چرا با اینکه سخت کار میکنیم از امکانات و رفاه کافی برخوردار نیستیم و رنج میبریم؟
چرا با اینکه میل و تخصص کارکردن داریم، گاهی بیکار میشویم و بی حقوق، و تازه بعد از یافتن کار باید ماهها جان بکنیم تا شاید خود و خانوادههایمان را از چنبره فقر و بدهیهایی که در بیکاری دچار شدهایم رها کنیم؟
چرا ما با آنکه سالها زحمت میکشیم نمیتوانیم یک خانه مناسب یک ماشین معمولی یک بیمه مناسب و حتی یک تغذیه مناسب داشته باشیم؟
چرا بعضی وقتها از ترس فقر و گرسنگی و برای حفظ همین اندک درآمدمان مجبور به تملق و نالوطیگری و کارهایی میشویم که در شرایط عادی هرگز خوش نداریم آنگونه باشیم؟
چه چیزی باید باشد یا نباشد یا تغییر کند که ما بتوانیم بدون آنکه ناراضی باشیم نالوطی باشیم عصبانی و رنجیده باشیم زندگی کنیم؟
چه تغییراتی میتواند باعث بشود که ما، علاوه برآنکه خوب و سخت و سودمند کار میکنیم، خانوادههایمان هم در رفاه باشند، مهربان و شریف و خوشحال باشیم و آنطور که دلمان میخواهد زندگی کنیم؟
چه چیزی و چه کسانی نمیگذارند و نفعشان نیست که ما، آنگونه که باید و حقمان است و آنطور که میخواهیم زندگی کنیم؟
تمام این رنجها یک دلیل دارد: نابرابری
نابرابری یعنی یکنفر، ده، صد و هزار خانه دارد و میلیونها نفر خانهایی ندارند.
یعنی: یکنفر، ده و صد و هزاران میلیارد ثروت دارد و میلیونها نفر هیچ ندارند.
یعنی: جمعیت انبوهی که کار میکنند و تولید میکنند و خدمت میکنند و زحمت و رنج میکشند در فقر و غم بسوزند وعدهایی که تنها کارشان پول شماریست خوش بگذرانند و مرفه باشند و ثروتمند و خوشحال.
قانون یعنی چه؟
قانون، قول و قراریست که یک جمع یا نمایندگان چندین جمع برای حفظ نظم، صلح و منافع همگانی در زندگی جمعی، در بین خودشان وضع میکند.
اگر این قول و قرار مورد رضایت و قبول اکثریت این جمع نباشد تبدیل به قانون نمیشود و اگر قانونی بعد از اجرا مورد مخالفت اکثریت آن جمع واقع شود لغو میگردد.
حال اگر با زور یا فریب و تقلب عدهایی خود را نماینده آن جمع جا زده و قوانینی وضع و تصویب کنند که خلاف و علیه منافع و صلاح اکثریت باشد چه؟
حال اگر بزور اسلحه، قانونی که سرمایهداران نوشته و بر جامعه تحمیل کرده که بآنها اجازه میدهد یکنفر، ده، صد و یا هزاران نفر را به بردگی بگیرند و از زحمتشان بر ثروت خود بیافزاید چه؟
اکنون که قانون میگوید: ما باید کار کنیم و زحمت و رنج ببریم تا سرمایهدار پول بشمرد و مال اضافه کند و خوش بگذراند چه؟
پس: این قانون نه تنها انسانی و شرافتمندانه نیست که عین ظلم و تجاوز است و باید تغییر کند.
چه باید بکنیم؟ چه میتوانیم بکنیم؟
اول باید:
آگاهی پیدا کنیم که حق ما و خانوادهایمان، کارکردن و رنج کشیدن و فقیر بودن نیست.
آگاهی پیدا کنیم که فقر ما نه تقدیر الهی که تقصیر و محصول توطئه عدهایی طماع، حریص و خودخواه است که با وضع و اتکا به قوانین ضد انسانی و ناعادلانه و خلاف منافع اکثریت مردمان زحمتکش(هشتاد درصد مردم دنیا)، تمام امکانات و ثروت را در چنگ خود گرفته و ما را به بردگی وا داشتهاند.
آگاهی پیدا کنیم که برای پایان دادن باین رنج که نمیگذارد زندگی کنیم و نمیگذارد خوشحال باشیم و نمیگذارد خانواده و فرزندانمان آسوده و در رفاه باشند. باید کاری کرد.
وقتی آگاه شدیم و این آگاهی را آنچنان درونی کردیم که بجانمان چسبید و هویت و شخصیتمان شد
آنگاه
میفهمیم که:
چه باید بکنیم
یک کارگر مبارز مرداد ۹۹- ایران
نظرات شما