ما کمونیستها برای تحلیل شرایط انقلابی جامعه مان و تشخیص اینکه موقعیت انقلابی در کشورمان موجود است
معمولا به نوشته های لنین در این مورد مراجعه میکنیم. اگر اجازه داشته باشم آن تحلیل های لنین در مورد وجود موقعیت انقلابی و احتمال وقوع انقلاب در یک جامعه را خلاصه کنم بابستی سه فاکتور زیر را نام ببرم
– حاکمان نتوانند بروال سابق حکومت کنند
– اکثریت عظیم جامعه نتواند بشکل سابق بزندگی اش ادامه دهد.
– شرایط ذهنی برای یک تغییر انقلابی در جامعه موجود باشد.
دو فاکتور اول از سه فاکتور بالا در جامعه ی ما موجود است. واقعیت اینست که مدتی است حتی بر مزدوران و سران رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی مشخص گردیده است که بر بستر بحران سیاسی اقتصادی ای که سال هاست در جامعه ی ما جاری است، دیگر بشکل سابق نمیتوانند سیاستهای خود را پیش ببرند. فساد در سطح نه تنها سران رژیم جمهوری اسلامی بلکه عوامل دست چندمش به نهایت خود رسیده. اختلافات گروهی و شخصی آنها برای کسب مقامات کلیدی تر برای دزدی بیشتر روز به روز اوج بیشتری میگیرد. علاوه بر آن رژیم در عرصه ی سیاست بین المللی اش نیز دچار یک شکست قطعی گردیده و حتی در آنجا هم نمیتواند بروال سابق و بویژه در منطقه ی خاورمیانه بر اسب مراد سوار باشد. در یک کلام جمهوری اسلامی به یک بن بست قطعی رسیده و دیگر توانایی فریب مردم را ندارد.
در رابطه با شرط دوم کافی است به دو واقعه ی مهم اخیر توجه کنیم. در آبانماه امسال کارگران و زحمتکشان ما با اعتراضات رادیکال و قهرآمیز خود علیه تمامی نهادهایی که موجب سرکوب و سیه روری آنهاست، نشان دادند که بهیچوجه نمیتوانند مثل گذشته زندگی کنند، حتی اگر “بخواهند”. اگر ناتوانی این اعتراضات در سرنگونی جمهوری اسلامی، عاملی برای مزدوران رژیم شد که در سطح جامعه نفرت وسیع مردم از رژیم را به زیر سئوال برده و با اتکا به آن علیه نیروهای انقلابی و بویژه ما کمونیستها دست به تبلیغ زنند، انتخابات مجلس اما مشت محکمی بر دهان این بر سفره ی خون نشستگان کوبید. کارگران و زحمتکشان ما با تحریم این انتخابات، با صدایی رسا به کسانی که در گوش هایشان پنبه گذاشته اند گفتند که ما دیگر جمهوری اسلامی را نه میخواهیم و نه میتوانیم تحمل کنیم.
با اینوصف اما رژیم جمهوری اسلامی هنوز در قدرت سیاسی است. این نشان میدهد که برای تحقق یک انقلاب اجتماعی به نفع کارگران و زحمتکشان و استقرار یک حکومت شورایی در ایران آن فاکتور سوم که در بالا نام برده شد دارای اهمیتی بسازست. واقعیات نشان میدهند که هر چند نه رژیم میتواند به شکل سابق حکومت کند و نه مردم میتوانند به شکل سابق زندگی کنند، اما از آنجایی که شرط سوم، یعنی مهیا بودن شرایط ذهنی برای تحقق یک انقلاب اجتماعی، هنوز در ایران برقرار نیست، رژیم جمهوری اسلامی توانسته است به حیات ننگینش ادامه دهد. کمبود این فاکتور ما را بنابراین بدنبال راه چاره میکشاند. پس بی دلیل نیست که پاسخ به این سئوال که چگونه میتوان شرایط ذهنی را برای تحقق یک انقلاب اجتماعی آماده کرد، به یکی از نیازهای گرهی جنبش انقلابی ما تبدیل شده است.
