد؟ یک پاسخ، وجود ناهنجاریهای اجتماعی است. انسانی که با مشکلات فراوان اقتصادی، اجتماعی و سیاسی روبروست، خود را بی پشت و پناه حس میکند و راهی نیز برای کاهش این مشکلات نمییابد، دچار استیصال میگردد. استیصالی که خشمی فروخورده را در درون شخص میپروراند. این خشم فروخورده با کوچکترین رویدادی راهی به بیرون میجوید و به صورت خشونت کلامی یا فیزیکی تجلی مییابد. به این ترتیب، خشونت، بخشی از عادات روزمره زندگی شده، به تدریج “فرهنگ” میشود و این “فرهنگ” توسل به خشونت را توجیه و به یک هنجار اخلاقی و رفتاری بدل میسازد.
طبق آمار سازمان پزشکی قانونی، در ۶ ماه نخست امسال بیش از ۶۰ هزار نفر به دلیل نزاع به پزشکی قانونی آمدهاند. به این ترتیب آمار نزاعها نسبت به سال ۹۲ در حدو ۵ / ۲ درصد رشد کرده است. گرچه این آمار تنها گوشهی کوچکی از نزاعهای رخداده در جامعه است. هر روز در گوشه و کنار شهرها و روستاهای سراسر ایران، نزاعهای مختلفی رخ میدهد که بسیاری از آنها در همان محل خاتمه یافته و بنابراین در آمار پزشکی قانونی ثبت نمیشوند. در جامعهای که خشونتگرایی به پدیدهای فراگیر تبدیل میگردد بایستی از خود پرسید سرچشمهی این ناهنجاریها و خشونتگرایی در کجاست؟
در ادامه بیانیه شماری از فرهنگیان کشور آمده است: “مرگ محسن خشخاشی، بیگمان، درد و اندوه بزرگی است بر جان و روان همه آموزگاران کشور، افزون بر این نشانی است از نابسامانیهای مدیریتی، آموزشی، اقتصادی و فرهنگی نظام آموزش و پرورش، و ناامنی که متاسفانه روز به روز بر مدرسهها، و به ویژه مدرسههای دولتی، سایه خود را بیش از پیش میگستراند. متاسفانه در شرایطی که در کلاسهای شلوغ مدرسههای دولتی – کلاسهای سی چهل نفره و حتی بیشتر – هر روز روح و جسم آموزگاران در رنج است از زبان برخی از مسئولان فرادست آموزش و پرورش، پیاپی شنیده میشود شمار معلمان مدرسههای دولتی بیش از حد است و باید تعداد آنان دویست سیصد هزار تن کمتر گردد!”
آنان ریشهی این خشونت در مدرسه را “نابسامانیهای مدیریتی، آموزشی، اقتصادی و فرهنگی نظام آموزش و پرورش” میدانند. نظامی که در آن تحقیر و خشونت علیه زنان در کتابهای درسی آموزش داده میشود. نظامی که در آن خرافات دینی جای علم و علمآموزی را میگیرد؛ نظامی که از روشنگری دانشآموزان درباره علل واقعی مصایب زندگی میهراسد؛ نظامی که دانشآموزان را برحسب میزان ثروت به تحصیل در مدارس گوناگون با امکانات آموزشی نابرابر وامیدارد؛ نظامی که بخشی از مردم کشور را از یادگیری زبان مادری خود محروم میکند؛ نظامی که معلمان در ساماندهی آن نه تنها نقشی ندارند، بلکه بایستی قوانین و مقرراتی را رعایت کنند که با استانداردهای علمی آموزش و پرورش کودکان در تضادی عمیق قرار دارند. نظامی که در آن معلمان و شاگردان حتا در کلاس نمیتوانند بدون دغدغهی سایر مشکلات زندگی فقط به فکر تدریس و یادگیری باشند؛ نظامی که معلمان را وامیدارد با حقوقی اندک و عدم امنیت شغلی به تدریس در کلاسهای شلوغ بپردازند. معلمانی که چه بسا بسیاری از آنان باید برای تأمین معاش خود و خانواده به شغل دوم و سوم روی آورند. و در کلاسها در برابر این معلمان، انبوه شاگردانی نشستهاند از خانوادهای کم درآمد. خانوادههایی که اگر نان شبشان هم تأمین باشد، بایستی به هزینههای متعدد تحصیل فرزندان خود بیاندیشند. هزینههایی همچون شهریههای غیررسمی، خرج دفتر و قلم، خرج لباس و کفش، خرج ایاب و ذهاب و… اما ریشه خشونت در مدرسه را نمیتوان تنها به “نابسامانیهای نظام آموزش و پرورش” محدود کرد. مدرسه محیطی جدا و منزوی از سایر عرصههای اجتماع نیست. گرچه معلم و شاگرد روزانه چند ساعتی در مدرسه در کنار یکدیگرند، اما هر یک با دغدغهها، تجربهها، زخمها و رنجهای بیرون از چاردیواری مدرسه به آن پا گذاشتهاند. هر دو در جامعهای میزیند که خشونت در خانه و خیابان، بخشی از زندگی روزمره خود و مردمانشان است.