در اینجا لازم است این نکته را یادآوری کنم که برای پاسخ به سئوال فوق، در ابتدا بایستی دانست که منظور از فراهم بودن شرایط ذهنی برای تحقق یک انقلاب اجتماعی چیست؟ آیا همه ی کسانی که از یک انقلاب قریب الوقوع در ایران صحبت میکنند، درکی یکسان از “فراهم بودن شرایط ذهنی برای تحقق یک انقلاب اجتماعی” دارند؟ آیا مثلا جریانات سیاسی ای که انقلاب را در یک “گذار مسالمت آمیز” از جمهوری اسلامی تعریف میکنند، نیز این فراهم بودن شرایط ذهنی را به همانگونه میبینند که مثلا ما کمونیستهای خواهان سرنگونی قهرآمیز جمهوری اسلامی توسط یک قیام توده ای؟ آیا حتی در میان نیروهای کمونیستی که خواهان سرنگونی قهرآمیز جمهوری اسلامی هستند نیز این “فراهم بودن شرایط ذهنی” به یکسان تعریف میشود؟
اینجاست که متوجه میشویم این شرط سوم نه تنها یک شرط مهم برای تحقق یک تغییر و تحول اساسی در جامعه ی ماست، بلکه در نزد تمامی جریانات سیاسی و بر حسب درک آنها از انقلاب و قدرت سیاسی آلترناتیو، دارای تعریف و دامنه ای متفاوت است
پس با توجه به بحث بالا مشخص میشود که فراهم بودن شرایط ذهنی برای تحقق یک انقلاب رابطه ای بلا واسطه با تعریف اهداف آن انقلاب از طرف هر جریان سیاسی دارد. در اینجا مجال آن نیست که بر سر تعریف نیروهای متفاوت جنبش کمونیستی از این “فراهم بودن شرایط ذهنی برای تحقق یک انقلاب اجتماعی” به بحث بنشینم، هر چند که این بحث جزو بحث های مهم جنبش کمونیستی است که میتوان بر بستر آن جایگاه تمامی نیروهای سباسی مدعی کمونیسم در تحولات آتی کشورمان را مشخص کرد. تلاش میکنم که بطور مختصر نظر خودم در مورد راهکارهای مرتفع کردن عقب ماندگی شرایط ذهنی نسبت به شرابط عینی را توضیح دهم. راهکارهای من نیز از همان قاعده ی کلی ای پیروی میکنند که در بالا به آن اشاره کردم.
]
راهکارهای من بعنوان کسی که خواهان سرنگونی قهرآمیز جمهوری اسلامی توسط یک قیام توده ای ست، قیامی که از درون یک اعتصاب سیاسی و اقتصادی سراسری برخاسته و به یک حکومت شوراهای کارگران و زحمتکشان منجر میشود، بایستی توضیح دهنده ی شیوه هایی باشند که عقب ماندگی شرایط ذهنی برای انجام یک انقلاب و استقرار حکومت شورایی را برطرف میکنند. این راهکارها برای من چیزی جز کمیته های مخفی نیستند، هم کمیته های مخفی اعتصاب در کارخانه و هم کمیته های مخفی در محلات مختلف. تلاش میکنم در پایین و به اختصار دلایلم را توضیح دهم.
وقتیکه به قیام آبان ماه نگاه میکنیم، میبینیم که جوانان ما در مبارزه ای بی نظیر و با دستان خالی به مصاف رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی رفتند، بیش از ۱۵۰۰ کشته و نزدیک به ده هزار زندانی محصول این قیام چند روزه بود که سراسر ایران را در بر گرفت و در بعضی مناطق به درگیری مسلحانه نیز کشیده شد. این قیام اما نتوانست به سرنگونی جمهوری اسلامی تبدیل شود. بنظر من دلیل اصلی این عدم موفقیت در آن بود که طبقه ی کارگر ایران از این قیام حمایت نکرد. اگر طبقه ی کارگر ایران طی یک هماهنگی قبلی با نیروهای انقلابی متشکل در محلات مختلف بمیدان می آمد و با یک اعتصاب سراسری، اقتصاد جمهوری اسلامی را فلج میکرد، همانگونه که کارگران شرکت نفت در سال ۱۳۵۷ و در آن انقلاب عمل کردند، میتوان بجرات گفت که به احتمال زیاد کار رژیم تاکنون یکسره شده بود. بنابراین این عدم هماهنگی مابین جنبش کارگری و جنبش خیابان مانعی بزرگ بر سر راه سرنگونی جمهوری اسلامی بوجود آورده و تا زمانی که این مانع برطرف نشود، ما شاهد ادامه ی همین اوضاع خواهبم بود.
شاید خواننده از خودش سئوال کند که فرض کنیم که این گفته صحت داشته باشد و عامل شکست قیام آبان ماه همین عدم پیوند بین جنبش کارگری با جنبش خیابان باشد. این راهکار اما چه تاثیری بر تغییر شرایط ذهنی برای تحقق یک انقلاب اجتماعی دارد؟ تلاش میکنم در ادامه به این رابطه بپردازم.
انقلاب آینده ی ما زمانی میتواند به پیروزی برسد که طبقه ی کارگر بتواند در رهبری آن قرار گرفته و بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی، توسط حکومت شورابی یک حکومت از نوع دیکتاتوری پرولتاریا مستقر کند. وقتی که به اوضاع اجتماعی ایران نگاه میکنیم با این واقعیت تلخ روبرو میشویم که متاسفانه هنوز طبقه ی کارگر نتوانسته است مهر خود را بر روند این انقلاب بکوبد، یعنی طبقه ی کارگر هنوز شرایط ذهنی رهبری اش در مبارزات جاری را فراهم نکرده است. و تا زمانی که طبقه ی کارگر موفق به این امر نگردد، امکان پیروزی انقلاب آینده ی ما وجود ندارد. سئوال اینجاست که چرا طبقه ی کارگر ایران نتوانسته است هنوز مهر خود را بر این انقلاب بکوبد؟ پاسخ این سئوال واضح است. طبقه ی کارگر برای اینکار بایستی توانسته باشد خودش را متشکل کند. اما این طبقه در شرایط حاضر چگونه میتواند خودش را متشکل کند؟ در اینجاست که به اهمیت نقش کمیته های مخفی چه در کارخانه ها و چه در محلات پی میبریم. پیشروان طبقه ی کارگر اگر بتوانند در شرایط حاضر در محل کارشان، در کمیته های مخفی اعتصاب و در محل زندگی شان در کمیته های مخفی محله شان خود را سازماندهی کنند، میتوانند نه تنها با سازماندهی اعتصابات کارگری عرصه را بر جمهوری اسلامی تنگ کنند، نه تنها از طریق کمیته های محلات و در پیوند با سایر اقشار زحمتکش با این اعتصابات کارگری همبستگی کنند، بلکه میتوانند توسط این کمیته های مخفی شالوده های شوراهای کارخانه و شوراهای محلات را پایه گذاری کنند. واقعیت اینست که حکومت شورایی آینده ی ما تلفیقی است از شوراهای کارخانه و محلات. بدین ترتیب طبقه ی کارگر ایران میتواند با تشکیل این کمیته های مخفی و ارتباط دادن این کمیته ها هم در حوزه های تولیدی و هم در محل زندگی کارگران و زحمتکشان، نه تنها بر وضعیت فعلی غلبه کرده و شرایط ذهنی پیروزی انقلاب آینده را فراهم کند، بلکه هم میتواند موجب پیوند اعتصابات آینده ی کارگری با جنبش خیابان گشته و هم سنگ بناهای حکومت آینده را محکم بر زمین مبارزات جامعه ی ما بکوبد
بهنام کرمی
نظرات شما