و این جامعهایست سرشار از خشونت. جامعهای که در آن فحش و دشنام و کتک زدن زنان، در خانه امریست عادی. جامعهای که نزاعهای خانوادگی، رابطه عادی زن و شوهر تلقی میشود. جامعهای که ۸۰ درصد کودکآزاریها در خانه اتفاق میافتد. جامعهای که تنبیه در مدارس از اخبار روزمره است. جامعهای که کودکان کار و کودکان خیابانی بخشی از تصویر زندگی روزمرهاند.
و از آن مهمتر، جامعهای نه تنها سرشار از خشونت شهروندان علیه یکدیگر، بلکه سرشار از خشونت سازمان یافتهی دولتی علیه شهروندان. جامعهای که در آن، زنان به “جرم بدحجابی” در معرض تحقیر و ضرب و شتم و دستگیری قرار میگیرند؛ به رویشان اسید پاشیده میشود؛ با چاقو به آنان حمله میشود. کارگران معترض و خواهان حقوق خود با استناد به قانون “اراذل و اوباش” مورد محاکمه قرار میگیرند. کمتر روزی بدون اعدام چند نفر و آن هم در ملأ عام سپری میشود و به دنبال آن خبر از کودکانی میآید که پس از تماشای مراسم اعدام، از روی کنجکاوی، خود یا دوستی را به دار آویختهاند. مجازاتهای قرون وسطایی مانند قصاص، بریدن دست و پا و گوش و درآوردن چشم از جمله مجازاتهای قانونی است. هر انتقادی، “مخل امنیت کشور” تلقی میشود و با زندان و شکنجه پاسخ داده میشود. و تمام این خشونتها پاسخ رژیم است به فریاد اعتراض و حقطلبی مردم در برابر ناهنجاریهای متعدد اقتصادی، اجتماعی و سیاسی. زیرا این رژیم خود مسبب اصلی این ناهنجاریهاست. پس باید به خشونت وقهر روی آورد تا با تکیه بر سرنیزه چند صباحی بر عمر ننگیناش بیافزاید. باید بر تعداد زندانها و اعدامیها بیافزاید تا ارعاب را در پس ذهن فرد فرد آحاد جامعه نهادینه سازد. در جامعهای که در پستوی هر خانه و گوشهی هر خیاباناش، خشونت موج میزند، چرخه خشونت بازتولید میشود و هر روز قربانیان تازهای میگیرد. تعجبی ندارد که این بار قربانیان آن معلم و دانشآموزی ساکن یکی از شهرستانهای کشورند. همانگونه که فرهنگیان گفتهاند: “هم این معلم مظلوم و هم دانشآموز ضارب، هر دو قربانیان نظام ناهنجار فرهنگی، اجتماعی و آموزشی هستند،” و در ادامه آوردهاند: “… معتقدیم تنها برخورد قضایی نمیتواند از بروز مجدد این گونه حوادث، جلوگیری نماید بلکه باید با ریشههای آن برخورد شود.”
و ریشههای آن جایی نیست جز در استمرار ناهنجاریهای اجتماعی. اگر نمیخواهیم چرخهی خشونت قربانی دیگری از میان ما و عزیزانمان بگیرد، بایستی هر چه زودتر به آن پایان دهیم و این ممکن نیست بدون پایان دادن به حاکمیت رژیمی که خود بانی و مسبب اصلی تمامی این ناهنجاریها و رشد و گسترش خشونت است.
نظرات شما